بولتن نيوز: حدود بيست و پنج سال پيش، يعني درست زماني كه چند ماه بيشتر از عمر اين دنيايي حضرت روحالله باقي نمانده بود، در سوم اسفند سال 67، نامهاي منتشر كردهاند كه بعدتر به نام «منشور روحانيت» مشهور شد.
به گزارش بولتن، در يكي از بندهاي اصلي اين منشور، امام خميني به صراحت به خطر "مقدسنمايان احمق" كه در لباس روحانيت در آمده و در حوزهها نفوذ كرده بودند، هشدار داده و نوشتند:
"در حوزههاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عدهاى با ژست تقدس مآبى چنان تیشه به ریشۀ دین و انقلاب و نظام مىزنند که گویى وظیفهاى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههاى علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایىاند و دشمن رسول اللّه. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربۀ ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دونشأن فقیه و ورود در معرکۀ سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مىآورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بىدینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامى اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! عدهاى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است."
پس از رحلت روحخدا، رهبر انقلاب نيز بارها و بارها در طول دوران زعامت خود، حوزههاي علميه و روحانيون را به خطر تفكيك و جدايي دين از سياست هشدار دادند. اين مسأله آن قدر مهم بود كه ايشان بار ديگر در سفر خود به خراسات شمالي و در جمع روحانيون اين استان در مورد آن صحبت كردند.
رهبر انقلاب ابتدا با طرح اين سؤال كه "نسبت حوزهها با انقلاب اسلامي چيست" فرمودند:
"آنچه كه لازم است عرض بكنم - كه از همهى اين مطالب مهمتر است - نسبت حوزههاى علميه است با انقلاب و نظام اسلامى. هيچ كس در عالم روحانيت، اگر انصاف و خرد را ميزان قرار بدهد، نميتواند خودش را از نظام اسلامى جدا بگيرد. نظام اسلامى يك امكان عظيمى را در اختيار داعيان الىاللّه و مبلّغان اسلام قرار داده. كِى چنين چيزى در اختيار شما بود؟ امروز يك طلبهى فاضل در تلويزيون مىنشيند نيم ساعت حرف ميزند، ده ميليون، بيست ميليون مستمع از روى شوق به حرف او گوش ميدهند. كِى چنين چيزى براى من و شما در طول تاريخ روحانيت، از اول اسلام تا حالا، وجود داشته؟ اين اجتماعات بزرگ كِى وجود داشت؟ اين نمازجمعهها كِى وجود داشت؟ اين همه جوان مشتاق و تشنهى معارف كِى وجود داشت؟
امروز اين جوانهاى دانشجو و غير دانشجو را كه مشاهده ميكنيد - حالا من دانشجوها را ميگويم - همهشان تقريباً و تغليباً مشتاقند از مفاهيم اسلامى و معارف اسلامى چيزهائى را بشناسند و چيزهائى را بفهمند و سر در بياورند. من و شما بايد زمينه فراهم كنيم كه بتوانيم به آنها جواب دهيم. اين فرصت تا امروز كِى براى روحانيت وجود داشته؟ علاوه بر اين، ابزارهاى تسهيلكننده، مثل رايانهها و ارتباطات اينترنتى و فضاى مجازى و سايبرى هم كه الان در اختيار شماست. اگر بتوانيد اينها را ياد بگيريد، ميتوانيد يك كلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعى كه شما آنها را نميشناسيد، برسانيد؛ اين فرصت فوقالعادهاى است؛ نبادا اين فرصت ضايع شود. اگر ضايع شد، خداى متعال از من و شما روز قيامت سؤال خواهد كرد: از فرصت اين همه جوان، اين همه استبصار، اين همه ميل و شوق به دانستن، شما براى ترويج معارف اسلامى چه استفادهاى كرديد؟ نظام اسلامى يك چنين خدمتى به ما معممين و روحانيون كرده. مگر ميتوانيم خودمان را كنار بگيريم؟"
رهبر انقلاب با جملاتي كه عبارت اخراي كلام حضرت روحالله و يادآور منشور روحانيت ايشان بود ادامه ميدهند:
"اين كه يك آقائى در يك گوشهاى عبايش را بكشد به كول خودش، بگويد من به كارهاى كشور كار ندارم، من به نظام كار ندارم، افتخار نيست؛ اين ننگ است. روحانى بايد از وجود يك چنين نظامى كه پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامى است، با همهى وجود استقبال كند. مراجع تقليد كنونى، مكرر متعددىشان به بنده گفتند كه ما تضعيف اين نظام را به هر كيفيتى حرام قطعى ميدانيم. خيلىشان از روى لطف به من پيغام ميدهند يا ميگويند كه ما تو را مرتباً دعا ميكنيم. اين نشان دهندهى قدرشناسى از نظام اسلامى است. حالا يك معممى يك گوشهاى بيايد خودش را از نظام كنار بگيرد؛ بهانه هم اين است كه ما فلان انتقاد را داريم. خيلى خوب، صد تا انتقاد داشته باش؛ دويست تايش به خود ما عمامهاىها وارد است. مگر به ما انتقاد وارد نيست؟ وجود انتقاد و عيب در يك مجموعه مگر موجب ميشود كه انسان اين همه محسّنات و نقاط قوت را در آن مجموعه نبيند و ملاحظه نكند؟ در روحانيت هم همين جور است؛ عيوب الى ماشاءاللّه. بنده آخوندم، طلبه هستم، از قبل از بلوغ طلبه بودم تا الان؛ بيائيد براى شما همين جا يك فهرست از بر بنويسم. صد تا اشكال در ما هست؛ اما اين صد تا اشكال موجب ميشود ما از روحانيت اعراض كنيم؟ ابداً. در مقابل اين صد تا اشكال، هزار تا حُسن وجود دارد. در كسر و انكسار مصالح و مقاصد است كه انسان ميتواند خط مستقيم را پيدا كند."
در نهايت ايشان به صراحت به خطر سكولاريسم در حوزهها هشدار ميدهند:
"حوزههاى علميه بايد خود را سربازان نظام بدانند، براى نظام كار كنند، براى نظام دل بسوزاند، در خدمت تقويت نظام حركت كنند؛ و اين درست عكس آن چيزى است كه سياست سرويسهاى امنيتى انگليس و آمريكا و اسرائيل و ديگران و ديگران دنبال ميكنند. آنها تلاش ميكنند بلكه بتوانند يك منفذى پيدا كنند. يك آخوندى يك گوشهاى حرفى ميزند، كه علىالظاهر برخلاف خواست و فهم و عقيدهى كلى نظام است، بزرگش ميكنند؛ آن آدم را اگر كوچك هم باشد، از او يك تصوير بزرگى درست ميكنند، براى اينكه فاصلهى بين نظام و روحانيت را برجسته كنند؛ القاء كنند كه چنين فاصلهاى وجود دارد. بنابراين حوزههاى علميه نميتوانند سكولار باشند. اينكه ما به مسائل نظام كار نداريم، به مسائل حكومت كار نداريم، اين سكولاريسم است."
البته سكولاريسم در حوزهها را ميتوان از زواياي مختلفي مورد بررسي قرار داد. در يك تقسيمبندي كلي ميتوان از دو نوع "سكولاريسم آشكار" و "سكولاريسم پنهان" نام برد.
نماد سكولاريسم آشكار را ميتوان در تفكر نحلههايي چون انجمن حجتيه مورد مداقه قرار داد. كساني كه اساسا قائل به تشكيل حكومت در عصر غيبت نيستند و معتقدند كه وظيفه شيعه در زمان غيبت، تنها دعا براي فرج آقا است. چنين تفكري، پيش از انقلاب چنان كه امام نيز بدان اشاره كرد در تقابل با انقلاب اسلامي قرار داشت. اين افراد نه تنها حمايت و تبليغي براي انقلاب اسلامي نكردند بلكه به گواهي اسناد موجود، حتي با رژيم پهلوي در صدد ضربه زدن به نهضت همكاري كردند. چند سال بعد از انقلاب اگر چه اين نحله اعلام كرد كه فعاليت خود را متوقف كرده است، اما باز هم به گواهي اسناد، هيچگاه اين امر صورت نپذيرفت و حتي در مقاطعي چون فتنه 88، در اردوگاه مقابل انقلاب اسلامي قرار گرفتند.
اين تفكر البته تفكر ريشهداري در تاريخ اسلام است و مي توان نمونههايي از اين تفكر را در طول تاريخ 14 قرنه اسلام، مورد بررسي قرار داد.
اما بدتر از اين نوع، نوع دوم آن سكولاريسم پنهان است. در اين نوع، اگر چه فرد مورد نظر در ظاهر يك انسان سكولار نيست، اما اعمال و رفتار او به گونهاي كه خروجي آن چيزي نيست جز سكولاريسم. در اين حالت يك فرد به بهانههاي مختلف، خود را از حوزه سياست جدا كرده و مشغول كارهاي ديگر مي شود. براي مثال بسيار ديدهايم روحانيوني كه به بهانه تدريس و كمبود وقت، از سياست خود را كنار كشيدهاند. و يا عدهاي ديگر كه بهانه اينكه در نظام سياسي، مشكلات زيادي وجود دارد، از دخالت در سياست خودداري مي كنند. و حال آنكه چنين بهانههايي پيامدي ندارند جز سكولاريسم و در نهايت آن موضوعي كه تضعيف مي شود همان معارفي است كه اين افراد از آن دم مي زنند.
امروزه اگر چه با ورود روحانيون انقلابي و جوان به حوزههاي علميه، خطر سكولاريسم كمتر از دوران اول انقلاب شده است، اما به نظر مي رسد كماكان سكولاريسم از نوع دوم، يعني سكولاريسم پنهان وجود دارد. در اينباره گفتنيهايي است كه در آينده به طرح آن خواهيم پرداخت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com