اتفاقات ناگواري كه در مرز سياست و
اقتصاد ما مي گذرد، تصادفي نيست اما طبيعي هم نيست. تصادفي نيست به اين معنا كه
داراي علل و عوامل است و طبيعي نيست بدين معنا كه در شرايط عادي و معمولي، زمينه
وقوع ندارد. به عبارت ديگر نوعي دستكاري وجود دارد كه موجب اخلال و اختلال مي شود.
در عين حال به نحوي دستكاري مي شود كه طبيعي و دروني و بومي جلوه كند. در اين صورت
نه تنها روند عادي و آرام و با ثبات امور اقتصادي و سياسي دچار چالش مي شود، بلكه
در كنار آن، بستر مجادله و بگو مگو و پرخاشگري و منازعه هم فراهم مي آيد. بدين
ترتيب، زمان بيشتري براي رفع اختلال ها و مزاحمت ها هدر مي رود و انرژي بيشتري صرف
تعارض و تصادم و اصطكاك با هم مي شود. همچنين حلقه هاي معارض و كمين كنندگان، جرئت
و روحيه بيشتري براي مزاحمت هاي بعدي پيدا مي كنند. دشمن روي تركيب چند چالش
-اقتصادي، سياسي، فرهنگي و خارجي- براي كشيدن ترمز پيشرفت شتابان ايران حساب كرده و
البته به بومي و طبيعي تلقي شدن اين چالش مركب عنايت ويژه دارد. طراحان اين سناريو
آن گونه كه شيمون پرز در بحبوحه اغتشاشات سال 88 گفت، معتقدند جنگ با ايران از داخل
مرزهاي آن آغاز مي شود.
سناريست هاي جنگ دشمن سه سال پس از آن آشوب و فتنه سياسي، نقشه را اندكي تغيير داده
اند. جمع بندي سرويس هاي جاسوسي از جنگ نافرجام سال 1388 اين بود كه شيب تند درگيري
اپوزيسيون با ارزش هاي اسلامي و انقلابي باعث شد به جاي افزايش تدريجي افراد حاضر
در خيابان و ترسيم تصوير واقعي يك جنبش، نهايتا مشتي طرفدار انگشت نماي گروه هاي
تاريخ گذشته در ميدان بمانند و ادعاي جنبش و انقلاب تبديل به كاريكاتور آن شود. در
همان جمع بندي ها پرسيده شد اين چه جنبشي بود كه نه مردم تهران پاي آن ايستادند و
نه مردم در شهرهاي ديگر به آن پيوستند و نه گسترش افقي پيدا كرد و نه تصاعد عمودي؟!
و باز گفتند بايد معيشت طبقات پايين و اقشار فرودست را چنان هدف قرار داد كه آنها
به خيابان بيايند. اين موضوع البته تعارضي با سناريوي موازي كه عبارت از حساب كردن
روي اختلاف هاي سياسي در اجزاي حاكميت بود، نداشت. طراحان اطلاعاتي و عملياتي دشمن
مي گفتند اتفاق مهم بايد در دو سطح جامعه و حاكميت رخ دهد و سپس به شكل تصاعدي،
يكديگر را تقويت كند. آنها به اين مي گويند جنگ نرم با چاشني جنگ نيمه سخت نظير
تحريم و تروريسم اقتصادي، جنگ رسانه اي و ايجاد التهاب و القاي بحران به قصد شكستن
«دولت- ملت» (حاكميت) ايران از هر نقطه كه ضعيف تر و آسيب پذيرتر و گسيخته تر است.
و باز، گفته اند جنگ نرم از فنون رزم جوجيتسو پيروي مي كند و بر به كارگيري نيروي
حريف عليه خود وي تمركز دارد. اين سناريو با همه پيچيدگي ها و ظرافت هايش، تازگي
ندارد و از همان قاعده اختلاف بينداز و حكومت كن- يا نابود كن- پيروي مي كند. در
چنين فرايندي دشمن از خوي عداوت و تعدي فاصله نگرفته اما با پنهان سازي آن مي كوشد
به جاي اينكه جنگ را آشكار كند و جبهه مقابل را متحد سازد، منازعه را پس از استارت
اوليه بومي كند به نحوي كه انرژي تداوم حركت آن از درون تامين شود.
در همين التهاب اقتصادي اخير تلاش شد در كنار فعاليت تروريست هاي اقتصادي و محافل
زالوصفت، اصل ترور «ارزش پول ملي» اقدامي عمومي و به مثابه جنبش اجتماعي خودجوش به
نظر برسد. در واقع سعي شد با ايجاد فضاي شايعه و التهاب، از سرمايه بخشي از مردم
براي آسيب زدن به اقتصاد و پول ملي (ظاهرا به قصد حفظ ارزش پول!) استفاده شود- در
حالي كه سود اصلي در جيب حلقه هاي مافيايي مي رفت- و سپس بازار به عنوان قلب اقتصاد
كشور به واسطه تهديد و ارعاب و شايعه به تعطيلي كشانده شود تا اين سيكل معيوب
بتواند به كاهندگي خود تداوم بخشد. البته به اينها علاوه كنيد مجادلات بي مايه
سياسي و رفتارهاي توام با پرخاش كساني كه مدعي سكوت الهام بخش بودند و از آن سو،
محافل سياسي و رسانه اي كه چرخه التهاب را كامل كردند. در اين فضاي پرهياهو و
غبارآلود و عصبي بود كه تروريست هاي سازمان يافته، مجال شبيخون چهارشنبه گذشته را
براي زدن و در رفتن و گم شدن در ميان مردم يافتند. در عين حال رد پا و هويت و
شناسنامه آنان جا ماند آن هنگام كه طابق النعل بالنعل، مطالبه آمريكا و اسرائيل را
تكرار كردند و خواستار تعطيلي فناوري هسته اي و خالي كردن پشت محور مقاومت در سوريه
شدند. از نگاه طراحان بايد - درست خلاف روند 30 سال گذشته- ثابت مي شد حربه اقتصادي
دشمن كارگر است و اگر چنين است بنابراين بايد ملت ايران به جاي شعار ما مي توانيم،
شعار ما نمي توانيم سر دهند! بايد به جبهه مستأصل و نااميد و پريشان استكبار و
نيروهاي پياده نظام آنها روحيه داده مي شد تا مقاومت كنند و به معارضه خباثت آميز
ادامه دهند و كدام ضربه، غافلگيرانه تر از اين آن هم در فضاي خوابزدگي و مجادله و
بگو مگو و مسئوليت نشناسي برخي صاحب منصبان و تريبون داران؟!
از دشمن كه گله و شكايتي نيست. ما در خباثت و رذالت آنها هيچ ترديدي نداريم اما
بايد كه از ضعف «بصيرت» و «صبر» در جبهه خودي گله مند باشيم. ما مي دانستيم دشمن
شكست خورده در فتنه 3 سال پيش، دوباره از گارد «فتنه» حمله خواهد كرد و با اين همه
يادمان رفت كه مرد اين كارزار نمي تواند بصير و صبور نباشد. «الا و لايحمل هذا
العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق.» صبر مومنانه هنوز گمشده محيط
سياست ماست و چون اين شكيبايي و استقامت از سر بصيرت ترك برمي دارد، به مجادله و
منازعه مي افتيم. «واطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم واصبروا
انّ الله مع الصابرين» (انفال/ 46). معلوم است كه اختلاف، هيبت شكن است و دشمن را
گستاخ مي كند. البته روشن است كه براي استقامت بايد پاي پرچم ولي امر ايستاد وگرنه،
آدمي كم مي آورد و سست مي شود و با اندك آسيبي كه دشمن مي زند، خود را مي بازد و پس
از آن به نحوي زبان مي چرخاند كه دوستان خود را دشمن شاد و دشمنان خويش را زبان
دراز مي كند. «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين... سست و غمگين
نشويد و شما برتريد اگر كه مومن باشيد. اگر جراحت و آسيبي به شما رسيد، پس مشابه آن
به دشمن شما رسيد و ما اين روزها را بين مردم مي گردانيم تا خداوند مومنان را معلوم
كند و از ميان شما گواه و شاهد بگيرد و خداوند ستمكاران را دوست ندارد»(آيات 139 و
140 آل عمران).
اين كه سياستمداران ما چه نسبت دور يا نزديكي با هم دارند، البته مهم است اما مهمتر
اين است كه همت آنان صرف كدام اولويت ها مي شود؛ تخليه هيجان ها و عواطف شخصي ولو
حق به جانب يا مهار زمام اين هيجان ها به نفع مصالح عمومي و منافع ملي؟ وقتي اين
هيجان ها زمام افراد را به دست مي گيرند، اغلب راكب خود را از پا درمي آورند، فارغ
از اين كه به ديگري نيز آسيبي زده باشند يا نه. امير مؤمنان علي عليه السلام مردي
را ديد كه عليه دشمن خود مي كوشد با چيزي كه به ضرر خود اوست. حضرت خطاب به او
فرمود؛ تو مانند كسي هستي كه نيزه را در خود فرو مي برد تا راكب پشت سر خود را از
پا درآورد»(نهج البلاغه، كلمه قصار296). آيا در ميدان سياست خود كم از اين شليك به
خود به قصد صدمه زدن به رقيب داريم؟! آمار دقيق و سند مي خواهيد از آنها كه اين
گونه دوئل كردند؟! برگرديد و ببينيد كدام رفتار رقباي سياسي، باعث دشمن شاد كردن
نظام و مردم و خود آن سياستمداران شد؟ و نيز ببينيد كدام رجل سياسي پس از اين
انتحار، همچنان آبرومند ماند؟ راه دوري نمي خواهد برويد. همين اتفاقات سه چهار سال
اخير را مرور كنيد، كافي است.
افكار عمومي ما بارها ديدند كه سياستمداراني ظاهرا در يك جهت روشن مي چرخند اما
گردش كار آنها، پروژه هاي بزرگتري خلاف ادعاي آنان را مي چرخاند. ديدند آنها ادعاي
دلسوزي براي مردم و آزادي و عدالت و كشور و نظام مي كنند اما حاصل كار آنان در سبد
دشمن مي ريزد. درست مانند يك چرخ دنده كه مثلا از چپ به راست مي چرخد اما نيروي
حركت و چرخش يك چرخ دنده ديگر به سمت متضاد(مثلا از راست به چپ) را فراهم مي كند.
برخي رفتارها وقتي در چيدمان بازي دشمن و بدخواهان قرار مي گيرد، كاملا نقض غرض مي
كند و در اين صورت لازم نيست كنشگر سياسي الزاماً با دشمنان بسته باشد؛ صرف اين كه
در جايي از متن قرار بگيرد كه نبايد باشد، كافي است تا چرخ دشمن را بچرخاند. اين
طيف از بازيگران و كنشگران در موضع دفاع، بلدند پنالتي هاي خوبي به نفع حريف در
زمين خودي فراهم كنند يا پاس گل هاي خوبي به بازيكن حريف بدهند كه فقط يك اشاره پا
لازم دارد! همين دو هفته پيش يك مهره سياسي ورشكسته كه داعيه دار خروج از حاكميت در
دوره اصلاحات بود، درباره يكي از چهره هاي سياسي حاشيه نشين و اينكه آيا بايد او هم
به اردوگاه اصلاح طلبان برود، گفت «پيوستن او به اصلاح طلبان، چيزي به اصلاح طلبان
اضافه نمي كند. اهميت او در اين است كه در آن سو قرار دارد و اگر به اين سو بيايد
جايگاهش را از دست مي دهد. او بايد در آن سو خوب بازي كند». به نظر شما معناي بازي
خوب از نگاه يك ورشكسته سياسي قائل به عبور از قانون اساسي و خروج از حاكميت چيست؟!
جهان بر سر پيچ بزرگ و تعيين كننده اي رسيده است. نقشه سياسي جهان به اعتبار زلزله
بزرگي كه در آن رخ داده، به شكل شتابان تغيير مي كند. برسر اين بزنگاه مهم تاريخ،
مسئوليت تك تك ما درباره مديريت و زمامداري نفس خويش فزوني مي گيرد. پهلوانان اين
آوردگاه، متهم ترند نزد خويش و آنها كه دچار خودشگفتي و تنزه باشند، پيش از همه
پشتشان به زمين مي خورد. «... و بدانيد بندگان خدا كه مؤمن صبح و شام نمي كند مگر
اينكه به خويش بدگمان است. پس همواره از نفس خود عيب جويي مي كند و برخرده گيري از
خود مي افزايد... وشما همانا گفتيد پروردگار ما خداست. پس استقامت كنيد بر كتاب خدا
و روش فرمان او و طريقه صالح عبادت پروردگار. از آن منحرف نشويد و در آن بدعت
نياوريد و با آن مخالفت نكنيد كه منحرفان، روز قيامت از لطف خدا بريده اند. پس بر
حذر باشيد از بي ثباتي و گونه گوني در اخلاق. و زبان خويش يكي كنيد. و انسان بايد
كه پاسبان زبان خويش باشد كه زبان براي صاحب خود سركش و متمرد است. سوگند به خدا
بنده اي را نديدم كه پرهيزگاري براي او سودي داشته باشد مگر اينكه زبان خود را
مراقب باشد. و همانا زبان مؤمن پشت قلب اوست و قلب منافق پشت زبان اوست چرا كه مؤمن
هنگامي كه مي خواهد سخن بگويد نزد خويش درباره آن تدبر مي كند اگر خير بود شروع به
سخن مي كند و اگر شر بود، آن سخن را مي پوشاند. همانا منافق هر چه بر زبان او آيد
ابراز مي كند بدون اينكه بداند به سود يا زيان اوست. رسول خدا(ص) فرمود ايمان هيچ
بنده اي استوار نمي شود مگر اينكه قلب او استوار گردد و قلب او راست نمي شود جز آن
كه زبان او استوار و راست شود...» (خطبه 176 نهج البلاغه).
چه زبان ها كه جرقه فتنه را زد و چه بيانهاي عماروار كه غبار فتنه را در مقابل
چشمان حيرت زده فرو نشاند. ضامن زبان و قلم ما دست كيست و ماشه سخن را چگونه مي
چكانيم؟
محمد ايماني
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com