فریدون صدیقی استاد روزنامه نگاری در یادداشتی با عنوان ” این نگاههای سیاه وسفید وسلیقه ای ” در صفحه آخر اعتماد نوشته که در بخشهایی از آن به ماجرای حذف فیلم مجیدی از اسکار پرداخته است .
به گزارش بولتن نیوز،فریدون صدیقی دریادداشت خود نوشته است :جایگاه رسانه نه تنها در میان
مدیران ایرانی که حتی در میان جامعه ایرانی هم مشخص نیست. رسانههای رسمی،
یک روز مورد توجه قرار میگیرند و روز دیگر نه. یک روز براساس آنچه دوست
داشته میشود رسانهها دیده میشوند و روز دیگر براساس آنچه ناخوشایند و
دوستنداشتنی است، ارزیابی میشوند. در حالی که نه دامنه دوست داشتنها
مشخص است و نه دوست نداشتنها، همهچیز براساس سلیقه، موقعیتها و منافع
شخصی و گروهی است و همین عدم شناخت درست و واکنشهای ناهمگن به رسانهها،
باعث شده تا درک و دریافت درستی از رسانه در متن جامعه وجود نداشته باشد.
رسانهها ناشناخته باقی ماندهاند و در این ناآشنایی، هر روز یک برخورد
متفاوت و سلیقهای رخ میدهد. مردم هم گرفتار چنین واکنشهایی شدهاند؛ نه
با اعتبار رسانه و روزنامهنگارانش کاری دارند و نه سنجش درستی و خطایی
خبرها و گزارش را میدانند و نه واکنشهایشان براساس اهمیت واقعیتهاست.
مردم هم سلیقهای عمل میکنند و براساس دوستداشتن و دوست نداشتنها، واکنش
نشان میدهند. برای این اتفاق میشود مثال آورد؛ در همین ماههای اخیر
محمدجواد ظریف روی جلد مجله تایم رفته است، عدهای از این اتفاق ذوقزده و
خوشحال شدند و عدهای دیگر در پس نقد آن برآمدند. در حالی که واقعیت مسلم
این بود که اعتبار رسانهای «تایم»، این اتفاق را پراهمیت و مهم میکرد و
از منظر رسانهای، توجه جهانی مهمی به حساب میآمد، همان طور که در روزگار
دور این مجله چهره امام خمینی را هم روی جلد آورد و همچنان در تاریخ رسانه
به جا مانده. حالا چهره حسن روحانی رییسجمهور و علیاکبر صالحی هم روی جلد
نشریات مختلف آمده و به عنوان چهرههایی که در سال گذشته تاثیرگذار بودند
معرفی شدهاند. بازهم میبینیم که گروهی واکنش هیجانزده دارند و گروه
دیگری هم واکنش منفی غلیظ؛ در این میدان هرکس بسته به سلیقه و طرفداری و
منفعت گروهیاش به این خبرها و اتفاقها واکنش نشان میدهد و بررسی ارزیابی
رسانهای مجلاتی که این نامها را معرفی کردهاند، هیچ جایی ندارد. کسی
نمیپرسد که این رسانهها چقدر پراهمیت هستند، محدوده مخاطبانشان کجاست،
چه ملاک و معیاری برای انتخاب دارند و… واکنشها ناهمگن است. واکنشهایی که
از عدم درک و فهم درست رسانهای میآیند و درستتر و دقیقتر که نگاه
کنیم، حتی به واکنش نسبت به اتفاقهای فرهنگی و هنری هم تسری پیدا کرده
است؛ مثال بارزش پدیده مرتضی پاشایی بود. عدهای برای نقد برخاستند و
عدهای دیگر دفاع. هیچکسی در میان میدان نگفت که این پدیده، پدیده این
روزهای جامعه ایرانی است و به جای تخریب یا دفاع از آن بهتر است که
ارزیابیاش کنیم و دقیقتر به آن نگاه کنیم. یا همین حالا که فیلم مجید
مجیدی در فهرست اسکار نیست، اسکار را محکوم میکنیم و فراموش میکنیم که
همین اسکار روزی روزگاری فیلم دیگر مجید مجیدی را جزو پنج فیلم راه یافته
به مرحله آخر گذاشت و داوریاش را قبول داشتیم و اگر این اتفاق این روزها
افتاده به جای واکنشهای غلیظ مثبت و منفی میتوانیم به دنبال «چرایی» عدم
انتخاب باشیم و نه برخورد سلیقهای. اینچنین است که گرفتار واکنشهای
سلیقهای شدیم و در این میانه، رسانه را یکی از مهمترین قربانیهای این
سلیقهمداری و دوستداشتن و دوستنداشتنها کردهایم. اینچنین است که باید
نگاهی دوباره به تمامی واکنشها و برخوردها بیندازیم و جایگاه واقعی رسانه
را، باردیگر از نو بشناسیم. نگاه ما باید خارج از تمام این اغتشاشات فکری و
سلیقهای باشد و برخوردها، نقدها و واکنشها هم متناسب با واقعیت، در
راستای شفافسازی و درک و فهم بیشتر وقایع باشد، نه خوبی و بدی مطلق آنها.
دوما منتقدان داخلی ما هم که همراه اسکار هستند که!