از ساعتی پیش از ظهر امروز، چهارشنبه (5 آذرماه) امیردریادار سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با حضور در بیمارستان محک از کودکان سرطانی عیادت کردند.
گروه اجتماعی، از ساعتی پیش از ظهر امروز، چهارشنبه (5 آذرماه) امیردریادار سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با حضور در بیمارستان محک از کودکان سرطانی عیادت کردند.
به گزارش سرویس عکس بولتن نیوز، در آستانه فرارسیدن روز ملّی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، امیر دریادار سیاری به همراه تعدادی از معاونین و فرماندهان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، پس از رونمایی از تجهیزات نظامی درمحل ستاد نیروی دریایی ارتش به بیمارستان محک رفتند، تا هدیه مخصوصی که کودکان سرطانی جهت تبریک روز نیروی دریایی به ایشان آماده کرده بودند را دریافت کنند.
گفتنی است، هفتم آذرماه (1359) يادآوری روزی است که کارکنان شجاع نيروی دريايی ارتش
جمهوری اسلامی ايران با كمترين امكانات و با ايثارجان بهترين عزيزان و
همرزمان خود، بزرگترين ضربه را بر پيكر نيروی دريايی ارتش بعث عراق واردساختند و شجاعانه از حقانيت و تماميت ارضی ايران اسلامی دفاع كردند.
این درحالی است که هدیه فاغل گیر کننده کودکان سرطانی بیمارستان محک، نقاشی خارق العاده ای بود که توسط تعدادی از این کودکان دوست داشتنی کشیده شده بود که «ناوچه جماران» را به تصویر می کشید.
این نقاشی درحاشیه این دیدار توسط تعدادی از این کودکان به فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران اهدا شد.
با این همه نکته ای که درحاشیه این دیدار شاد و صمیمانه ناگفته ماند، دردی بود که امیرسیاری به همراه تعدادی از والدین کودکان، مسئولین بیمارستان، پزشکان و پرستاران فداکار بیمارستان محک و دیگران به سختی تحملش کردند.
با این همه کیست که نداند تحمل این درد چقدر سخت؛ چقدر سخت است که دردکشیدن کودکی مبتلا به بیماری دردناک سرطان را به نظاره
بنشینی و کاری از دستان برنیاید. حتی اگر فرمانده پر ابهت نیروی دریایی ارتش باشی!
دردی که امروز پشت نگاه پدرانه و لبخند مهربان امیر سیاری پنهان بود...
احسنت به این عکاس بزرگ...
چـــقــدر دلــتـنـگ تـوسـت
تو چه میدانی !
این چشم ها چقدر عطر نفسهایت را دنبال می کند
درود به بچه هاي با ذوق و دوستداشتني سرزمينم
رحمت به شیر پاکی که خوردی آقا با عکسهای قشنگی که می گیری.
چـــقــدر دلــتـنـگ تـوسـت
تو چه میدانی !…
تو نمی دانی که روزگار چقدر کوتاه است…
فکر می کنم بدانند و بداند!
قشنگ بود!