کد خبر: ۱۱۸۵۸۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
نسبت سنجی بین نهاد دولت و نهاد فرهنگ

چرا هیچ وقت و هیچ کجا، آب دولت و فرهنگ به یک جو نمی‌رود؟

چرا دولت‌ها نمی‌توانند و نباید وارد عرصه‌ی سیاست‌گذاری و تولید فرهنگی شوند؟ چرا در هیچ جامعه و نظام سیاسی، دخالت دولت در امر فرهنگ باعث رخوت و رکود فرهنگی شده و به اصطلاح، جواب نداده است؟ اینکه می‌گویند: "هیچ دولتی نباید متولی فرهنگ باشد" به چه معناست؟...

گروه فرهنگی ـ سیدمجتبی نعیمی: چرا دولت‌ها نمی‌توانند و نباید وارد عرصه‌ی سیاست‌گذاری و تولید فرهنگی شوند؟ چرا در هیچ جامعه و نظام سیاسی، دخالت دولت در امر فرهنگ باعث رخوت و رکود فرهنگی شده و به اصطلاح، جواب نداده است؟ اینکه می‌گویند: "هیچ دولتی نباید متولی فرهنگ باشد" به چه معناست؟ به زبان خودمانی‌تر: چرا هیچ وقت و هیچ کجا، آب دولت و فرهنگ به یک جو نمی‌رود؟

برای اثبات این نسبت، چهار دلیل عمده وجود دارد:

1. تفاوت در روش: در دنیای سیاست، روش مواجهه با افراد و امور مختلف، "روش مبتنی بر اعمال" دستور و سلسله مراتب است. بدین شکل که مثلاً فلان مدیر، به زیر دستانش دستوراتی ارائه می‌کند و از آنها توقع دارد که حتماً به آنها توجه کرده و آنها را انجام دهد. یا اینکه خود فرد، زیر دست بوده و می‌داند که باید دستورات و بخش‌نامه‌های مدیران بالایی را اجرا کند.

اما در حوزه‌ی فرهنگ، روش برخورد با آدم‌ها و موضوعات گوناگون "روش مبتنی بر اقناع" است. یعنی در یک کار فرهنگی، شما نه می‌توانید و نه مجاز هستید که کسی را مجبور به پذیرش چیزی کنید. بلکه فقط به ارائه‌ی نظرات‌تان (در انواع قالب‌های هنری) پرداخته و مخاطب شما، اگر قانع شد مطلب را می‌پذیرد و اگر نه، هیچ راهی برای اعتقاد وی به آن نظر وجود ندارد.

2. تفاوت در نتیجه‌گیری: اصولاً در دنیای سیاست و در نزد اصحاب قدرت، حصول نتیجه امری حیاتی‌ست. یعنی همه‌ی توان و انواع تدابیری که سیاسیون به کار می‌گیرند، برای این است که نتیجه‌ی از پیش تعیین شده‌ را تا حد امکان محقق کنند. گویی، روش مبتنی بر اعمال نظر در نزد اصحاب قدرت نیز برای بالا بردن درصد نتیجه‌گیری‌شان است.

اما در حوزه‌ی فرهنگ، گرچه حصول نتیجه امری مطلوب است اما الزامی که در دنیای سیاست برای آن قائل هستند را ندارد. یعنی یک فعال فرهنگی، گرچه دوست دارد که بعد از روبه‌رو شدن مخاطب با اثرش، تحت تأثیر آن قرار بگیرد و به اندازه‌ی لازم تغییر کند، اما از آنجا که روش وی روش مبتنی بر اقناع است و نه روش مبتنی بر اجبار و اعمال، می‌داند که نمی تواند لزوماً بر مخاطبش تأثیر بگذارد. در نتیجه برای حصول نتیجه دست به هر کار نزده و خودش را به آب و آتش نمی‌زند.

3. نقش عنصر قدرت: از آنجا که در حوزه‌ی سیاست، اعمال قدرت اصلی‌ترین مکانیزم موجود است، طبیعی‌ترین نتیجه‌ی اعمال قدرت، کنترل سایر فعالان حاضر در عرصه‌ی سیاست است. به این معنی که صاحب بیشترین میزان قدرت، این امکان و قابلیت را دارد که بتواند سایر افراد را متناسب با منافع خویش کنترل کرده، به خدمت بگیرد و یا حتی دست به حذف آنها بزند.

حال اگر عنصری از حوزه‌ی سیاست وارد حوزه‌ی فرهنگ شود و مکانیزم‌های خودش را هم به همراه بیاورد چه اتفاقی می‌افتد؟ بدیهی‌ترین اتفاق ممکن، کنترل سایر فعالان فرهنگی است. به عبارت دیگر، سایرین تنها تا زمانی می‌توانند به حیات خود ادامه دهند که مزاحمتی برای عنصر سیاسی حاضر در میدان فرهنگ نداشته باشند. در غیر این صورت، این رقیبای فرهنگی حذف می‌شود. حذف رقبای فرهنگی همانا و تک صدایی و رخوت در عرصه‌‌ی فرهنگ همان.

4. نقش عنصر پول دولتی: بودجه‌های از پیش تعریف شده یکی از سنت‌های رایج در نظامات سیاسی‌ست. در هر سازمان دولتی، برای کارمندان مستمری از پیش تعیین شده‌ای وجود دارد. اگر بشود این سنت را با تسامح در سازمان‌های اداری پذیرفت، در عرصه‌ی فرهنگ هیچ توجیهی ندارد. زیرا آنچنان محافظه‌کارانه، ضد خلاقیت و مانع کار مفید است که حتی در نهادهای سیاسی نیز کارایی خود را از دست داده و دارای مخالفانی‌ست.

وقتی ما پول سرشار و از پیش معلوم شده‌ای را وارد عرصه‌ی فرهنگ می‌کنیم، به نوعی کار فرهنگی را هم ردیف کارمندی می‌سازیم. در نتیجه، آدم‌ها سعی می‌کنند تا به عنوان خلق آثار فرهنگی، پول‌های از پیش تخصیص یافته را از آن خود کنند. اینجور می‌شود که کار فرهنگی، تبدیل به یک شغل درآمدزا شده و تاجرانی که به این بهانه وارد عرصه‌ی فرهنگ می‌شوند، کلی کار بی‌خاصیت می‌سازند تا فقط پول بیشتری به جیب بزنند. اینگونه است که در عرصه‌ی فرهنگ، با حجم انبوهی از کارهای بی‌اثر مواجه می‌شویم.

اما با وجود چهار دلیل فوق، باز هم امکان حضور موفق دولت‌ها در عرصه‌ی سیاست گذاری و تولید فرهنگی وجود دارد. به یک شرط: دولت‌ها و سایر نهادهای قدرت، مختصات حضور در عرصه‌ی فرهنگ را بپذیرند. یعنی بپذیرند که اولاً؛ در این حوزه، از روش اقناع استفاده کنند. ثانیاً؛ لزوماً به حصول نتیجه فکر نکنند. ثالثاً؛ دست به رقیب‌کشی فرهنگی نزنند و رابعاً؛ پول بی‌زبان بودجه‌ی دولتی را از عرصه‌ی فرهنگ خارج کنند. آیا امکان رعایت این اصول چهارگانه از طرف دولت‌ها وجود دارد؟

البته باید به این نکته توجه کرد، همانقدر که دولت‌ها و وابستگان قدرت حق دخالت در سیاست‌گذاری و تولیدات فرهنگی را ندارند، همانقدر هم موظف به برداشتن انواع موانع قانونی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی بر سر راه فعالان فرهنگی هستند و لازم است تا امکانات مورد نیاز ایشان را در اختیارشان بگذارند. ذکر این تذکر لازم است که این کارویژه‌ی دولت‌ها نباید به پوششی برای دخالت در امر فرهنگ تبدیل شود. هرچند رعایت این امر، به میزان درک صاحبان قدرت از مقوله‌ی فرهنگ و کیفیت رابطه‌ی دولت با آن برمی‌گردد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
محمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۱۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
0
0
چون هرگز فرهنگ نمي تواند دولتي باشد وفرهنگ در همه ي جهان مردمي است نه دولتي
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین