کد خبر: ۱۱۳۴۶۹
تاریخ انتشار:

آخرين قرباني كيست ؟

کیهان:
1-ايران بغرنج ترين مسئله پيش روي دولت آمريكاست. اين واقعيت را هيلاري كلينتون شنبه گذشته در موسسه بروكينز و در جمع شماري از سياستمداران آمريكايي و اسرائيلي مورد تاكيد قرار داد. او پس از 4 سال و در حالي كه آخرين روزهاي مديريت وزارت خارجه را مي گذراند، گفته است «ايران سخت ترين مسئله اي بود كه در دوران وزارتم با آن برخورد كردم. ايران كشوري با نفوذ گسترده و خطرناك است.» تحريم هاي فلج كننده، خرابكاري هاي ويرانگر سايبري، ترور دانشمندان و ايجاد آشوب به كمك جبهه غربگرا (تركيب راديكال هاي مدعي اصلاحات و گروه هاي مختلف اپوزيسيون) در كنار تلاش براي انزواي جمهوري اسلامي در منطقه و جهان، از جمله حربه هايي بود كه در دوره 4 ساله زمامداري باراك اوباما و وزارت كلينتون به كار گرفته شد. اما ايران همچنان بزرگترين مسئله پيش روي آمريكاست.
2- آرزوها و نقشه هاي آمريكا در قبال ايران داراي دو سطح حداقلي و حداكثري است. توقع حداكثري آمريكا، براندازي جمهوري اسلامي است. اما در توقع حداقلي فرض بر اين است كه اگر نمي توان اصل نظام جمهوري اسلامي را تغيير داد، بايد رفتار و رويكرد آن را عوض كرد به نحوي كه در صورت، نماد انقلاب اسلامي اما در سيرت منفعل و مستحيل در سياست جهاني جبهه استكبار باشد. با اين فرض، كليد واژه «بحران» و «شرايط فوق العاده» وارد ادبيات ترويجي غرب شده است. بايد از خارج و داخل براي جمهوري اسلامي فضايي بحراني ساخت تا نسبت به بقاي خود احساس نگراني كند و در قدم اول از رويكردهاي تعيين كننده جهاني عقب بنشيند. آنگاه شايد بتوان در درون مرزها- در حالي كه بسط يد و نفوذ منطقه اي جمهوري اسلامي به حالت تعليق درآمده- كار او را يكسره كرد. بحران را بايد ساخت، بحران خود به خود ساخته نمي شود. كاري بايد كرد كه ايران از حس استغنا و اقتدار فعلي فرو افتد و از موضع ضعف پاي ميز مذاكره بيايد. چاره در تجميع «فشار خارجي» با «حركت هاي مخالف خوان» در داخل است. صرف فشار خارجي به شهادت تاريخ 30ساله راه به جايي نبرده است. در عين حال جريان هاي مخالف داخلي هرچه داشتند را در سال هاي اول انقلاب، سال هاي پاياني دهه دوم، و در طول دهه سوم انقلاب به ميدان آورده اما طرفي نبسته اند. مهم ترين اين اردوكشي ها در زمستان 1359 و بهار 1360، آشوب 1378 و آشوب پيچيده سال 1388 پديد آمد.
3- اما نتيجه چه بوده است؟ وب سايت شبكه دولتي انگليس (بي بي سي) شنبه گذشته اين جمع بندي را ارائه كرد: «اصلاح طلبان وقتي دريافتند پيشبرد برنامه هايشان به اين سادگي ها نيست، دوباره القاي حس بحران و خطر را شديدتر از هر زمان از سر گرفتند. اوج اين روند نامه 127 نماينده مجلس ششم در سال 1381 براي سر كشيدن جام زهر در مقابل مخاطرات بود... آنها احساس مي كردند اگر آيت الله خامنه اي بعضي خواسته هاي آنها را پذيرفته، پس ابتكار عمل را ربوده اند.آنچه آنها با به كارگيري و رواج دادن عبارت جام زهر در پي آن بودند، يك نمايش آشكار ضعف از طرف آيت الله خامنه اي بود. اما او نگذاشت انعطاف هايش نشانه ضعف تلقي شود... تحريم هيچ حكومتي منجر به سقوط آن نشده است. براي آيت الله خامنه اي طبعا اولويت، حفظ و بقاي نظام است. اگر او به اين برداشت نرسد كه نظام در خطر است، دليلي براي تغيير وجود ندارد... بقا و اقتدار جمهوري اسلامي در گرو به دست گرفتن زمام امور اجرايي از سوي اكبر هاشمي يا محمد خاتمي نيست... رهبري دليلي نمي بيند براي رفع خطري كه وجود آن را قبول ندارد، عقب نشيني كند. كشور با سپردن امور اجرايي به چهره هاي وفادار نظام به اندازه كافي فضا براي مانور خواهد داشت و نيازي به بازي دادن چهره هاي مخالف احساس نمي شود... تلاش براي ترساندن از سقوط نظام تاكنون جواب نداده و اين گونه پيش بيني هاي مخالفان در سالهاي ممتد عمر جمهوري اسلامي درست از آب درنيامده است. آيت الله خامنه اي نشان داده كه خطر چالش هاي پيش روي حكومت را بهتر از مخالفان تشخيص داده و دليل آن هم برقراري و پابرجايي حكومت است.»
4- جريان هاي غربگرا نظير طيف راديكال جبهه اصلاحات، برگ سوخته محسوب مي شوند. آنها در عين حال كه در حاكميت نيستند، با ريسك و رفتار انتحاري 3 سال پيش عملا به مهره سوخته تبديل شدند. آنها براساس بديهيات سياسي، ديگر «اصلاح طلب» و يا «منتقد درون نظام» به شمار نمي آيند. چه آن كه در پيشاني و به عنوان پياده نظام اردوگاه آشوب در خيابان آفتابي شدند. اگر هم ظرفيتي داشته باشند به صفرهاي منفعل مي مانند و صرفا با امواج و تحركات ديگر مي توانند موثر واقع شوند. به گواهي تجارب گذشته اين «تحركات ديگر» را منحصراً مي توان از درون حاكميت و گروه هاي درون نظام تدارك كرد، مانند اتفاقاتي كه در دوره سازندگي و اصلاحات رخ داد. اسم ها مهم نيست، رسم ها و رويه ها و سرويس هايي اهميت دارد كه افراد ممكن است ارائه كنند. به تعبير «سعيد- ق» از اعضاي متواري گروهك ادوار تحكيم كه چند روز پيش در شبكه صهيونيستي بالاترين نوشت «هاشمي، احمدي نژاد، قاليباف، ناطق نوري، خاتمي و... هيچ يك دلبسته دموكراسي نيستند و همه از دشمنان دموكراسي هستند. اگر از هاشمي با همه سياهي كارنامه حقوق بشر مي توان حمايت كرد چرا نشود از اسفنديار مشايي كه پايان عصر اسلامگرايي را اعلام و از دوستي با مردم اسرائيل حرف مي زند، حمايت كرد؟ بحث اين نيست كه مشايي و احمدي نژاد خوبند و هاشمي و امثال او بد. اين هر دو از يك تبارند. اگر نيروهاي تحول خواه [اسم مستعار گروه هاي سرنگوني طلب] خواهان به چالش كشيده شدن جمهوري اسلامي و حاكميت دوگانه هستند، اينك اين گوي و اين ميدان. چرا هاشمي آري و مشايي نه؟!».
5- خيلي ها كه براي «سازندگي» كشور به آقاي هاشمي راي دادند، 16 سال بعد راي خود را به نام آقاي احمدي نژاد در صندوق انداختند. البته در ميانه اين راه (سال 76) خيلي ها كه در سال 68 به هاشمي و در سال 84 به احمدي نژاد راي دادند، اختلاف نظر پيدا كردند و شماري نام ناطق نوري را به روي برگه راي نوشتند و شمار بيشتري نام خاتمي را. اين روند در سال 88 با 13ميليون راي به نام موسوي و 25 ميليون راي به نام احمدي نژاد بازتوليد شد، يعني كه ملت ما -اكثريت قريب به اتفاق 40 ميليون راي دهنده- فارغ از اين و آن نامزد، آباداني و عدالت و پيشرفت و عزت كشور را در تداوم روند بالنده تاريخي خود پيگير بوده اند. نشان به آن نشان كه در روز نهم دي ماه 1388 وقتي نسبت به اصل انقلاب و نظام و كشور احساس خطر كردند، آن حماسه حضور را آفريدند در حالي كه فقط تصاوير مقتداي انقلاب و حضرت امام خميني را سر دست داشتند و البته راه كج كردگان جفاكار را لعنت مي كردند.
آن روزها نيويورك تايمز نوشت «اين بزرگ ترين تظاهرات خياباني پس از تشييع آيت الله خميني در 20 سال پيش به شمار مي رود». شعار «لعن علي عدوك يا حسين-...» يعني اينكه اين مردم، چك سفيد امضا به هيچ رجل سياسي نداده اند، حتي كسي كه خود را نخست وزير روزگار امام مي داند يا آن ديگري كه در تبليغات انتخاباتي سال 76 شعار «سلام بر 3 سيد فاطمي...» را برجسته كرده و نام خود را كنار نام امام و رهبر معظم انقلاب به عنوان همراهي گذاشته بود. در روزگار اول انقلاب هم كه منافقين آقاي منتظري را مورد ترور شخصيت قرار مي دادند و به تمسخر لقب «...» به وي مي دادند، همين مردم متدين بودند كه نسبت به او به عنوان همراه امام (ره) در نهضت غيرت مي ورزيدند؛ همان گونه كه براي سياستمداران ديگر و بعدي. اما آن روز كه منتظري و نظاير وي با حضرت امام زاويه پيدا كردند و با لجاجت در بيراهه رفتند، تكليف مردم نيز روشن شد و البته تكليف گروه هاي ضد انقلاب- و لو لائيك- كه به اعتبار انحرافات پديد آمده و تقابل آقاي منتظري با امام، تازه مقلد او شده بودند! آتش فتنه سال 88 كه افروخته شد، خط زنندگان روي نام اسلام و هتاكان روز عاشورا، شعار و ادعايشان اين بود؛ «روحاني واقعي- منتظري، صانعي»! خلاصه سخن اينكه دوستي و دشمني دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با افراد و جريان هاي سياسي داراي ضوابط سفت و سخت است- برخلاف بعضي از ماها كه پيچ جاذبه و دافعه ديني مان گاه شل مي شود - و با اين وصف، دوستي و دشمني ملت ما نيز ضابطه مند و اعتباري است. آنچه اصالت دارد، اصول و مباني انقلاب است نه افراد كه به اعتبار حق معتبر مي شوند يا از اعتبار- به اراده و اصرار خود- ساقط مي شوند.
6-در كشور ما روزنامه اي اجاره اي و زنجيره اي منتشر مي شود كه نه تنها مدير آن زماني پول هاي هنگفت از امثال شهرام جزايري گرفت، بلكه در طول سالها به اذعان چند خبرنگار اخراجي اش صفحات و ستون هاي خود را به چهره هاي صاحب نفوذ فروخته است. اين روزنامه ايستگاه تقويت امواج بي بي سي در تهران نيز هست و سالها تحليل هاي شبكه دولتي انگليسي (بي بي سي) را بي آنكه به مأخذ و منبع استناد كند،كلمه به كلمه و به عنوان گزارش و تحليل خود منتشر كرد. روز گذشته همين روزنامه به قلم آقاي «ص-ز» به استقبال مواضع اخير رئيس جمهور رفته و عنوان كرده كه «بايد به او خوشامد بگوييم و يادآوري كنيم كه يك گام برداشته و حالا منتظر گام هاي بلندتري در جهت تحقق دموكراسي هستيم». يعني ديگر دروغ تقلب تمام شد؟! اينكه مي شود دروغ بزرگ تر؟ اگر اين آقاي سمپات نهضت آزادي در داخل فيگور خوشامدگويي مي گيرد، هم مسلكان وي در گروهك ملي- مذهبي كه به پاريس گريخته اند، به طور موازي مي گويند «بايد به استقبال نقش آفريني هاشمي در فضاي سياسي و انتخابات رفت و البته به وقتش مي توان او را دادگاهي كرد و انتقام سوابق انقلابي را كه هرگز فراموش شدني نيست، گرفت»!
مگر احمدي نژاد يا هاشمي- يا حتي موسوي و كروبي- را در اردوگاه ليبرال دموكرات ها مي پذيرند حال آن كه كم يا زياد دل پري از سوابق هر يك از آنها دارند؟ پس قصه چيست كه روزي براي هاشمي و مجمع روحانيون، و روز ديگر براي ناطق نوري و احمدي نژاد و قاليباف و... تور پهن مي كنند؟ اين عبارت را عضو تندرو حزب مشاركت (حامي عبور از خاتمي و عبور از قانون اساسي و طرف ملاقات باري روزن جاسوس آمريكايي در پاريس) پنجم مهرماه 1390 در مصاحبه با پايگاه اينترنتي عصر ايران گفت كه «آقاي ناطق اگر از جايگاه فعلي اش در جناح راست خارج شود و به اصلاح طلبان بپيوندد چيزي به اصلاح طلبان اضافه نمي كند. اهميت او در اين است كه در آن سو قرار دارد نه اين سو و اگر به اين سو بيايد، جايگاهش را در آن سو از دست مي دهد. آقاي ناطق بايد در آن سو باشد»!
7- آمريكا و اسرائيل و انگليس، آخرين سيلي سخت را در غزه خوردند. ايران همچنان سخت ترين چالش جبهه استكبار است. بنابراين بايد كاري كرد كه درگير خود باشد و از سرانجام پيچ مهم تاريخ غافل بماند. بي ثبات سازي يا القاي بحران، شگرد موثري است. تا اينجا پروژه دشمن است. حالا چه كسي از خودي ها در زمين دشمن بازي مي كند و قطعه اي خواسته يا ناخواسته از پازل او مي شود؟ هركس كه حاشيه و جنجال بسازد يا قانون- قوانين عادي يا قانون اساسي- را ولو با ادعاي حمايت از قانون به چالش بگيرد و تداعي بحران در كشور كند؛ درست مانند رفتار فتنه گران كه پس از 8 ماه معارضه با قانون اساسي، مدعي اجراي بدون تنازل آن شدند! اختلاف نظرها مطلقا جاي نگراني ندارد مگر آن كه در عمل متعرض حريم قانون شود يا اختلاف را ولو با ژست حمايت از قانون اساسي به اصل قانون- به عنوان ميثاق ملي و فصل الخطاب- بكشاند. در اين ميان ولايت و رهبري جان اين ميثاق است كه كشور را در برابر بحران ها و تهديدها حفظ كرده است. زاويه گرفتن از اين شاخص يا دور زدن آن با هر شعار و دستاويزي كه باشد، اسباب سقوط فرد يا جريان سياسي در تله دشمن خواهد شد.
محمد ايماني

 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین