فوتسال ايران باخت، درست مثل اتفاقي كه در بازيهاي قهرماني آسيا رخ داد. فوتسال باخت چون ما ديگر نميخواهيم از استعدادهايمان براي آقايي در آسيا و بلندپروازي و رسيدن به قلههاي جهاني درست استفاده كنيم.
چقدر
دلخوش بوديم به اينكه با فوتسال ميتوانيم حرفهاي زيادي در دنيا براي
گفتن داشته باشيم، چقدر شاد بوديم كه ابر قدرت آسيا بوديم و در دنيا جز
امثال برزيل و اسپانيا، ايتاليا و شايد روسيه حريفي برايمان متصور نبود،
چقدر خوشحال بوديم كه حسين شمس يكي از چهار مربي برتر دنياي فوتسال ايراني
است، چقدر به خودمان ميباليديم كه وحيد شمسايي بهترين گلزن دنيا از ديار
اسلامي ماست، چقدر افتخار ميكرديم به داشتن ستارههايي چون حيدريان،
نظري، بابك معصومي و... كه هر كدامشان براي لرزه انداختن به تن حريفان به
تنهايي كافي بودند و چقدر خوشحال بوديم كه فوتسالمان با استعداد و نبوغ
ذاتي ايراني و با تكنيك ناب جوانان پايينشهري كاري كرده كه دنيا انگشت به
دهان باقي مانده.
اما فوتسال باخت، باخت چون درست مثل هميشه قدر
داشتههايمان را ندانستيم. باخت چون عباس ترابيان و تيمش اختاپوسوار روي
فوتسال سايه انداختهاند و براي منافع و پركردن بيشتر جيبشان حاضر نيستند
دست از سر فوتسال ايران بردارند. فوتسال باخت چون علي صانعي كه قرار بود پس
از افتضاح در جام قهرماني آسيا ديگر حتي لباس ورزشي نپوشد، با وقاحت تمام
دوباره روي نيمكت تيمملي نشست و افتضاح دوم را به بار آورد. فوتسال باخت
چون به جاي اهميت دادن به داشتههايمان اول متوسل به يك برزيلي بيكار شديم
و بعد رفتيم سراغ كسي كه خود را پروفسور و دكتر تاكتيك ميناميد ولي
بچههاي كوچه و پس كوچههاي جنوب همين شهر تهران بيشتر از او تاكتيك و
تكنيك فوتسال را ميفهميدند.
فوتسال ايران باخت چون علي صانعي در حد و
اندازههاي مربيگري يكي از برترين تيمهاي دنيا نبوده، نيست و نخواهد بود.
صانعي تمام خلاقيت و تكنيك بازيكنان ايران را گرفت و در عوض چيزهايي را كه
كمكها و مشاوران برزيلي و اسپانيايياش ديكته كردند را به آنها داد يعني
ما شديم هماني كه رقيبان اصليمان ميخواستند. به بازيهاي تيم ملي در
رقابتهاي قهرماني آسيا و جام جهاني دوباره نگاه كنيد، كوچكترين اثري از
خلاقيت، دريبل و حركات پا به توپ مشاهده نخواهيد كرد، در عوض هر چه
ميبينيد شوتهاي بيجهت، دواندن بيهدف توپ و ارائه بازي اعصاب بر هم زن
است.
تيم صانعي، مراكش و پاناما را به زحمت برد و اينقدر بد بازي كرد
كه همه فقط دلخوش بوديم كه بازي را بردهايم. تيم صانعي مقابل اين دو حريف
گمنام اينقدر بد بازي كرد كه مطمئن شديم اسپانياييها خودشان در نيمه دوم
بازي را رها كردند تا چشم به بازيهاي ديگر داشته باشند و گرنه علي صانعي
مردي نبود كه بتواند در بين دو نيمه كاري كند كه بازي دو بر صفر باخته را
با تساوي ۲-۲ عوض كند.
فوتسال ايران در حالي يكشنبه شب مقابل كلمبيا
شكست خورد و از جام جهاني كنار رفت كه چهار سال قبل بزرگاني چون اروگوئه،
آرژانتين، ايتاليا و حتي برزيل را در خانه مقهور قدرتنمايي خود كرده بود.
بله
اشتباه نميكنيد فقط چهار سال گذشته، چهار سال از آن بازيهاي زيبا، از آن
همه شور و هيجان و از آن همه غرور به واسطه فوتسال زيباي ايرانيمان، حسين
شمس را به ياد داريد كه با چه اضطرابي كنار زمين شاگردانش را رهبري
ميكرد. يادمان ميآيد چگونه تا مرز سكته پيش رفت. حالا مقايسه كنيد با
چهره آرام و بيتنش و دغدغه عليصانعي كه از مربيگري گويا تنها دست به سينه
ايستادن كنار زمينش را ياد گرفته است. فوتسال به اين دليل باخت.
فوتسال
باخت چون چهار سال پيش هر چه كه داشتيم گذاشتيم به ميان و وارد ميدان
رقابت با قدرتهاي جهاني شديم و شديم تيمي كه همه گفتند بهرغم شايستگي
قهرماني از اين عنوان دور ماند اما وقتي قرار باشد عدهاي سودجو همه چيز را
براي خود بخواهند و بقيه را كنار بزنند سرنوشتي جز اين عايدمان نميشود،
فوتسال باخت و در آسيا مقابل تايلند و ژاپن تحقير شد و در دنيا مقابل
پاناما، مراكش و كلمبيا و اين يعني اينكه ما نه ديگر آقاي آسيا هستيم و
شگفتيساز و نه يكي از تيمهاي برتر دنيا.
فوتسال باخت چون تيم ملي
ايران، تيمي كه زماني تكنيك بازيكنانش هر قفل بسته جلوي دروازهاي را باز
ميكرد، تكنيك ايراني نداشت، كسي را هم كنار زمين نداشت كه فرياد بزند و از
بازيكنان بخواهد حداقل همان فوتبال محله خودشان را بازي كنند. فوتسال باخت
چون تيم صانعي اصلاً فوتسال بازي نميكرد، اگر هم چند بازي را به زحمت برد
از ترس نام بزرگ ايران بود كه بر حريفان چيره ميشد وگرنه نه صانعي، نه
كمكهايش و نه بازيكنانش در حد و اندازهاي نبودند كه حتي مراكش را ببرند.
فوتسال
باخت و اين آخرين چيزي بود كه علاقهمندان به فوتبال از دست دادند. آخرين
دلخوشي، دلخوش بوديم كه در دنياي فوتسال حداقل تا سالها بيرقيب
هستيم،دلخوش بوديم كه تا آسياييها بيايند و خودشان را جمع و جور كنند ما
با فوتسال نابمان قلههاي مرتفع دنيا را فتح كردهايم و شانه به شانه برزيل
و اسپانيا و... ميساييم اما ابرهاي تيره خيلي زود از راه رسيدند، آسمان
فوتسال خيلي زود باراني شد و حالا اين آخرين دلخوشي فوتباليها گرفته شده،
چون ترابيان و اطرافيانش حاضر نيستند دست از سر فوتسال بردارند. فوتسال
باخت چون ما درست بر عكس چهار سال قبل هر چه داشتيم اينجا گذاشتيم و با دست
خالي به مصاف تيمهاي برتر دنيا رفتيم. مهمتر اينكه هماني شديم كه آنها
ميخواستند والا ميشد تا تكنيك و تاكتيك ايراني حتي با دستهاي خالي هم
بهتر از اين نتيجه گرفت فوتسال باخت، آخرين دلخوشي از بين رفت، آيا ميتوان
افق روشني متصور بود به حتم با وجود مدعيان منفعتطلبي چون ترابيان و
صانعي هرگز!