کد خبر: ۱۱۱۵۷۴
تاریخ انتشار:

پشت دروازه تل آويو

کیهان:

جنگ غزه، آخرين آزمون درباره فرجام استراتژي «از نيل تا فرات» است. حد غربي اين توسعه طلبي سه دهه پيش با زمامداري انور سادات و حسني مبارك در مصر تامين شد و تا همين يكي دو سال پيش معتبر بود. تسخير حد شرقي اما تا 9 سال پيش(سال 2003) طول كشيد. عراق كه اشغال شد ظاهرا 90-80 درصد مسير پروژه نيل تا فرات طي شده بود. اين دوره، روزگار بسط تئوري از نيل تا فرات بود و به اعتبار اشغال افغانستان و مدعاي آمريكايي- صهيونيستي خاورميانه جديد مي شد گفت كه استراتژي اسرائيل به شعار «از نيل تا سند» (پاكستان و افغانستان) وسعت يافته است. جنگ دوم غزه، ششمين جنگ طي 12 سال گذشته است اما روي ريل سابق نمي چرخد.
جنگ دوم غزه (پس از جنگ هاي افغانستان و عراق و لبنان و غزه اول و سوريه) نشانگر قبض چندباره شعار نيل تا فرات است. در كمتر از يك دهه ورق چنان برگشته كه اسرائيل اين بار مجبور است در پايتخت هميشه امن خود بجنگد. شيشه امنيت و مصونيت تل آويو اين بار فرو ريخت. اين مفهوم قبض و انقباض در راهبرد توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي است. اگر جنگ 6 روزه سال 1967 در واقع يك نيم روز بيشتر طول نكشيد و به واسطه نفوذ اطلاعاتي و لو رفتن برنامه جمال عبدالناصر، جنگنده هاي اسرائيل توانستند به سرعت 300 هواپيماي نظامي مصر را يكجا روي زمين نابود كنند، اين بار اسرائيل نمي دانست جبهه مقاومت اسلامي در محور غزه داراي موشك هاي فجري است كه خواهند توانست از گنبد آهنين عبور كنند و نيز داراي پدافند اسقاط جنگنده ها و حمله به ناوهاي جنگي ارتش صهيونيستي است. كودك كشي كمترين اعتباري براي زمامداران تل آويو نمي آورد. اما اين كه در منطقه بسته و تحت محاصره غزه، موشك هاي فجر و سيستم ضد هوايي و موشك هاي ساحل به دريا سبز شده باشند، بي ترديد كمر اسرائيل را مي شكند.
مقاومت اسلامي فلسطين حتي به اندازه مقاومت اسلامي لبنان بسط يد ندارد. حزب الله دست كم بر نيمي از لبنان حكومت مي كند و به سوريه از يك سو و درياي مديترانه از طرف ديگر دسترسي دارد و صاحب استحكامات و امكانات غيرقابل مقايسه با منطقه غزه است. بنابراين وقتي سيلي مقاومت غزه در گوش تل آويونشينان زنگ زد، بايد به توان چند حساب كرد. اكنون نه سال 1948 و 1967 و 1973 و 2001 و 2003 كه سال 2012 ميلادي است و اسرائيل...؟ حال و روز اسرائيل را بايد از روزنامه هاآرتص پرسيد كه معتقد است «بايد قبل از آن كه زمان بگذرد، از ستون ابرها پايين بياييم تا بلاي 2 جنگ قبلي سر ارتش نيايد» و «نمي توان تبعات شليك موشك به تل آويو و اورشليم (بيت المقدس) را ناديده گرفت زيرا از سال 1948 هيچ كشوري (جز يك مورد) حتي جمال عبدالناصر نتوانسته بودند به تل آويو حمله كنند و تل آويو دست نخورده باقي مانده بود». و نيز از رابرت فيسك در اينديپندنت شنيد كه مي گويد «اقدامات اسرائيل در غزه به رويدادي نزديك مي شود كه اتفاقا تل آويو بيشتر از همه از آن واهمه دارد و آن نابودي اسرائيل است».
مسئله اين نيست كه شهيد احمد الجعبري فرمانده گردان هاي نظامي حماس ترور شده است. موضوع مهمتر اين است كه «الجعبري»ها در تاريخ مقاومت 64 ساله فلسطين بي نظير بوده اند و حالا تكرارپذير شده اند. آنها به سرعت تكثير مي شوند. از ايران به لبنان، از لبنان به فلسطين و... اين مفهوم جنبش بدون مرز و صدور انقلاب اسلامي در مختصات «بيداري اسلامي» و «مقاومت اسلامي» است. مسئله اين است كه خواستند ارتش به انفعال كشيده سوريه پس از جنگ هاي 1967 و 1973 را منهدم كنند، از دل آن جيش الشعبي به عنوان «بسيج» و «حزب الله» سوريه سر بر آورد، همانگونه كه در فلسطين نهال حركت مقاومت اسلامي و جهاد اسلامي تنومندتر شد. اين روند در عراق و سوريه و لبنان و فلسطين- و هر جاي ديگري كه با مشت و سندان جباران روبرو شود- ريشه مي دواند و شاخ و برگ مي گستراند. واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي، الهام بخش و بسيج كننده است. با اين وصف حق بدهيد به روزنامه صهيونيستي جروزالم پست كه به نقل از دفتر روابط عمومي وزارت دفاع اسرائيل بنويسد «غزه، پايگاه پيشروي كرده ايران است» يا شيمون پرز در ملاقات روز دوشنبه با توني بلر بگويد «تلاش پرزيدنت مرسي قابل تقدير است اما نهايت شگفتي است كه حماس از رئيس جمهور مصر پيروي نمي كند. ايران تسليحات آنها را تامين مي كند و آنها را آموزش مي دهد و تامين مي كند».
همين چند ماه پيش بود كه مطبوعاتي نطير آبزرور انگليس و نوول ابزرواتور فرانسه از قول برخي تحليلگران صهيونيست نوشتند نتانياهو به نيابت از ايران در حال نابودي اسرائيل است. اين همان مفهومي است كه با ابيات ديگري در مقاله الكس فيشمن تحليلگر يديعوت آحارونوت آمد مبني بر اين كه «با اين جنگ ها قدرت بازدارندگي اسرائيل مدام و به تدريج در حال نابودي است». در واقع اسرائيل مدتهاست كه به تصور حمله و تعدي، خود را مي فرسايد و مي خورد. به تصريح روزنامه آلماني نويس دويچلند «اسرائيل سال 1982 مي خواست 48 ساعته كار لبنان را يكسره كند اما 18 سال طول كشيد تا بتواند از اين كشور خارج شود و از دل همين جنگ حزب الله متولد شد. 30 سال است كه اسرائيل همچنان با پيامدهاي آن جنگ دست و پنجه نرم مي كند». اين مصداق تمام و كمال مفهوم «باتلاق» است كه هر تحرك تازه، زمان خفگي و مرگ را نزديك تر مي كند. آيا ضربه اي كه زمامداران تل آويو با حماقت اخير خود به سناريوي انحرافي مثلث «غربي- عبري- عربي» در سوريه زدند، اتفاق كمي است؟ اسرائيل طي 20 ماه گذشته تلاش بسياري كرد تا در قبال سناريوي جعلي سوريه سكوت اختيار كند و بگذارد جبهه ارتجاع جديد، معجزه «بيداري اسلامي» را به مسير انحرافي بكشاند. اما پس از 20 ماه، جنايتي كه صهيونيست ها در غزه ترتيب دادند، تمام رشته هاي 20 ماهه جبهه ارتجاع و استكبار و «اسلام بدلي» را پنبه كرد. سوريه قلب جغرافيايي و نقطه اتصال اضلاع جبهه «مقاومت اسلامي» است و بر مبناي اين مقاومت، آن بيداري اسلامي منتشر شده است. بنا بر اين بود كه با سقوط سوريه، اسكلت اصلي مقاومت و بيداري اسلامي فرو پاشد. اما خبط بزرگ اسرائيل، لگد اساسي را به پروژه فريب و انحراف زد. حالا نگاه ها دوباره به خط مقدم دو جبهه (اسلام و استكبار) در بيت المقدس اشغالي معطوف شده است.
نسبت موج دو سال اخير «بيداري اسلامي» با «مقاومت اسلامي» نسبت ميوه با درخت، و شاخ و برگ با تنه و ريشه است. اما مثلث استكبار پس از غافلگيري در برابر شوك هاي بزرگ حركت ملت هاي مسلمان كوشيدند اين سيل خروشان را با انواع روش ها به انحراف بكشانند. نقطه اوج تعبيه مسير انحرافي، ايجاد بلوا و آشوب در سوريه و گسيل تروريست ها با نقاب انقلاب به اين كشور بود. روند تحولات بحرين و يمن و مصر و تونس و ليبي و اردن- و در صدر همه اينها مسئله فلسطين و اشغالگري رژيم صهيونيستي- بايد فراموش مي شد و ملغمه متناقضي شامل عربستان و قطر و تركيه و بعدها مصر، شاهرگ جبهه مقاومت اسلامي را در سوريه مي زد. اسرائيل اما در اين ميان با ديوانگي خود، خواب ترين ذهن ها را متوجه محل نزاع اصلي كرده است. استدلال سيدحسن نصرالله از بتون محكمتر است آنجا كه مي پرسد همه آن كشورهاي اسلامي كه كشتي كشتي سلاح به شورشيان و تروريست ها در سوريه رساندند، اينك چرا در جنايت رژيم صهيونيستي عليه ملت فلسطين حتي يك فشنگ به مظلومان نرساندند؟ گريبان خيلي ها گير است، از سلاطين بدنام قطر و عربستان- ملك عبدالله و دربارش يك كلمه هم سخن نگفته اند، انگار كه دسته جمعي مرده اند- تا دموكرات هاي مسلمان و اتوكشيده شمال و جنوب سوريه و فلسطين. آقاي محمد مرسي البته تازه كار است و در اين ميدان هاي سخت، عيار خود را خواهد سنجيد. اما آقاي اردوغان همان سياستمداري است كه پرز را رئيس رژيم كودك كش خواند.
آيا سوريه در خط مقدم مبارزه با اين رژيم كودك كش نبود كه با دشنه برادران در تركيه مواجه شد؟ ما مايليم به آقاي اردوغان خوش بين باشيم و حساب او را كه در روز عاشورا به محضر امام حسين(ع) عرض ادب كرد، از سلاطين مرتجع منطقه جدا كنيم. اما امت اسلام حق دارد بپرسد آقاي اردوغان با خودت چه كردي كه توماس فريدمن سرمقاله نويس نيويورك تايمز به روزنامه مليت گفت « ما ديگر حتي به اندازه يك بند انگشت توان مداخله نظامي در بحران هايي مانند سوريه نداريم. البته مي توانيم پول و سلاح بدهيم اما مداخله مستقيم نه. از اين جهت كشورهايي مانند تركيه بايد به تنهايي اما با حمايت ما عمل كنند. آمريكا وارد دوره اي شده كه بايد كمي هم به مشكلات داخلي خود بپردازد. اكنون «بيت لحم پنسيلوانيا» براي ما مهمتر از بيت لحم خاورميانه است. مردم آمريكا براي خدمات كمتر بهاي بيشتري مي پردازند و بيش از هر دوره اي مي پرسند كه نيروهاي ما در فلان منطقه جهان چه مي كنند؟ در چنين شرايطي نقش تركيه در سياست خارجي آمريكا بسيار مهمتر از گذشته خواهد شد... ما در عراق ضامن نارنجك را كشيديم و خودمان را روي آن انداختيم. همه تركش هاي جنگ به ما اصابت كرد. ديگر هيچ كشوري از ما نمي خواهد همان نقش را در سوريه ايفا كنيم. ما از تركيه خواهيم خواست در حل اين بحران ما را كمك كند. اين اسمش التماس است و نه استفاده از تركيه»! در چنين وضعيتي نتانياهوي ابله، ضامن نارنجك را كشيده و توقع دارد به جاي او تركيه و مصر و قطر خود را روي نارنجك بيندازند. سياستمداران كشورهاي اسلامي حق ندارند چنين انتحاري بكنند مگر اين كه در رديف كساني باشند كه قبلا در مراوده با كساني چون ليوني وزير خارجه سابق رژيم صهيونيستي بند را به آب داده اند!
وزير خارجه سابق رژيم صهيونيستي (مامور اسبق موساد) براي دومين بار از برخي سياستمداران عرب و سازشكار فلسطيني نام برد و گفت به خاطر منافع رژيم اسرائيل، با آنها روابط نامشروع برقرار كرده، آتو گرفته و اطلاعات اندوخته است. اين شبيه نقش گلداماير در جريان جنگ 1948 و در قبال برخي سران ارتش اردن بود. اما روسپي گري به اين دو نفر محدود نمي شود. به يك معنا رژيم صهيونيستي، روسپي سياسي منطقه است. اين واقعيت را آويگدور ليبرمن وزير خارجه اسرائيل شهريور گذشته در جمع اعضاي حزب خود گفت و روزنامه اسرائيل امروز منتشر كرد كه «اسرائيل ديگر نمي تواند به نقش روسپي منطقه ادامه دهد، با برخي كشورها ارتباط داشته باشد اما مخفيانه و محرمانه. ما از اين رفتار خسته شده ايم و نمي خواهيم ديگر مثل روسپي ها با ما رفتار شود». روسپي اسرائيل اكنون آبروي اين گروه از كشورها را به بازي گرفته و خردمندان خواهند كوشيد خود را از اين ننگ تبرئه كنند. بيماري اين روسپي آنقدر واگير و كشنده است كه حتي در هيئت حاكمه آمريكا- از جمله گزارش 83 صفحه اي 16 نهاد اطلاعاتي- حركت جدا كردن مسير خود از اسرائيل به راه افتاده است. با اين وصف خردمندانه است از سياستمداران دولت هاي اسلامي خواسته شود مراقب اعتبار و حيثيت ملت غيرتمند دو كشور باشند و كوتاهي هاي گذشته را جبران كنند.
محمد ايماني

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین