وطن امروز:
فرض کنیم آنچه منابع غربی در هفتههای گذشته درباره بازاندیشی تاکتیکی و راهبردی دولت اوباما در سیاست خود درباره ایران نوشتهاند، صحیح باشد. این فرض البته بشدت قابل بحث است؛ نه از این جهت که واقعا بازاندیشی در کار هست یا نه، بلکه از این جهت که فرضا اگر چنین باشد هدف واقعی این بازاندیشی چیست: برداشتن گامی در جهت حل مساله یا تاثیرگذاری بر انتخابات ایران؟
این نوشته فرض را بر این میگذارد که گزینه اول صحیح باشد یعنی آمریکاییها واقعا در پی آن باشند که با استفاده از فضای مابین انتخابات خودشان تا انتخابات ایران، راهحلی دیپلماتیک برای مساله هستهای ایران پیدا کنند. این فرض البته بسیار سادهاندیشانه است ولی این سادهسازی به ما کمک میکند تا از دریچهای متفاوت به مساله نگاه کنیم. اگر واقعا یک راهحل دیپلماتیک درباره برنامه هستهای ایران قابل طراحی باشد –که از دید ایران هست- این راهحل باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ کدام مولفههاست که فقدان آنها پیشاپیش هرگونه پیشنهاد جدید را شکست خورده خواهد کرد؟ این مشورتی است که ظاهرا اکنون دولت اوباما بشدت به آن نیازمند است. یکی از بزرگترین مشکلات آمریکاییها در سالهای گذشته این بوده که هرگز درک درستی از محاسبات راهبردی ایران و در نتیجه آنچه برای ایران قابل پذیرش یا غیرقابل پذیرش است، نداشتهاند.
تلاش آمریکا برای تحمیل خواستههای خود به ایران در اصل به این دلیل تشدید شده که آمریکاییها حس کردهاند در اثر فشار، دایره موارد قابلپذیرش برای ایران–درباره برنامه هستهای یا موضوعات دیگر – یعنی امتیازهایی که ایران حاضر است بدهد، وسیعتر خواهد شد. این استراتژی شکست خورده است چرا که در اثر اجرای آن تنها اتفاقی که افتاده این بوده که ایران سختگیرانهتر عمل کرده است. استراتژی فشار برای ایران تنها حامل این پیام بوده که هدف غرب تغییر رژیم است نه رسیدن به راهحل و حرکت به سمت سازش به معنای اعلام ضعف و نتیجه آن هم صرفا افزایش فشارها و بیشتر شدن مطالبات خواهد بود.
مسیر جایگزین برای طراحی یک دیپلماسی موفق این است که آمریکا به جای اینکه روی تحمیل خواستههای خود به ایران تمرکز کند، انرژی خود را صرف این موضوع کند که چرا دیپلماسی پیش نمیرود و آیا واقعا مسیر فشار، مسیر مذاکره را تقویت کرده است؟
نکات زیر مستقیما ناظر به این موضوع است.
1-نخستین موضوع این است که هرگونه پیشنهاد جدید باید ضرورتا در همان گام اول شامل لغو موثر تحریمها باشد. این تنها حرکتی است که به ایران پیام خواهد داد مذاکره جدی است و هدف غربیها این نیست که از مذاکره به عنوان ابزاری برای بهانهجویی و در نتیجه بیشتر کردن فشارها استفاده کنند. منظور از لغو «موثر» تحریم هم این است که تحریمها باید نه در حوزههای سمبلیک و بیارزش بلکه در حوزههای واقعی لغو شود. این درخواست، در واقع به این دلیل طرح نمیشود که ایران خواستار یافتن راهی برای خلاص شدن از تحریمها به هر قیمت است، در واقع غربیها اکنون خود بهتر از هر کسی میدانند که تحریم، حداکثر ابزاری آزاردهنده است تا ابزاری تمامکننده. مساله اصلی این است که ایران نیاز به نشانهای قابل اعتماد دارد که برايش ثابت کند، کل ماجرا ترتیب دادن یک خیمهشببازی جدید برای تشدید فشارها نیست و این علامت منحصرا باید از جنس لغو موثر تحریمها باشد.
2-موضوع دوم این است که هرگونه پیشنهاد جدید باید ضرورتا شامل پذیرش فناوری غنیسازی در ایران باشد. ترتیب دادن یک بازی دیپلماتیک به شکلی که در آن تحریمها لغو میشود اما به تدریج غنیسازی هم در ایران تعطیل میشود الگویی نیست که هیچ جذابیتی برای ایران داشته باشد چرا که در اصل ایران را به نقطه صفر بازمیگرداند بیآنکه چیزی به دست آورده باشد. مسلما فناوری غنیسازی در ایران معادل لغو تحریمها نخواهد بود اما ایران در مسکو چیزهای دیگری پیشنهاد داده که میتواند یک معادله داده- ستانده را شکل دهد.
3- نکته سوم این است که غرب باید علامتهایی واضح در این باره ارسال کند که در نهایت به دنبال چیست. گریز دائمی آمریکا و گروه 1+5 از مشخص کردن آنچه در انتهای فرآیند رخ خواهد داد به این معناست که ایران باید وارد بازیاي شود که نمیداند در انتهای آن با چه صحنهای روبهرو میشود. اگر گام آخر روشن نباشد، گام اول را هم حتی نمیتوان برداشت. فرض کنیم به عنوان نمونه چیزی که در ذهن آمریکاییهاست این باشد که ابتدا معاملهای بر سر غنیسازی 20 درصد شکل دهند و بخشی از تحریمها را هم لغو کنند.
اگر گام بعدی پذیرش غنیسازی 5 درصد در ایران باشد داستان یک شکل خواهد داشت و اگر گام بعدی این باشد که مجددا به بهانههای دیگر تحریمهایی اعمال شود یا لغو همان تحریمهای باقیمانده مشروط به تعلیق غنیسازی 20 درصد یا اجرای قطعنامههای شورای امنیت شود، شکل ماجرا کاملا متفاوت میشود. در واقع اگر ایران میخواست قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کند که اساسا نیازی به مذاکره با 1+5 نداشت. این مذاکرات دقیقا به این دلیل شکل گرفته است که ایران نمیخواهد و شدنی هم نیست که قطعنامههای شورای امنیت را بپذیرد. باید دید آیا گروه 1+5 راهی برای خلاص کردن خود از این تنگناها خواهد یافت یا نه. گامهای دوم و سوم به یک معنا از گام اول مهمترند. اگر گامهای دوم و سوم به نظر یک دام برسد، گام اول برداشته نخواهد شد ولو اینکه فرصتی گرانبها درون آن نهفته باشد.