برگرفته از وبلاگ زیبای رو به طلوع
بسم الله
روزهای عجیب و لذت بخشی رو گذروندم. با اینکه از لحاظ جسمی در مضیقه بودم اما روحم به آرامش عجیبی رسیده. بیشتر از همیشه عاشق خدام. بیشتر از همیشه بهش فکر می کنم و حضورش رو لحظه لحظه کنارم حس می کنم. یا الله... شکرت...
دیروز روز عجیبی بود. برامون شهید گمنام اومد در حالی که تو برنامه نبود و تازه روز قبلش خبر دادن فردا شهید میارن. احتمالاً تو اخبار و تلویزیون دیدید. حضور شهید فضا رو به کلی عوض کرد و حال همه رو دگرگون کرد. وای وقتی وارد شد غوغا شد. تو قسمت برادران رو دست مردا بود و ما از بالای دیوار کاذب بین زنونه و مردونه داشتیم می دیدیم. چه فضایی بود... صدای گریه مردا... دخترها زار زنان... فضا عطرآگین شد، نورانی شد... برای اولین بار بود که چنین اتفاقی می افتاد و این یه نشونه بود... آخر مراسم، موقع رفتن به خونه ها بود که شهید رو آوردن تو قسمت زنونه و غوغایی به پا شد... چقدر اشک ریختیم... الآن که به دیشب فکر می کنم بغض گلومو می گیره...
بچه ها رو تابوت شهید جملات زیبایی نوشته بودن... من که از نزدیک ندیدم چون شهید تو قسمت مردونه بود و آقایون همش دورش جمع شده بودن و ما از مانیتور نگاه می کردیم و دلمون می سوخت... حاج سعید حدادیان که تو جمع ما بود چند تا از یادداشت های دانشجوها روی تابوت رو بهمون گفت... یکی نوشته بود تو عموی من نیستی؟! یکی نوشته بود التماس دعا... یکی نوشته بود سلام من رو به داییم که مثل تو، تو والفجر 8 شهید شده و هنوز برنگشته برسون... یا الله...
دیروز اعمال ام داوود رو انجام دادیم. میگن هرکس این اعمال رو انجام بده حاجتش سریع اجابت میشه. خدایا یعنی دعاهای من رو هم مستجاب کردی؟
از بعد از نماز ظهر و عصر اعمال رو شروع کردیم و تا اذان مغرب طول کشید. اول 100 مرتبه سوره حمد، 100 مرتبه سوره توحید و 10 مرتبه آیة الکرسی خوندیم... هرکس برای خودش خوند. بعد تلاوت قرآن دسته جمعی رو شروع کردیم که از ساعت 3 تا 5/7 طول کشید. اولش فکر می کردم اونقدر توان ندارم که با زبون روزه اون همه سوره رو بخونم. اما شروع که کردیم انگار خدا جونم هی بهم انرژی تزریق می کرد! وای که چقدر قرآن خوندنمون رو دوست داشتم. فکر کن 4 ساعت تموم 800 نفر دختر و پسر یک صدا قرآن می خوندیم... چند تا قاری بودن از آقایون که قرآن می خوندن و ما هم همراهشون... خیلی لذت داشت. دیگه سوره های کوچیک جزء 30 رو حاج سعید خوند و بعد هم دعای ام داوود رو خوند... حاج سعید همه مون رو نابود کرد دیشب! یکی از دخترها حالش بد شد اونقدر که ضجه زد... حاج سعید یه شعر سروده بود که داغون شدیم... در مورد شهیدی که پیشمون بود... بعد از دعا هم نماز خوندیم و افطار کردیم و بعد شهید رو تشییع کردیم و بعد هم نخود نخود هر که رود خانه خود... که خیلی دل کندن سخت بود...
حاج سعید حدادیان از تو مانیتور معلومه. داره قرآن می خونه.
حدادیان می گفت این شهید هدیه خداست به شما معتکف ها... پیک امام زمانه... این یعنی اعتکافتون قبول شده... به شهید می گفت نگو خواهرم کجاست. این دخترها همه خواهرهای تو هستند... می دونید چی جالب بود؟ نمی دونم می دونید ام داوود کی بود و جریانش چی بود یا نه. داوود در زمان امام صادق(ع) زندانی بود و سالها مادرش ازش بی خبر بود و هرچی دعا می کرد بی فایده بود. میره خدمت امام صادق(ع) و حضرت این اعمال و این دعا رو بهش یاد می دن و میگن این کارها رو بکن. ام داوود این اعمال رو انجام میده و بلافاصله پسرش برمی گرده... حالا در چنین روزی این لاله گمنام اومد... بعد از 27 سال... احتمالاً مادر اون هم اعمال ام داوود رو انجام داده بود... اما مادرش کجا بود؟.......... یا الله... بغضم داره می شکنه.................
دیروز قرعه کشی کردن و هفت نفر رو اباعبدالله(ع) طلبید و هفت نفر رو پیامبر(ص) و ائمه بقیع(ع) و خانم فاطمه زهرا(س)... می دونید چی شد؟ هم اسم ارشد خادمهای دخترها در اومد و هم اسم ارشد خادمهای پسرا! لیاقتشو داشتن... خدا خیر بده خادمها رو که همه هم از بین دانشجوها بودن... یه لحظه آروم و قرار نداشتن و مدام در تکاپو بودن تا یه وقت ماها چیزی کم و کسر نداشته باشیم. منم ابراز تمایل کردم به خادم بودن برای سال آینده... ثواب خدمت به معتکفها بیشتر از اعتکاف نباشه کمتر نیست. خدایا قسمت کن...
حس می کنم دیگه آدم قبلی نیستم. اون همه الهی العفو گفتیم... شب ولادت امیرالمؤمنین(ع) به علی قسمت دادم و الهی العفو گفتم... شب وفات ام المصائب، زینب کبری(س) به زینب قسمت دادم و الهی العفو گفتم... دیشب به جبرائیل و میکائیل و حضرت حجت(روحی و ارواحنا فداه) قسمت دادم و الهی العفو گفتم... مگه میشه منو نبخشیده باشی خدا؟ کمکم کن... غیر از خودت هیچ کسی رو ندارم... خودت دستمو بگیر و نذار دیگه تو دام گناه بیفتم. بذار همیشه همین قدر پاک و آروم بمونم... قربونت برم خدای من...
تجربه خوبی بود... خیلی خوب... و به یاد همه شما دوستام بودم.
التماس دعای خاص
پی نوشت: بابت کیفیت پایین عکسها عذر تقصیر... کیفیت دوربین گوشیم خوبه اما تو اون شرایط که شهید اومده بود بهتر از این نمی تونستم عکس بگیرم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
یا علی