- اين متن خاطره يك روحاني جوان است. تا انتها بخوانيد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از تعامل: سفرهاي
مشهد مقدسي که من براي بچه هاي دانشگاه تدارک مي ديدم غالبا با استقبال
پسران و دختران مذهبي روبرو مي شد ولي اين بار نمي دانم چرا اينگونه امام
رضا بين اين همه بچه ها صف اول نماز جماعتي ،اين افراد به ظاهر غير مذهبي و
مثلا بي حجاب را طلب کرده بود!
بگذاريد
از اول سفر برايتان بگويم سفري که با خواهران دانشجو جهت زيارت مشهد مقدس
برگزار شده بود از ميان اتوبوسي که ما با آنها همسفر بوديم حداکثر چند نفر
انگشت شمار با چادر الفت داشتند .
لذا
وقتي وارد اتوبوس شدم کمي ترسيدم از اينکه عجب سفر سختي در پيش دارم.نمي
دانستم با اين همه بي حجاب و ... چگونه بايد برخورد کنم مخصوص چند نفر از
آنها که خيلي شيطنت داشتند ناچار مثل هميشه به ناتواني خود در محضر حضرت
وجدان عزيز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع)
شدم.
يکي از اتفاقاتي که باعث شد خستگي سفر را به طور کلي فراموش کنم لطف خدا در اجراي امر به معروف و نهي از منکر بدون چماق بود
داستان
از اينجا شروع شد روز اول تصميم گرفتم براي چادر سخت گيري شديد نکنم لذا
چند نفر از دختران دانشجو که سوئيت انها معروف به سوئيت ارذل و اوباش
بود(اسمي که بچه ها بخاطر شيطنت بيش از اندازه برايشان انتخاب کرده بودندو
خودشان هم خوششان مي آمد) و بقول همه همسفران دردسر سازهاي سفر بودند تصميم
گرفتند به صورت دسته جمعي براي خريد به بازار بروند اما چون تا به حال به
مشهدمقدس نيامده بودند
وبه وقول يکي از آنها فقط به خاطر تفريح سفر مشهد امدم
لذا
از من خواستند که به عنوان راهنما با انها بروم من هم با ترديد قبول کردم
وقتي که به راهروخروجي هتل آمدند متوجه وضعيت و پوشش بسيار نامناسب آنها
شدم لذا سرم را پايين انداختم و کمي خودم را ناراحت و خجالت زده نشان دادم
سرگروه بچه هاکه متوجه قضيه شده بود با تعجب گفت: ((حاج اقا مگر چادر براي بازار رفتن هم الزامي است؟))
گفتم:(( از نظر من نه! ولي به نظر شما اگر مردم يک روحاني را با چند نفر دختر بدون چادر ببينند چه فکري مي کنند؟))
يکي
از بچه ها بلند گفت : ((حق با حاج اقا است خيلي وضعيت ما نا مناسب است
هرکس ما را با اين پوشش با حاج اقا بينند يا گريه مي کند يا مي خندد و يا
از تعجب اشتباهي با تير چراغ برق تصادف مي کند))
بقيه غير از دو نفر حرف او را تاييد کردند
ولي
يکي از مخالفان گفت: ((حاج اقا من و مادرم و تمام خانواده ما در عمرمان
يکبار هم چادر نپوشيده ايم لذا نه تنها بلد نيستم ! بلکه از چادر متنفرم !
من دوست ندارم با چادر خودم را زندان کنم !حيف من نيست که زير چادر باشم
اصلا وقتي چادري ها را مي بينم حالم به هم مي خورد.ودلم مي خواهد دختران
چادري را خفه کنم ))
گفتم
:(( به فرض که حق با شما است ولي خود شما هم اگر يک روحاني را با دختران
مانتويي بيني در بازار تعجب نمي کني؟ اصلا براي تو قابل تصور است يک روحاني
مسئول دختران بي چادري باشد؟ گفت : قبول دارم ولي سخت است چادر پوشيدن!))
گفتم
:((حالا شما يکبار امتحان کنيد يکبار که ضرر ندارد تا بعد از آن که مي
خواهيد وارد حرم امام رضا بشويد و چادر الزامي است حداقل ياد گرفته باشيد
که چگونه چادر سر کنيد .))
بالاخره
با بي ميلي تمام چادر بر سر کرد و گروه ۷ نفره اراذل اوباش که ۴ نفر آنها
شايد اولين بارشان بود چادر بر سر مي کردند مثل بچه هاي خوب و مثبت همراه
من به راه افتادند .
اگر کسي اولين بار آنها را مي ديد مي گفت گروه امر به معروف خواهران هستند!
اما
اصل قضيه از وقتي شروع شد که يک دزد کيف قاپ به کيف همان دختر مخالف
چادرکه مي خواست دختراني چادري را با دست خود خفه کند! حمله کرد.
ولي
وقتي آن اقا دزده مي خواست کيف دستي آن خانم را که پر پول بود به علت
اينکه آن دخترخانم چادر بر سر داشت موفق به گرفت کيف او که قسمتي از آن زير
چادر بود نشد .و قضيه به خوبي تمام شد.
همين که اين اتفاق به ظاهر ساده افتاد همان خانم پيش من آمد و گفت :
((حاج اقا چادر هم عجب چيز خوبي است و من نمي دانستم.
فکر
نمي کردم چادر اينقدر بدردم بخورد. حاجاقا بخدا هيچ وقت در عمرم به
اندازه اي امروز که با چادر به بازار آمدم احساس امنيت نکرده بودم))
وقتي اين حرفها را به من مي گفت من در روياي خودم غرق شده بودم و پيش خودم مي گفتم :
((خدايا
اي کاش همه بچه مذهبي ها که خاک پاي همه آنها طوطياي چشم من است مي
دانستند که لذت و اثر امر به معروف و نهي از منکر بدون چوب و چماق چقدر
زياد است و برعکس اثر معکوس تذکر دادن با تندي و خشونت و چوب و چماق چقدر
زياد است.))
و
تعجب و لذت زيارت امام رضا براي من آن زمان زياد شد که ديدم تا آخر سفر آن
خانمي که حاضر نبود به هيچ وجه چادر بپوشد هيچ چيزي حتي خنده ديگران و
خانواده مخالف چادر نتوانستند چادر را از سر اين دختر خانم که از مديران
محترم ارذل و اوباش دانشگاه بود بردارد!
اما یه فرشته مى تونه باشه
اگه عصمتش مثه فاطمه نیست
مى تونه که فاطمه گونه باشه
تو کدوم جغرافیا فرشته رُ
با این اوضاع تو خیابون مى بینى
تو کدوم صفحه ى تاریخ این همه
چهره هاى نیمه عریون مى بینى
آره ما بى هنراى عالمیم
اگه زلفاى پریشون هنره
کسى که مدعیه نجابته
ساده از هویتش نمى گذره
آخه بى انصافیم حدِّى داره
دختر ِ ایرونى و این همه رنگ
جلو چشم ِ هیز ِ این زمینیا
چهره ى مریخى و مانتوى تنگ
یادمه روزاى که کشف حجاب
راهى جز دعا به آسمون نداشت
گریه ى دخترکاى چادرى
جوابی به غیر ِ خفه خون نداشت
دخترى که سایبونِ عفتش
زیر پاى ِ یاغِیا لگد مى شد
امّا تو تِست ِ نجابت همیشه
نمره هاش بالاى مرز ِ صد مى شد
قدیما هر کى خودش بود و خودش
حرفِ شکلِ تو و شکلِ من نبود
تو دل ِ دختراى ساده ى شهر
عقده ى مثه کسى شدن نبود
اون روزا اتاقِ بچه ها فقط
بوى اسباب بازى و کتاب مى داد
بابا شب از سَر ِ کار که برمى گشت
سارا دستش یه لیوانِ آب مى داد
حتى اون وقتا که قانون شده بود
کسى بیرون نره از ساعت هشت
دارا با مشت گره کرده بازم
تو خیابون پى ِ آزادى مى گشت
غرور ِ مردم اون روزاى شهر
مثه حالا ، که تو ابهامه نبود
اون روزا غیرت ِ مردونه فقط
واسه تیتر ِ داغ ِ روزنامه نبود
روزگاری جوونامون اینقده
عاشقِ هواى غربت نبودن
به خدا فاطمه هامون اون روزا
مثه حالا بى هویت نبودن
نمى خوام شخصیت ِ هیچکسى رُ
با این حرفا ببرم زیر سوال
ولى معصومیت ِ فرشته هم
داره گم مى شه تو عصر ِ ابتذال
عصرى که قربونى ِ نمایش
سجده کردن به بتاى سنگیه
عصرى که اصالتش گم شده وُ
صحنه ى تهاجم ِِ فرهنگیه
عصرى که حس ِ تموم ِ آدماش
دیگه همپَرسه ى دود و فلزه
عصرى که الگوى دختر پسراش
مایکل جکسونُ ، جنیفر لوپزه
عصرى که ویروس ضدِّ ارزشا
بدجورى افتاده روى هر ژِنش
وقتى دیگه واسه مون عادى شده
حرف ِ ماهواره و مولتى ویژنش
آره خیلیا برات کف مىزنن
وقتى از پرستیژ و کلاس مى گى
آخه طرز فکرا هم عوض شده
فاطمه فاطمه نیست ، تو راس می گی
صداى گریه ى دخترا بازم
داره مى پیچه تو گوش ِ کوچه ها
امّا این دفه یه فرقى داره که
مى سپرم قضاوتش رُ به شما
اینا که دل براشون مى سوزونی
چی رو از فاطمه بودن بلدن؟
همشون مدعیه تمدنن
امّا تو فکر و عقیده جا زدن
اینا که با وضعشون پا مى ذارن
گاهى رو قداست و حرمت ِ زن
داد و فریاد مى زنن ، جیغ مى کشن
نمى خوان نقابشونُ بندازن
مى دونم فایده نداره حرف ِ زور
نباید نسنجیده عمل کنیم
نباید معضل ِ یه جامعه رُ
با فشار ِ تازیانه حل کنیم
امّا آب از سرمون داش مى گذشت
صبرمون به آخرش رسیده بود
روز به روز داشتیم می رفتیم توى چاه
با طنابى که دیگه پوسیده بود
دیگه دارا پى آزادى نبود
بوى افیون مى اومد دور و بَرش
سارا شب کنار ِ بابا نمى موند
هى هواى پارتى مى زد به سرش
آره حتى تو کتاباى لغت
شرح آزادى دیگه عوض شده
بحثِ داغ بچه هامون اینه که
چه تریپى توى این روزا مُده
دیگه فاطیماى این دوره فقط
عاشق ِ لباس ِ تنگ و کِشیه
مارى ، جاى خونه دارى ، دنبالِ
بهترین مارکاى آرایشیه
کیفاى مدرسه شون پر شده از
پنکِکُ ، سایه ی چشمُ ، رُژ ِ لب
تا میاى ژست تذکر بگیرى
از لجت روسریشُ میده عقب
اگه ساکت بشیمُ ، هیچى نگیم
تا نگن : چقد فلانى اُمله
خودمونیم به عقیده ى شما
نسل ِ بعدى قابل ِ کنترله؟
اگه هى فسادُ گسترش بِدن
این جورى بدون ِ ترس و واهمه
آخه جز ، یه چند تا اسم ، توى کتاب
چى مى مونه از علی و فاطمه
نذاریم فردا غریبه ها بگن
مگه این نقطه مسلمون نداره
گره اى که وا مى شه با دستمون
به خدا نیاز به دندون نداره
مى شه طرز ِ فکرا رُ منطقى کرد
مى شه به رنگ و لعابا دل نباخت
این درست ، که فاطمه فاطمه نیست
اما مى شه که ازش فرشته ساخت
شاعر: شایا تجلی
از نجابت گل درون غنچه پنهان می شود
صاحب شرم وحیا دارای ایمان می شود
در گلستان وجود آدمی کی خار وخس
زیور ارزنده ای در باغ رضوان می شود
ای زن آزاده ی ایرانی ای مهد شرف
خواهرم پوشیدگی مصداق خوبان می شود
راه پویای والای فاطمه دخت نبی
در حریم ومحفل پاکیزه مهمان می شود
دخترم انسان اگر پوشیده باشد نیست عیب
آسمان چون چادری بر ماه تابان می شود
گل نقاب از چهره بگشاید به روی آفتاب
در بر نامحرم شب کی نمایان می شود
بعد از این دست من ودامان پاک فاطمه
جامه از پاکیزگی مقبول جان می شود
بار الها خرفه ی آلوده ای دارد « خموش »
گر نبخشایی ورای رسوای دوران می شود
شاعر: فریدون گمار
چادر گاوصندوق عفت است
اکثر جوانان کم حجاب ما باور ندارند که در سایه چادر بودن چقدر از عفت و عزتشان می افزاید
خداوند همه ما را هدایت فرماید
رخت زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است، باور کن
بوی زهرا و مریم و هاجر
از پر چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است
توی بال ِ فرشتهها انگار
حفظ وقت ِ عبور میآیی
کوری ِ چشمهای بیعفت
مثل یک کوه نور میآیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شأن خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی
خستهای از تمام مردم شهر
از چه رو اینقدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری!
قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه میآیی
در شب ِ چادرت تو میتابی
مثل یک قرص ِ ماه میآیی
سمت ِ جریان ِ آبها رفتن
هنر ِ هر شناگری باشد
تو ولی باز استقامت کن
پیش ِ رو جای بهتری باشد
پر بکش سمت اوج میدانم
که خدا با تو است در همهجا
پر بزن چادرت تو را بال است
و بدان میبرد تو را بالا
در زمانی که شأن و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست
توی چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست
شاعر: وحید مصلحی
یکیو قسم بخور که حداقل حرفشو گوش کنی شمایی که حجابشو که تو قران اومده میگی ول کن بابا و فکر میکنی این حرفا ماله قدیمه چطور حاضر میشی خدا رو قسم بخوری؟
آقای دانیال حرف حقی زده اند.
مردها موجودات کثیفی نیستند و شعور هم دارند ولی خلقتشان جوری ستکه در برابر جاذبه های زنانه سستند و و وسوسه های شیطان هم فراوان.
در اکثر وصیتنامه هایی که از شهدا غیرتمند و یاران سفر کرده به ما رسیده این برگواران به حجاب کامل و پوشش چادر خیلی تاکید کرد ه اند
از جمله :خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون من است
داستان جالبی بود ولی من که سال هاست چادر سرم می کنم جمعه سه هفته پیش برای خرید پارچه رفتم مولوی خداییش چنان کیف پولم را از من زدند که تا وسظ های راه منزل هم نفهمیدم . البته چیزی گیرشان نیامد چون کار اعتباریم داخل مانتویم بود و من با آن خرید می کردم شاید این اتفاق برای ان خواهرمان یک معجزه بوده . شاید یک نشانه . شایدم لطف بیش از حد آقا امام رضای عزیز(ع)
حجاب اکمل یعنی: چادر
حجاب حضرت زهرا سلام الله علیها قطعا" مانتو و روسری نبوده است ولی قریب به یقین چادر کنونی ما خیلی شباهت به حجاب خانم دارد،بنابراین ما که در انتخاب همه چیز کمال طلبیم پس حجاب صد در صد،حجاب برتر و کامل تر یعنی چادر را ترجیح می دهیم.
به عنوان کسی که قبلا"مانتو هم تجربه کرده ام ولی الآن چند سال است همه جا در سفر و کوه و کنار دریا و مهمانی و عروسی با عشق و ایمان چادرم را سر می کنم،چون خانواده مادری چندان به حجاب ملزم نبودند و برعکس خانواده پدری بسیار مؤمن و به لطف خدا و راهنمایی مادرم که هم تیپ بستگانش نبود از دبستان چادری شدم ،ازدواج هم که کردم مادر همسرم بی حجاب بود و بارها چادر از سرم می کشیدند،حتی الآن هم استقبال زیادی از عدم رعایت حجاب می کنند لکن اگر بند از بندم جدا شود شبیه ترین حجاب به حجاب حضرت زهرا سلام الله علیها را با هیچ متاعی عوض نمی کنم .
فراوان دیده ام مردانی(نا) سر و صدا می کنند که ای داد و بیداد بگذارید خانم راحت باشد/ چیزی به پر و پایش نپیچد /در بارندگی زمستان و گرمای تابستان سخت است/ تحمیل نکنید/ ما مردها(نا) یک روز هم نمی توانیم این عمل شاق را طاقت بیاوریم... اما قطعا" برای چشم چرانی بیشتر و حظّ و بهره خودشان این اراجیف را سر هم می کنند زیرا دیده ام چادر همانند دژ و حصار است حتی همانها که شعار بی حجابی و آزادی!!! را سر می دهند برای یک عمر زندگی دختر چادری را ترجیح می دهند،و در برخورد با خانم محجبه اعتبار و ارزش زیادی برایش قائلند و بقول خودشان کم می آورند.
تار و پودم را شرافت تافته تا شرافت را به عصمت بافته
در کلاس حفظ تقوی و شرف دختران درند و چادر چون صدف
بهترین سرمایه زن چادر است زانکه زن را زینت زن چادر است
چادر از بهر زنان الزامی است بهر زن بی چادری ناکامی است
حفظ چادر در سرای اقتدار دختران را هست تاج افتخار
حفظ چادر حفظ دین و مذهب است شیوه زهرا و درس زینب است
حفظ چادر حافظ ناموس هاست پاسدار حیله جاسوس هاست
حفظ چادر نص قرآن مجید قفل جنت را بود تنها کلید
حفظ چادر سد فحشا می شود رو سفیدی نزد زهرا می شود
حفظ چادر چاره ساز کار هاست حافظ گل از هجوم خارهاست
حفظ چادر زخم ها را مرحم است دست رد بر سینه نامحرم است
حفظ چادر التیام درد هاست سد محکم در بر نامرد هاست
محمد دهقان
نداره
قال فاطمه الزهرا علیهاالسلام:
«خَیْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ؛
چه نیکو است برای زنان که مردان [نامحرم] را نبینند و مردان [نامحرم] هم آنان را نبینند.»
بحارالانوار، ج43، ص92.
یه چیز عجیب و غریببه.
از وقتی خوندم با خودم عهد بستم اونو به همه معرفی کنم. هر کی این کنابو نخونده باشه اصلا نمی دونه ججاب چی هست.
واقعا فوق العاده است.
تو گوگل سرچ کنید راحت پیدا می شه.