به گزارش بولتن نیوز، مصطفی تاجزاده در صفحه شخصی خود در یکی از شبکههای اجتماعی شبهاتی درباره «مرگ فقه» و «بیدینی فقهی» و حتی «تنزل سطح علمی فقها» به قلم کاظم استادی فرزند سخنگوی اسبق شورای نگهبان مطرح کرده است که متن آن به شرح ذیل است:
فربهترین رشته دینیِ شیعی، «فقه» است؛ علمای اسلامی ما، غالباً فقیه هستند؛ و در رشتههای دیگر اسلامی، به ندرت مهارت و دانش دارند.
اکنون فقه، نیمه جان شده؛ و در آیندهای نه چندان دور، خواهد مرد؛ حتی اگر نمیرد، در کما رفتن آن، قطعی است. چرا؟
حداقل، به چهار دلیل:
۱- بسیاری از مسایل و موضوعات فقهی موجود در رسالهها و کتابهای فقهی، به علت ظهور تکنولوژی و تغییر ساختار زندگی فردی و اجتماعی مردم، منقضی شده؛ و دیگر، مبتلیٰبه مردم نیست.
اکنون، شاید یک سوم مسایل رسالههای عملیه (تدوین شدهٔ شصت سال پیش)، اساساً از صحنه زندگی مردم، محو شدهاند؛ همانند احکام چاه، احکام کنیز، و ... از آن طرف، فقها، تبحری در پرداختن به مسایل جدید (مستحدثه) ندارند؛ و غالباً، اساتید درس سطوح عالی حوزه (به نسبت)، از آن دروس گریزانند.
۲- برخی از احکام و مسایل فقهی مورد قبول و پذیرش علما، «قبیحِ اجتماعی» شدهاند؛ و چون جامعه جهانی و نیز مردم کشور، آنها را مورد نقد یا تمسخر قرار میدهند، ناپسند و زشت شمرده میشوند؛ و متروک شده، یا در حال متروک شدن هستند؛ همانند برخی احکام ازدواج و احکام حدود و ...
حتی برخی از این احکام شرعی مجاز، قانون منع، یا مجازات قانونی در پی دارند.
(به عنوان نمونه، صدور قرار بازداشت برای جوانی که دختر ۹ ساله را با اجازه پدر، عقد موقت نموده است؛ و فیلم گفتههایش به تازگی منتشر شده؛ و یا مورد ازدواج دختر ۱۱ ساله، چندی قبل)
۳- دلیل مهم دیگر، تغییر ذائقه دینی مردم و گرایش جامعه به سمت «بیدینی فقهی» است؛ اکنون بسیاری افراد، خود را مسلمان یا شیعه میدانند، اما التزامی در عمل و رفتار، به دستورات فقها ندارند؛ و این رویه، در حال گسترش و نهادینه شدن است.
۴- تعداد فقها و مراجع خودخوانده، بسیار گسترش یافته؛ و تنوع فتاوا، بسیار زیاد شده؛ و از آن سو، سطح علمی فقها، تنزل پیدا نموده، یا به حد ابتذال رسیده است.
وقتی فقها، کم سواد شوند؛ و از سوی دیگر، مردم کوچه و بازار، چند نظر و فتوای مخالف هم در یک مسأله را ببینند، مکلفین، الزامی به تبعیت از این راه «پر هرج و مرج» فتوایی، نمیبینند؛ و ترجیح میدهند تا نظر خودشان را جایگزین نظر فقها کنند.
بنابر آنچه اختصاراً بیان شد؛ روز به روز به مرگ فقه و به تبع آن مرگ فقها، نزدیک میشویم.
در آیندهای نزدیک، دایره مکلفین و عاملین به دستور فقها، بسیار محدود خواهند شد؛ و «دینِ فقهی»، شبیه فرقههای خاص دینی ادیان مختلف، میگردد.
حرکت فقه به انزوا و فرقهای شدن نمیرود
محمدحسین صالحی نیز در پاسخ به این شبهات چنین نگاشته است:
نویسنده متن (کاظم استادی) صرفا یه نقاش و گرافیست هست و اساساً شناخت صحیح علمی از مباحث فقهی ندارد که موجب دقت وی در این نگارش باشد. ولو پدرش هم آیت الله رضا استادی باشد، اما از فضل پدر او را چه حاصل! یکی از اسباب مغالطات وی هم همین است که خواسته در انتهای متن با آوردن نام پدرش، برای متن خود کسب وجاهت علمی کند، و ضعف شدید متن کاملا سست خود را پوشش دهد!
اولا اساس دستورات فقهی از متن قرآن (معجزه جاوید) و جزئیات دستورات فقهی از مصادر مطمئن حدیث اهل البیت (علیهم السلام) است، و تنها برای اهل ایمان ارزشمند است و نه غیر ایشان، چرا که ساحت عینی و عملی توحید است، و اهل توحید ارزش یک حکم واجب یا حرام دین را میدانند که امر الهی تأمین کننده حیاتِ حقیقی و پاک روح است، چرا که روح از امر خداست و ذاتش به امر تکوینی و تشریعی الهی قائم است.
ثانیاً، خداوند متعال برای تحقق حقیقت توحید در قلوب انسانها، تمام لایههای وجودی انسان را با آن حقیقت تنظیم میکند، و نظم توحیدی همان احکام الهی است از لحظه تولد تا لحظه مرگ، چه در فضای فردی و چه در فضای خانوادگی و اجتماعی و حکومتی.
به تعبیر امام خمینی (ره) «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان، از گهواره تا گور است».
ساحت فقه و احکام شریعت عیناً متن سلوک بسوی حقیقت را فراهم میآورد. فلذا میبینیم که عارفان کاملی مانند علامه طباطبایی ها و سیدعلی قاضی ها و آیت الله بهجت ها و امام خمینی ها و ملاحسینقلی همدانی ها و آیت الله انصاری همدانی ها و آیت الله سید احمد کربلایی ها و آیت الله ملکی تبریزی ها و... همه و همه در فضای عرفان حقیقی و سلوک توحیدی شان دقت مضاعف و بسیار عمیق به ریز ریز دستورات فقه و احکام الهی داشتند، تا جایی که حتی مثلا مخالفان آیت الله قاضی، با وجود مخالفتشان با عرفان او، اما اقرار داشتند که در عمرشان متشرع تر و مقید تر از ایشان به تمام ریز ریز احکام دین حتی نسبت به تمام مستحبات و مکروهات ندیده بودند.
چون عارفان در آن حقیقت توحید که سیر میکنند ارزش ریز ریز دستورات را متصل به اراده بیکران الهی می یافتند، که ولو در یک دستور غسل و وضو و نماز و روزه و حج و احکام نکاح و محرم و نامحرم و واجبات مالی و تمام دقایق عظیمی که در کنترل خیال و اعضا از محرمات الهی است، در هرکدام از جزئیات هرکدام، اتصال به توحید بیکرانه الهی نهفته است، لذا از هیچ حکم جزئی فقهی هم غفلت نمیکنند.
ثالثا، دانش فقه در احکام الهی، مبتنی بر نظم توحیدی بخشیدن به نیازهای خلقت بشری و نیازهای فطرت توحیدی اوست، و زمان تغییری در نیازهای طبیعی و روحانی انسان ایجاد نمیکند. همانطور که مانعیت حب دنیا و بدی ظلم و تجاوز و دروغ و تهمت و از بین بردن امنیت آبروی افراد با غیبت و... همیشه قبحشان پابرجاست، همانطور هم حُسن صداقت و حب خدا و خوبی عدل و انفاق به مستمندان و طهارت و نکاح سالم و نسل پاک و امنیت آبرو و امنیت عاطفی و جنسی در خانواده و... ارزششان پابرجاست. دین، دین فطری است، و احکام دین منطبق بر خلقت و فطرتی است که تغییر و تبدیل ندارد (لا تبدیل لخلق الله - الروم ٣٠).
انسان انسان است، با همان طبایع و روان و روح، و نیازهای نامتناهیش همیشه با او هست، و تنها اجابت نامتناهی طلبی او اتصال به توحید نامتناهی خداست، با وصل شدن به اوامر خدا در همین فقه و شریعتِ متصل به حقیقت.
رابعاً، هرچند ظاهر قوانین مصوب در اجتماعات بشری هم بمانند ظاهر احکام فقهی دین بشوند، بازهم نمیتوانند جای حکم دین را بگیرند. چرا که در دقایق عرفانی، وقتی تبعیت از امر خدا شود(با دقت به اینکه این امر، امر قدسی است و امر خداست) قلب انسان را به محبت خدا و قرب وجودی و اتصال به ساحت قدس الهی و تحقق نظم قدسی متصل مینماید، و در این تبعیت، روح انسان از امر خدا حیات می یابد.
اما وقتی انسان، محل صدور امر و قانون و حکم را از امیال و رأی بشری بداند، با تبعیت از آن نهایت به نظم حیوانی در ناحیه همان بشر صادر کننده میرسد. هر امری، تابعش را به آمر خودش میرساند.
خامساً، اینکه ولو با تغییر ذائقه مردم مواجه باشیم (که البته ما آن را در امروزمان نمیبینم و قبول نداریم، چرا که دین و علاقه مقدس و دینی مردم را در فضای تشییع کنندگان شهید سلیمانی دیده ایم)، اما حتی اگر تمام مردم هم مثل حضرت ابرهیم (علیه السلام) را نفی کنند و او را همراه با حاکمانشان به آتش نمرودی بیاندازند، این تغییر ذائقه، نه دلیل بر عدم نیاز به دین ابراهیمی است، و نه موجب نا امیدی ابراهیم و دست کشیدن او از هدایت مردم. نبرد حق و باطل همیشه در جریان بوده و هست.
سادسا، نه تنها حرکت فقه به انزوا و مرگ و فرقهای شدن نمیرود، بلکه افق زندگی بشری، رسیدن به ظهور و تحقق تمدن نوین توحیدی در جامعه مهدوی است، که نه تنها احکام فقه و شریعت اسلامی در تمام جهان فراگیر میشود، بلکه احکام باطنی دین هم به حکم امام زمان علیه السلام، که صاحب امر دین و مجری احکام الهی هستند جریان می یابد، و فقهی عمیقتر بر اساس حکم به باطن جاری میشود، بطوری که بر کسی که راضی به فعل قومی هست حکم همان قوم جاری میشود (مثلا بر آنها که به کار یزیدیان و امویان در قتل سیدالشهداء راضی باشند، همان حکم جاری بر قاتلان جاری میشود، حکمی از جنس احکام اجرا شده توسط خضر علیه السلام در آموزش به مراتب عمیقتر فقه و شریعت به موسای دارای شریعت اولوالعزمی). چون بر اساس حکم ملکوتی و باطنی دین، «مَن رضی بفعل قوم فهو منهم».
انتهای پیام/
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com