بگذاريد ما هم به آن دسته رسانههايي بپيونديم كه از روحيه فردگرايي بد ميگويند و تا ميتوانند از مزاياي كار گروهي داد سخن ميدهند در حالي كه برايمان خيلي مهم است كه مطلبمان با امضاي خودمان چاپ و همه خوبيهايش به پاي ما و در سابقه كاريمان آورده شود.
گزارشگر : نفیسه ابراهیمزاده انتظام
از
خودمان گفتيم كه به كسي بر نخورد و نگويند عملكرد ما را زير سؤال بردند.
اما چه بگوييم و چه نگوييم علت اينكه سرعت رسيدن جامعه ما در دستيابي به
توسعه پايدار پايين و غير قابل قبول است، گرايش افراد جامعه به فردگرايي
است و در يك كلام وجود آفتهايي است كه عدهاي آن را به دو دسته ذاتي
(فردي) و محيطي (سازماني) تقسيم ميكنند.
طبق تعريف، وجود
بياعتمادي و سوءظن، خود رأيي و استبداد، بخل، حسادت و پنهانكاري، ضعف
فرهنگ، ضعف ساختار و سازمان و ضعف مديريت از آن جملهاند. اما در عمل و
آنچه به تجربه در كشور شاهديم اين است كه بسياري از ضربههايي كه ميخوريم
از اين جهت است كه در اغلب عرصههاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ميدان رقابت
را براي حريف خالي گذاشتهايم. چون هركس خواسته خودش كار را انجام دهد و
نتيجه به پاي خودش نوشته شود. در حالي كه در فعاليتهاي فردي رقابت نفسگير و
خستهكننده و ادامه آن سخت ميشود. بنابراين عرصه براي سايرين خالي
ميماند.
از طرفي رقابت رشد و پيشرفت را به دنبال دارد كه جامعهاي
كه از موهبت داشتن روحيه جمعي در ميان اعضاي خود محروم است، سرعت رشد و
پيشرفتش هم كم ميشود. چنانچه در رابطه با اشتغالزايي و جلوگيري از رشد
نرخ بيكاري كه از بزرگترين عوامل رسيدن به توسعه پايدار است، در كشور ما
ضربههاي سهمگيني از اين ناحيه ديده است. بزرگترين و موفقترين نمونه كار
جمعي در كشور، انقلاب اسلامي است كه بعد از گذشت ۳۳ سال هنوز شيريني آن از
كاممان نرفته است. پس ميتوانيم ادعا كنيم مباني قانوني و انگيزههاي
اعتمادزا ميتوانند دوباره و چند باره ما را بر سر منافع مشتركمان جمع كند.
به جز اين موارد نبايد از نظر دور داشت كه سياستزدگي نيز در اين ميان در
فردگرايي جامعه نقش بسزايي دارد.
به طوري كه در برخي موارد ماهيت
جامعه را دستخوش تحول ميكند. همچنين پيش رو بودن گزينههاي متعدد انتخاب
در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه برخي از آنها حتي به
سليقههاي افراد جامعه تحميل و از خارج مرزهايمان وارد ميشوند، تفاوت در
نوع نگاهها و سليقهها در فردگرايي مؤثرتر ميافتد. علاوه بر اين نزديك
شدن حريمها به يكديگر كه موجب بروز اصطكاك ميان آرا، نظرات و ايدههاي
افراد ميشود، اعضاي يك جامعه را هر چه بيشتر در لاك خود فرو ميبرد. در
اين رابطه نظام آموزشي ما جزو كمكارترين حوزهها در اين رابطه بوده است.
وقتي از ابتداييترين سالهاي ورود دانشآموزان به مدرسه، تواناييها و
استعدادها و آزمونهاي آنها به صورت فردي و جدا از سايرين ارزيابي ميشود؛
چطور ميتوان انتظار داشت شهروندان آينده جامعه براي ورود به جمع و پذيرفتن
سرنوشت مشترك با جامعه تمرين كرده و ورزيده شده باشند؟!
كاش
ميدانستيم چه موجي خواهد توانست اين نقصها را از پيكر سبك زندگي بزدايد و
چه سازمان و دستگاهي با تغيير رويه و عملكرد و مدل مديريتي خود در اين
ماجرا داوطلب كمك به رسانههاست؟