به گزارش بولتن نيوز، رامک صبحی: در بخش اول گفتوگو با فاطمه معتمدآریا صحبتهایمان بیشتر درباره ارتباط نسل آنها با سینما و با نسل گذشته و همچنین فیلم «یحیی سکوت نکرد» بود.شما را به خواندن بخش دوم این گفتوگو در سایت هنر و تجربه دعوت میکنم.
بخش اول گفتو گو با فاطمه معتمدآریا
میدانم، فیلمهای کارگردانهای جوان را نگاه میکنید ، این نسل
را در سینمای ما چگونه میبینید؟ بی رودربایستی چه نقطه قوتها و ضعفهایی
دارند؟
راحتطلبی البته نقطه ضعف آنها است و نقطه قوت ایدههای بینظیر و خلاقیت
فوقالعاده، این که مثل گندم برشته مدام بالا و پایین میروند و آرام و
قرار ندارند. اینکه سینمای جهان را میشناسند و سینمای ایران را
میپذیرند. اشکالشان همان راحتطلبی است، نمیخواهند هیچ زحمتی بکشند. در
نسل من هر فیلم فرنگی که میدیدند، میگفتند این که چیزی نیست. فکر
میکردند، فیلم خوب ساختن در مشقت بیش از اندازه است. میگفتند آنها یک
مدیر فیلمبرداری و یک فیلمبردار و چند دستیار دارند اما ما ما با یک
دوربین ساده دو نفری کار میکنیم، یکی فوکوس میکشد و دیگری دوربین را روی
دوشش میاندازد و کار میکنیم. کارگردان میگفت خودم همه کارها را
میکنم،حتی بازی هم میکنم. فکر میکردند وقتی همه کار بلدی و مشقت میکشی،
پس میتوانی سینمای خوبی داشتهباشی. نسل فعلی برعکس است، آنها هم
میگویند اینکه کاری ندارد، دیجیتال است. من با موبایلم هم میتوانم این
پلان را چنین غیرعادی بگیرم. اما نه نسل من و نه این نسل، به این مساله
توجه نداشتند و ندارند که برای رسیدن به یک فرم، باید خیلی چیزها را تجربه
کرده باشی تا بعد بتوانی این فرمت را دفرمه کنی. در بازیگری هم همین گونه
است، وقتی نشان ندهی که داری بازی میکنی، کار سختی داری اما وقتی بخواهی
نشان دهی که این جوری دستم را بلند میکنم یا سرم را میچرخانم و یا این که
این جوری بلدم حرف بزنم، میتوانم دوصفحه دیالوگ را در یک صحنه از حفظ
بگویم و کارهایی از این قبیل، کار ویژهای نکردهای ، بهخصوص که این
روشها الان دیگر کمی منسوخ شدهاست. در واقع اینکه بتوانی با قاعده، همه
قواعد را بشکنی و به اثری برسی، درست است، در همه موارد کارگردانی،
بازیگری، فیلم برداری و… وقتی سینمای جدید اروپا را نگاه میکنی، باورت
نمیشود با این همه سادگی جلو میروند. اما به سادگی نمیتوان به این سادگی
رسید، باید زمانی را طی کنی، باید موج نو سینمای اروپا را طی کرده باشی.
باید نئورئالیسم سینمای ایتالیا را مرور کرده واز آن گذشته باشی تا الان به
این سادگی برسی. در دنیا یک موضوع خیلی ساده را انتخاب میکنند و با
پیچیدگی به آن بال و پر میدهند تا جایی که فراموش میکنی، موضوع اصلی
جداشدن یک زن از شوهرش بوده اما آنقدر در آن روابط عاطفی و تصاویر زیبا و
پیچیدگیهای فنی وجود دارد که باور نکردنی است . اما اینجا اغلب در یک
فیلم بیش از بیست موضوع میبینی؛ فیلم چهار، پنج پایان دارد. به نحوی که
نمیدانی، کجا باید خودت را متوقف کنی. یک موضوع وجود ندارد که تا انتها
بتوانی به راحتی آن را دنبال کنی. چند موضوع است و همه در هوا رها هستند.
برای همین نسل جدید که در ایده و فکر متفاوت یا حتی مخالف با نسل من است
اما در ساختار اغلب یکی هستند و نمیدانند خودشان و تفکرشان و ایدههایشان
تا چه اندازه باید در یک فیلم نفوذ داشته باشد . مهمتر این که زحمتی
نمیکشند و بیشتر تئوری هستند. الان هم که فیلم ساختن خیلی راحت شده و
الزامی به هزینه برای دوربین و هنرپیشه و لوکیشن نیست. یک دوربین به دست
میگیری و چهار تا از دوستانت را به عنوان پدیدههای نو بازیگری و خودت هم
به عنوان کارگردان نوگرا دور هم جمع میشوند و دوربینت هم میچرخد و فیلم
میگیرد. احتیاجی به پروداکشن هم نیست، چون به واسطه دوربین دیجیتال،
پروداکشن از سینمای ما حذف شده و باز هم به واسطه رواج دوربین دیجیتال، فکر
میکنیم هر کاری انجام میدهیم، فیلمسازی است.در حقیقت ما ایدههایمان را
تصویر میکنیم اما نمیدانیم این فیلمسازی نیست. یک بخش عظیمی از نسل
جوان دچار این بیدانشی در فیلمسازی شدهاند. در حالی که فیلمسازی برای
خودش قاعدهای دارد. ایجاد هر لکه نوری بر این پرده عریض باید با دانش باشد
نه براساس تجربه.
برای رسیدن به یک فرم، باید خیلی چیزها را تجربه کرده باشی تا بعد بتوانی این فرمت را دفرمه کنی…در واقع اینکه بتوانی با قاعده، همه قواعد را بشکنی و به بیاثر و تاثیری برسی، درست است
در بین آثار آنها کاری هست که دوست داشته باشید؟
فیلمهای نسل جوان را دنبال میکنم . شاید بگویم سرآمدشان، فیلم «ماهی و
گربه» شهرام مکری است و نوآوری آن فقط در یک پلان بودنش نیست که ۵۰ سال پیش
در سینمای دنیا تجربه شده، نوآوری بیشتر در نوع شخصیتپردازی و
میزانسنهایی است که چیده و نیزدر فانتزی که در ذهنش وجود داشته و به تصویر
کشیده است. مکری در این زمینهها موفق بوده و توانسته همه را جذب کند.
فیلم پرفروشی هم بودهاست.
فیلمهای هنر و تجربه را هم دنبال میکنید؟
بله، سعی میکنم، دنبال کنم. بعضیها را خیلی در اندازه سینما نمیدانم و
نمیتوانم تا آخر بمانم اما تعدادی را خیلی دوست دارم. از دیدن مستند آقای
میرطهماسب شگفت زده شدم. این همه تلاش و شعوری که یک نفر در کاری میگذرد
که ظاهرا چرخهای را هم قرار نیست بچرخاند اما باری به بار فرهنگی سینما
اضافه میکند، خیلی ارزشمند است.
گروه هنر و تجربه را چگونه میبینید و روندش را چطور ارزیابی میکنید.
سالهاست فکر میکنم در ایران باید چنین گروهی به وجود میآمد ، یک ضرورت
سینمایی است. مهمترین اتفاق هنر و تجربه این است که تو با هر ایده و با هر
اندازهای می توانی بدون توقف جلو بروی، اندازهات در هنر و تجربه
بینهایت است. در واقع این سینما شکوفهای است در کنار گل بازشده سینمای
ایران. این شکوفه جاذبه بیشتری در مقابل آن گل دارد و در عین حال به دلیل
زیبایی، طراوت و شکنندگی به مراقبت بیشتری هم نیاز دارد، ضمن اینکه باید
اندازهاش را هم دانست. اندازه این شکوفه تازه و دلنشین با آن گل جاافتاده
رو به اوج متفاوت است. هنر و تجربه شکوفه جوانی است که باید از آن مراقبت
کرد تا همچنان زیبا جلو برود . اشتباه است اگر انتظارهای سینمای بدنه را
از این سینما داشته باشیم. الان خوشبختانه فروش تعدادی از فیلمهای هنر و
تجربه از خیلی فیلمهای مدعی سینمای ایران بیشتر است.این که میتوانی تجربه
های استثنایی انجام دهی، خیلی جالب است. اما باید بدانی با سینمای تجاری
متفاوت است.همین که ما اندازه سینمای هنر و تجربه را دریافت کنیم و بدانیم
در آن بینهایتی از خلاقیت وجود دارد که با سینمای تجاری ما متفاوت است،
میتوانیم خیلی جلو برویم. اما اگر هم اندازه سینمای سی و چند ساله بعد
انقلاب، از آن انتظار داشته باشیم، اشتباه است. قصد ارزش گذاری ندارم اما
سینمای تجربی نباید وارد مقوله فیلمهایی مثل عروس فراری، بدو بدو تا من
بیام و اسمهایی این چنینی شود. آنها برای خودشان هستند یا میفروشند یا
نمیفروشند و بخشی از سینمای روبه زوال رو به نزول فعلی ما است که وجود
دارد و نمی شود کتمانش هم کرد.
هنر و تجربه شکوفه جوانی است که باید از آن مراقبت کرد تا همچنان زیبا جلو برود . اشتباه است اگر انتظارهای سینمای بدنه را از آن داشته باشیم. الان خوشبختانه فروش تعدادی از فیلمهای هنر و تجربه از خیلی فیلمهای مدعی سینمای ایران بیشتر است
درواقع علت وجودی سینمای هنر و تجربه بحث فروش نیست؟
ابدا نباید بحث فروش و بحث جایگاه باشد. چون این سینما جایگاه خودش را دارد
و چرا باید کسی بخواهد صندلی خودش را عوض کند. هنر و تجربه الان در بهترین
جایگاه نشسته و همه در آن هستند، از فیلمهای آقای کیارستمی که تاج سر
سینمای دنیاست در هنر و تجربه وجود دارد تا فیلم کارگردان جوانی که با
موبایل فیلم چند دقیقهای ساخته است.ببین چه طیف گستردهای است، پس چرا
باید جایمان را تغییر دهیم. من خودم الان پنج فیلم دارم که هیچ کدام اجازه
نمایش ندارند به هر دلیلی. از طرف دیگر در هنر و تجربه اندازهها را
میفهمی، درمییابی فیلمی که تا الان اکران نشده، به خاطر نداشتن کیفیت است
یا به دلیل قابلیتهای جسورانه ذهن فیلمساز. میتوان در هنر و تجربه هم
جسور بود و هم تجربی. به نظر من مهمترین نکتهای که که هنر و تجربه باید
به آن برسد،این است که به دست آوردن هویت خودش مهمتر از هر هویت دیگری
است.
الان گروهی با این سینما مخالفت جدی دارند، دلیل این مخالفت را چه می دانید؟
دلیلش هراس از موقعیت خودشان است. تو وقتی موقعیت خود را بشناسی و توانایی
خودت را بدانی از بودن دیگران در کنارت احساس قدرت میکنی نه هراس و از
دیگران میتوانی برای بهتر شناخت خودت و جلو رفتن و تحکیم موقعیت بهره
ببری. مثل این میماند که الان در میان نقشهای مختلفی که برای یک بازیگر
وجود دارد فقط به نقش اول فکر کند و نداند که چقدر نقشهای حمایتی در فیلم
هستند که به دیده شدن نقش اول کمک میکند. خلاصه اینکه تو بدون دیگران
معنا نداری و سینمای ما بدون بخشی به نام هنر و تجربه،معنای کاملی نخواهد
داشت. اگر کسی مخالفت میکند نه خودش را می شناسد و نه از اندازههای هنر و
تجربه آگاه است. قرار نیست هیچ کس جای دیگری بنشیند، قرار است هرکس جای
خودش را مشخص کند. هنر و تجربه باید جای خودش را مشخص کند و دیگران
نمیتوانند نه در آن دخالت کنند و نه با آن مخالفت. این مشکل زمانی پیش
میآید که هر کسی جای خودش را نشناسد. الان میبینید روح و جان کسانی که
سالهاست فیلمهایشان را جایی نشان نداده با هنر و تجربه آرام گرفتهاست.
خیلی مهم است که به سینما حب و بغض نداشته باشی، از آن متوقع و شاکی نباشی.
وقتی فیلمهایت را نمایش میدهند، دیگر جایی برای شکایت نمیماند.
و فکر میکنید هنر و تجربه چقدر به جوانهای سینما و آنهایی که
اهل تجربهگرایی هستند، برای ماندن در این سینما و کارکردن امید و انگیزه
میدهد؟
اگر بفهمند که اینجا بهترین جاست برای نشان دادن ایدههایشان حتما خیلی
خوشحال و امیدوار میشوند و این که بدانند مانند تمام دنیا اینجا هم جایی
هست که میتوانی در آن فیلمهای تجربی و خارق العاده را ببینی. فیلمهایی
که لزوما فیلمهای سادهای نیستند،پیچیدهترین افکار سینمای دنیا محصول
سینما تکها است. اینجا تجربی به معنای بیمایگی نیست به معنای خلاقیت
فوقالعاده است. اگر این دریافت را داشته باشند،حتما حالشان خیلی خوب
میشود.
حال شما چقدر خوب میشود، وقتی با چنین فیلمهایی همکاری میکنید.
خیلی… خیلی خوب. راستش در بضاعت سینمای ایران هرکاری بخواهم را انجام
دادهام، نمیتوانم بار اضافهای از آن انتظار داشته باشم. خیلی کارها هست
که دوست دارم انجام دهم اما در بضاعت سینمای ایران نمیگنجد. وقتی با
جوانها کار میکنم، یک بخش از این انرژی ذخیره شدهام، آزاد میشود و به
یک حس جدیدی میرسد که برایم جذاب است. این را نمیتوانم با هم نسلهای
خودم تجربه کنم، چون آنها خیلی در چارچوب حرکت میکنند. به واسطه سن، حرفه
و موقعیتشان محدودیتهایی دارند ولی با بچههای جوان میتوانی جسور باشی و
بجهی. مثل یک فنر و من این را دوست دارم.
و آن ها هم پذیرای شما با تجربهها و ایدههایتان هستند.
بعضیها مثل مرتضی فرشباف که فیلم «بهمن» را کار کردیم، سینمای ایران و
جهان و ادبیات را خیلی خوب میشناسد.او کارگردان با فرهنگی است و هر پدیده
جدیدی را با درایت همراهی میکند. خوشبختانه ما با هم به راحتی کنار
میآمدیم با اینکه نسبت به عقاید خوش خیلی پافشاری میکند چون به آن آگاه
است اما با هم خیلی خوب جلو رفتیم.او خیلی خوب میتوانست غلطهای پلانها
را بگیر د و میدانست چه می خواهد.در مجموع اگر کارگردانهای نسل جوان، بین
خودشان و نسل من یک پرده حجاب نگذارند و ملاحظه نکنند، خوب میشود با
آنها پیش رفت.
الان میبینید روح و جان کسانی که سالهاست فیلمهایشان را جایی نشان نداده با هنر و تجربه آرام گرفتهاست. خیلی مهم است که به سینما حب و بغض نداشته باشی، از آن متوقع و شاکی نباشی. وقتی فیلمهایت را نمایش میدهند، دیگر جایی برای شکایت نمیماند
فیلمهای تجربهگرا در زمینه بازیگری چقدر میتواند به مجموع سینمای ما کمک کند.
فکر میکنم کمترین تاثیر در این جنبه است. به قول یک دوستی، همه چیز در
سینمای دنیا نو و جوان است اما در اتاق مونتاژ حتما یک آدم باتجربه را در
کنار جوان میبینی. چون اینجا به پختگی نیاز است. شاید به نوعی بازیگریای
هم که بتوان از آن به یک خارقالعاده بودن رسید، نیاز به پشتوانه تجربه
دارد. خود من هم از تجربههای گذشتهام در این فیلمهای جدید استفاده
کردهام تا اینکه از من چیزی خواسته باشند، خارج از روال کارهایی بوده که
تاکنون انجام دادهام و راستش به نظرم این خوب نیست. چون بازیگری که
باتجربه است امکان سقوط بیشتری دارد.او مدام از اندوختهاش استفاده میکند و
شاید فکر کند نگاه پرتجربه خودش مطلق است، در حالی که در بازیگری همیشه
باید کنترل شوی. فکر نمیکنم کسی قبول نداشته باشد که مریل استریپ،رابرت
دنیرو و داستین هافمن از بهترینهای امروز سینمای دنیا هستند ولی آنها هم
جاهایی که خودشان از اندوخته خودشان بدون هدایت کارگردان استفاده کردهاند،
خوب نیستند. بدترین نقشهایشان در فیلمهایی است که کارگردانی نشدهاند،
همه جای دنیا این یک اصل است. بازیگر حتما باید کنترل شود و این کنترل گاهی
از دست بچههای جوان خارج میشود. در حالی که باید بدانند چه اندازه بازی
در کجا لازم است. البته خوشبختانه کارگردانهای جوانی که با آنها کار
کردهام می دانستند، از بازیگر چه میخواهند و این خودش یعنی چند قدم جلو.
نسل شما چه کمکی میتوانند به بچههای جوان بکند.
اگر خودم را معیار قرار دهم هم خیلی مشتاق هستم و هم با بچههای جوان کار
میکنم. چون یک بخشی از آن به این دلیل است که میخواهم تجربه تازهای
داشتهباشم و یک بخشی هم این است که وقتی میبینم یک نفر استعداد دارد،دلم
میخواهد کمتر غلط داشته باشد و یا کمتر درگیر حواشی کارش باشد. شاید
بتوانم به عنوان یک مهره اصلی، باری از دوشش بردارم و به او شکل درست را
حداقل در حرفه خودم نشان دهم. البته این یک ارتباط متقابل است. گاهی اوقات
نسل جدید هم خیلی دوست ندارد با نسل من کار کند، چون فکر میکنند، ممکن است
عقایدشان را تحمیل کنند. این را کتمان نمیکنم که همکارهای من گاهی ممکن
است ایده خودشان را تحمیل کنند. گاهی اوقات هم فکر میکنند مسیر فیلمشان
با یک آدم حرفهای تغییر پیدا میکند اما آنکه میداند، چه میخواهد و
برای خودش آیندهای متصور است؛ آنچه میخواهد را از یک بازیگر کم تجربه یا
بازیگر پرتجربه، طلب میکند، چون به خودش مسلط است.
و آخر اینکه احوال این روزهای سینمای ایران را چگونه میبینید.
پرتب و تاب اما در بستر ، امید به بهبودی دارد، امیدوارم داروها اثر کنند.
منبع : هنر و تجربه
عکس:یاسمن ظهورطلب