در آستانه عيد غدير خم، قرارگاه محروميتزدايي شهيد نورعلي شوشتري ميزبانمان شد تا به همراه خاكريز رسانهاي جبهه جهادي منتظران خورشيد به قصد مشاهده تلاشها و مجاهدتهاي خادمان جهادي اين مرز و بوم راهي استان سيستان و بلوچستان شويم. جهادگراني كه سالها براي رفع محروميت در روستاهاي محروم اين استان در تلاش و تكاپويند، گوش به فرمان رهبري سپردند كه در باب محروميت اين استان فرمودهاند: «...محروميتهايي كه در اين استان (سيستان و بلوچستان) ديدم، يك انگيزه قوى و آرزوى بزرگ در من بهوجود آورد و آن اينكه بايد به اين استان با اين همه استعداد و به اين مردم با اين همه صفا كمك كرد تا بتوانند زندگى سعادتمند و لايق شأن خود را در پيش گيرند. لذا بعد از پيروزى انقلاب، اولين حكم مأموريتى كه امام رضوان اللهعليه صادر كردند، حكمى به اين بنده حقير براى سفر به استان سيستان و بلوچستان بود. من آمدم و مناطق گوناگون اين استان را از نزديك ديدم و انقلاب وظيفه خود را در قبال اين استان حس كرد...» آنچه در پي ميآيد، بخش ديگري از اين سفر جهادي است كه پيشتر قسمت اول آن تقديم حضورتان شدهبود. در اين بخش همراه قرارگاه محروميتزدايي نورعلي شوشتري (علمدار جهادگران) ميشويم تابه شناسايي و آشنايي با مناطق محرومي برويم كه تا به حال ردي از حضور جهادگران در آن ديده نشده است.
شيشه غم!
در ادامه سفرمان به سمت روستاي شگيم (شيشه غم)يكي از بخشهاي شهرستان نيكشهر راهي ميشويم، روستايي با فاصله ۲۸ كيلومتري از شهر نيكشهر. شهرستان نيكشهر در قسمت مركزي بلوچستان و در فاصله ۵۸۷ كيلومتري جنوب زاهدان واقع شده است؛ بنت، فنوج، قصرقند، اسپكه و نيكشهر از شهرهاي اين شهرستان است؛ نيكشهر داراي ۱۵ دهستان و ۸۱۶ روستاست. در طول مسير تا روستاي شگيم، مريم شيرخانزاده از فعالان گروه طراحان جبهه جهادي منتظران خورشيد كه در اين سفر جهادي همراه خاكريز رسانهاي است، از مهمترين صنايع دستي شهرستان نيكشهر برايمان اينگونه ميگويد: از صنايع وهنرهاي دستي اين منطقه ميتوان به سوزندوزي، سكهدوزي، گليمبافي، حصيربافي و سفالگري اشاره كرد. همچنين تنوع و تعدد بازيهاي سنتي در بين مردمان اين منطقه بسيار زياد است.
وي با توجه به حوزه كاري و هنري خود به خانههاي مردم و مصالح ساختماني اشاره ميكند و ميگويد: بيشتر مردم در روستاها در داخل كپرها يا همان دوار زندگي ميكنند و تعصب خاصي روي زندگي سنتيشان دارند. كپر را از تنه و برگهاي نخل خرما كه در زمين فروميبرند، ميسازند و روي آن را ميپوشانند. اين نوع از مسكن با نوع آب و هوا و موقعيت سوقالجيشي منطقه همخواني دارد. هر چند امروزه به خاطر سختي و مشكلات كپرها و ازدياد جمعيت مردم به ساخت خانه رو آوردهاند كه آنها هم با كمك دولت، كميته امداد و همت جهادگران توانستهاند كپرهايشان را نوسازي كرده يا خانههاي جديدي بسازند. البته با اينكه در برخي روستاها خانههايي با مصالح ساختماني ساخته شده است اما مردم ترجيح ميدهند در كپر زندگي كنند. عدهاي كپرهاي قديمي خود را به عنوان آشپزخانه و محل نگهداري وسايل حفظ كرده يا به خاطر برودت هوا و فضاي آنجا به محل نگهداري مواد غذايي اختصاص دادهاند.
انگيزههاي تمام نشدني
حضور و سركشي خادمان جهادي در اين مناطق ما را به ياد اين فرموده امام خامنهاي مياندازد كه «با نزديك شدن به مردم، با نشستن در محيط خانه و كپر و چادرشان، نسبت به مشكلات آنها آشنا شويد. هركس اين مشكلات را لمس كند انگيزههاي تمام ناشدني براي كار و تلاش پيدا خواهد كرد.» و به حق هم با ديدن خادمان جهادي در كاروان رسانه چيزي جز اين مفهوم در ذهنت متبادر نميشود كه وجودشان مملو شده است از انگيزههاي تمام نشدني براي تلاش در رفع محروميت.
روستاي شگيم ايستگاه دوم جهاديمان ميشود. معناي نام روستا باعث ميشود دلمان اندكي بگيرد؛ «شيشه غم» اهالي روستاي شگيم معناي روستايشان را اينگونه ميشناسند. روستاي شگيم خود دو قسمت دارد كه حدود سه كيلومتري با هم فاصله دارند، شگيم بالا و شگيم پايين. همراه كاروان رسانهاي به سمت شگيم بالا ميرويم. نيتمان هم زيارت خانواده هفت شهيد اين روستاست كه در دوران دفاع مقدس چون ستارههايي در آسمان شگيم درخشيدند و افتخار آفريدند. براي همين به سمت مسجد ميرويم. رسم و رسوم مساجد برادران اهل سنت اندكي با ما فرق دارد. در درب خروجي مسجد كفشهايمان را درميآوريم و وارد محوطه بالكني شكلي شده و سپس وارد خود مسجد ميشويم.
مسئول بنياد شهيد نيكشهر آقاي حدادي تا آمدن خانوادههاي شهدا درخصوص آمار شهيدان و ايثارگران منطقه ميگويد: روستاي شگيم ۱۱۰ هكتار مساحت و بالغ بر ۱۲۰۰ نفر جمعيت دارد. كل روستا هم ۲۲۵ خانوار است. طبق اعلام سايت شهرستان، ۸۵ درصد مردم روستا باسواد هستند و شغل اصلي مردم كشاورزي و دامداري است. شهرستان نيكشهر ۵۳ شهيد، ۵ آزاده و ۳۲ جانباز تقديم كشورمان كرده است. از ۵۳ شهيد ۱۵ شهيد متعلق به شهداي دفاع مقدس شهرستان هستند. شهداي روستاي شگيم هم ۹ نفر هستند، ۲ نفر از شگيم پايين و ۷ نفر از شگيم بالا.
در همين اثنا خانوادههاي شهدا عكس به دست يكي يكي وارد مسجد ميشوند. خيلي آرام، ساكت و محجوب، به رديف كنار ديوار مينشينند. نه حرفي و نه صدايي! برايشان سخن گفتن از شهدايشان كمي سخت است، گويي زبان خاطرهگويي ندارند. تعدادي از خانواده شهدا زبان فارسي را متوجه نميشوند يا نميتوانند به خوبي فارسي حرف بزنند. ما هم زبان بلوچيشان را متوجه نميشويم. اما مگر نه اينكه همدلي بسيار فراتر از همزباني است...
كمك بچههاي جهادي به نرگس
در ميان خانواده شهدا، معلم روستا اسماء درزاده فرزند شهيد خدابخش درزاده از معدود افرادي است كه ميتوانيم با او به گفتوگو بنشينيم. درزاده در حالي كه در يك دست عكس پدر و در دست ديگر دخترش نرگس را بغل گرفته، اگرچه از پدرش چيز زيادي در ياد ندارد، در خصوص اين شهيد ميگويد: «زمان شهادت ايشان، من چهار سالم بود و چيز زيادي از پدر يادم نميآيد. تنها پدر را از روي عكسي كه از او دارم ميشناسم اما ميدانم سپاهي بوده و در سال ۱۳۷۲، در مأموريت زاهدان با اشرار درگير شده و به شهادت ميرسد.»
از بيماري دخترش نرگس ميپرسيم و او با ناراحتي ميگويد: «دو روزه بود كه به بيمارستان زاهدان برده و كمرش را عمل كرديم. مشكل نخاعي داشت. گفتند بايد سرش را هم عمل كنيد. پدرش اجازه نداد. دخترم سه ماهه بود كه پدرش تصادف كرد و مرد. سر نرگس به مرور بزرگتر ميشد و دكترها ميگفتند: «بايد عمل شود.» در حالي كه الان هفت ماهه است نميتواند بايستد. درست نميدانم مشكل دخترم از چيست؟! ظاهراً سرش آب دارد كه بايد آبش را بكشند. شش ماهه بود كه بردمش نيكشهر گفتند: «براي عمل بايد به زاهدان برويد». از آن موقع هم تا حالا كه هشت ماهه است به خاطر هزينه و مشكل مالي نتوانستم ببرمش دكتر. حداقل ۵ ميليوني هزينه دارد كه من ندارم. من معلم روستاي خودمان هستم و بعد از مرگ شوهرم با مادرم زندگي ميكنم. همه اميد اسماء مادر نرگس، به خدا بود. فرزند شهيد درزاده چه خوب پاسخ صبرش را ميگيرد، چندي بعد از پخش گزارش همكاران در خاكريز خبرنگاران جبهه جهادي منتظران خورشيد، به لطف خدا و كمكهاي مردمي، نرگس به بيمارستان امام خميني تهران ميآيد و تحت درمان قرار ميگيرد.
دبستان خاموش!
بعد از ديدار با خانواده شهدا و همصحبتي با آنان گشتي در روستاي شگيم ميزنيم. اينجا داراي روخانههاي فصلي و آبشارهاي ديدني است و براي همين جزو روستاهاي گردشگري استان به شمار ميرود. اين روستا داراي امكانات رفاهي نظير برق، جاده آسفالت و شبكه بهداشت نيز هست اما آب لولهكشي و تصفيه شده ندارد و با تانكر برايشان آب ميآورند و مهمترين مشكل روستا، خشكساليهاي ۴- ۳ سال اخير است. روستاي شگيم فقط مدرسه ابتدايي دارد و با ۷۲ دانشآموزكه هر شش پايه در آن داير است. مدرسه روستا نيز امكانات خوبي ندارد، زيرا مسئولان مربوطه به رغم وجود برق در روستا به مدرسه برقرساني نكردهاند.
حافظي مأنوس با قرآن
كمال يكي از ساكنان روستاي شگيم ۵۰ سالي دارد و حافظ كل قرآن است. ميگويد از جواني با قرآن مأنوس بوده. شش سالي طول كشيده تا توانسته با گوش كردن صوت قاريان قرآن، كلام الهي را حفظ كند. از نظر اين حافظ قرآن اين كلام الهي چيزي است كه كسي نميتواند تعريفش كند، چون كلام خداست. او ميگويد: «خداوند اين امانت را به همه موجودات تقديم كرد، اما هيچكس قبول نكرد جز انسان. پس معلوم ميشود انسان خيلي بزرگ است به شرطي كه بتواند بزرگياش را حفظ كند.» اولين سورهاي را هم كه كمال حفظ كرده، سوره ناس است.
«و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا»
ظهر در برگشت از روستاي شگيم، نماز را در مسجد جامع كوچك دهستان چانف ميخوانيم. چانف دو مسجد دارد، مسجد جامع بزرگ كه نماز جمعه در آن برگزار ميشود و مسجد جامع كوچك كه سر راه است و ما در آن نماز ميخوانيم. صداي خطيب نماز جمعه از بلندگوي بالاي مناره مسجد جامع بزرگ را به خوبي ميشويم. خطيب آيه: «و اعتصموا بحبلالله جميعا و لا تفرقوا» را ميخواند و درباره ضرورت وحدت مسلمين صحبت ميكند.
در اين ميان با امام جمعه اهل سنت مسجد جامع زينالعابدين چابهار، مدير حوزه علميه حوركي به گفتوگو مينشينيم: امام جمعه اهل سنت مسجد جامع زينالعابدين چابهار و همچنين مدير حوزه علميه حوركي درباره پيشرفتهاي كشور بعد از انقلاب ميگويد: بعد از انقلاب اسلامي پيشرفتهاي كشور نسبت به گذشته ۹۵ درصد افزايش داشته است. البته در همه سطوح افزايش داشتهايم. علمي، فرهنگي، عمراني، بهداشتي و... براي درك اين موضوع همين بس كه چابهار قبل از انقلاب تبعيد گاه بوده است و فاقد امكانات، ولي حالا منطقه اقتصادي است با امكانات مناسب. هرچند نياز به توجه بيشتر هم احساس ميشود. البته در نقاط دوردست و صعبالعبور مشكلاتي وجود دارد كه با همت بيشتر مسئولان بايد مرتفع شود. با توجه به جنگ، تحريم و... بازهم شاهد خدمترساني مناسب به مردم هستيم.
مدير حوزه علميه حوركي ميگويد: نبايد از اين مسئله غافل شويم كه در كشورهاي همجوار ايران مانند پاكستان و افغانستان سطح رفاه مردم خيلي پايينتر از نقاط مشابه در كشور ماست و در واقع اصلاً غيرقابل مقايسه است. هر شخص با هر مذهبي در دين اسلام و ساير اديان از امكانات يكسان برخوردار هستند. اما دشمن براي ايجاد تفرقه از هر فرصتي استفاده ميكند تا وحدت و انسجام مردم ايران اسلامي را از بين ببرد و ما بايد با يكدلي و يكرنگي بتوانيم بر مشكلات پيروز شويم و البته لزوم آن، تحمل مشكلات و سختيهاي پيش رو است.
خدمترساني انقلابي
امام جمعه اهل سنت مسجد جامع زينالعابدين در ادامه به فعاليت جهادگران اشاره ميكند و ميگويد: جهادگران در حد توان خود مخلصانه كار ميكنند بدون هيچ نام و نشاني. البته با توجه به محدوديتهايي كه از لحاظ دسترسي به امكانات و پشتيباني مالي دارند اين خدمات قابل تقدير ميباشد ولي آنها با همه توان كه در ميدان عمل ميآورند و با جان و مال خود اين كمبودها را جبران ميكنند و اين همان نصرت خداوند است. با وجود جنگ و تحريم شاهد خدمترساني خوب به مردم هستيم. وي به زمان جنگ و مقابله مردم ايران با دشمنان اشاره كرده و ميگويد: ما شاهد بوديم كه در زمان جنگ با توجه به حمله نظامي دشمن همه ملت ايران براي مقابله با آنها وارد ميدانهاي جنگ شدند. در حال حاضر نيز به فرمان مقام معظم رهبري در جنگ نرم هستيم. در هر جنگي با توجه به زمان آن بايد با سلاح خودش جنگيد و معتقدم كه اين جهادگران با سلاح ايمان در اين جنگ حاضر شدهاند. تحت هيچ شرايطي نبايد اجازه رخنه و تفرقه را به دشمن بدهيم. همه مسلمانان با هم برابرند ولي دشمن اين را دوست ندارد و دنبال تفرقه است. در بين مذاهب مسلمانان اشتراكات بيشتر از اختلافات است. خداوند متعال، پيامبر، قرآن، دين و... همه و همه مشتركات ما هستند. نبايد اجازه رخنه و تفرقهافكني را به دشمن بدهيم. ما با وحدت خود مقابل كفار ايستادگي خواهيم كرد.
عكاسي ممنون!
بعد نماز از طريق مسئولان گروه متوجه ميشويم كه مقصد بعديمان روستاهاي «كناري» و «سرزه» است. روستاهاي «كناري» و «سرزه»، از توابع دهستان چانف و در بخش لاشار شهرستان نيكشهر قرار دارند. بيش از دو ساعت مسير را طي ميكنيم. هر دو روستا به فاصله ۳۰۰،۲۰۰ متري بالاي تپهاي قرار گرفتهاند. نزديك غروب به اين روستا ميرسيم. زنان روستا در حالي كه به ديوارهاي گلي خانهها و گاهاً كپرهايشان تكيه دادهاند، مشغول سوزندوزي هستند اما با ديدن كاروان رسانه و به محض ديدن دوربينها نخ و قلابشان را جمع كرده و سريع به داخل خانههايشان ميروند. هر چه اصرار ميكنيم حاضر نميشوند كنارمان بنشينند و با ما حرف بزنند و ميگويند: عكس نگيريد، عكس خوب نيست...
اهالي كه جمع شدند، متوجه ميشويم، آنها عكس و فيلم گرفتن از زنها را خيلي بد ميدانند و اجازه نميدهند و اين كار را حرام ميدانند. اكثر جوانهاي روستا بيكارند و بيسواد. عدم دسترسي به امكانات اوليه زندگي در طول زندگيشان متأسفانه آيندهشان را اين طور رقم زده است. اكثرشان هم راهي عسلويه شده و بعد از چند ماه كار و زحمت به ديدار خانوادههايشان ميآيند و دوباره برميگردند.
مسئولان بيتوجه!
روستاي كناري و سرزه روي هم ۱۲۰ خانوار دارند. آنها تقريباً از همه امكانات محرومند. خبري از برق، آب، جاده و خانه بهداشت نيست. براي تهيه آب بسيار با مشكل مواجه هستند. نزديكترين نقطه به روستايشان هم چانف است كه تا آنجا حدود سه ساعتي را بايد مسير طي كني. آنها براي تهيه هر كپسول گاز ۱۲ هزار تومان پرداخت ميكنند. كپسولها را هر ۱۰، ۱۵ روز يك بار با وانت از اسپكه يا چانف برايشان ميآورند. جاده مسير ترددشان هم خاكي است و متأسفانه مسئولان هيچ توجهي به اين محروميتها نميكنند. از آنجايي كه آب نيست، چند سالي خشكسالي آمده و نخلها در اين خشكسالي زياد بار نميدهند. آب مورد نيازشان هم از حوض آب وسط روستا تأمين ميشد. حوض كوچكي با ديواره سيماني حدود دو متر. رويش هم كاملاً باز بود. آب از طريق لولههايي از رودخانه به داخل اين حوض هدايت ميشد و همه مردم به اجبار براي آشاميدن از همين آب آلوده استفاده ميكردند. بچههاي روستاي كناري خبرنگاران و عكاسان را كنجكاوانه همراهي ميكنند. روستاي كناري را به سمت روستاي سرزه ترك ميكنيم...
روستايي بينام ونشان
در بين راه تا رسيدن به روستاي سرزه روستايي بود با ۲۰خانوار جمعيت. روستايي كه حتي نام و نشاني براي خود نداشت. زندگي در كپرهايي از شاخ و برگهاي نخلهاي خودشان. سيمهاي برق از كنار كپرهايشان رد ميشود و به روستاي بالايي ميرود اما آنها از داشتن نعمت برق محرومند، اگرچه فاصله بين دو روستا يك كيلومتر هم نميشود. مدرسه هر دو روستا هم در همين وسط واقع شده بود كه آن جا هم برق ندارند. اهالي از طريق مسئولان مربوطه پيگيري هم كردند اما به نتيجهاي نرسيدند... زانواني در آغوش
يكي از صحنههايي كه به كرات در اكثر روستاهاي محروم ميبيني اين است كه جوان، پيرمردي يا زني زانو در بغل ميگيرد و به ديوار خانه يا كپر تكيه و به دور دست خيره و غرق در فكر ميشود به طوري كه اگر از جلوش رد شوي متوجه نميشود. شال بلوچيشان را گره زده و دور كمر و زانو انداخته، چمباتمه ميزند. هنگام ظهر به روستاي سرزه ميرسيم و ناهار را در محل اتراق يعني «خانه ديني» روستاي سرزه ميخوريم. دو اتاق خيلي ساده كه از وسط به همديگر راه دارند. بچهها بعد از مدرسه اينجا ميآيند و پيش مولوي روستا قرآن و دروس ديني ميخوانند. براي همين به اين مكان «خانه ديني» ميگويند. بيشتر روستاهاي اين مناطق خانه ديني دارند. مسئولان خاكريز رسانهاي برايمان ناهار ميآورند. ناهارمان هم كاملاً جهادي است، كنسرو لوبيا و عدسي. بچهها آنقدر گرسنه هستند كه بيهيچ حرف و بهانهاي همه سهمشان را ميخورند. بعد از ناهار اهالي به رسم مهماننوازي هميشگي بلوچيها كه زبانزد است، برايمان چاي ميآورند. هنوز طرف سيني چاي نرفتهايم كه براي حركت صدايمان ميكنند. مقصدمان هم مجتمع پيامبر اعظم(ص)، اين مجتمع شامل سه روستاي شيعهنشين زبرينگ و سنينشين چيل كنار وكوردان ميباشد. به دلايلي بايد شبانه حركت ميكرديم. تا مقصدمان هم بايد حدود ۲۵۰ كيلومتر خاكي و روستايي را در تاريكي طي ميكرديم. راه خاكي روستايي و حتي آسفالتهاش هم تعريف آنچناني ندارد. همه نيتمان هم اين است كه روز شنبه۱۳ آبان ماه ۱۳۹۱ همزمان با عيد سعيد غدير خم همراه شيعيان روستاي زبرينگ و اهالي سنينشين روستاهاي چيل كنار و كوردان جشن وحدت بگيريم... ادامه دارد