کد خبر: ۱۰۱۲۵۸
تاریخ انتشار:

دعای آیت‌الله بهجت در حق یک طلبه

چیزی به مسجد نمانده بود که یکی از طلبه‌ها به او گفت: آقا ما را دعا کنید. آیت‌الله بهجت هم در پاسخ با کمی مکث سه مرتبه فرمود: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ».

به گزارش  فارس، «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» عنوان کتابی است که به سؤالات گوناگون در زمینه‌های اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، عرفانی و ... از زبان آیت‌الله بهجت پاسخ می‌گوید. اینک در نظر داریم به تناسب، نکاتی را برای علاقه‌مندان ذکر کنیم. مؤلف در مقدمه این کتاب، مطلب جالبی را درباره همراهی با آیت‌الله بهجت(ره) آورده است که خواندن آن برای عاشقان طریق الهی، خالی از لطف نیست.

روزمرّگی یعنی: صبح، صبحانه خوردن و بعد پی کاری رفتن و ظهر نهار خوردن بعد استراحت و شاید کار و شب شام خوردن و خوابیدن و باز روز بعد، «روز از نو، روزی از نو».

روزمرّگی یعنی: یک زندگی پر از عادت و بی‌حاصل، خمود و بدون غایت. روزمرگی یعنی ... اینجاست که انسان احساس می‌کند باید پنجره‌ای به درون جان او گشوده شود و اگر چنین شد، آدمی وزش نسیمی تازه را با تمام دل احساس خواهد کرد نسیمی روح‌بخش و جان‌افزا.

احتیاج ما به این نسیم تازه و معطر بیش از آب و غذاست و اگر آن حال و هوای معنوی و روحانی در کوچه پس کوچه‌های دل سر نزد و اگر آن نسیم ملایم در درون جان نپیچد، جان آدمی خواهد افسرد. سید انبیا حضرت رسول(ص) فرمودند: هر گاه چهل روز بگذرد و مؤمن، دانشمندی پرهیزکار را نبیند قلبش می‌میرد.

در حقیقت دیدار از عالم ربانی یکی از نسیم‌هاست و این نسیم‌های روحانی ممکن است گاه‌گاهی به بهانه‌های گوناگون به انسان به ورزد. شاید سؤال، یکی از همین بهانه‌ها باشد.

مسلم است که دیدار دانشمندان الهی و ربانی که با کوله‌باری از حکمت که نتیجه سال‌ها علم و عمل آنان است تارهای عنکبوتی غفلت را که در وجود ما تنیده شده یکی پس از دیگری می‌زداید و در این دوران خشکسالی و قحطی معنویت، انسان را به وادی حقیقت سوق می‌دهد. جنید بغدادی می‌گوید: سخنان بزرگان و مشایخ راسخ و استوار، در علم و معرفت، لشکری از لشکرهای خداست.

بانگ غریو و عرشی «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» در گوش جان ما می‌پیچد. حال که اینگونه است، پس باید عازم شویم... .

غرق در اندیشه سؤال به سوی منزلی ساده و بی‌آلایش در خیابان اصلی شهر مقدس قم و چند صد متری حرم ملکوتی بانوی کرامت حرکت می‌کنم چیزی به ساعت 10 صبح نمانده به منزلی می‌رسم که چند نفر در اطراف آن منتظر بیرون آمدن کسی هستند. چند لحظه‌ای نمی‌گذرد که در خانه گشوده می‌شود و پیرمردی روحانی و نورانی عصازنان با لبانی مترنم از ذکر، در حالی که شال سفیدی به کمر بسته و عبای خرمایی رنگ بر دوش انداخته پای بیرون می‌نهد سلامش می‌دهم و به احترامش جلوتر می‌روم.

او نیز با مهربانی ذکرش را قطع می‌کند و جواب سلامم را می‌دهد و بعد دوباره ادامه می‌دهد: «اللهم انی اسئلک خیر اموری کلها و اعوذ بک من خزی الدنیا و عذاب الاخره». به سیمای آن مرد خدایی با صفا که می‌نگرم احساس می‌کنم او در عالمی دیگر، همنشین لاهوتیان است و «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ».

در او دقیق‌تر که می‌شوی فکر می‌کنی که او گویی در این زمانه پرهیاهو و دنیای پر زرق و برق و شلوغ و با اضطراب زندگی نمی‌کند. چهره همیشه آرام و جذابش، چشمان مهربانش، نگاه‌های نافذ و گاهی ممتدش و لبانی همیشه مترنم از ذکر الهی چنان آرامشی در تو ایجاد می‌کند که غصه‌های دنیا را به کلی از یاد می‌بری و از گرما و حرارت آن می‌رهی و خنک می‌شوی.

با او آهسته قدم بر می‌دارم و با خودم می‌گویم: راستی این دهمین سالی است که او را می‌شناسم و هر گاه او را دیده‌ام یا قرآن می‌خواند و یا دعا و یا ذکر خاصی را آهسته زمزمه می‌کند و هرگز و حتی لحظه‌ای آن را قطع نمی‌کند. ذکر او آنچنان پیوسته و روح‌افزاست که ناگهان با او همراه می‌شوم.

ذکر او نه فقط امروز بلکه به درازای نود سال شگفتی و حیرت زایدالوصفی در تو ایجاد می‌کند. او کسی نیست مگر آن فقیه فرهیخته شیخ فرزانه و عالم ربانی حاج شیخ «محمد تقی بهجت».

 

 

 

سالیانی است که او بدون هیاهو و مریدپروری و زهد فروشی و یا تظاهر به کرامت که امروزه آفت و معضلی بزرگ برای مدعیان راه خدا و حتی پویندگان معنویت شده است سلوک می‌کند. شاید این طور باور کرده‌ایم که هر چه حوادث عجیب و غریب بزرگی در زندگی بیشتر مشاهده شود نشانه عظمت بیشتری است.

حال آنکه این نگاه درست نیست بلکه بعضی از انسان‌ها در اوج بزرگی، زندگی ظاهریشان خیلی عادی و طبیعی است در این میان فقیه عالیقدر و پارسا، عارف و اصل حضرت آیت‌الله العظمی بهجت از جمله بزرگانی است که چنان رندانه مهر سکوت بر لب نهاده که جز نشانه‌های انگشت شمار از خود باقی نگذارده و این رازی است که از ایشان «عارفی مکتوم» ساخته است.

امام صادق (ع) می‌فرماید: «خوشا به حال بنده گمنامی که مردم را می‌شناسد، به تن همنشین آن‌هاست، حال آنکه به دل با کارهای آنان همراه نیست. آن‌ها را در ظاهر می‌‌شناسد و حال آنکه دیگران باطن او را نمی‌شناسند».

با خودم در قلبم می‌گویم به واسطه انجام کدامین عمل توفیق زیارت و شرفیابی به درس و نماز پر از رمز و راز او که در ژرفای اقیانوس بی‌کرانه معنویت و سیرالی‌الله غوطه‌ها خورده و گهرها صید نموده است را یافته‌ام!

این آیه نورانی تکانم می‌دهد:

«یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ به؛ خدا شما را از رحمتش دو بهره نصیب گرداند و نوری شما را عطا کند که بدان نور راه پیمایید.

چیزی به مسجد نمانده بود که یکی از طلبه‌ها به او گفت: آقا ما را دعا کنید او هم در پاسخ با کمی مکث سه مرتبه فرمود: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ». با خودم می‌گویم ای کاش راه خانه تا مسجدش فرسنگ‌ها فاصله بود تا این بدرقه و مشایعتمان کوتاه‌مدت نباشد و ای کاش..! محضر گرانبها و نادرتر از کیمیا و نورانی او از یک طرف و از طرفی چهره کهنسال و خسته او و عصایی که مرتب آن را به زمین می‌کوبد و با دستی دیگر عبای خود را جمع کرده نگه می‌دارد و نیز شکوه و مهابت مترتب بر وجود شریفش مانع از پرسیدن سؤال می‌شود!

راستی اگر بخواهم از او سؤالی داشته باشم از کجا شروع کنم؟! نمی‌دانم از ژرفا و کرامات اذکاری که پیوسته به آن مشغول است و یا تسبیح مشکینی که در دست دارد و آن‌ها را می‌شمارد بپرسم یا از اسرار نمازش و گریستن به یاد حضرت دوست در محراب مسجدش و یا از سطور نورانی و اوراق زرین کتاب ارزشمند زندگی‌اش.

جانم از شهد نوشین این قبیل افکار مفرح بیرون نیامده بود که دیدم به درب مسجد رسیده‌ایم و دیگر خیلی دیر شده است. مسجد مملو از جمعیتی دلداده بود که از لحظاتی پیش منتظر پیر و مراد خود بودند همین که پای راست خود را در مسجد گذاشند کسی فریاد زد بر جمال خاتم‌الانبیا محمد صلوات! و مسجد از صفای عطرآگین نام محمدی معطر شد. حضرتش آرام آرام روی صندلی که از قبل آماده شده بود قرار گرفتند و پس از احوال پرسی کوتاهی به تسبیح خود نگاهی نموده و دوباره مشغول ذکر شدند در حالی که ترنم سبز ذکر و دعای شیخ روشن ضمیر ما فضای مسجد را به شمیمم خوش خود می‌آکند.

آن لحظه از خدای لایزال ممنون بودم که توفیق تشرف به محضر مبارک تجسم احادیث نبوی و ائمه هدی در وصف عالمان ربانی و روات حدیثی چون او که تمام عمر شریفش صرف خدای تعالی گردیده را یافته‌ام! عقربه‌های ساعت مسجد ده و پنج دقیقه را نشان می‌دهد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین