قیمت ساختمانها و خانه هایی که بدون توجه، بر گسلهای شهر تهران برپا شدهاند، میتواند گویای درسهای نیاموخته ما از زمینلرزههای اخیر باشد.
گروه روانشناسی: ساعت ٣٠ دقیقه بامداد پنجشنبه ٣١ خردادماه ١٣٦٩، زلزلهای به بزرگی ٧,٥ ریشتر شهر رودبار و روستاهای تابع در استان گیلان را لرزاند و خسارات جانی و مالی فراوانی برجای گذاشت و در فهرست ١٠ زلزله مرگبار جهان در یکصد سال گذشته قرار گرفت.
به گزارش بولتن نیوز، از آن واقعه ٢٦ سال میگذرد، خانهها از نو ساخته شدهاند، هماکنون اثرهای کمی از خرابیها در شهر وجود دارد، چند فیلم بلند و کوتاه نیز به همین مناسبت ساخته شدند، در صحبتهای روزمره مردم منجیل، کمتر اثری از زلزله است اما حرف از خاطرات آن روزها که میشود، هنوز پشت این مردمان میلرزد.
هنوز هم میتوان شاهد قطرات اشک روی گونه مادران سالخوره رودبار بود، به یاد کودکان خردسالشان که زیر آوارها جا ماندند یا همچنان نگرانند که نکند اینبار نوبت از دستدادن عضو دیگری از خانواده باشد، نوعروس، پدر خانواده و... .
سوال اینجاست که آیا در این چندسال، تغییری در نگاه مردم به موضوع آمادگی نسبت به بلایای طبیعی و انسانی ایجاد شده است؟
به طور مسلم قیمت ساختمانها و خانه هایی که بدون توجه، بر گسلهای شهر تهران برپا شدهاند، میتواند گویای درسهای نیاموخته ما از زمینلرزههای اخیر باشد.
در فاصله ٢٦ سالی که از زلزله منجیل میگذرد، کشورمان، ایران، زلزلههای تلخ دیگری را نیز به خود دیده است، بم، هریس، شنبه و مورموری؛ و به موازات این رخداد طبیعی، نیروهای امدادی با تخصصهای مختلف وارد عمل شدهاند، مانند متخصصان روانشناس که هفتهها یا ماهها پس از زلزله در مناطق آسیبدیده ماندند و همپای خدماترسانی سایر امدادگران، به حمایت روانی- اجتماعی از قربانیان پرداختند تا به این شیوه به بازگشت مردم به زندگی عادی کمک کنند.
در این مدت مداخلات چقدر بوده است؟
متاسفانه در سالهای گذشته شاهد افزایش روزافزون آسیبهای روانی و اجتماعی در شهرهای زلزلهزدهای چون بم هستیم، درحالیکه نتوانستیم برنامهریزی جامعی برای توانبخشی روانی- اجتماعی انجام دهیم. همین مساله در مورد زمینلرزههای منجیل، اردبیل، هریس، شنبه، ایلام و... نیز صدق میکند؛ بهگونهای که پس از زلزله مداخلات روانی و اجتماعی انجام شده ولی هیچکدام آنچنان که باید، برای استفاده در آینده مستند نشده است.
در زلزلههای بزرگ بعدی مانند زلزله ورزقان، از مجموعههای تخصصی مانند نظام روانشناسی و انجمن روانشناسی کمک گرفته شد اما این مجموعهها خود را به انجام این تکالیف موظف نمیدیدند و فقط بهدلیل فضای احساسی ایجادشده، نیروهایی را به منطقه اعزام کردند.
این روند تکراری در شیوه مشارکت روانشناسان، این پرسش را مطرح میکند که روانشناسی در بخش سلامت بلایا و فوریتها در ایران و جهان چه جایگاهی دارد؟ آیا وظیفه مشاوران و روانشناسان، فقط به درمان پس از بلایای احتمالی یا قریبالوقوع محدود میشود؟ یا آنها میتوانند در کنار همه دغدغهها و چالشهای روزمره که مردم ما با آنها روبرویند، ارزش اهمیت آمادگی برای شرایط اضطراری را برای مردم، پررنگ کرده و کمک کنند این موضوع جزئی از اولویتهای زندگیشان قرار گیرد؟
روانشناسان بخش مداخله در بحران و انجمنهای روانشناسی معتبر در سراسر دنیا، سالهاست به آموزش، پژوهش و درمان در این بخش مشغولند اما هنوز فارغالتحصیلان و دانشجویان روانشناسی بسیاری در ایران هستند که از نقش روانشناس در بلایا اطلاعی ندارند و حتی باور و نگاه خود روانشناسان به نقشی که میتوانند در ایجاد تغییر در این حوزه داشته باشند، فقط به سطح کمکهای اولیه روانشناختی محدود است.
البته وقوع مکرر زمینلرزهها در این چند دهه، فقط به نونواری خانهها یا شاید کوچهها کمک نکرده، بلکه باعث شده است جرقههایی برای ایجاد دانشی به نام روانشناسی و بلایا زده شود. ترجمه و تالیف کتاب و پایاننامه و نگارش مقالات علمی، تربیت نیروهای روانامدادگر و برگزاری دورههای آموزشی ویژه از سوی سازمانهای مختلف از پیامدهای مثبت زلزلههای اخیر بوده است.
با این همه، نبود انجمن یا گروههای مردمی یا تعریفنکردن جایگاهی برای روانشناسی و بلایا در دپارتمانهای آموزشی، نبود تداوم در ارایه خدمات روانشناسی، فقدان دستورالعملهای مشخص، بیتجربگی و در برخی موارد کنجکاوی روانشناسان اعزامی، پیشرفت در زمینه روانشناسی بلایا را کند میکند.
این خدمات میتواند پیش از بحران و با ایجاد و تغییر نگرش در افراد محلی یا حتی ارایه کمکهای اولیه روانشناختی تا درمان بلندمدت پس از زلزله، گسترده باشد.
اکنون فقط به حضور کوتاهمدت روانشناسان داوطلب و غیرداوطلب در منطقه آسیبدیده، محدود شده ایم. با وجود دورههای آموزشی اخیر، اینبار اگر زلزلهای بیاید، آیا نیروهای آموزشدیده بیشتری داریم که یتوانند مرهم زخمهای مردم باشند یا حتی دورههایی برگزار شده است که هر استان را از حیث اعزام نیرو خودکفا کنیم؟ آیا این میزان از مداخلات روانشناختی میتواند از میزان تلفات زلزلهها بکاهد؟
حس گناه ناشی از برداشت نادرست از علل وقوع رخدادهای طبیعی چون زلزله، نشان میدهد بومیسازی پروتکلهای بینالمللی برای کمکهای روانشناختی، باید متناسب با فرهنگ کشورمان باشد. اما پیش از وقوع زلزله، ارایه تعریف از سهم افراد انسانی در وقوع رویدادها میتواند تغییر قابلتوجهی در شیوه مداخلات روانشناختی پس از فاجعه داشته باشد.
همه اینها نشان میدهد ما همچنان با یک مساله حلنشده در بحث مخاطرات طبیعی روبروییم: آمادهسازی افراد جامعه و تغییر نگرش آنها نسبت به زلزله و دیگر رخدادهای طبیعی و تغییر شدت تمرکز روانشناسان از درمان و مداخلات روانی اجتماعی، به سوی تمرکز و توجه بیشتر به آمادهسازی روانی افراد برای زلزله و دیگر مخاطرات.
شاید مهمتر از تربیت درمانگر برای روز مبادا! تربیت نیروهایی باشد که در درجه نخست به پذیرش و تغییر نگرش خود برای آمادگی و سپس کمک مردم اهمیت دهند. بدون تغییر در باورها و شیوه تفکر افراد، بسیاری از ما قربانیان بالقوه زلزله ایم زیرا هنوز هم، خانهها روی گسلهایی از تهران، گرانتر از هر نقطه دیگری از این شهرند. هنوز هم چیدمان وسایل خانه و محل کارمان بهگونهای است که احتمال خطر را بالا میبرد.
در واقع شیوه سخنگفتن مردم از موضوعات مرتبط با مخاطرات، انتخاب راهی را که آنها برای رشد ظرفیت انطباق خود در پیش میگیرند، مشخص میکند. همچنین انتخابهایی که منعکسکننده محتوای این صحبتهاست، به باورها و رفتارهای افراد تبدیل و بهمرور، جزیی از تاروپود جامعه میشود. وقتی چنین ارزشهایی ساخته میشوند، درواقع جوامع و اعضای آنها، زیربنای سرنوشت خودشان را بنا نهادهاند؛ سرنوشتی که در آن، جامعه، توان همزیستی پایدار با مخاطرات طبیعی بویژه زلزله را دارد.
دوشنبه بیستوششمین سالگرد زلزله منجیل بود. آیا راهی که در پیش گرفتهایم با گذشته فرقی دارد؟ برای پاسخدادن به این پرسش لازم است نگاهی به گذشته و عملکرد خود داشته باشیم.
پسآیند منجیل، زلزله در بم، هریس، شنبه و مورموری خسارتها و تلفاتی برجای گذاشت اما آیا نگاه و نگرش مدیران و حتی خود روانشناسان به محل اتصال روانشناسی با موضوع بلایا و فوریتها تغییر کرده است یا همچنان به اعزام نیرو به مناطق زلزلهزده محدود میشود؟
شاید مشکل اصلی نبود تعریف نقش و جایگاه روانشناس در حوزه بلایا، فقدان پیگیری این امر بهعنوان رشتهای تخصصی است. روانشناسی بلایا به حمایت، پیگیری، پژوهش و آموزش مداوم نیاز دارد. این درحالی است که در نقاط دیگر جهان، مطالعات این بخش تخصصیتر شده و حتی برای نمونه فقط روی قربانیان سوانح موتورسیکلت کار میشود اما نقش روانشناس در ایران، به حمایت روانی و آنهم کوتاهمدت پس از وقوع زلزله محدود شده است و بلایا و فوریتهای دیگر مانند سیل، رانش زمین و... با درجه اهمیت کمتری بررسی میشوند.
شاید بهتر باشد در جایگاه روانشناس در شرایط اضطراری بازمهندسی ایجاد شده و از مداخلات روانی- اجتماعی صرف به حوزه پیشگیری، گسترش بیشتری یابد. آموزش مردم محلی و رواندرمانگری، یکی از نقشهایی است که روانشناس در فرایند و چرخه بحران ایفا میکند. نخستین نقش به دلیل ارتباط نزدیکتر مردمی، نقش مشاور (یکی از مشاوران) مدیران بحران را برعهده دارد و شاید ورود به این موضوع و ارایه پیشنهادهای بومی برای مثلا شیوه ارایه خدمات امدادی و... بتواند نیاز به مداخلات رواندرمانی طولانیمدت را کمتر کند.
به طور خلاصه افزون بر نقش درمانگر و مشاور مدیریت، روانشناسان در ایجاد آمادگی روانشناختی، درک خطر و فرهنگسازی و در واقع پیشگیریهای اولیه، میتوانند در خانههای دوام شهرداری، طرح محب بهزیستی، طرح زینبیه، طرح امداد و نجات هلالاحمر، سراهای محله، خانههای سلامت شهرداری و... فعالیت کنند.
حتی در سطح بالاتر، یک روانشناس میتواند همراه با اجرای آزمونهای معتبر به هر یک از مدیران و فرماندهان سانحه و... پیش از بحران به پیشرفت شخصی آنها و یافتن نقاط قابلپیشرفت شخصی کمک کند و به عبارتی با ارتقای مهارتهای شخصی و کاستن از نقاط اوج مشکلات شخصیتی و روانی مدیر، در بهبود عملکرد در شرایط اضطراری به وی یاری رساند.
شاید با تغییر در جایگاه و کاربرد روانشناسی در بلایا، از نگاه درمانی صرف و انتظار برای وقوع رخداد و سانحه تا مداخلهای انجام گیرد، دور شویم و تغییراتی در باورهای مردم ایجاد شود و به این شکل، میزان تلفات و خسارتهای احتمالی یقینا کاهش مییابد.
منبع:ایرنا