آمد کنارم نشست ، یعنی درست روبروی من ، برایش دفترچه غذا نگذاشته بودند؛ اما او این را کم احترامی حساب نکرد!
به من نگاه می کرد!
یک نکه نان به طرفش پرتاب کردم ؛ به سرعت آن را برداشت و خورد.
چند دقیقه بعد دوستش هم آمد ! او هم روی دسته صندلی نشست!
گنجشک پدر و بچه کوچولوش که مشعول کارآموزی بود تا این ماجرا را دیدند ؛ آمدند جلوتر تا یک سر وگوشی به آب بدهند؛راستی چه خبر بود؟
و مادر گنجشکه هم سر رسید ، با پدره یک مذاکره کوچک کرد و سری هم به بچه زد!
مادرگنجشکه یک چیزهایی به بقیه گفت . یک دفعه پرید و تکه نان را از دست من گرفت ! بقیه هم به صف ایستاده بودند وبه نوبت خرده ی نان را از کف دستم برمی داشتند.
یکی از این گنجشک ها نه تنها نانش را خورد بلکه یک عکس یادگاری هم از من می خواست، ژست خودش را گرفت و من مجبور شدم، ازش عکس بگیرم!
بقیه ی تیم گنجشک ها هم آمدند و به صف ایستادند و همراه با ما صرف ناهار کردند و عکس های یادگاریشان را گرفتند،
کوچولو هم دیگر نتوانست تحمل کند ؛ او هم پرید و سهم خودش را گرفت و یک عکس هم گرفت!
گنجشک ، گنجشک است ! اما به نظرم این گنجشک ها از آن گنجشک هایی نیستند که دوستان و فامیل و قوم و خویش را روی سیخ کباب پزی دیده باشند !!! و یا کسی برایشان سنگ پرتاب کرده باشد و یا تیر وکمان را بشناسند! وگرنه گنجشک و صرف ناهار با آدم هایی که همه شان نه یک جوری بلکه صد جوری هنرپیشه اند و هر روز صد تا نقش آفرینی می کنند ؛ هیچ صرفه و صلاحیتی ندارد.
نوشته و عکس ها از: کاوه وحیدی آذر
به نظرشماچه کسی عامل کم تعداد شدن این پرنده مهربان زیبای ...شده است؟آیامی توان رابطه معناداری رابین کم شدن پرنده وخوشبختی آدمهاپیداکرد؟
بارون میاد خیس میشی..برف میاد گوله میشی...می افتی تو حوض نقاشی.........
جناب کاوه ! جالب بود و پر معنی!!!!!!!
(خدا می بیند).....