هاشمی رفسنجانی در ماه ها و روزهای پس از آخرین نمازجمعه اش، در سخنرانی های متعدد سعی در نزدیک نشان دادن خود به رهبری کرده و به گونه ای با جدا کردن خود از گروه های موجود سیاسی و نزدیک نشان دادن خود به حضرت آیه الله العظمی خامنه ای سعی در تجدید حیات دوباره خود داشت. اما همواره نوع تعامل و ارتباط وی با مجرمان و متهمان فتنه های سال 88 و نیز حمایت وی از آنان علامت سوال بزرگی در ذهن دوستداران انقلاب و رهبری ایجاد کرده بود. چرا که این ادعای نزدیکی و متابعت از رهبری و اتخاذ رویه ای خلاف آن تعارض و تناقض بزرگی بر سر وزن کشی رفتار هاشمی پدید آورده بود.
در همین زمینه، مواضع و اقدامات هاشمی پس از فتنه 88 را می توان با چند کلید واژه کلی تقسیم کرده و مورد بررسی قرار داد:
حرکت هاشمی بر جاده میانه گرایی و پرهیز وی از محکوم کردن صریح فتنه گرانی که با زیر پاگذاشتن اصول اعتقادی اسلام و انقلاب از هیچ هتک و توهینی فروگذار نکردند از لکه های تیره ای است که در کارنامه دوسال گذشته هاشمی ثبت و ضبط شده است. هاشمی در این مدت به موازات سخنان متعددی که در آن از نزدیکی و ارتباط بسیار صمیمانه خود با رهبر معظم انقلاب خبر می داد اما در واقع اقدامی عملی و علنی در راستای تحقق منویات معظم له از خود نشان نمی داد. به گونه ای که در حرمت شکنی های متعدد فتنه گران که از مقدسات اسلام و تشیع گرفته تا امام و انقلاب و شهدا و رهبری را نیز مورد هجمه قرار داده بودند هیچ گاه کاسه صبر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام لبریز نشد اما در مناظره انتخاباتی دکتر احمدی نژاد و میر حسین موسوی و با به میان آمدن نام اعضای خانواده هاشمی رفسنجانی کاسه صبر مجاهد دیروز، در آن و کمتر از آنی لبریز شد و منجر به نامه نگاری موهن به مقام عظمای ولایت گردید. سکوت هاشمی هر چند در ادامه سیاست های شبه پدرخواندگی وی در سالیان متمادی گذشته ارزیابی می شود اما باید توجه داشت که این سکوت این بار هیچ مفرّی برای سیاست مدار کهنه کار انقلاب باقی نگذاشته بود تا با دستاویز قرار دادن آن بتواند توجیهی برای این مماشات و چشم فروبستن بر واقعیات بتراشد.
این در حالی است که از آغازین روزهای انتخابات خرداد 88 که سناریوی فتنه گران کلید خورد بارها و بارها حضرت آیت الله العظمی خامنه ای خواص را به داشتن بصیرت و موضع گیری صریح درباره فتنه های در حال وقوع سفارش کردند. از جمله این فرمایشات می توان به این فرازها اشاره کرد:
- "اینجور نباشد که باطل، خودش را در لابهلاى گرد و غبارِ برخاستهى در میدان مخفى کند، ضربه بزند و جبههى حق نداند از کجا دارد ضربه میخورد. این است که حرف دو پهلو زدن، از خواص، مطلوب نیست. خواص باید حرف را روشن بزنند و مطلب را واضح بیان کنند "
- "برخی افراد، حقایق را می دانند ولی عزم و تصمیم لازم برای بیان حقایق و دفاع از حق را ندارند که چند عامل می تواند دلیل نبود عزم و اراده در اینگونه افراد باشد. عافیت طلبی، هوای نفس، شهوات، منافع شخصی و لجاجت از جمله عواملی هستند که مانع از اقدام برخی افراد در دفاع از حق می شود. برخی از افرادی که اکنون از مسیر انقلاب اسلامی جدا شده و در خدمت ضد انقلاب هستند، در دوره ای بصورت افراطی، انقلابی بودند اما به عللی گرفتار وضع فعلی شدند." (سخنرانی در جمع دانشگاهیان قم)
- "بعضىها در فضاى فتنه، این جملهى «کن فى الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتى فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که بکش کنار. این معنایش این است که به هیچ وجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود. در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم - آثار صفین را نگاه کنید - مشغول سخنرانى است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروههاى مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنهى عظیمى بود؛ یک عدهاى مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگرى بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، براى گروههاى مختلف سخنرانى میکرد - که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست - از آن طرف هم آن عدهاى که «نفر من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود ...» هستند، در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین - یعنى قبول هم داشتند که امیرالمؤمنین است - انّا قد شککنا فى هذا القتال»؛ ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان ضرعى است که یُحلب؛ همان ظهرى است که یُرکب! گاهى سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستى روشنگرى کنند؛ همه بایستى بصیرت داشته باشند. امیدواریم انشاءاللَّه خداى متعال ما را و شما را به آنچه میگوئیم، به آنچه نیت داریم، عامل کند؛ موفق کند."1388/07/02)
- "اینکه بنده مسئلهى بصیرت را براى خواص تکرار میکنم، به خاطر این است. گاهى اوقات غفلت میشود از دشمنىهائى که با اساس دارد میشود؛ اینها را حمل میکنند به مسائل جزئى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - که من اسم نمىآورم؛ همه میشناسید، معروفند - که اینها ندیدند توطئهاى را که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانى که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحى میکردند؛ توجه نکردند که حرفهائى که اینها دارند در مجلس شوراى ملىِ آن زمان میزنند، یا در مطبوعاتشان مینویسند، مبارزهى با اسلام است؛ این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسى که میدانست و میفهمید - مثل مرحوم شیخ فضلاللَّه نورى - جلوى چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتى پیدا نکردند؛ بعد خود آنهائى هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضلاللَّه مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرویشان را از دست دادند. این اشتباهى است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم."( 1388/12/06)
- کسانى بیایند درست در خط مقابل امام حرکت کنند، دربارهى مسئلهى قدس در روز قدس آنجور موضعگیرى کنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با کسانى که با اساس مبناى امام و حرکت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى کنیم، خودمان را در کنار اینها قرار بدهیم و تعریف کنیم، یا در مقابل اینها سکوت کنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امکان ندارد، این قابل قبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند.ملت این را مىبیند میداند میشناسد میفهمد.(14/3/1389)
-" قضایاى سال 88 این را نشان داد. ممکن بود خیلىها اشتباه کنند و خیلىها هم اشتباه کردند؛ اگرچه اکثر آن کسانى که اشتباه کرده بودند، به فاصلهى کمى اشتباه را تصحیح کردند؛ اما حرکت عظیم بسیج، این شاخص بصیرت و این پرچم بصیرت را براى خود حفظ کرد؛ اشتباه نکرد؛ همان طور که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) فرموده بود: «لا یعرف الحقّ بالرّجال»؛ با چهرهها نمی شود حق را تشخیص داد. یک چهرهى موجه محترم است، مورد قبول است، مورد تکریم است؛ اما او نمیتواند شاخص حق باشد. گاهى چهرهى موجهى مثل بعضى از صحابهى پیغمبر راه را عوضى میروند، اشتباه میکنند. باید حق را شناخت، باید راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است؛ هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت." (بیانات در دیدار بسیجیان استان قم آبان 1389(
جالب تر اینکه این سکوت هاشمی در حالی ظهور پیدا کرده که وی در فتنه ها و مواقع حساسی چون 18 تیر سال 78 به صراحت به میدان آمده و به دفاع از انقلاب و محکوم کردن فتنه گران پرداخته بود. نمونه هایی از این مواضع انقلابی هاشمی خواندنی است: " از تلخى هاى این حادثه [18 تیر 78] شکست حرمت و قداست مقام معظم رهبرى و ولایت بود که چنین حرکتى حتى در پیش از انقلاب و در رژیم طاغوت هم رخ نداده بود ... در فکر و اندیشه آحاد و همه مردم، قداست رهبرى به گونهاى است که هیچ کس چنین اجازه یا گستاخى را به خود نمىداد، اما به هر حال این قضیه تلخ به عنوان لکه ننگى در تاریخ و انقلاب ما به ثبت رسید و یک اثر تلخى در ذائقهی مردم گذاشت چون همهی ما مىدانیم که به چه مقام و شخصیتى توهین شد.» (مرداد 78)، " ضد انقلاب که در فکر حفظ جان خود بود، امروز همراه با کسانى که حاکمیت اسلام را قبول نداشتند و صریح مىگفتند که حاکمیت دینى در کشور نباید باشد و منکر ولایت فقیه بودند و با افرادى که مدعى دلسوزى انقلاب مىباشند دست به دست هم داده و همراه با بیگانگان اینگونه القا مىکنند که اسلام کارایى ندارد، این روح همه شیطنتهاست."، "مهمترین هدف دشمن در ایران این است که حاکمیت اسلام و ولایت فقیه نباشد.» (16شهریور 79(، " تأسفبار است آنهایى که براى انقلاب زحمت کشیدند و زندان رفتند، حالا همینها به دست خودشان انقلاب، امام (رحمه الله علیه) و دفاع مقدس و همه چیز را زیر سؤال مىبرند.» (دی ماه 1380)".
ب: همراهی و حمایت از فتنه گران؛ هاشمی نه تنها در ماه های پس از فتنه های پس از انتخابات 88 با سکوت و دم نزدن از مواضع حق و اصولی انقلاب و نظام و اسلام و رهبری، عملا مهر تاییدی بر برخی ادعاها و شبهه افکنی ها زد بلکه در این مدت خدمت بزرگتری را نیز در کارنامه اعمال خود به ثبت رساند و آن پشتیبانی از فتنه گران و خانواده های آنان بوده است که بازخورد های رسانه ای بسیار زننده ای نسبت به نظام و انقلاب در پی داشته است. این طیف از رفتارهای هاشمی در چند دسته جمع بندی و ارزیابی می شود:
- القای تردید درباره نتیجه انتخابات و مهر تایید بر ادعای تقلب در انتخابات؛ " ما انتخابات را بسیار خوب آغاز کردیم، اما متأسفانه، در روزهای پایانی تردیدهای ناراحت کننده در میان مردم بوجود آمد که ضربات سنگینی بر انقلاب و نظام وارد کرد."(خطبه های نمازجمعه هاشمی در تیرماه 88)
- تکرار ادعاهای فتنه گران و حامیان آنها در زمینه هایی که نتیجه ای جز ظالم نشان دادن حاکمیت و محق نشان دادن فتنه گران در پی نداشت. " الان کار به جایی رسیده که رئیس دولت آن هم در خارج از کشور و به خبرنگاران خارجی میگوید: «هیچ کس در ایران به خاطر من زندانی نیست!» سپاه میگوید: «ما که از خود ایدهای نداریم، فقط فرمان میبریم!» پس این وسط چه کسی است؟ زندانی برای چه کسی در زندان است؟ دولت که میگوید من نیستم. حتی میگوید: من نامه مینویسم که زندانیان را آزاد کنید. سپاه که میگوید: ما فقط فرمان میبریم. راست هم میگوید. چون نظامیهای ما فرمانبرند. منتها فرمان را به گونهای که خودشان میخواهند، میبرند و نه آن گونه که رهبری و فرمانده میخواهند." (سخنرانی در مشهد) - " من مطمئنم مهدی در این انتخابات در هیچ بخشی دخالت نداشت، جز در مسئله کمیته صیانت از آرا، آنها نگران بودند و او در مجلس خبرگان در این زمینه کار کرده بود، تجربه خود را در اختیار آنان گذاشت. نه پولی دارد و نه به کسی پول داد. گفتند: او پول داده تا افرادی در اغتشاشات شرکت کنند، در حالی که از این کارها بیزار است." - "وقتی چهرههای دلسوزی به خاطر نقد و انتقاد زندانی میشوند، جمع زیادی از اطرافیان وی شامل دوستان، آشنایان، همسایگان و نزدیکانش را به فکر فرو میبرد و آنها را نسبت به وضع موجود آگاه میکند که این آگاهی در مجموع سازنده است. گرچه ممکن است بازداشتها باعث شود برخیها کنار بکشند اما عده قابل توجهی از جامعه را در هدف خود ثابت قدمتر کرده و شک نباید کرد که این زندان رفتنها در مجموع سازنده است."
ج: هاشمی در روزهای پس از انتخابات تا کنون نه تنها نسبت به رویه گذشته خویش درباره تخریب دولت و ارکان حاکمیت تجدید نظر نکرده بلکه این رویه را شتابی بیشتر و زننده تر بخشیده است. نامه هاشمی به مناسبت سالگرد 19 دی ماه و قیام مردم قم که چند پیش منتشر شد و نیز بیانیه وی به مناسبت 12 بهمن امسال از همین قبیل است. " اینک 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقیهای سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز بهخاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند. تأسفآور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلقها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیدهاند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد میدانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفتهاند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود. "(بیانیه 19 دی هاشمی رفسنجانی) ، "همه ما باید آبرو و هستی خویش را برای حفظ و نگهداری آن فدا کنیم و نگذاریم تاریخ مشروطه در این سرزمین تکرار شود که «من جرّب المجرّب حلت به الندامه»" (بیانیه به مناسبت 12 بهمن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی) مشخص نیست با توجه به شناخت مردم از رشیدی مطلق ها و تاریخ مشروطه چه سناریویی در دست تهیه و اجراست که در پیشقراول آن چنین مواضعی طرح و بیان می شود.
آخرین موضع گیری دو پهلو و آمیخته با ابهام آقای هاشمی مربوط به تجمع غیرقانونی چند صد اوباش اغتشاش گر در تهران بود که در 25 بهمن ماه و به دعوت سران فتنه گرد هم آمدند و در نهایت با کمک منافقین دو تن از مردمان و جوانان بی گناه را به شهادت رسانده و چندین نفر را مجروح کردند. این رخداد که حتی کسانی چون ناطق نوری و حسن روحانی را نیز از وادی سکوت و ملایمت بیرون کشیده و به موضع گیری صریح مجبور کرد اما باز نتوانست تنور انقلابی گری گذشته ی هاشمی را داغ کرده و او را به محکوم کردن صریح این فاجعه وادار کند. نهایت موضعی که هاشمی در این باره گرفته و اظهار داشت چنین بود: "باید همه اقشار جامعه به قانون احترام بگذارند و هر اقدامی که با قانون مطابقت نداشته باشد ضربهزننده به مملکت و خود انسان و به فتوای امام راحل(ره) حرام است... اقدامات خلاف قانون و هتاکی مذموم است و همه باید در چارچوب قانون حرکت کنند." این در حالی است که دعوت غیرقانونی سران فتنه و حمایت رسمی صهیونیست ها و آمریکا از این تجمع ناکام و زیانبار به ساحت انقلاب، چنین می طلبید که کسانی چون هاشمی یک بار برای همیشه تکلیف خود با فتنه گران را به عیان مشخص سازند که متاسفانه نساختند!
گونه شناسی مواضع اخیر رئیس مجمع تشخیص مصلحتاما در کنار مواضع فوق الاشاره هاشمی در قریب به دو سال گذشته، سخنان چند هفته پیش هاشمی در دیدار دانشجویان گیلانی چالش برانگیزتر از آن بود که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. وی در این دیدار در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان اظهار داشت: "در خصوص مسائل کشور مواضع خود را به صورت مشخص در آخرین حضورم در نماز جمعه تهران اعلام کردم و اکنون نیز به آن معتقدم." این، یعنی آغازی دوباره بر پایان همه تحلیل ها درباره سیاستمداری چون اکبر هاشمی بهرمانی!
اینکه چرا هاشمی در این روزها و کمی قبل از اجلاس خبرگان در اسفند ماه که به بررسی و در دستور کار قرار دادن انتخاب رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری اختصاص دارد این سخنان را بر زبان رانده می تواند با تحلیل هایی چند جانبه و مختلف بررسی شود. این تحلیل ها از آن رو اهمیت دارد که سیاست ورزی چون هاشمی به خوبی می داند که این سخنان وی در رای گیری آتی خبرگان و احتمال انتخاب یا عدم انتخاب وی توسط منتخبین ملت نقش اساسی و موثر دارد. سه فرض اصلی را در این باره می توان متصور شد:
الف-هاشمی رفسنجانی به دنبال حفظ وضعیت موجود است. اما این فرض نمی تواند چندان محلی از اعراب داشته باشد. چرا که در حال حاضر هاشمی وضعیت مطلوبی چه در مجمع و چه در خبرگان ندارد. مجمع به دلیل عدم حضور رئیس جمهور و نیز برخی وقایع رخ داده در آن و در ارتباط با مصوبات و تصمیمات اتخاذ شده چالش ها و جنجال های بسیاری را برای هاشمی پدید آورده است. در مجلس خبرگان نیز سکوت هاشمی و برخی مواضع شتابزده وی از جمله ارتباط با عناصر فتنه و جلوگیری از محاکمه فرزند خود اِدبار گسترده خبرگان ملت را در باره این مواضع به همراه داشته است. به گونه ای که خبرگان ملت همواره از هاشمی درخواست اتخاذ مواضع انقلابی، همراه با دوری از جریان فتنه و بازگشت به آغوش انقلاب و رهبری را داشته و دارند. پس فرض حفظ وضعیت موجود که یکی از بدترین وضعیت ها برای هاشمی است منتفی به نظر می رسد.
ب- هاشمی به دنبال تعریف سناریویی جدید است تا بر پایه آن نقش محوری در زمینه رویکرد نظام نسبت به اصلاح طلبان بر عهده داشته باشد. یعنی با توجه به اشتباهات اصلاح طلبان و پشیمانی برخی گروه ها و شخصیت های این جریان و تمایل آنان به قرار گرفتن در بدنه نظام، کس یا کسانی لازم اند تا با پادرمیانی و میانجیگیری، نقش بازگرداننده طیف نادمین اصلاح طلب را بر عهده گیرند. اما باید دانست استقرار هاشمی در جایگاهی که خود به نوعی حامی اصلاح طلبان تندرو و فتنه گران بوده مانع از آنست که بتوان چنین تحلیلی برای آینده هاشمی قائل شد. بنا بر این، بی طرف نبودن هاشمی در حوادث گذشته چنین فرضی را نیز منتفی می کند.
ج- هاشمی رفسنجانی به دنبال مدیریت بر جریان دوم خرداد است. چند مولّفه می تواند صحت این تحلیل را ثابت کند.
1- نا امیدی هاشمی از حفظ وضعیت فعلی و خوف از وخیم تر شدن شرایط
2- نبود رهبری واحد در جریان اصلاح طلب
3-خروج چند تن از سران این جریان مانند موسوی و کروبی از حاکمیت و معارضه علنی آنها با نظام 4. اصرار اصلاح طلبان به هاشمی برای به عهده گرفتن رهبری این جریان
به نظر می رسد این عوامل و علت هایی دیگر، دست در دست هم داده و هاشمی را بر آن داشته تا به فکر جذب گروه ها و طرفداران دوم خرداد باشد. از همین رو با سخنانی این چنین آن هم در روزهای پیش از برگزاری اجلاس خبرگان قصد دارد آینده سیاسی خود را با این جریان شکست خورده و در حال اضمحلال گره بزند. با توجه به حضور طرفداران اصلاح طلبان در کشور، می توان گفت هاشمی در این اندیشه که با جذب هواداران این جریان و به تبع آن پیوستن به جریان خاکستری نظام ( نه چپ نه راست ) بار دیگر و با وجود تکرار اشتباهات فاحش دو سال اخیر خود حیات سیاسی اش را تولدی دوباره ببخشد، چنین تصوری را در ذهن می پروراند. بسیاری بر این عقیده اند که سخنان اخیر هاشمی به نوعی ابراز علاقه و گره خوردگی رسمی وی با جریان معارض نظام می باشد که از درون اصلاح طلبان بیرون آمده است. چرا که با توجه به وضعیت نه چندان خوشآیند هاشمی در میان گروه های سیاسی، لیدری و مدیریت جریان اصلاح طلب می تواند به وی امکان عرض اندامی دوباره در فضای اجتماعی و سیاسی کشور ببخشد. عرض اندامی که آینده چندان درخشانی برای آن نمی توان متصور شد.
پایان سخن
باید توجه داشت که از صدر اسلام تاکنون اصلی ترین پاشنه آشیل خواص، درگیر شدن در تب و تابِ احساسیِ ساخته شده توسط اطرافیان بوده است. فرزند زبیر شاهد خوبی بر این مدعاست . سید مهدی هاشمی و شاید هم مهدی هاشمی هم از همان تبار اند .
*مهدی سلیمی
(قاتلهم الله عنا یؤفکون)فافهم!!!
ما نگوئیم بد و اندیشه بد نکنیم جامه کس سیه دلق خود ارزق نکنیم
یک عده در رفتن عبداله نوری و خاتمی
حال هم یک عده در رفتن هاشمی گیر کرده اند
اگه می خواهی گیر نکنی از توتم پرستی بیا بیرون و معیار خودت را را بریز دور و به معیار های معصومین پایبند باش.
یکی از اصول اسلام ابراز دشمنی با دشمنان خداوند است هر چند آن دشمن فرزند آدم باشه .هر چند دوست و هم فکر آدم باشه .
انه لیس من اهلک.