وطن امروز:
عليرضا پورصباغ
سریال «رویای گنجشک» ساخت راما قويدل قطعا یکی از ضعیفترین و مبتذلترین سریالهای سال 91 به شمار میرود و دلایل بیشماری را میتوان برای ضعفهای مسلم این سریال برشمرد.
روایت سریال رویای گنجشک از ابتدا با یک اغتشاش شبهمینیمالیستی بیننده را کاملا سردرگم میکند و قصه ساده سریال به صورت روشنی پیش نمیرود، قالب روایت در 2 قسمت ابتدایی به صورتی است که مخاطب سردرگم میشود و همه ابهامات روایی در 2 قسمت ابتدایی سبب میشود مخاطب خط اصلی قصه را شکار نکند. شعارزدگی اخلاقی خاصی هم از سریال لبریز است و منجر به بیمایگی خاصی میشود که به همه 27 قسمت سریال تسری پیدا میکند. داستان با آسیب دیدن توکا آغاز میشود. خردهروایت آسیب دیدن توکا (آرتین پشنگ) بهانهای میشود برای ورود به قصهای از کودکان بیسرپرست که در یکی از شهرهای شمال در خانهای کوچک به صورت چند نفری با حضور 2 نماینده از جانب بهزیستی اداره میشود. همان آغاز سریال و بطن رویداد با آسیب دیدن توکا، مغشوش بودن روایت و پراکندگی در شیوه پرداخت روایت عیان میشود و تا پایان این اغتشاش در شیوه قصهگویی گریبان سریال را رها نمیکند. یک قاعده مهم در نگارش فیلمنامه سریالی وجود دارد که در زمینه تولید سریال به قاعدهای جهانشمول بدل شده است. با آغاز داستان با هر رویدادی به طور حتم معرفی شخصیتها از اولویت نخست سریال بهشمار میرود و باید ردیف پرسوناژها در پیشبرد داستان مشخص باشد. اما متاسفانه برای آببستن در فیلمنامه سریال رویای گنجشک بدون در نظر گرفتن این مهم و نشان دادن سایهای از شخصیتها در بدو روایت، خط اصلی داستان به حادثه ورود پیدا میکند. از این اشتباه فاحش با فرمنمایی کاملا بیدقت برای پرکردن حفرههای داستانی استفاده میشود و سازندگان این سریال نازل با همین ترفندها از بازگویی قصه به شیوه سرراست در بخش نخست سریال که مهمترین قسمت آن است
امتناع کردهاند.
در سریال رویای گنجشگ خط اصلی روایت تا قسمت هشتم تنها دغدغه داستانیاش حفظ مرکز نگهداری کودکان و پرداختن به وضعيتهای نمایشی متاثر از آن است اما نوع و شیوه روایت به دلیل اینکه سرراست نیست برای پرکردن حفرههای داستانی دست به دامن خردهروایتهای نامرتبط میشود.خردهروایت عقیم یافتن گیلان ننه توسط هدایت (قسمت سوم)، خردهروایت شخصی دوستعلی پرتوی (علی نصیریان) و توکا (قسمت چهارم)، رابطه نهچندان روشن روزبه (محمدرضا رجبی) و توکا، رابطه کیا (سام درخشانی) و روجا (قسمت پنجم) و گم شدن و فرار بیدلیل قاسم (قسمت ششم)، تشنجنمایی در رابطه مهری اشرفی با همسر و دخترش (قسمت هفتم) و رابطه دشمنی عزیز با دوستعلی (قسمت هشتم) به صورت حجیمی سبب گم شدن خط اصلی داستان میشود. البته در کلیت سریال از این دست خردهروایتهای بیدلیل و بیعلت فراوان است. برای اثبات این موضوع کافی بود هنگام پخش قسمت بیست و ششم، خلاصه قسمتهای قبلی را مخاطبی که سریال را ندیده بود، تماشا میکرد که به راحتی میتوانست کلیت داستان را کشف کند بدون آنکه قسمتهای قبلی را دیده باشد. گفتن یک نکته کاملا ضروری است که همین خردهروایتهای عقیمی که گریبان سریال را گرفته به تجمیع روایت منجر نمیشود و همین خردهروایتها در قسمتهای مختلف این سریال سبب پیش نرفتن داستان میشود. خردهروایتها به وحدت روایی در هیچکدام از بخشهای داستانی نمیرسند و شخصیتها عاملی برای پیشبرد داستان نیستند و در بسیاری از موارد پیکرتراشیهای بیمورد سبب شده شبهسریال رویای گنجشک از مسیر اصلی داستان بیهودهاش فراتر رود. یکی از عمده اشکالات این سریال این است که تعلیق و نقطه عطف منطقی در پایان هر قسمت وجود ندارد؛ به دلیل اینکه اصل روایت کاملا تخت است هر قسمت از سریال پایانبندی فوقالعاده ضعیفی دارد. در صورتی که هر پایان باید نقطه عطف شروع قسمت بعدی باشد، متاسفانه با سهلانگاری عجیب و غریبی شروع و پایان سریال کاملا مضحک و تهوعآور است. همانطور که در اغلب سریالهای دنیا مرسوم است پایانبندی هر قسمت در نقطه عطفهای داستانی ضروری به شمار میرود اما به صورت موازی پرداختن به خردهروایتهای کاملا عقیم سبب شده تعلیقنگاری هر قسمت به خردهروایتها اختصاص داده شود و سریال از همین زوایه لطمه میبیند. یکی از خردهروایتهای عقیم و تهوعآور این سریال در قسمتهای ابتدایی به غلامی (سیدمحمود فخرموسوی) یکی از اعضای هیاتمدیره مربوط میشود که وسایل شخصی اعضای این مرکز نگهداری را بیدلیل بازرسی میکند و عکس خواهر قاسم (نوید خانجانی) را دستمایه قرار میدهد تا تنش دراماتیک ایجاد شود. اما سطحی بودن سبب میشود این تنش مضحک به مرز درام شدن نرسد و به همین دلیل در سطح باقی میماند. گاف اساسی سریال در همین زمان رونمایی میشود؛ خانهای که زیر نظر بهزیستی اداره میشود داشتن هیات مدیره به چه کارش میآید؟ واقعا مضحک است چنین مراکزی همانطور که در خود سریال هم بارها تاکید موکد میشود زیر نظر مستقیم اداره بهزیستی اداره میشوند دیگر چه نیازی به هیات مدیره چندین نفره دارد آنهم برای نگهداری 6 کودک. واقعا چنین گاف بزرگ و اساسی از سازندگان و نویسندگان سریال بعید به نظر میرسد، یعنی افرادی که در ساخت سریال مشارکت داشتهاند حتی با نحوه اداره و تشکیل چنین مراکزی آشنا نیستند اما در بارهاش سریالی 27 قسمتی میسازند. از خردهروایتهای دارای اشکال که تعمدا برای پرکردن و حجیم کردن روایت استفاده شده ورود پرسوناژ کیوان (مهرداد) پسردایی قمری (گلاره عباسی) است، این نوع رابطه، تضادها و کشکمش این شخصیت اصلا شکل دراماتیک پیدا نمیکند و به خردهروایتی تبدیل نمیشود که بتواند به خط اصلی داستان ارتباط پیدا کند. گاهی با چنین سکتههای داستانی درام بارها از مسیر اصلی روایت خارج میشود و به موضوعات فرعی میپردازد که اغلب سرانجام داستانی ندارد مثل نگرانیهای بزرگسالانه قاسم درباره خواهرش که شکل کاریکاتوری دارد و رفتارهای قاسم تبدیل به داستان قابل باور نمیشود و بازی اغراقآمیز و عدم پیوستگی در نوع رابطه و سرانجام دراماتیک این پرسوناژ به قالب کاریکاتوریاش دامن میزند. در میان شماری از خردهروایتهای غیرمرتبط میتوان به خردهداستان هدایت و سراغگیری از مادر و عمهاش اشاره کرد. این خردهقصه همچنان با آن دوز اغراقآمیز دراماتیکش آغاز میشود و کلی کش و قوس دراماتیک حاصل میشود اما در همان قسمتهای ابتدایی سرانجام این خردهروایت مرتبط به این شخصیت گم شده و سرنوشت یافتن خانواده هدایت به فراموشی سپرده میشود. اصلا اگر این بخش را از سریال حذف میکردند و از سیستم آبیاری در سریال استفاده نمیکردند اتفاقی در کلیت روایت نمیافتاد. به عبارت دیگر اگر ساختار فیلمنامه منطقی و درست بود و در آن بیهوده آب نریخته 8 قسمت ابتدایی این سریال را میتوان در 2 قسمت خلاصه کرد یعنی اصل داستان آنچنان فراز و فرود خاصی ندارد که بیجهت کش داده میشود.
اما خردهروایت بیارتباط دعوای بیدلیل علی (ناصر ممدوح) و دخترش ندا (مونا احمدی) با مهری اشرفی (آزیتا حاجیان) پایانی کاملا مخدوش دارد و شیوه پایان یافتن این خردهروایت با ابهامات فراوانی همراه است. شخصیت مهری با دوز اغراق شدهاش یکی از آسیبهای قالبی در نوع شخصیتپردازی در سریال رویای گنجشک به شمار میرود و تنشهای زندگی مهری معقولانه و همسو با واقعیت نیست.
در برخی قسمتها به هیچوجه کشش دراماتیکی وجود ندارد و عمدتا بعد از قسمت هشتم هیچ رخداد روایی در خدمت خط اصلی قصه نیست و بدنه درام به یک سرگردانی مطلق دچار است.
مثلا اگر شخصیتهای کیا و روجا از بدنه دارم حذف میشدند هیچ اتفاق خاصی در کلیت سریال نمیافتاد. روایت کیا و روجا با خط کلی داستانکه نوجوانمحور است نمیخواند، به عبارت دیگر یکی دیگر از مشکلات سریال این است که در ابتدا رویدادی است که دغدغههای نوجوانانه در آن لحاظ شده است اما به تدریج به اثری بزرگسالانه بدل میشود و مشخص نیست با این همه عیب در بدنه درام کدامین شبهکارشناسی رای به تصویب چنین شبهفیلمنامهای داده است. کافی بود برای دریافت قالب ژانری نویسندگان این سریال یکبار با دقت فراوان سریالهای فارسیوان و جم را بررسی میکردند تا حداقل عمق شخصیتپردازی در نگارش سریال را درک کنند.
مثلا خردهروایت مصنوعی طاهره مادر نیما و شهاب (حسن جوهر چی) و بازیابی مرد کلیشهای داستانی است که در عمده فیلمها و سریالهای تلویزیونی موجود هیچ ترفند تازهای در نوع روایت ارائه نمیشود و لذا کلیشهپروری هم گریبان اثر را میگیرد. قصه ازدواج قمری و کیوان پسرداییاش تا قسمتهای پایانی کش داده میشود. فاز داستانی ناقصی که با یک عذرخواهی تمام میشود و به قصهگویی ناقص سریال دامن میزند به حجم کشمکش عزیز با دوستعلی گسترش پیدا میکند. عزیز، مجید را استخدام میکند تا شبهنگام بچههای خوابگاه را بترساند و کلیشهای به سبک خوابگاه دختران دوباره تکرار شود. حل شدن مساله مهری اشرفی و علی (همسرش)، ندا (مونا احمدی) و عروسی کوهیار (کورش تهامی) و قمری یک سریالفارسی خام را رقم میزند. دوستعلی پرتوی 2 بار در این سریال حالش بهم میخورد تا از بدحال شدنش تعلیق ایجاد شود؛ یکبار در قسمت دوم زمانیکه توکا متوجه میشود حال دوستعلی پرتوی خراب است و بار دیگر با همان سبک تهوعآور سریال در قسمت بیست و پنجم. اگر کارنامه تهیهکننده را بررسی کنیم بدین نتیجه خواهیم رسید که رضا جودی از زمانی که سریالهای برنامه خانواده را تهیه میکرد با همین شیوه واقعا کشدار سریال میساخت که دورهاش واقعا سر آمده است. تمرکز بر شخصیتهای فرعی و روایتهای غیرمرتبط جزو شاخصترین ویژگیهای آثار جودی به شمار میرود. متاسفانه در سریال رویای گنجشگ نویسندگان حسابی آب در فیلمنامه ریختهاند و بیجهت قصه را کشدار کردهاند و به قول رستم و روشن در قسمت هفتم انشاءالله همه چی با خوبی و خوشی تمام میشود؛ این سریال هم مثل دیگر آثار تلویزیونی با خوبی و خوشی تمام میشود اما مخاطب را ناخوش میکند.