کد خبر: ۸۶۶۰۵۰
تاریخ انتشار:۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۴
ققنوس ایران از خاکستر برمی‌خیزد
شعر حماسی محمد رسولی در محضر رهبر انقلاب که لرزه بر اندام دشمنان می‌اندازد + متن کامل شعر + ویدیو
بغض‌ها و امیدها، اشک‌ها و لبخندها، همه و همه در هم آمیخته می‌شوند و در قالب کلمات حماسی شاعری تجلی می‌یابند که فریاد ملتی است استوار و زخم‌خورده، اما امیدوار به آینده‌ای روشن. شعری که در حسینیه امام خمینی (ره) طنین‌انداز شد و انعکاس آن تا دوردست‌ها شنیده خواهد شد.

گروه فرهنگی: بغض‌ها و امیدها، اشک‌ها و لبخندها، همه و همه در هم آمیخته می‌شوند و در قالب کلمات حماسی شاعری تجلی می‌یابند که فریاد ملتی است استوار و زخم‌خورده، اما امیدوار به آینده‌ای روشن. شعری که در حسینیه امام خمینی (ره) طنین‌انداز شد و انعکاس آن تا دوردست‌ها شنیده خواهد شد.

به گزارش بولتن نیوز، این شعر، نه مرثیه‌ای برای گذشته، که مانیفستی برای آینده است. آینده‌ای که در آن، ایمان بر آتش، پیروزی بر ظلم و امید بر یأس غلبه خواهد کرد. آینده‌ای که در آن، ققنوس ایران از خاکستر خود برخواهد خاست و پرچم سه رنگش را بر فراز قله‌های افتخار به اهتزاز درخواهد آورد.

متن کامل شعرخوانی محمد رسولی که رهبر انقلاب پس از آن گفتند «هر بیتش یک آفرین داشت!»:

{$sepehr_media_1913103_400_300}

به نام او
که از آیات او بسیار باید گفت
خدا زنده است.
این را اول اخبار باید گفت.

خدای انتم الاعلام
وقت نصرت و امداد
خدای وعده‌های صادق لایخلف المیعاد.
خدا از عمر نوح آیینه‌ای هم‌قد ایمان ساخت،
همان نوحی که کشتی را به امرش در بیابان ساخت.

و ابراهیم در هر امتحان بر او توکل کرد.
خدا در آتش نمرود بین شعله‌ها گل کرد.
خداوندی که از نیل خروشان جاده می‌سازد
و اعجاز از عصایی پیش پا افتاده می‌سازد.
عزیز مصر، روزی یوسف‌درچاه‌افتاده‌ست.
خدای ما، خدای لحظه‌های خارق‌العاده‌ست.

به خاک ذلت افتاده است پیش او تکبرها،
خدای بدر، آن پیروزی دور از تصورها.
به صدها جلوه ما آن روح را در کالبد دیدیم،
خدای بدر را در عبرت تلخ احد دیدیم.
خدا در خط به خط وعده‌های راستین پیداست،
خدا در ضرب شمشیر امیرالمومنین پیداست.

حسین ابن علی در قتلگاه او را تماشا کرد.
جهان، راه خودش را از همان گودال پیدا کرد.
فراتر از همه تحلیل‌ها، آری، خدایی هست
تماشاچی مباش ای دل، تو را هم کربلایی هست.

خدا امروز هم،
مانند دیروزش خدایی کرد.
خدا بود آن که در تشییع سید خودنمایی کرد.
فقط او مرگ را این‌گونه در انظار زیبا کرد.
خدا در لحظه‌های آخر «سَنوار» غوغا کرد.
خدای حاج قاسم،
آن بزرگ روستازاده،
همان مردی که با اخلاص دنیا را تکان داده.
در آن باران و مه، تنها خدا تسکین مردم شد.
شبی که تکه‌ای از قلب ما در ورزقان گم شد.

خدا حالا رئیسی را به یک حجت بدل کرده است.
چه زیبا پیکرش را پرچم ایران بغل کرده است.
خدا این اشک‌ها را عصر عاشورا سیاسی کرد.
یکایک سوگواری‌های ما را هم حماسی کرد.
خدا با ماست، او اینجاست،
هم مقصود، هم راه است.
همیشه نصرتش در باور «ان تنصرالله» است.
خدا در غزه افشا کرد راز روزگارین است،
که معیار شرافت نسبت ما با فلسطین است.

نماند ظلم پا بر جا،
نماند سرکشی‌هایش.
مگر فرعون خیری دیده از کودک‌کشی‌هایش؟
به جولان ستم،
تاریخ هم در حال تکرار است.
معاویه است در شام این چنین سرگرم کشتار است.
خدا زنده است و هرمان است
در زندان خود ماندن.
خدا زنده است و کفران است در بهت احد ماندن.
مبادا دست روی دست بگذاریم و بنشینیم.
اگر حرکت کنیم آن قله را نزدیک می‌بینیم.

در این اوضاع وانفسا
مباش از بی‌تفاوت‌ها.
تبر بر دوش باید بود در پیکار با بت‌ها.
اگر چه سفره‌ها زخمی شد و
این زخم کم هم نیست.
یقین داریم اما خارج از این مرز مرهم نیست.

نجابت، پایمردی، یک‌دلی، ایمان، امید اینجاست.
به هر سو رو کنی جانی جوان، سروی رشید اینجاست.
ز خاطر بردن این سروها رسم فتوت نیست.
و ما را جز شهیدان با کسی عقد اخوت نیست.

نیندازیم کشور را
به دام حزب‌بازی‌ها.
در این جنگ روایت‌ها،
در این بمبست‌سازی‌ها،
بدآور حال آن چشمی که در این روزها خواب است.
به هر نحوی تماشا می‌کنم
این جنگ احزاب است.
به اسم صلح، در دستان شیطان نامه جنگ است.
هراسی نیست در دل‌ها
اگر هنگامه جنگ است.
هراسی نیست از شیطان،
ز های و هوی و طغیانش.
اگر او می‌کند آغاز،
دست ماست پایانش.
نترسیم و نترسانیم،
ترس آهنگ ابلیس است.
بدان که ناامیدی آخرین نیرنگ ابلیس است.

تمام زخم‌های ما برای حفظ این خانه است.
کسی با گرگ اگر فکر توافق کرد، دیوانه است.
بیا ای هموطن فریاد شو ضد فراموشی.
خیالی خام را دیده شتر در خواب خرگوشی.
بگو از دیرباز این مرز، وقت رزم چالاک است.
از این قلدرترش امروز در خروارها خاک است.
بسوز ای سعی باطل، پرچم ایران نمی‌سوزد.
نمی‌دانی مگر در شعله‌ها ایمان نمی‌سوزد؟
گمان بردی که این بار این حکایت فرق خواهد کرد؟
خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد.

هر آنچه داشتی رو کردی،
این آخرین برگ است.
سر جان شرط می‌بندم،
قمار آخرت مرگ است.
ولی ما وعده حقی‌م و از باطل نمی‌ترسیم.
شهادت آرزوی ماست،
از قاتل نمی‌ترسیم.
به کف پیراهنی خونین،
کسی از راه می‌آید.
خدا زنده است ای مردم،
ولی‌الله می‌آید.
به استقبال او فریاد شو:
«انا علی العهد»
کسی که هست عیسی از حواریون او...
و مهدی.