بولتن نیوز_سرویس سیاسی، هفته نامه آسمان در شماره 45 خود مطلبی منتشر کرد با قلم عباس عبدی در رابطه با مدح نامه صادق زیبا کلام در رابطه با هاشمی رفسنجانی که در شماره 44 این هفته نامه منتشر شده بود. عباس عبدی در پاسخ به نوشته صادق زیبا کلام به نکات جالبی اشاره کرده است که مطالعه آن خالی از لطف نیست.
در تحلیل انجام شده از سوی صادق زیبا کلام آمده است: با توجه به شناختی که از همکاران نشریه آسمان دارم، گمان می کنم که رعایت برخی از شرایط حداقلی را در انتشار یادداشت ها و مقالات لازم می دانند. هر چند در مواردی ممکن است به اعتبار نویسنده و ملاحظات دیگر نتوان این شرایط را چنان که شایسته است رعایت کرد که در این صورت خوانندگان هم متوجه ماجرا خواهند بود، ولی یکی از یادداشت هایی که در شماره گذشته آن نشریه در دفاع از آقای هاشمی رفسنجانی نوشته شده بود، فاقد این حداقل های ضروری است، به طوری که خواننده متوجه نمی شود این یادداشت در مذمت و وهن آقای هاشمی است، یا در مقام مداحی و تعریف از ایشان و به شکل نثر! سروده شده است. گویی مصداق روشن مدح شبیه به ذم است. اگر چنین یادداشتی را فرد دیگری می نوشت حتما می گفتم که آگاهانه و عامدانه قصد تخریب آقای هاشمی را داشته و به قول معروف برای آن که بهترین حمله را به آقای هاشمی نماید، بدترین نوع دفاع را همراه با تحریف و دورغ برگزیده است، و با توجه به شناختی که از خوانندگان آسمان وجود دارد چنین دروغ هایی را به آسانی متوجه خواهند شد و این نوع دفاع به ضرر آقای هاشمی خواهد بود به گمان من اگر هاشمی دارای مدیر دفتر یا مشاور مطبوعاتی یا مسوول روابط عمومی مطلع و کارآمدی بود، به طور قطع و به سرعت از چنین مدیحه سرایی های خسارت آمیزی، تبری می جست و یک بار برای همیشه ساحت آقای هاشمی را از برخی مدافع نماها جدا می کرد. مدافعانی که بیهوده می کوشند که از این نمد دفاع عجیب وغریب و غیر واقعی، برای خود کلاهی بدوزند. به هر حال جلوی ضرر را از هر جا بگیرید سود است، به ویژه آقای هاشمی که بخشی از خسارت های سیاسی را که متحمل شده اند از سوی چنین دوستان و نزدیکانی بوده و مثل روز روشن است که این خسارات بیش از ضربه ای است که بحق یا ناحق از منتقدان خویش دریافت کرده است.
این مدح نامه، خواننده را تشبیه به یاد دیوان مدیحه سرایی های عنصری می اندازد. بلا تشبیه از این جهت که، اشعار عنصری از نظم استوار و ماندگاری برخوردارند و به تناسب هم صله ای نصیب سراینده آن می شود و ارزش صله دادن هم در آن دوران را داشت، زیرا در بیش از هزار سال پیش و در جامعه ماقبل توسعه آن دوران، آن مدیحه سرای هایی کارآیی و کارکرد خود را داشت. در حالی که مجیزگویی های امروزی که در عصر ارتباطات و با نثری به غایت مغشوش و گزاره هایی مغلوط نوشته می شود، هرچند کارکردی جز تخریب مداح و ممدوح ندارد، ولی در آن برای نشریه آسمان، به نتیجه ای جز کاهش اعتبار منتج نخواهد شد. نتیجه ای که دوستان آسمان به درستی و تاکنون از آن گریزان بوده اند.
گرچه سراپای مطالب نوشته شده مخدوش و دارای برخی غلط های فاحش تاریخی است، ولی مهم ترین نکته این است که اگر آقای هاشمی یا دفتر ایشان در مورد خاص این نوشته واکنش نشان ندهند و آن را اوهام نویسنده ندانند، در این صورت تمامی ادعاهای جناح راست ( اعم از تندرو و کندرو و میانه رو!) علیه خود را پذیرفته اند. به عبارت دیگر مطابق این نوشته آقای هاشمی فردی دو رو است که در ظاهر یک چیزی می گوید ولی در واقع چیز دیگری را عقیده دارد. با خواندن این مدیحه سرایی، می توان برداشت که آقای هاشمی در نمازهای جمعه خود چیزهایی می گفت که از سال ها پیش هیچ اعتقادی به آن ها نداشته است (توجه کنید که اینها را نه در سخنرانی سیاسی که در خطبه های نماز که جزو نماز است می گفته است!) و اگر هم در گذشته به برخی از ارزش ها و آرمان ها معتقد بوده، از زمانی که شاید حتی خودش!! هم نتواند بگوید، آرمان ها و اعتقادات انقلابی را پشت سرگذاشته است! و او دیگر به دنبال آرمان های انقلاب نیست و در پایان دوره 8 ساله حکومت خود، روند جدایی او از یاران انقلابی اش کامل شد. این ها تمامی اتهاماتی است که جناح ارست به آقای هاشمی می زند و مسلم است که اگر آقای هاشمی آن ها را بپذیرد، دیگر معنا ندارد که خود را در چارچوب انقلاب و امام تعریف کند و بر صندلی مجمع تشخیص و بالاتر از روسای قوای سه گانه تکیه زند، و به طور طبیعی باید از نظام کناره گیری کند یا در پی تغییرات ساختاری در آن باشد. در این شرایط چگونه می توان در بالاترین مقام انتصابی یعنی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نشست و فعالیت کرد؟ ولی اگر ایشان از طریق سکوت درباره مفاد این مدح نمه، به طور ضمنی یا حتی تصریحی این اتهامات علیه خود را بپذیرد، در حالی که آشکارا سخنان دیگری بر زبان می رانده است، در این صورت از مصداق روراستی و صداقت خارج می شوند، و به همین دلیل گمان نمی کنم که ایشان مهر تأیید بر چنین اتهاماتی علیه خود بزنند. در اینجا پیشنهاد می کنم که دست اندرکاران محترم نشریه، صحت و نیز پذیرش مطالب این مدح نامه که به نوعی می تواند خواسته یا ناخواسته کیفر خواستی علیه آقای هاشمی باشد را به طور رسمی از دفتر ایشان استعلام کنند. این نوع ابزار علاقه و مداحی نسبت به آقای هاشمی، انسان را به یاد درس های دوره ابتدایی می اندازد که با یاد درس های دوره ابتدایی می اندازد که باید از نوع دوستی ها دوری کرد. داشتن یک نفر از این نوع دوستان هر انسان هر چند قدرت مند را از داشتن هزار دشمن بی نیاز می کند.
شاید بدترین بخش این رفتار مذموم مدیحه سرایانه، همین موردی باشد، که اشاره شد ولی نمونه های دیگری هم هست که به تحریف تاریخ و قلب واقعیت پرداخته و در بسیاری از این موارد به تناقض گویی نیز دچار شده است. از جمله، این مدیحه غیر واقعی مبنی بر توجهات آقای هاشمی در دو دوره مسوولیت ایشان به آزادی بیان و مطبوعات، انتخابات آزاد و حاکمیت قانون و دموکراسی است. وقتی می گوییم مدیحه سرایی است دقیقاً به این دلیل است که مدیحه سرا در هنگام مدح، از خود بی خود شده و مفهوم کلمات را به کلی وارونه کرده و در جای غیر مرتبط آن را به کار می برد، و این کار ظلم به کلمات است که از بدترین مظالم است. اگر کسی استاد دانشگاه تهران باشد و درست در سالروز کشته شدن دکتر احمد تفضلی استاد تمام دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بجای آن که یادی از وی کرده خواهان روشن شدن علت کشته شدن این همکار دانشگاهی شود، به مدیحه سرایی این قدرت، آن هم در قالب اعتقاد به آزادی بیان و انتخابات آزاد و حاکمیت قانون!! بپردازد جای شرمساری برای این دانشگاه است. در هر حال فارغ از این کلمات مدیحه سرا واجد چه مضامینی هستند و از آن مهم تر این که در آن 8 سال تا چه حد در عمل رعایت می شدند؛ این نکته واضح است که حتی شخص آقای هاشمی هم در این موارد آن قدر صادق بودند که حتی در گفتار خود هم به این مسائل به ندرت اشاره می کردند و اگر خدای ناکرده در حد سخن نیز به این مفاهیم می پرداختند، در این صورت در انتخابات مجلس ششم سرلیست نامزدهای اصولگرا قرار نمی گرفتند از آن جا که قصد من پرداختن به دیگر اجزای مدیحه سرایی های عجیب و غرب نویسنده درباره سیاست های ممدوح ایشان در زمینه امور خارجی و اقتصادی نیست، از آن ها می گذرم، ولی بهتر بود که به جای کالبد شکافی تضاد دیگران، باتدا تضاد بلکه تناقض مدح نامه خود را رفع می کردند تا خواننده را از این سرگردانی در آورند که، این چه فردی است که همیشه قدر قدرت بوده و در رأس امور قرار داشته و حتی اکنون هم در صحنه است، ولی در 8 سال تکیه زدن بی رقیب بر صندلی ریاست جمهوری که طرفداران دو آتشه اش «مخالفت» با او را دشمنی با پیامبر می دانستند؛ و معلوم نبود که «دشمنی» با او را مصداق چه چیزی می دانستند؛ ولی این فرد قدرتمند، حتی نتوانست در عادی سازی روابط با اروپا (آمریکا پیشکش) موفقیتی به دست بیارود؟ (بنابر ادعای مطرح شده در مدح نامه). در حالی که پس از سال 76 در اندک مدتی این هدف حاصل شد. کسی که به زعم مدیحه سرا توانسته بود امام را به پذیرش قطعنامه 598 مجاب کند، چگونه نتوانست در زمانی که به تنهایی میدان دار عرصه سیاست بود و تقریباً تمامی قدرت لازم در دستش متمرکز بود، حتی رابطه با اروپا را بهبود بخشد؟ سهل است که در پایان 8 سال دوره اش، سفرای اروپایی کشور را ترک کرده بودند. پاسخ از چند حال خارج نیست. یا ایشان در پی چنین هدفی نبود (آن چنان که در مدح نامه، داشتن این هدف را از عقلانیت ایشان دانسته) یا قدرت لازم برای تحقق این هدف را نداشته (که در این صورت باید گفت معاذالله!). اگر حالت چهارمی هم هست بفرمایید. در یک جمله خلاصه کنم؛ هر سیاست مداری را که می خواهید بشناسید از روی مخالفان و طرفدارانش بشناسید.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com