به گزارش بولتن نیوز،مطمئناً انسان های سرسخت بسیاری در طول تاریخ زیسته اند که بررسی زندگی و حوادث جالب مربوط به همه ی آن ها در این مقاله نخواهد گنجید اما در ادامه فهرستی از ۱۰ شخصیتی که در مصاف با مرگ یا حوادث مرگبار بسیار سرسختانه مقاومت کرده اند و از خود رشادت نشان داده اند را ارائه کرده ایم که خواندن آن ها خالی از لطف نخواهد بود.
بین سال های ۱۹۰۷ تا ۱۹۳۸، یک شکارچی به نام جیم کوربت به طور رسمی بیش از ۱۹ ببر و ۱۴ پلنگ که گزارش هایی در مورد انسان خوار بودن آن ها وجود داشت را تعقیب کرده و از پای درآورد. بر اساس گزارش ها این ۳۳ جانور گوشتخوار بیش از ۱.۲۰۰ زن و مرد و کودک را کشته بودند. برخی از این جانوران خطرناک قبل از کشته شدن تا چند قدمی جیم آمده بودند.
هیو گلاس که در مقاله ای دیگر با عنوان «داستان شگفت انگیز هیو گلاس؛ تله گذاری که لئوناردو دی کاپریو نقش او را در فیلم «از مرگ بازگشته» بازی کرد» به طور مفصل به داستان شگفت انگیز او پرداخته ایم یک تله گذار آمریکایی بود که هنگام تله گذاری گروهی توسط یک خرس بزرگ گریزلی مورد حمله قرار گرفت. وی با کمک گروهش توانست خرس را از پای درآورد و سپس بیهوش شد. همراهانش فکر می کردند که گلاس با توجه به جراحات بدی که به او وارد شده بود زنده نخواهد ماند و از آن جاییکه تا اولین منطقه ی مسکونی نیز ده ها مایل راه بود وی را رها کردند تا بمیرد.
گلاس که خود را رها شده و بدون هیچ آذوقه ای می یابد با پای شکسته، گلوی پاره شده، پشت چاک چاک شده از ضربه ی پنجه های خرس و با زخم هایی چرک کرده در تمام نقاط بدن تصمیم گرفت که زنده بماند و از دوستان بی وفایش انتقام بگیرد. به همین دلیل اجازه داد که کرم ها زخم هایش را ضد عفونی کرده و سینه خیز به سمت اولین مکان مسکونی حرکت کرد و بعد از حوادث خطرناک دیگری که انتظار او را می کشیدند (مبارزه با گرگ ها و فرار از دست سرخپوست ها) ۶ هفته بعد به یک اردوگاه نظامی رسید.
راسپوتین یک مرد مقدس، کوهنورد، درمانگری خودخوانده و روانشناسی قهار بود که به راحتی انسان ها و مخصوصا زنان را می فریفت و متقاعد می ساخت. اما مرگ وی بسیار عجیب بود و تلاش های بسیاری انجام گرفت تا وی کشته شود. از نظر برخی از آریستوکرات های روسی، راسپوتین نفوذ بسیاری بر خانواده ی تزار داشت بنابراین در سال ۱۹۱۴ نقشه ی قتل او کشیده شد و توسط یک زن مورد حمله قرار گرفت. ضربات چاقوی آن زن باعث شد که شکم او کاملا پاره شده و ارگان های داخل شکمش بیرون بریزند. اما وی در کمال ناباوری زنده ماند.
شب قتل از وی برای شرکت در یک مهمانی به قلعه ی پادشاه دعوت شد و بر اساس ادعاها در کیک او مقدار زیادی سم سیانید ریخته بودند که برای کشتن چندین مرد کافی بود. اما بعد از این که ساعاتی گذشت و هیچ اتفاقی برای راسپوتین نیفتاد گروه قاتلان آشفته شدند به طوری که به این باور رسیدند که کسی نمی تواند راسپوتین را بکشد و وی از قدرت های فوق انسانی برخوردار است. از این رو تصمیم گرفتند که کار را تمام کنند و به همین خاطر او را از پشت با گلوله هدف قرار دادند.
سپس قصر را ترک کردند. چند دقیقه بعد یکی از آن ها که در بحبوحه ی کشمکش ها کت خود را در قصر جا گذاشته بود به محل بازگشت تا کت خود را بردارد اما راسپوتین که در کمال تعجب هنوز زنده بود به او حمله کرده و سعی کرد او را خفه کند. دوستان وی که از موضوع مطلع شده بودند به اتاق بازگشتند و ۳ بار دیگر از پشت به وی شلیک کردند. سپس دست و پای او را بسته و وی را درون یک قالی پیچیدند و در رودخانه ای یخ زده انداختند.
بعد از پیدا شدن جسد معلوم شد که ریه های راسپوتین پر از آب شده اند که نشان می داد نه تنها سیانور بلکه گلوله های شلیک شده به وی نیز نتوانسته اند او را بکشند و او هنگامی که به رودخانه انداخته می شده زنده بوده است. از این رو تنها غرق شدن بود که توانست جان او را بگیرد.
اگر سریال «مارکوپولو» ساخت نت فلیکس را دیده باشید تا حدودی با این شاهزاده ی سرسخت مغولی آشنایی پیدا کرده اید. وی اعتقاد داشت که هر کسی که خواهان ازدواج با اوست باید در مبارزه او را شکست دهد. از آن جایی که کسی نمی توانست در مبارزه او را شکست دهد وی ۱۰.۰۰۰ اسب از طریق پیروزی بر خواستگاران خود بدست آورده بود.
وی سرسخت ترین دزد دریایی بود که اقیانوس ها به خود دیده اند. چینگ شی (Ching Shih) در دوران جوانی با یک دزد دریایی ازدواج کرد اما وقتی که شوهرش در جریان یک طوفان دریایی کشته شد چینگ شی قدرت را بدست گرفت. او کشور چین را غارت کرد و قدرت مطلق در دریاهای آسیای شرقی را در دست داشت. چینگ شی در نبردهای کمی شکست خود و چنان اعتباری کسب کرد که دولت چین ناوگان دریایی بزرگی را برای سرکوب کردن وی اعزام کرد. اما وی به جای این که فرار کند با آن ها شاخ به شاخ شد و در نهایت ۶۳ قایق آن ها را در اختیار گرفت.
ملوانان قایق های اسیر شده راهی جز پیوستن به چینگ شی نداشتند در غیر این صورت بلافاصله به قتل می رسیدند. او چند سال دیگر را نیز به چپاول در دریاها پرداخت و حتی ناوگان هایی از آلمان و بریتانیا را نیز شکست داد. در نهایت دولت وقت چین برای او و ملوان هایش که تعداد آن ها را ۱۷.۰۰۰ نفر عنوان کرده اند عفو عمومی صادر کرد. در نتیجه وی با بیش از ۲۰۰ کشتی بزرگ و کوچکی که در اختیار داشت در سواحل چین پهلو گرفت و به او اجازه داده شد که غنائمش را برای خود نگه دارد. وی در سن ۶۹ سالگی و در حالی که یک قمارخانه و هتل را مدیریت می کرد درگذشت.
بودیکا (Boudica) ملکه ی قومی سلتیک به نام «آیسنی» (Iceni) بود که در سواحل شرقی انگلستان زندگی می کردند. شوهر او قبل از مرگ حاکمیت این مناطق را در وصیت نامه ی خود به دو دخترش و دولت روم به طور مشترک اعطا کرده بود. اما رومی ها این موضوع را رد کردند و خانواده ی وی را به بردگی کشیدند. وقتی که وی به چپاولگری های رومیان اعتراض کرد آن ها وی را شکنجه کرده و در برابر چشمانش به دو دخترش هتک حرمت کردند. این موضوع باعث شروع جنگی خونین شد. بودیکا ارتشی متشکل از ۱۰۰.۰۰۰ نفر از مردان قبیله ی خود و قبایل مجاور که با رومیان مخالف بودند تشکیل داد.
وی رومیان را خرگوش ها و روباه هایی نامید که قصد حکومت بر سگ ها و گرگ ها را دارند و با بی رحمی تمام شهرهای لندن و کامولودونوم (Camulodunum) که امروزه کولچِستِر نام دارد را در آتش سوزاند و تمام ساکنان آن را به قتل رساند.
رومیان ۵.۰۰۰ مرد جنگی را برای مقابله با وی اعزام کردند ولی بودیکا همه ی آن ها را از دم تیغ گذراند. رومیان در شرایطی قرار داشتند که نزدیک بود حاکمیت خود بر کل مناطق انگلستان را از دست بدهند. از این رو سپاهی گران را به جنگ با وی فرستادند. این جنگ با شکست نیروهای بودیکا همراه بود و وی که نمی خواست بدست رومیان بیفتد با خوردن زهر خودکشی کرد. هم اکنون مجسمه ای از او در شهر کولچستر ساخته شده است.
فردیک بزرگ پادشاه کشور کوچک پروس توانست سرزمین های زیادی از جمله اتریش، فرانسه، روسیه، لهستان، سوئد و مناطقی از آلمان و ایتالیا را به سلطه ی خود درآورد. وی در میان مردم خود بسیار محبوب بود و به تمامی ادیان و نژادها احترام می گذاشت. علاوه بر این وی یک نوازنده ی فلوت قهار بود که ۱۰۰ قطعه ی موسیقی و ۴ سمفونی از وی به یادگار مانده است.
لئو میجر (Leo Major) یک سرباز فرانسوی کانادایی بود که در روز پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی به تنهایی گروهی از سربازان آلمانی را دستگیر کرده و کامیونی پر از اسناد و اطلاعات نظامی مهم و محرمانه را کشف و ضبط نمود. سپس با ۴ افسر اس اس روبرو شده و هر چهار نفر را به قتل رساند. در این نبرد و در نتیجه ی پرتاب یک نارنجک فسفری وی یک چشم خود را از دست داد اما از ترک خدمت خودداری کرد.
در سال ۱۹۴۴ در طول نبرد موسوم به «شِلت» (Scheldt) وی توانست ۹۳ سرباز آلمانی را دستگیر کند و از دریافت مدال افتخار نیز سرباز زد زیرا ژنرالی که می خواست به وی مدال افتخار بدهد را بی لیاقت می دانست. در ابتدای سال ۱۹۴۵ در حالی که سوار یک کامیون نظامی بود با مین زمینی نیروهای آلمانی برخورد کرد که در نتیجه ی آن مچ هر دو پای او همراه با ۴ دنده اش شکست و ۳ مهره ی کمرش نیز آسیب دید اما او همچنان اصرار داشت که به مبارزه ادامه دهد.
همان سال وی و دوستش ویلی برای یک عملیات شناسایی اعزام شدند تا تعداد نیروهای آلمانی در شهر زوول (Zwolle) (یکی از شهرهای هلند) را مشخص کرده و با نیروهای مقاومت مخفی در شهر تماس بگیرند.در همان ابتدای ماموریت ویلی کشته می شود و لئو تصمیم می گیرد که به تنهایی ادامه ی عملیات را انجام دهد. وی در خیابان های شهر می دوید و با انداختن نارنجک و تیراندازی های پیاپی باعث شد آلمانی ها تصور کنند که نیروهای کانادایی وارد شهر شده اند و شهر در آستانه ی سقوط قرار دارد. وی بیش از ۱۰۰ سرباز آلمانی را در چندین مرحله دستگیر کرده و به بیرون از منتقل نمود و بار دیگر به داخل شهر بازگشت.
یک روز تدی روزولت تصمیم گرفت که در منطقه ی داکوتای شمالی یک کلبه ی چوبی بسازد. در همین زمان وی یک روز وارد یک سالن غذاخوری در نزدیکی شهر مینگازوایل (Mingasville) شد که ناگهان یک کابوی مست چندین گلوله به وی شکیک کرد. وی سپس اسلحه را روی شقیقه ی روزولت گرفت و از او خواست که برای تمامی حاضرین در سالن نوشیدنی بخرد. اما روزولت قهقهه ای زد و او را نقش بر زمین کرد.
تدی روزولت جوان ترین شخصی است که به عنوان نماینده ی ایالت خود انتخاب شد (در سن ۲۳ سالگی)، بعد از این که از ناحیه ی سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت به سخنرانی پرداخت و سواره نظام مشهور موسوم به «سوارکاران سرسخت» (Rough Riders) را تاسیس کرد و در نبرد بازپس گیری تپه ی سن خوان (San Juan hill) نیز سهم عمده ای داشت.
وی که با نام «جک دیوانه» نیز شناخته می شد به سنگدلی در میدان نبرد شهرت داشت و در جنگ های متعددی شرکت کرد. جک چرچیل برخلاف یک سرباز معمولی از سلاح های رایج آن دوره استفاده نمی کرد و معمولا یک کمان بلند، یک شمشیر و یک نی انبان به همراه داشت. در سال ۱۹۴۳ وی در شهری که در اشغال نیروهای آلمانی بود نفوذ کرده و ۴۳ سرباز آلمانی را دستگیر کرد و کنترل یک توپخانه را نیز در دست گرفت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com