وطن امروز:
زهرا طباخي
هرجا که باشم تلاش میکنم مستند داستانی «آخرین روزهای زمستان» را از دست ندهم؛ نه از این جهت که «سرگرمی» خوبی است، نه به این خاطر که تکنیکهای ساختش در حد هریپاتر است، این کلکهای سینمایی برای سنین پایینتر از 30 سال کارآیی دارد؛ صفا میکنم با مرام «حسن باقری»... پسر نحیفی که هیچ آموزش نظامی ندید! در کالج ملی جنگ آمریکا یا اروپا تحصیل نکرد... استراتژی جنگ نخواند اما پشت دشمن را با دست خالی و سلاح ایمان به زمین سرد رساند. انسان باشی و بشنوی علمالهدی و یاران مجاهدش قتل عام شدند در حالی که با یک پیام ساده در بیسیم میتوانستند خبر «عقب نشینی» را دریافت کنند... میشکنی! کم میآوری! دست کم عقل مکرر هشدار میدهد: «این عاقبت تو هم هست غلامحسین!» برای چه کسی میجنگیدند که کم نمیآوردند؟!
تا مدتها تحویلش هم نمیگرفتند! هی زحمت میکشید... بیخوابی و درد بیسلاح و امکانات جنگیدن یک طرف، کارشکنی دولتیها در تهران یک طرف! منافقین در پایتخت اغتشاش کرده بودند، کومله در کردستان و فدائیان خلق در مازندران! احتمالا هر روز صبح که از خواب بیدار میشدند به جای خبر گرفتن از قیمت دلار و نفت باید دوستان شهیدشان در طول شب گذشته را سرشماری میکردند. اضافه کنید یاران 40 ساله امام خمینی(ره) را که یکی یکی ترور میشدند... فلانی را در محراب ترور کردند، دیگری را در مسجد! آیا کسی خواهد ماند؟ پایتخت نشینان پس چه میکنند؟ یک وقت انقلاب سقوط نکند! برای پیدا کردن سوپر نیرویی که «باقری»ها را در بدترین سالهای انقلاب سر پا نگاه داشت، ساعتها و روزها فکر کردم. قبول که ما ایام فتنه را دیدیم و دوام آوردیم اما پشتمان به سابقه نظام و بصیرت مردم گرم بود، خدا بود. اما حجم فشار را اگر بخواهم اندازه بگیرم باز هم قابل مقایسه با ترس و اضطراب بچههای اول انقلاب از وقایع هولناک هر روزه نیست. راستی! در چهرههای مصمم شهدا اضطراب دیدی؟! خستگی چطور؟ شاهکلید بازخوانی و تحلیل وقایع ایام جنگ به احتمال زیاد یک کلمه است؛ «اخلاص»! میوه ایمان، اخلاص است. حسن باقری، همت، باکری یا آن بسیجیهای جوان و فرمانبر که صدای آمریکا «گوشت دم توپ» میخواندشان، جستوجو نمیکردند اشکال کار بنیصدر کجاست! میدانستند «حبالدنیا رأس کل خطیئه» است. ساعتها تفکر نمیکردند که اگر قیمت نفت بشکهای یک دلار افزایش یابد برای عملیات بعدی مهمات بیشتر خواهد رسید یا خیر! یک کلام ختم کلام... میگفتند حضرت امام این بخش از کار را به بنده سپرده، اینقدر خوب انجامش میدهم که خدا راضی شود. خدا که راضی باشد امداد میرساند. اخبار سایر جبهه را پیگیری میکردند اما توکلشان به خدا بود. ترسی از معامله جان با خالق نداشتند پس با شنیدن خبر شهادت رفقای همرزم غصه نمیخوردند. غبطه میخوردند، پرسوجو میکردند که فلانی چه میکرد که در مسیر بندگی از ما پیش افتاد.
تلاش کردن و نتیجه را به خدا واگذار کردن بهترین انگیزه برای مومن است. مومن مخلص یقین دارد که حکمت خدا در خط به خط زندگیاش جاری است پس به دنبال جلو افتادن وقایع و حوادث دلخواهش نیست. میداند اگر امروز پرتوان در میدان حاضر شود ثمرهاش همین امروز یا فردا در کاسه اعمالش خواهد بود. پس خسرانی در کار نیست. اینگونه که فکر کنی میتوانی معاونت را به جلسه ستاد بفرستی تا بعد از مدتها لباسهای خاکیات را در تشت بیندازی و دوباره پاکشان کنی از خستگی کار طاقتفرسا!
خسران و شکست که در کار نباشد وسط شلوغی و بیسامانی جنگ سنت پیامبر را هم به جا میآوری! 2 روزه زن اختیار میکنی و با خودت میبری «اهواز»! به این راحتیها قطعا نیست. اخلاص میوه ایمان است! تا ایمان به اکمال نرسد میوه نمیدهد. تربیت نفس، طاقت فرساست. محیط جبهه و کار را وسیله کردند تا ره صد ساله را 27 ماهه بپیمایند. عجب معامله شیرینی! طرف معامله که خدا باشد سود جاودانه خواهد شد طوری که تا هزار سال بعد هرکس شنید فلانی چنین کرد و عاقبتش چنان شد در حسرت بماند. نقشه راه زندگی حسن باقری را در روزگار حال نیز میتوان به کار برد و تبدیل به بزرگترین استراتژیست زندگی شد. یک لحظه مکث کن! خدایا! از دویدن به دنبال اهداف خیالی که برای خود هر روز وضع میکنم خستهام! ارتقای ماشین! خانه 20 متر بزرگتر! حقوق بالاتر! استخدام در اینجا و آنجا!... اینها که هدف نیست؛ هدف باید آنقدر باارزش و بزرگ باشد که برایش بتوان «جان داد»! هدف باید آنقدر در انسان انگیزه ایجاد کند که به خاطرش «خالص» شد و از زن و فرزند گذشت، بیخوابی و کمخوراکی که سهل است. دون شأن ما است که زندگیمان را با قیمت دلار تنظیم کنیم و بند دلمان با کارشکنیهای برخی مسؤولان جاهل یا غافل پاره شود. دنیا همین است... یک لقمه کمتر یا چند گاز بیشتر! نان و گوشت یا نان و نمک! میگذرد! بدون آبمیوه و چیپس و پفک خارجی هم طی میشود.
دوام کسی تضمین شده است که قله اهدافش بلند باشد نه در اندازه تپه خوردن و پوشیدن بیشتر! سختیهای هر دورانی با ایام پیش و پس از آن تفاوت دارد اما جنس همه تالمات دنیا یکی است. در دفتر زندگیام این درس را به نام شهید حسن باقری ثبت میکنم: با کم و بیش دنیا میسازیم مبادا که افسار شیطان بر گردنمان جا خوش کند. هر بخش کوچکی از کار که قسمتمان شد را به بهترین شکل ممکن انجام میدهیم تا خدا از ما راضی باشد نه اینکه بهرهوریمان مثلا بالا رود یا نرخ سرانه درآمدمان بیشتر شود که البته این هم طبق قوانین اللهی دنباله آن است. از تو حرکت از خدا برکت! خستگی در قاموس آنها که اللهی فکر میکنند و ایمانی زندگی، تعریف نشده است. ما خسته نمیشویم چون سکه زندگیمان تنها یک رو دارد... مومن همیشه برنده است! بمیرد یا بمیراند! پیروز شود یا شکست بخورد! خدا به تلاش مومن نمره خواهد داد نه به تعداد عملیاتهایی که در زندگی پیروز از آن خارج شده است.