این فاصله طبقاتی خانوادههایی را زیر سایه فقر قرار داده و باعث شده برای تأمین مایحتاج اولیه معاش خود عاجز مانده و با سیلی صورت خود را سرخ کنند.
درد و رنج ناشی از فشارهای اقتصادی در این خانوادهها آنقدر سنگینی میکند که مردان را به علت ضعف مالی و هزینههای کمرشکن مجبور به خم شدن کمر در انبوه زبالهها و تلاش برای یافتن لقمه نان کرده است.
دیدن صحنههایی که انسان این اشرف مخلوقات ژولیده و پریشان در محل دپوی زباله و در میان انبوهی از زبالههای خانگی که در بدترین شرایط ممکن روی هم انباشت شده و بخشی نیز به روش غیر اصولی به آتش کشیده شده است برای پیدا کردن ضایعات قابل فروش ناراحت کننده و تأمل برانگیز است.
در محلی که بوی تعفن ناشی از شیرآبههای زباله و وجود حشرات و حیوانات موذی تحمل یک ثانیه ماندن را برای ما دشوار میکند انسانهایی دنبال نان میگردند که درد بیپولی و بیخانمانی و فشار زندگی کمر آنها را در میان زبالهها خم کرده و در جستجوی لقمه نانی است که از فروش ضایعات جمعآوری شده عایدش خواهد شد.
سایت دپوی زباله دهدشت در دل خود بسیاری از این افراد را جای داده و تنها مأمنی برای گذران امورات زندگی جوانان و حتی پیرمردانی شده که روزی خود را در میان زبالهها جستجو میکنند.
این افراد برای رسیدن به محمولههای زباله در ساعات اولیه صبح خود را به اینجا میرسانند و چه بسا شب را هم در این محل محصور سپری کنند.
در میان آنها مرد سالخوردهای دیده میشود که همراه فرزند جوانش دنبال تهیه نان میگردند؛ در حالی که یک گونی در دست گرفته راهی زبالههایی میشود که به تازگی از کامیون حمل به زمین ریخته شده است.
با معرفی خود به عنوان خبرنگار وقتی از شرایط کار و خطرات بهداشتی آن میپرسم با گفتن اینکه «از دیوار مردم بالا بروم خوب است؟» کار خود را توجیه کرده و میگوید زندگی خرج دارد، بیپولی از درد هر بیماریای که ممکن است بر اثر خطرات این زبالهها دچار شوم دردآور است.
این مرد میگوید تنها درآمدی که عایدم میشود یارانهای است که آن هم صرف هزینه آب، برق و گاز میشود ماهیانه 300 هزار تومان پول اجاره میدهم و فرزندانم نان میخواهند، به نظر شما در شهرستانی که هیچ فرصت شغلی حتی برای جوانان تحصیل کرده وجود ندارد من برای گذران امور زندگی باید به چه کاری روی آورم؟ پس این کار هر چه باشد از دزدی بهتر است.
جوان دیگری که همراه با پدرش در زبالهها دنبال روزی میگردد میگوید: در بدترین شرایط ممکن زندگی میکنیم به علت بدهکاری مالی مدتی زندان رفتم و حبس کشیدم، زن و بچهام در این مدت خیلی عذاب کشیدند حالا میخواهم برای تهیه نان تلاش کنم.
چندین جوان دیگر هم کیسهها را برای یافتن مواد قابل بازیافت زیر و رو میکنند افرادی با ظاهر ژولیده، لباس و دست و صورتی آلوده به زباله که خصوصیت مشترک همه آنها فقر و نداری است.
این افراد تنها راه امرار معاش و نانآوری خانواده را زبالهگردی میدانند، از زبالهها نان میسازند و چشم انتظار رسیدن محمولههای زباله هستند.
فرشاد 27 ساله و متأهل است فروش ضایعات پلاستیک و آهنآلات را علاوه بر یارانه تنها منبع درآمد خود میداند، او میگوید هر روز خود را به زبالهها میرسانم تا قبل از اینکه آنها را بسوزانند بتوانم ضایعات را جمعآوری کنم، فرشاد بر اثر دود ناشی از زبالهها و بوی تعفن دچار بیماری تشنج شده است.
جمشید به همراه باجناق، زبالهگردی را برای تأمین مایحتاج انتخاب کرده است، سرفههای مکرر او اجازه صحبت نمیدهد باجناقش میگوید 15 سال است از راه زباله نان تهیه میکنیم.
مرد میانسالی که دستهای پینه بستهاش حکایت از سختی روزگار میدهد در حالی که گونی پر شده از ضایعات را در گاری چهار چرخ خالی میکند میگوید 20 سال است به این کار مشغولم و کار دیگری برای جایگزینی سراغ ندارم.
شما کار بهتری سراغ دارید؟ بروم دزدی کار خوبی است؟ مگر کسی هم هست به فکر ما باشد؟ جوابهایی است که هر کدام از این زبالهگردها در پاسخ به سؤالاتم دادند و من را در نگاههای بهت انگیز تنها گذاشتند...
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com