اسکندر حسیناف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او میگوید: مدت ها برنامه ریزی میکردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یکماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم.
گروه بین الملل: قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان میدادند، انگار یک مرجع تقلید دیدهاند!
به گزارش
بولتن نیوز، اوایل انقلاب کمونیستها دشمنی با انقلاب نشان نمیدادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند.
میگفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شدهاند. این هنر کا گ ب است که میتواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر میگفتند که خمینی را انگلیسیها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم.
وقتی برای مردم صحبت میکردم عیناً حرفهای آیت الله ملکوتی را تکرار میکردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی میزد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار میکردم؛ مردم نمیفهمیدند چه می گویم، خودم هم نمیفهمیدم ولی میگفتم!
کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم.
یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم سفارت ایران در باکو را ببینم. یعنی ایران تا این حد مقدس بود برای حزب اللهی های آذربایجان.
حزب اللهی های آذربایجان خیلی دوست داشتند به انقلابی های ایران نشان دهند که ما هم انقلابی هستیم و در کنار شماییم. مثلا وصیت می کردند که روی سنگ قبرشان آرم جمهوری اسلامی حک شود که اگر بعدها مرز باز شد و ایرانی ها به اینجا آمدند ببینند که ما هم طرفدار انقلاب بودیم و با عشق این نظام از دنیا رفتیم. الان کلی سنگ قبر هست که آرم جمهوری اسلامی روی آن نقش بسته است.
متن کامل:
http://okhowah.com/fa/12481