ریو شهری است در قیاس با ایران مثل یکی از شهرهای شمال کشور؛مثل رامسر،مثل لاهیجان،مثل خزرشهر و محمود آباد.هوایی معتدل،نسبتا خنک و بیشتر اوقات نیمه ابری.
به گزارش بولتن نیوز؛ شهری که حالا میزبان یکی از مهمترین رویدادهای ورزشی جهان است.شهری که تا اسمش می آید تصور خیلی ها این است که آنجا مردم شادند،خوشحالند و کیف شان کوک کوک اما...خبری از آن شور و هیجان معروف برزیلی ها نیست.سر آنها به کار خودشان گرم است وزندگی خودشان را می کنند.زندگی ای که به نظر با کمی غم آغشته شده و شرایط طوری است که انگارکمرشان شکسته است.انگار که دارند از سر اجبار المپیک را برگزار می کنند و انگار که محتاج درآمدهای این رویداد ورزشی هستند تا آن را به سینه فقری که در حاشیه شهر وجود دارد سنجاق کنند.
مردم ریو بیشتر نقاشند!نقاش های خیابانی.انگار که این کار را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارند.روی در و دیوارشهر،روی بیشتر خانه های عجیب غریب وخیلی قدیمی و ...نقاشی ها حرف دارند،نقاشی ها زنده اند و با آدم حرف می زنند.حرف دل یک ملت را.شاید اگر آن شکست لعنتی در جام جهانی نبود وشاید اگر 6 گل از آلمان نخورده بودند حالا تب عجیبی شهر را فرا گرفته بود.حالا شاید خیلی ها سامبا می رقصیدند و خیلی ها پاهایشان رابه سبک برزیلی بر زمین می کوبیدند و هیجان وصف ناپذیری را در شهر به وجود می آوردند اما در شهر خبری نیست.مردم ناسیونالیست برزیل کشورشان را دوست دارند اما یک بلایی سرشان آمده است!آنها که حتی روی سیم بکسل های حمل تیرآهن توسط جرثقیل،بالای پشت بام خانه ها و حتی روی در و شیشه ماشینشان پرچم سبزو زرد معروفشان نقش بسته است،آنها که یکی در میان لباس های زرد برزیل را بر تن دارند و در فروشگاه هایشان این لباس بیشتر از اجناس با آرم المپیک به فروش می رسد گویا هوای المپیک در سر ندراند!المپیک فقط برای مهمانان و توریست هایی که تعدادشان هم زیاد نیست مهم.آنها که دنبال رقم زدن جدیدی از تاریخ دربازی های المپیک هستند و تمام تلاش شان را می کنند تا نشان بدهند،المپیک المپیک است اما تا مردم برزیل نخواهند و تا آنها شور و هیجان را به ریو تزریق نکنند اتفاق ویژه ای نخواهد افتاد.مردمی که حالا رییس جمهوررسمی هم ندارند و درگیر و دار افسردگی ناشی از جام جهانی،میزبانی المپیک و ...خواسته های خودشان را فریاد می زنند.خواسته هایی که فراتر از قرارگرفتن در کانون توجهات جهانی توسط میزبانی المپیک خلق می شود.