کد خبر: ۱۰۷۳۸۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

عشق‌بازی "راهیان نور" را فدای سیاسی بازی نکنید

اردوهای راهیان نور را دانشجویان و فضاهای جوان نسل سومی، با حال و هوای خوش مناطق عملیاتی جنوب، و خاطرات خوشش می‌شناسند. خاطراتی که پر است از تحول بچه‌های جوان دانشجویی که شاید تا آن زمان نسبتی با فضای جهاد وشهادت نداشته‌اند و اینک و با قرار گرفتن در این حال و هوا، تحول را در وجود خود می‌چشند. و شاید قدرت بالای اردوی راهیان نور در ایجاد تحول برای نسل سوم انقلاب است که این روزها این اردوها را سیبل حملات رسانه‌های ضد انقلاب و برخی همراهان داخلی آنها کرده است.
به گزارش رجانیوز، واژگون شدن اتوبوس تعدادی از دانش‌آموزان دختر بروجنی که برای اردوی راهیان نور به استان خوزستان رفته بودند و جان باختن آنها، علاوه بر داغی که بر قلب مردم ایران گذاشت و اشک را به روی گونه هر پدر و مادری جاری کرد، موتور توهین و تخریب رسانه‌های ضدانقلاب را هم روشن کرد و سایت‌های وابسته به این جریان تلاش کردند تا این حادثه رانندگی را به اصل سفر معنوی راهیان نور ربط بدهند و از اساس به تخریب آن بپردازند.

اردوی راهیان نور دانش آموزی که به عنوان جایگزینی اختیاری برای درس آمادگی دفاعی طراحی شده است، یکی از بهترین برنامه‌های آموزشی – فرهنگی است که این سال‌ها در راستای تربیت مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی، در مدارس کشور به اجرا در می‌آید. که هر سال با وجود ظرفیت محدود، درخواست‌های گسترده‌ای برای حضور و شرکت در آن وجود دارد و خانواده‌ها تمایل فراوانی برای حضور فرزندانشان در مناطق عملیاتی دفاع مقدس و آشنایی نزدیک با فضای معنوی دفاع مقدس دارند. این اردو به دلیل فضای خاص خود همواره تاثیرات بسیار مثبتی بر دانش‌آموزان دارد و ضمن بازخوانی تاریخ کشور برای جوانان، زمینه را برای یک بازسازی شخصیتی نیز فراهم می‌کند.

با این حال، حادثه تلخ اخیر سبب شده تا برخی از جریانات رسانه‌ای به دنبال زیرسوال بردن اساس این سفر معنوی به بهانه این حادثه دلخراش باشند. حادثه‌ی دلخراشی که پیش از این نیز نمونه‌های مشابه آن به دلیل عدم رعایت قانون از سوی رانندگان، عدم نظارت کافی بر سیستم فنی خودروها و همچنین غیراستاندارد بودن برخی از جاده‌های کشور، در اردوهای مختلف دانش‌آموزی مسبوق به سابقه بوده است.

آمار بالای تصادفات جاده‌ای موضوعی است که نه تنها برخی اردوهای دانش‌آموزی را به فاجعه تبدیل کرده است، بلکه دامنگیر سفرهای خانوادگی در ایام تعطیل همچون تعطیلات نوروز نیز شده است و با وجود تلاش گسترده نیروی انتظامی برای افزایش نظارت بر جاده‌ها، آمار بالایی از تلفات را بوجود آورده است. با این حال این موضوع به هیچ عنوان باعث حذف مسافرت‌های نوروزی از برنامه مردم نشده و هر سال رشد قابل ملاحظه‌ای را در این سفرها به دنبال داشته است.

اما به نظر می‌رسد نقش بسیار مهم و غیرقابل انکار اردوی راهیان نور در تربیت نسل جوان کشور و بازیابی فطرت پاک آنان سبب شده است، تا سانحه دلخراش بوجود آمده برای دختران بروجنی، به بهانه‌ای برای حمله ضد انقلاب به این اردوها تبدیل شود. و این در حالی است که اکثر شرکت کنندگان در این اردو بر تغییر رویکرد فکری خود نسبت به انقلاب اسلامی و فضای مظلوم دفاع مقدس و شهدا و همچنین تقویت پایه اعتقادی و دینی خود تاکید کرده‌اند؛ ماجرایی که به نظر می‌رسد دلیل اصلی تلاش ضدانقلاب برای به تعطیلی کشیدن این برنامه فرهنگی – تربیتی است.

مشاهده برخی از دستنوشته‌های دانش‌آموزان و دانشجویان پس از حضور در مناطق جنگی در جریان اردوی راهیان نور شاید برای درک تحول آفرین بودن این اردوها خالی از لطف نباشد؛

باز هم سلام...

نمی‌دانم سلام کنم یا خداحافظی؟ ولی می‌دانم که نمی‌توانم خداحافظی کنم پس سلام.

برادر، نمی‌دانم این چه حالی است که من امروز دارم؟ ولی می‌دانم هر چی است از شماست.

ای خدا چرا من نبودم و از برادرانم دفاع نکردم؟ اما من که نمی‌توانستم.

برادر آیا من نمی‌توانستم؟ می‌توانستم، به خدا با ذکر یا زهرا (س) می‌توانستم از شما دفاع کنم، ولی افسوس شما کجا من کجا!

برادرم، به خدا قسم نمی‌توانم به خانه برگردم و چون دلم اینجاست، چون تمام زندگی‌ام اینجاست، به خدا خانه من اینجاست.

برادرم، شما بگویید من چه کار کنم؟ آیا دل بکنم؟ آیا جدا شوم؟ به خدا نمی‌توانم.

اما هر چقدر فکر می‌کنم، مجبورم که بروم اما بی‌دل می‌روم، با قلبی کربلایی می‌روم، می‌روم که دوباره برگردم و خواهش می‌کنم که دوباره دعوتم کنید، کمکم کنید.

برادر، می‌روم چون می‌خواهم چادری را که شما به خاطرش شهید شدید را به سر کنم و بگویم «ای برادران،‌ای خواهران،‌ای مردم؛ آیا می‌دانید این چیست سر من؟ این چادری است که برادران و پدران من به خاطرش قلب‌هایشان خوراک کوسه‌های اروند و ریگ زارهای شلمچه شد.

می‌خواهم قولم را با این چادر ثابت کنم. برادرم، قول می‌دهم، به خدا قسم قول می‌دهم حجابم را که شما برایش تکه تکه شدید را حفظ کنم.

برادرم، خواهرت را دریاب، به خواهر و خواهرانت کمک کن.

شما را دوست دارم‌ای حافظان دو عالم، شما را دوست دارم.

برادرم، سلام من را به برادرم» حسین دانش «و تمام شهدا برسانید.

من یاد گرفته‌ام لحظه آخر سلام کنم، هر چند الان لحظه آخر است باز هم سلام.

ریحانه رضایی ثانی – سوم دبیرستان

رحم شب بود، نه خشم شب

- وقتی راوی می‌گفت برو فکر کن ببین چی کار کردی که الان اینجایی؟ حالم بد شد. وقتی گفت برو ببین به خاطر کدوم کارت شهدا دعوتت کردن اینجا؟ بد‌تر شد.

اینکه بین جیغ جیغامون با بچه‌های دانشگاه و دعوا سر اینکه ناهار رو کجا بخوریم یهو دفتر ثبت نام برای راهیان نور رو ببینم و دیگه اصرارم برای رفتن به فلان رستوران یادم بره و بگم هرغلطی دلتون می‌خواید بکنید و برم برای ثبت نام. اینکه خیلی‌های بیان بگن نرگس دم عیده. کلی کار داری. می‌ری افسرده می‌شی برمیگردی. اما تو گوش ندی. اینکه به ده یازده نفر از دوستات زنگ بزنی و هر کدوم یه ساز مخالف بزنن و نیان. همه اینا برای من یه دنیاس که من اونجا بودم و اون آقای روایت گر این‌ها رو می‌گفت برای من.

من نرفته بودم که بشینم زار بزنم و گریه کنم. من رفتم که ببینم می‌تونم از این درگیری بیام بیرون یا نه. من رفتم که حجت رو تموم کنم به خودم و حجت تموم شد بهم.

صحنه به صحنهٔ این یک هفته از صبح که وارد تهران شدم مثل یک فیلم از جلو چشم هام می‌گذره. هیچ کدوم دست بردار نیستن. اون آقایی که اسفند دود می‌کرد و چقدر دل نشین ازم خواست براش دعا کنم. اون حرف راوی که گفت تو یه جوری به من نگاه می‌کنی. چیزی می‌خوای بگی؟ اون دختری که گفت فکر می‌کنم بعد از پنج سال اگر دوباره تونستم بیام راهیان نور شاید فقط به خاطر حضور تو بوده. اون شهیدی که انقدر بهش فکر کردم که وقتی اسمش بین اون همه شهید به من افتاد دیگه صدام در نمی‌اومد.

من هیچی نیستم. اما تک تک این حرف‌ها و صحنه‌ها برای منی که به یک نیت خاص رفتم جنوب یه جور نشونه بود. نشونه‌هایی که هنوز که هنوزه وقتی بهشون فکر می‌کنم تمام بدنم مور مور می‌شه.

- بعضی وقتا آدم به یه چیزی فکر می‌کنه. براش گریه می‌کنه اما هیچ وقت نمی‌تونه درکش کنه. گریه یه واکنش ناخودآگاه و غیر ارادی در برابر حرفاییه که می‌شنوه و می‌بینه. اما هیچ وقته هیچ وقت حتی تصورشم نمی‌تونه بکنه. اینکه من در دقیقا روبروی اروند نشسته باشم و یا روی خاک گردان تخریب راه برم هیچ کدوم معنی این رو نمی‌ده که من آدمایی رو که یه زمانی از این اروند رد شدن رو بفهمم یا بچه‌های تخریب رو تونسته باشم درک کنم.

قرار بود رزم شب اجرا کنن. با حرص و عصبانیت گفتم این مسخره بازیا چیه؟ آدم راه شهدا رو باید بفهمه. اینا همش بیخوده. ساعت حدودای هشت و نیم، نه شب رسیدیم به یه پادگان. گفتن پیاده بشید برای کلاس توجیهی و بعدش هم رزم شب. توی توجیهی توضیح دادن که این یه نمایی از صحنه‌های جنگه. ما شمایلی از صحنه‌های جنگ را اجرا می‌کنیم. هنوز نشسته بودیم و به صحبت‌های جناب سرهنگ گوش می‌دادیم. دستم زیر شونم بود و همه حواسم پیش حرفاش بود. یهو یه خمپاره به فاصله چند متریمون زدن. ناخودآگاه چنان از ترس سرمو بردم پایین که تا دو روز رگ گردنم گرفته بود. همین اولی بس بود برام که حرفم رو پس بگیرم. بس بود که تمام طول مسیر رو گریه کنم و همه فکر کنن از ترسه که این دختر مثل ابر بهار اشک می‌ریزه و دلداریش بدن که بابا هیچی نیست. فقط صدائه. اما من بی‌توجه به حرفاشون گریه هامو بکنم. عالم و آدم بسیج شده بودن که مواظب ما باشن که حتی سنگ جلوی پای کسی گیرنکنه بخوره زمین. تیر‌ها و خمپاره‌ها پیشکش.

مثلا خشم شب بود. می‌دونستم هیچ دشمنی وجود ندارد. همه خودین. هیچ کدام از این تیر‌ها و خمپاره‌ها و تانک‌ها کوچک‌ترین آسیبی به من نمی‌زنن.

حرفم را پس گرفتم. این مسخره بازی شدیدا نیاز بود.

- از غروب طلائیه غم انگیز‌تر توی کل زندگیم تجربه نکرده بودم. غم انگیز شاید نه. ((خوش)) حال‌تر. همه یه گوشه‌ای نشسته بودن و گریه می‌کردن. اما من سرپا قدم می‌زدم و اشکی برای ریختن نداشتم. حالم خوب بود. تمام حس‌های خوب دنیا در من بود. اما یادم نمی‌ره. توی آخرین دقیقه‌ها که می‌خواستم بیام بیرون از محوطه، یه تلفن و بعدش چندتا از آدمایی که تا عمر دارم دوست دارم فقط بشینم و زل بزنم بهشون و فقط نگاهشون کنم نذاشتن رکورد اشک نریختن در طلائیه رو برای خودم ثبت کنم. انگار این زنگ و این آدم‌ها با هم هماهنگ شده بودن تا این بغض رو بشکونن. شاید هیچ کدومش به تنهایی نمی‌تونست این کارو انجام بده، مکمل هم ساخته شده بودن تا یکی از بهترین روزای زندگیمو بسازن.

می‌دونی خدا. دیگه خودمو به در و دیوار نمی‌کوبم و الا بلا نمی‌کنم. حجت بهم تموم شد. خودت ادامش بده...

نرگس خانعلی‌زاده – دانشجوی سال اول

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۸:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۴
5
5
شهدا برای ما دعا کنید
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین