گروه بین الملل - چند سال پیش وقتی برای اولین بار نضال را دیدم ، او مرد مهربان و بی ادعایی بود . بعد از ظهرها در یک شرکت خصوصی کار می کرد تا زندگی بخور و نمیری داشته باشد ، درست مانند بیشتر کارمندان دولت که بنا طبق روال، در سوریه دستمزد کمتری می گیرند. هیچ چیز استثنایی و فوق العاده ای در مورد او وجود نداشت ، این فقط یک آشنایی اتفاقی بود. زمان بسیار سریع گذشت، ، گذشت چند سال و وقوع جنگ داخلی چه تغییرات قابل ملاحظه ای می تواند ایجاد کند. ماه مه بود ، او روبروی من در یک کافۀ معمولی در غرب حلب ، نشسته بود و برایم از ترفیعی که گرفته می گفت و اینکه فرمانده ارشد گردان بعث شده و از سوء استفاده هایش ، جنگ ها و پیروزی هایش با افتخار صحبت می کرد.
به گزارش
بولتن نیوز، با این مقدمه در ادوارد دارک المانیتور نوشت: جنگ داخلی ، کاری کرده تا چند نفر با افکار نظامی بتوانند از بدبختی میلیون ها نفر از مردم سوریه، به سود قابل توجهی برسند.
گردان بعث در واقع یک گروه شبه نظامی از اعضای وفادار حزب بعث است که همگی از نیروهای داوطلب هستند. آنها کمی پس از یورش شورشیان به شهرحلب و اشغال نیمۀ شرقی به آنجا اعزام شدند. ابتدا برای محافظت از ساختمان های دولتی و تاسیسات حیاتی، در آنجا مستقر شدند، اما با افزایش تعداد و قدرت شان، نقش آنها نیز پررنگ ترشد.
خیلی زود دچار بدنامی و رسوایی شدند زیرا سلسله موفقیت هایی که در چندین زمینۀ کلیدی به دست آورده بودند پیروزی های واحدهای ارتش منظم را تحت الشعاع قرار می داد. کارایی آنها در نبرد - که بیشتر مرهون آموزش های آنها بود - بیشتر از ایدئولوژیشان به چشم افسران گارد نخبگان جمهوری خواه می آمد.
آنها هنوز هم به لحاظ فنی، یک گروه شبه نظامی عادی هستند، که عمدتا از هواداران پر و پا قرص حزب بعث تشکیل شده اند و به شدت هم به آموزه های حزب خود باور دارند و حس می کنند برای کشور خود و علیه تروریست داخلی و خارجی ، یا بقولی ملی گرایان افراطی مبارزه می کنند.
همین اعتقاد و انگیزه است که به آنها توان و قدرتی ورای واحدهای منظم ارتش می دهد ، به ویژه واحدهایی که اغلب از سربازان وظیفه تشکیل می شود. به همین دلیل است که رهبری بسیاری از حملات ، به مناطق تحت کنترل شورشیان از جمله شهر های قدیمی لیرامون، شیخ سعید ، شیخ مقصود و صلاح ال دین ، بر عهده آنها گذاشته شده است.
گذشته از این، آنها روابط اجتماعی خوبی دارند و در پست های بازرسی خود نظم نظامی را به خوبی رعایت می کنند شکایات زیادی در مورد سوء استفادۀ مردان آنها شنیده نمی شود ، که بیشتر ازشکایاتی باشد که در مورد دیگر شبه نظامیان طرفدار رژیم در حلب ، یعنی گروه شبه نظامی لیگن شبیه (کمیته محبوب ) به گوش می رسد . این امر تا حد زیادی به دلیل ساختار فرماندهی دقیق و همچنین به این خاطر است که بیشتر اعضای آن اهل هستند و از جاهای دیگر نیامده اند.
دفتر مرکزی آنها ، ساختمان اصلی و قلعه مانند بعث در نزدیکی پارک مرکزی و میدان سعد الله الجابری است .
این ساختمان، بنایی هولناک ، یکپارچه ، و برج مانند و محکمی است که به طور اختصاصی، برای مقاومت در برابر حمله های طولانی مدت طراحی شده است ، دیوارهای بلند و شیب دار ، لانه مسلسل و سازه های بتن آرمه، از این بنا سنگر و استحکاماتی خلل ناپذیر ساخته است . پناهگاه های زیرزمینی برای ذخیره مهمات و مواد غذایی استفاده می شود که در صورت محاصره برای ماه ها کافیست. این ساختمان مرکز فرماندهی دستورات نظامی و غیر نظامی حزب بعث در حلب است ، و افسران رابط گارد ریاست جمهوری و واحد های دیگر را در خود جای داده است.
تا آنجا که من استنباط می کنم ، هیچ بازداشتگاهی در این ساختمان وجود ندارد، چرا که گروه شبه نظامی حزب بعث هیچ زندانی ای را نگه نمی دارد ، بلکه آنها را به سازمان های اطلاعاتی مختلف و یا پلیس نظامی تحویل می دهد.
او همانطور که با شور و نشاط پیپ خود را می کشید ، آنچه که مرا نسبت به تغییری که در نضال صورت گرفته بود بیش از همه آزار می داد حالت پر تکبر و اعتماد به نفس افراطی او ، یونیفورم نظامی تر و تمیز او و یا حتی کامیون عظیم 4 در4 او با مسلسل سنگینی که در پشت آن نصب شده بود آن را می راند نبود، بلکه تزئینات پر زرق و برقی بود که او به همراه داشت.
او یک زنجیر طلای سنگین به گردن داشت و دو گوشی گران قیمت و من به این فکر می کردم ، که این قبیل افراد چه مقدار پول برای این اشیا پرداخت می کنند؟ او به معشوقه هایش و چند نفر از زیر دستانش در خط مقدم ، تلفن زد و پس از آن در مورد باز کردن یک کافۀ گران قیمت با دوست مشترک مان که سر میز نشسته بود گفتگو کرد ، او اظهار داشت که از بابت پول مشکلی ندارد. او میلیونر است و یک نقطۀ درجه یک می خواهد و من مطمئن بودم که پول او از راه حلال به دست نیامده است.
البته، جرأت نداشتم در این مورد سوالی بپرسم ، و واقعا هم نمی خواستم بدانم. همینطور که صحبت ها گل انداخت، او داستان قهرمانی ها و قابلیت های نظامیش را برایمان تعریف کرد. حرف هایش بدون شک کمی اغراق آمیز ، اما با این وجود ، تا حد زیادی هم درست بود، زیرا پیروزی مردانش در رسانه های رسمی سوریه و همچنین در صفحه فیس بوکی که توسط شبه نظامیان بعثی ایجاد شده منتشر شده است. (البته صفحه اصلی برداشته شده، این یکی جایگزین آن شده است. صفحه اصلی حاوی تصاویر و فیلم هایی از سپاهیان واحدهای نظامی دیگر بعثی در نبردهای مختلفی در سراسر حلب بود.)
همانطور که او صحبت میکرد، لحن تحقیرآمیزش نسبت به سربازان و سلسله مراتب واحدهای نظامى مشهود بود.
او می گفت:" آنها تعلیمات کمی دیده اند، چندان مجهز نیستند و انگیزه هم ندارند. آنها جنگنده های بدی هستند ، فقط به درد گوشت دم توپ شدن می خورند . واحد های آنها آنقدر تلفات و زخمی می دهد که کل گردان ظرف یک ماه نابود می شود و کاری از پیش نمی برد."
به عنوان مثال او تعریف کرد که چگونه مردانش ، پس از روزها جنگ خیابانی شدید، موفق شدند مسجد بزرگ اموی و بسیاری از مناطق اطراف آن را در اواخر سال گذشته به تصرف خود درآورند و پس از پاکسازی کامل این مکان از نیروهای اشغالی، آن را به نیروهای ارتش تحویل دادند . تلویزیون دولتی سوریه هم به محل آمد و فیلم برداری کرد، ولی چند روز بعد، شورشیان بار دیگر آنجا را از کنترل ارتش خارج کردند.
داستان دیگر در مورد این بود که چگونه، پس از آنکه آنها در مبارزه با شورشیان توانستند از خود دفاع کنند و بار دیگر کنترل بسیاری از بخش های استراتژیک منطقه شیخ سعید را به دست بگیرند ، یک تک تیرانداز از خفا دو تن از مردانش را کشت. او با بی تفاوتی و لحنی سرد، برای من بازگو کرد که چگونه او و واحدش خودشان را به شکل شورشیان درآوردند و پنهانی از پشت به موقعیت فرد تک تیرانداز نزدیک شدند و او را زنده دستگیر کردند.
نیازی نبود که او داستانش را به پایان برساند ، زیرا ویدئویی که از روی تلفن همراه خود به من نشان داد هم چیز را با تمام جزئیات به تصویر می کشید: آنها بر روی مرد تیرانداز بنزین ریختند و او را زنده زنده به آتش کشیدند. من به دیدن فیلم های وحشتناک از درگیری های سوریه عادت داشتم ، اما این یکی واقعا وحشتناک بود زیرا این بار می دیدم که یک جانی خطرناک درست مقابل من نشسته است.
او فریاد زد:" قبل از اینکه بپرسید، بگویم که به هیچ وجه احساس ندامت نمی کنم. این حرامزاده مردان مرا کشته بود ، او سزاواراین عقوبت بود ". روایت قهرمانی های او با ماجرای تصرف مناطقی از شیخ مقصود ادامه یافت. گویا آنها چندین روز در آنجا محاصره می شوند ، و بسیاری از شورشیان را می کشند ، و بعد هم تور تصویری دیگری از گالری عکس ها و فیلم های تلفن همراهش که او و مردانش را داخل ، مخازن بزرگ صلاح الدین نشان می داد.
سرانجام ، مادر یکی مردانش با او تماس گرفت و گفت که چند روزی است از پسرش خبری ندارد زیرا او در نقطۀ خطرناکی در منطقه لایرامون مستقر بوده است . نضال به آن زن وعده داده که پسرش امشب به خانه باز می گردد، و وی سالم و سلامت است. پس از آن، او پیشنهاد رفتن داد و از ما دعوت کرد تا با او همراه شویم.
او گفت:" برویم در لایرامون برای بچه ها ملزومات تهیه کنیم - مشروب الکلی، سیگار و مواد غذایی - و شب را همانجا بمانیم " اگر بخواهید من لباس نظامی یدکی دارم . ما هر دو با تشکر پیشنهادش را رد کردیم ، هرچند او طوری حرف می زد که گویی ما را به پیک نیک دعوت می کند.
پس از رفتن او ، من با تفکرات خود تنها ماندم ، و تنها می توانستم اینطور نتیجه گیری کنم که جنگ داخلی قطعا بدترین نوع جنگ هاست. زیرا ، افراد عادی را به هیولا و جانوران قصی القلبی بدل می کند. این افراد چگونه می توانند به زندگی عادی و پیشین خود باز گردند ؟ چگونه می توانند به بازسازی ملت از هم پاشیدۀ خود کمک کنند؟ من مطمئنم که امثال نضال کم نیستند ، و افراد زیادی نظیر او درگیری های سوریه و در دوسوی این جنگ بی امان مبارزه می کنند.