فضا یک جورهایی شده دوقطبی. یک طرف، جشنواره فجر متعلق به عموما روشنفکرها. طرف دیگر هم شده جشنواره عمار که بیشتر بچه حزباللهیها داخلش هستند...
گروه فرهنگ و هنر: شنیدهاید که، بنده خدایی وارد شهری شد. همه مردمش خارشک داشتند. وقتی به این بنده خدا نگاه کرده و دیدند او خودش را نمیخاراند، پیش خودشان گفتند: فلانی را ببین، مریض است. خودش را نمیخاراند.
به گزارش بولتن نیوز، این قضیه شده حکایت جشنواره فیلم عمار. وقتی به مراسمات افتتاحیه و اکرانها نگاه میکنی، چشمت عموما به جماعتی میخورد که همهشان مثل ما، تنشان میخارد. اکثرا یک تیپ شخصیتی را میبینی که پا به عمار گذاشتهاند. آنهایی که تنشان برای انقلاب و همه بالا و پایینهایش میخارد.
البته خدا را شکر که این جماعت خودی، اینقدر زیادند و دم عمار گرم که این "ما بیشماریم" را عملا نشان میهد. اما این وسط یک چیزی جور نیست. چیزی که باعث میشود وسط این همه خودی، احساس دلتنگی کنی. و آن چیز...
آن چیز اینکه مگر قرار نبود جشنواره فیلم عمار مثل عنوان معرفیاش که اینهمه رویش اصرار میشود، مردمی باشد؟ پس چرا نیست؟ شاید بگویید این سوال با چیزی که بالا در مورد ما بیشماریم گفتم متضاد باشد. شاید هم بگویید مگر این همه بچه حزباللهی که به قول تو نویسنده، تنشان برای بالا و پایین انقلاب میخارد جزء مردم نیستند؟
اشتباه نکنید. مردمی بودن یک چیز است و یک طیفی از مردم چیز دیگر. اتفاقی که الان در جشنواره عمار افتاده این است که بسیاری از بچه حزباللهی و دوستان و رفقای ما که سالها بخاطر انحصارگرایی حضرات مثلا روشنفکر، هیچ راهی برای نمایش آثار ریز و درشتشان در جشنوارههای رسمی مثلا جشنواره فجر نداشتند، الان این فرصت را پیدا کردهاند که حتی فیلم مستند سه چهار دقیقهای نیمه حرفهایشان را هم نمایش دهند.
از آن طرف، بخش زیادی از بچههای انقلاب که سالها بود اثر نمایشی تصویری با محتوای حزباللهی ندیده بودند یا کم دیده بودند، حالا با حجم قابل قبولی از آثار هنری روبهرو شده بودند که باب میلشان بود. یعنی من انقلابی حزباللهی میسازم و تو انقلابی حزباللهی میبینی.
این خیلی خوب است. اما کافی نیست. چون نتوانسته انحصار جشنواره مثلا فجر را شکسته و به یک جشنواره فراگیر تبدیل شود. الان، عمار خودش شده یک جمع انحصاری صدالبته ناخواسته دیگر.
فضا یک جورهایی شده دوقطبی. یک طرف، جشنواره فجر متعلق به عموما روشنفکرها. طرف دیگر هم شده جشنواره عمار که بیشتر بچه حزباللهیها داخلش هستند. در فجر که سالهاست بچه حزباللهیها کمتر حضور دارند. در عمار هم که اکثرا بچه حزباللهیها برچسب دار هستند. این طیف خاکستری وسط که دلشان بیشتر از ما برای اسلام و انقلاب سوخته اما مثل ما چندان دنبال برچسب و بولد شدن نبودند، چندان در عمار دیده نمیشود. همانطور که مدتهاست در فجر هم دیده نمیشوند.
اینطور است که عمار بخاطر فراگیر نبودنش، با همه خوبیهایی که دارد، چندان مردمی نیست. به قولی، با مدام مردمی گفتن، این جشنواره مردمی نمیشود. عمار وقتی مردمی میشود که طیفهای مختلف مردم را پای آثار نمایش دادهاش ببینی. عمار وقتی مردمی میشود فیلمهایش فقط در مسجد و پایگاه بسیج اکران نشود. وقتی این آثار در فلان باشگاههای فرهنگی-ورزشی یا بهمان کافیشاپها هم منتشر شد، میشود گفت عمار مردمیست.
البته لازم است هنرمندان سازنده در عمار، به این نکته توجه کنند که چطور میشود اثری ساخت که هم من بچه حزباللهی با آن ارتباط برقرار کنم هم آن دیگری که شاید چندان مثل من چنین خطکشیهایی ندارد. مثل اتفاقی که مستند یزدان تفنگ ندارد رقم زد.
شما خودت دوسته عزیز دوسال و نیم است مسنویسی چند تا همنفس پیدا کردی عظیظ! البته غیر از پراچم و برایق!