کد خبر: ۳۶۰۳۰
تاریخ انتشار:
به مناسبت سالگرد شهيد محراب؛

من شريح قاضي نيستم

محمد پورغلامي

اين هفته سيد چه گفته؟

وقتي منبرهاي شب جمعه‌ي دستغيب تمام و جمعيت پراكنده مي‌شد در گوشه‌اي از شبستان مسجد، تازه عده‌اي شروع به كار مي‌كردند. در زير منبرِ سنگ مرمرِ بزرگ چند نفري مشغول به كار بودند. آن‌ها با استفاده از يك دستگاه ضبط صوت قديمي تا صبح مشغول به كار مي‌شدند و نوارهاي آن شب سخنراني سيد را تكثير مي‌كردند تا هر چه زودتر به دست مردم شهرهاي مختلف كشور برسد. يك نوار هم مستقيما فرستاده مي‌شد براي امام در قم. امام هم كه انگار منتظر حرف‌هاي سيد بود وقتي نوار را مي‌ديد با خوشحالي مي‌گفت: «اين هفته سيد چه گفته و چه كرده؟...»

كم‌كم يك دستگاه ماشين‌نويسي هم با هزار زحمت تهيه شده بود كه هم اعلاميه‌هاي امام را تكثير مي‌كرد و هم برخي از سخنان سيد را.

 

ابتكار اذان

دامنه‌ي سركوب‌هاي رژيم كه شدت گرفت سيد هم دست به ابتكارات جديد زد. يكي از ابتكارهايي كه سيد به خرج داد اين بود كه اعلام كرد در وقت نماز هر كس در هر جايي كه هست شروع كند با صداي بلند اذان گفتن. سيد اعتقاد داشت اذان سنبل اسلام است و نماد مسلماني. بنابراين خود اين مسأله مي‌تواند به عنوان نوعي مبارزه تلقي شود. وقتي مردم شيراز شروع كردند به اذان گفتن در هر كوي و برزن، رژيم به شدت عصباني شد و دنبال راه چاره‌اي مي‌گشت.

 

به دو شرط مي‌پذيرم

خبر ماجراي 15 خرداد كه به شيراز رسيد علماي شيراز تصميم گرفتند تظاهراتي بر پا كنند. در آن روزها كه مصادف بود با 12 محرّم، نزديكان سيد از ترس اين‌كه مبادا ساواك سيد را دستگير كند از رفتن او به مسجد و منبر ممانعت كردند. حدود سي نفري هم در خانه‌ي سيد كشيك ‌دادند كه اگر نيروهاي رژيم به خانه بريزند فورا سيد را از معركه خارج كنند. حدس آن‌ها درست از آب در آمد. ساعت حدود سه بعد از نيمه شب بود كه نظامي‌ها به خانه‌ي سيد هجوم آوردند. قفل در را با تير شكستند و وحشيانه وارد خانه شدند. اما خوشبختانه محافظ‌ها خيلي زود سيد را از راه پشت‌بام خارج كردند. نظامي‌ها كه سيد را نيافتند به جان اهالي خانه افتاده و به ضرب كشت آن‌ها را زدند. محاسن برادر سيد را گرفتند و دور حيات خانه چرخاندند، پسر سيد، محمدهاشم را به شدت كتك زدند و همسر سيد را هم طوري به زير كتك گرفتند كه بعد از سال‌ها هم‌چنان جاي اثرات آن باقي بود.

روز بعد كه اين ماجرا در شهر پخش شد خون مردم به جوش آمد و به خيابان‌ها ريخته و تظاهرات سهمگيني را آغاز كردند. در اين تظاهرات چندين نفر شهيد و حدود 700 نفر دستگير شدند. در همين روز بود كه خواهرزاده‌ي سيد هم شهيد شد. سه روز بعد سيد كه ديگر طاقت ديدن چنين صحنه‌هايي را نداشت اعلام كرد حاضر است خود را معرفي كند اما به دو شرط: يكي اين‌‌كه رژيم بايد همه‌ي زنداني‌ها را آزاد كند. و ديگر اين‌كه حاضر به تهران رفتن و محاكمه شدن نيستم. هر دو شرط را پذيرفتند. اما چون چون شاه مستقيما دستور بازداشت را صادر كرده چاره‌اي از تهران رفتن نبود. براي همين با هواپيما سيد را به تهران بردند.

 

آخوند فقط دستغيب

يكي از هم سلولي‌هاي دستغيب مي‌گفت: «من از ميان آخوندها فقط يك نفر را قبول دارم و آن هم دستغيب است.» ازش سؤال پرسيدند: «چرا؟» كه جواب داد: «من در زمان پهلوي محكوم به حبس ابد شده بودم. يكي از شب‌ها درِ سلول باز شد و پيرمردي محاسن سفيد و لاغراندام را به داخل سلول آوردند. از قيافه‌ش حدس زدم كه آخوند است. پيرمرد شروع كرد به مناجات كردن و نماز خواندن. دم دماي صبح كه شد به سمت من آمد و گفت آقاجان برخيزيد، نماز دارد قضا مي‌شود. من با عصبانيت فرياد زدم: من كمونيست‌م، نماز نمي‌خوانم. پيرمرد تا اين را شنيد شروع كرد به عذرخواهي كردن. صبح كه از خواب بلند شدم باز هم چندين بار ازم معذرت‌خواهي كرد. به طوري كه من از كار خود پشيمان شدم. در تمام مدتي كه در زندان با هم بوديم او هميشه بهترين‌ها را براي من مي‌خواست و بدترين‌ها را براي خودش.»


احمق نارشيد مطلق

به «سيد مصطفي» خيلي علاقه داشت. وقتي آقامصطفي شهيد شد به شدت تحت تأثير قرار گرفت و سخت گريه كرد. حتي در آن جو خفقان براي‌ش مجلس عزا بر پا كرد و طبق اسناد ساواك كلي هم از آقا مصطفي تعريف و تمجيد كرد. در آخر منبر هم براي سلامتي امام و صبور بودن او دعا كرد.

همان روزها كه شخصي به نام «احمد رشيد مطلق» كه عامل رژيم بود در روزنامه‌ي اطلاعات نامه‌اي اهانت‌آميز به امام منتشر كرد به منبر رفت و او را با نام «احمق نارشيد مطلق» خطاب كرد.

 

من شريح قاضي نيستم

پس از ماجراي سال 42 كه امام به تركيه تبعيد شد شاه سعي كرد كه با نفوذ به بيوت برخي علماي سرشناس نظر آن‌ها را نسبت به خود جلب كند. براي همين يكي از فرزندان علماء را نزد سيد فرستاد. او به سيد گفت كه از طرف شاه آمده است و شاه مي‌خواهد در فارس يكي از علماء را به عنوان نماينده‌ي خود معرفي كند و براي اين كار شما را پيشنهاد داده است. هر مقدار پول و امكانات هم كه نياز باشد فراهم است. سيد در ابتدا جواب داد كه من پيرم و هزار و يك جور مريضي دارم و توان چنين كاري از عهده‌ي من خارج است. آن شخص جواب داد شما فقط اعلام آمادگي كنيد، بقيه‌ي كارها را خودمان انجام خواهيم داد. سيد تا اين را شنيد با عصبانيت فرياد زد: «من اسلام اموي را هرگز ترويج نمي‌كنم. من شريح قاضي نيستم كه دين‌م را به دنياي ديگران بفروشم. من در جواني‌م مشتاق مال و جاه و شهرت نبودم، چه برسد به حالا كه موقع مردن‌م است...»

 

اين شعار را زياد تكرار كنيد

نام «خميني» را كه مي‌شنيد انگار مست مي‌شد. سراپاي وجودش غرق در شعف مي‌شد. يك بار وقتي وارد نماز جمعه‌ي شيراز شد جمعيت شروع كرد به سر دادن شعار «حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله»، حسابي سر ذوق آمد و به يكي از پاسدارها گفت: «به مردم بگوييد اين شعار را خيلي تكرار كنند.» وقتي هم كه مردم شعار مي‌دادند «درود بر دستغيب» ناراحت مي‌شد و مي‌گفت: درود بر دستغيب نه، بگوييد درود بر خميني.

 

من اطاع الخميني فقد اطاع‌الله

در همان وقايع سال 42 وقتي رژيم ديد حسابي قافيه را باخته، از در دوستي درآمد و سرلشگر پاكروان را براي ديدن سيد، از تهران به شيراز فرستاد. اما سيد او را نپذيرفت. پاكروان عصباني شد و پيغام فرستاد آخر هدف و غرض شما از اين همه جنجال و هياهو چيست؟ بياييد بنشينيد تفاهم كنيم. سيد جواب داد: «برويد قم با امام امت تفاهم كنيد. ما پيرو ايشان هستيم هر چه بفرمايند ما هم اطاعت مي‌كنيم.»

ملاك سنجش او براي خوبي و بدي افراد، موضع‌گيري آن‌ها در برابر امام خميني بود. هميشه مي‌گفت: «هر كس مي‌خواهد بداند اگر امام زمان ظهور فرمايد نسبت به آن حضرت چه موضعي خواهد داشت ببيند الان با نائب بر حق‌ش چگونه است.» در جايي ديگر هم گفت: «اگر توانستيد مطيع ايشان باشيد و هرچه فرمود اطاعت كنيد اطاعت از امام زمان هم مي‌توانيد بكنيد.» به خاطر همين هميشه مي‌گفت: «من اطاع الخميني فقد اطاع‌الله». نه اين‌كه به خاطر تبليغات اين حرف را بزند، نه، سيد به اين مسأله باور قلبي داشت. سيد اعتقاد داشت: «مسأله‌ي امام، مسأله‌ي شخص ساده‌اي نيست كه انسان فكر كند حالا ايشان يك مرجعي هست كه حرفي مي‌زند و ما هم بايد انجام بدهيم. مسأله خيلي بالاتر از اين‌ها است. در بسياري از مسائلي كه ما خدمت امام مي‌رفتيم اصلا مسأئلي كه امام مي‌گفت احساس‌مان اين بود كه شايد از خودش نيست كه اين حرف‌ها را مي‌گويد و چيزهايي بود كه فوق تصور بوده. در بسياري از جزئيات كه امام در جريان نگذاشته بوديم حرفي كه مي‌زد تطبيق داشت با طرح نظامي كه طرح كرده بوديم.»

يك بار هم به يكي از نمايندگان مجلس گير داد و با لحن خيلي جدي گفت: «پسرجان! بايد باورت بيايد كه حضرت امام، نائب امام زمان است. تصور كن با امام زمان چگونه بايد رفتار كرد؟ احترام به امام، احترام به امام زمان است. احترام به امام زمان احترام به خداوند متعال است. مي‌خواهي عزت پيدا كني، عزت در تبعيت از امام است.»

 

مي‌خواهم بين مردم باشم

بعد از اين‌كه به عنوان امام جمعه‌ي شيراز انتخاب شد به او گفتند كه خانه‌ش را عوض كند چون هم محافظت از خانه كه در كوچه‌اي تنگ و باريك قرار داشت سخت بود و هم خيلي قديمي و كلنگي بود. اما او موافقت نكرد. مي‌گفت مي‌خواهم همين‌جا در بين مردم باشم. با مردم بزرگ شده‌ام و مي‌خواهم تا آخر در بين همين مردم باشم. هر وقت مي‌خواست نماز جمعه هم برود پياده مي‌رفت. ساده و بي‌آلايش. و بدون ماشين. وقتي به‌ش مي‌گفتند آقا خطر دارد جواب مي‌داد: «مي‌خواهم پياده بروم تا در بين مردم باشم. اين‌طوري اگر كسي سؤالي دارد و خجالت مي‌كشد به دفتر بيايد، در كوچه و خيابان بپرسد.»

 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین