کد خبر: ۸۳۸۷۶
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
گفتگو با حجت الاسلام فاضلی به‌مناسبت روز بزرگداشت فردوسی

کیومرث نخستین پادشاه موحد ایران در شاهنامه است

از منظر فردوسی، نخستین حکومتی که تاریخ ایران‌زمین آن را ثبت کرده، حکومت 30 ساله «کیومرث» است. کیومرث پادشاهی موحد و نخستین جنگ او با اهریمن (دشمن خدا) بود و فرزندش «سیامک» در این راه کشته می شود.
خبرگزاری فارس: کیومرث نخستین پادشاه موحد ایران در شاهنامه است/ سفارش سام به رستم چه بود؟

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، 25 اردیبهشت‌ماه روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی نامگذاری شده است. به همین مناسبت، گفت‌وگوی مشروحی با حجت‌الاسلام والمسلمین «قادر فاضلی» مولف، پژوهشگر و از استادان حوزه علمیه قم و دانشگاه تهران انجام داده‌ایم که متن کامل آن از نظر می‌گذرد. 

 

* لطفا در ابتدا شرح کوتاهی از حکیم فردوسی و شاهنامه او بیان کنید.

ـ حکیم ابوالقاسم فردوسی از شاعران قرن چهارم و پنجم، در قریه «باژ» از قریه‌های طوس دیده به جهان گشود. او اثر ماندگار و حماسی شاهنامه را سرود که به حق احیای زبان و ادبیات فارسی بود. شاهنامه مشتمل بر 60 هزار بیت است که به سلطان محمود غزنوی تقدیم کرد. با امعان نظر در شاهنامه به دست می‌آید فردوسی قصه را به عنوان ظرف انتخاب کرده تا فرهنگ و هویت ملی و دینی جامعه ایران را در قالب آن ارائه و حفظ کند.

* چرا فردوسی تاریخ ایران را در تاریخ شاهان خلاصه کرده است؟

ـ علت این که فردوسی تاریخ ایران را در تاریخ شاهان خلاصه کرده، این است که نوع سلطنت و حکومت یک کشور بیانگر فرهنگ آن است: «الناس علی دین ملوکهم». با این حال، فردوسی در خلال بیان حالات پادشاهان به نکات ضعف و قوت و صعود و سقوط هر یک اشاره کرده و افکار خود را از زبان پادشاهان یا وزیران آنان و گاهی مستقلاً بیان می‌کند؛ به عبارت دیگر؛ حکیم طوس، آیین حکمرانی و حکومت حکیمانه را در قالب قصه حاکمان مطرح کرده است.

* نظر فردوسی، درباره حکومت چیست؟

ـ فردوسی ضرورت حکومت را ـ که پادشاهی و حاکمیت اساس آن است ـ به چند چیز منوط می‌داند: آبادانی، راحتی، آزادی، ایجاد خوشبختی، رساندن خلق به خالق. از نظر فردوسی، آبادی تن انسان، چون بهداشت، تغذیه و رفاه فردی و اجتماعی به وجود حکومت است. همچنین آزادی فردی و اجتماعی نیز در گروه حاکم آزاد و آزاد اندیش است: همیشه تن آباد با تاج و تخت/ ز درد و غم آزاد و پیروز بخت

از دیدگاه فردوسی، مسأله مهم دیگر این که حاکم تنها برای فراهم کردن نیازهای جسمانی مردم حکومت نمی‌کند. بلکه یکی از اهداف عالی هر حکومتی رهنمون کردن مردم به یزدان است. بنابراین تعالی دادن به رعایا یکی از اهداف حاکم است که تا خود او انسانی متعالی نباشد نمی‌تواند مردم را به تعالی برساند.

به یزدان بود خلق را رهنمای/ سر شاه خواهد که ماند به جای

جهان بی سر و تاج خسرو مباد/ همیشه بماناد جاوید و شاد

همیشه تن آباد با تاج و تخت/ ز درد و غم آزاد و پیروز بخت

* آیا می‌توان از دیدگاه فردوسی، برای حکومت پشتوانه‌ای یافت؟ 

ـ بله. فردوسی حکومت را بر دو پایه اساسی قدرت و خرد استوار دانسته، سهم خرد را بیش از قدرت می‌داند. هر پادشاهی که از این دو نعمت بیشتر بهره‌مند بوده است بیشتر دوام و قوام داشته است. خرد بی‌قدرت ضعف می‌آورد و قدرت بدون خرد موجب فساد می‌شود. خرد روح حکومت است و قدرت جسد آن.

خرد بهتر از هر چه ایزدت داد/ ستایش خرد را به از راه داد

خرد افسر شهریاران بود/ خرد زیور نامداران بود

خرد زنده جاودانی شناس/ خرد مایه زندگانی شناس

خرد رهنمای و خرد دلگشای/ خرد دوست گیرد به هر دو سرای

ازو شادمانی و زو مردمی است/ ازویت فزونی و زویت کمی است

قهرمانان ایران در داستان شاهنامه به خصوص «رستم» و «زال» مظهر قدرت هستند؛ از این رو قباد به کاوس و او به فرزندش میلاد توصیه کرد که در سختی‌ها به زال و رستم پناه برند که آنان پناه ایران هستند.

زهر بد به زال و به رستم پناه/که پشت سپاهند و زیبای گاه

البته این دو قدرتمند، خردمند نیز هستند. به همین جهت هیچ گاه بر طبل جنگ نکوبیدند و اگر جنگی آغاز کردند برای دفع ظلم و فتنه بوده نه جهان‌گشایی؛ از این رو هیچگاه مغرور قدرت خویش نشده و همیشه از خداوند قادر متعال توفیق طلب کردند. قدرتمندانی چون بعضی از پادشاهان ایران و بسیاری از پادشاهان غیر ایران مانند توران و مازندران که از خرد ناب بهره‌ای نبرده‌اند یا بهره کمی داشته‌اند مدام در پی کشور گشایی و آتش افروزی بودند؛ مانند حمله کاوس به مازندران که از روی شهوت و آز بود، ولی از دیو سفید شکست خورد و به زندان افتاد. او در بند دشمن دیو به یاد نصایح خردمندانه زال افتاد و خطاب به خود گفت:

دریغا که پند جهانگیر زال/نپذیرفتم و آمدم بد سگال

همه نیروی خویش چون میل مست/بدیدی و کس را ندادی تو دست

خرد باید اندر سر شهریار/که تیزی و تندی نیاید به کار

* آیا حکومت ابزار و وسیله است یا هدف و اساس؟

ـ حکومت و قدرت از مسائل مورد نزاع همیشه تاریخ بشر بوده، حکومت‌ها بیشتر مایه ممات بودند تا حیات. البته حکومت‌هایی بودند که حاکمانشان از نعمت حیات طیبه بهره‌مند بودند و مردم را نیز به این حیات دعوت می‌کردند و حکومت را وسیله‌ای برای نیل به اهداف بلند می‌دیدند. امام علی علیه‌السلام به ابن عباس فرمود: «این کفش پاره برای من دوست داشتنی تر از امیری بر شماست؛ مگر اینکه حقی را بر پا کنم یا باطلی را از بین ببرم». فردوسی نیز با توجه به این تعالیم اسلامی است که به حکومت با نظر ابزاری نگریسته و آن را وسیله خدمت به خلق و راهنمایی آنان به سوی خالق می‌داند.

از دیدگاه فردوسی، زندگانی دنیا که پایانی جز مرگ ندارد ارزش دلبندی عمیق ندارد، تا چه رسد به به این که به خاطر آن، حقی ناحق شود یا باطلی پیروی شود: نیرزد همی زندگانی به مرگ/درختی که زهر آورد بار و برگ

از این رو او پادشاهان قدیم را همه مجریان حق و موحد دانسته و از قول پادشاه هفتم به فرزندش نوذر شاه گفته است:

بفرمود تا نوذر ‌آمد به پیش/ورا پندها داد ز اندازه بیش

که این تخت شاهی فسون است و باد/بر او جاودان دل نیاید نهاد

مرا بر صد و بیست شد سالیان/به رنج و به سختی ببستم میان

وزان پس که بردم بسی درد و رنج/ سپردم تو را تخت شاهی و گنج

چنان چون فریدون مرا داده بود/ تو را دادم این تاج شاه آزمود

چنان دان که خوردی و بر تو گذشت/به خوشتر زمان باز بایدت گشت

نشانی که ماند همی از تو باز/ برآید بر آن روزگاری دراز

نگر تا نتابی ز دین خدای/که دین خدا آورد پاک رأی

یکی پند گویم تو را از نخست/دل از مهر گیتی ببایدت شست

جهان گشت و زاری است با رنگ و بوی/ در و مرگ و عمر آب و ما کشت اوی

*مطابق این برداشت، حکومت باید بر پایه توحید باشد. درست است؟

ـ‌ بله. حکومت سیاسی یا سیاست حکیمانه فردوسی بر پایه توحید استوار است. در حکومت توحیدی است که حاکم با پشتوانه قرار دادن قدرت لایزال الهی می‌تواند بر مشکلات بزرگ چیره شود.

حاکم موحد سر رشته امور را به دست صاحب الامر، یعنی خداوند قادر می‌داند. از آن جا که خداوند منشأ و منبع نیکی‌هاست، پس جهان بر اساس خیر و صلاح اداره می‌شود؛ بنابراین حاکم حکومت توحیدی خود را موظف می‌داند که در راستای آهنگ نظام هستی حرکت کرده و پایه‌های حکومت خود را بر بنای محکم عدل و داد الهی نهد.

که گردون نگردد مگر بربهی/به ما باز گردد کلاه و مهی

جهان را همه سوی داد آورم/چو از نام دادار یاد آورم

ز گیتی جهان آفرین را پرست/ بدو زن به هر کار دشوار دست

از نظر حکیم طوس، «حکومت توحیدی» حکومت پاکان است و حکمرانان جز بر پاکی حکم نرانند. آن که از دایره توحید برون است ناپاک و دون است. پاکی و توحید آیین فریدون است و کفر و شرک سیره ضحاک ناموزون است که پایه‌های سلطنتش بر دریای خون استوار بود؛ از این رو وقتی فریدون، ششمین پادشاه ایران حکومت ضحاک را از بین برده و در بغداد به کاخ او وارد می‌شود همه ساکنان کاخ را امر می‌کند تا غسل کرده و توبه نمایند و سپس به توحید گرایند.

بفرمود شستن تناشان نخست/روانشان پس از تیرگی‌ها بشست

ره داور پاک بنمودشان/از آلودگی‌ها بپالودشان

که پرورده بت پرستان بدند/سراسیمه پرسان مستان بدند

* آیا در دیدگاه فردوسی، مقبولیت حکومت ملاک و معیار دارد؟

ـ مقبولیت و مشروعیت یک حکومت از دیدگاه حکیم، به موحد بودن او بستگی دارد. حاکم به مقداری مطاع است که خود مطیع باشد. اگر او از حکیم علی الاطلاق و قادر متعال اطاعت نکند، سزاور و لایق پیروی کردن نخواهد بود. بدین جهت سام هنگام خداحافظی به فرزندش زال (پدر رستم) توصیه می‌کند که امر پادشاهان تا زمانی مطاع است که مطابق با فرمان الهی و خرد انسانی باشد وگرنه قابل پیروی نیست. عنوان پادشاهی به تنهایی حقانیت نمی‌آورد، بلکه حق و حقانیت ملاک جداگانه‌ای دارد که همگان حتی پادشاهان باید خود را با آن تطبیق دهند.

چنین گفت مر زال را کای پسر/نگر تا نباشی جز از دادگر

به فرمان شاهان دل آراسته/ خرد را گزین کرده برخواسته

همه ساله بسته دو دست از بدی/همه روزه جسته ره ایزدی

چنان دان که بر کس نماند جهان/یکی بایدت آشکار و نهان

برین پند من باش و مگذار از ین/ به جز بر ره راست مسپر زمین

* اجازه دهید به توحید اشاره کنیم؛ آیا مساله توحید در دیدگاه فردوسی منعکس شده است؟

ـ بله. مسأله توحید در دیدگاه فردوسی صرفاً مسأله‌ای نظری نیست که با گفتن «لا اله الا الله» موحد شود، بلکه مسأله‌ای عملی و مهمترین مسأله زندگی است. از این رو توحید با ظلم و ستم نمی‌سازد؛ سام به فرزند خود زال و نوه‌اش رستم می‌گوید همه روزه باید در راه ایزدی حرکت کنید و در طول سال نباید دستتان به ظلم باز شود.

همه ساله بسته دو دست از بدی/ همه روزه جسته ره ایزدی

در حکومت توحیدی حاکم چشم طمع تنها به لطف خدا دوخته و مزد زحمات خود را در این سرا و سرای دیگر از او می‌خواهد. اگر جامعه هم به تلاش سلطان توجه نکرده و قدرت و منزلت او را نداد، حاکم موحد دل رنجه‌ای ندارد، چون یقین دارد که خدای سبحان پاداش وی را از نظر دور نمی‌سازد. با توجه به این مسأله است که قباد، یازدهمین پادشاه ایران به کیکاوس، دوازدهمین پادشاه، هنگام تحویل سلطنت به او چنین نصحیت می‌کند:

تو گر دادگر باشی و پاک رأی/همی مزد یابی به دیگر سرای

وگر آز گیرد سرت را به دام/بر آری یکی تیغ تیز از نیام

بدان خویشتن رنجه داری همی/پس آن را به دشمن سپاری همی

در آنجای جای تو آتش بود/به دنیا دلت تلخ و ناخوش بود

بدان ای گرامی نیکو نهاد/ بیاید که کوشی به عدل و به داد

تو را دادم این تاج شاهی و گاه/به داد و دهش پوی و بسپار راه

* بر این اساس، باید حکومت توحیدی در ایران سابقه زیادی داشته باشد درحالی که می‌بینیم زرتشتیان، دوگانه پرستند و اساس تعالیم آنها توحید نیست.

ـ از منظر فردوسی، اولین حکومتی که تاریخ ایران زمین آن را ثبت کرده، حکومت کیومرث است که 30 سال دوام داشته است. در بیان شاهنامه، کیومرث نخستین پادشاهی است که تعلیم و تربیت و پوشش و خورش را به مردم آموخت. او حکومتی عادلانه داشته و مردم در سایه او در آرامش زندگی می‌کردند. اولین جنگ کیومرث با اهریمن است که دشمن خدا بود و سیامک، فرزند کیومرث در این راه شهید شد. او به امر پروردگار برای ریشه کن کردن اهریمنان لشکر بزرگی تدارک دید و آنها را شکست داد. وقتی کیومرث در سوگ فرزندش سیامک بوده، از سوی خداوند به وی الهام می‌شود که به جهاد علیه اهریمنان بپردازد. او نیز اطاعت امر پروردگار کرده و با توکل به او به جنگ اهریمنان می‌رود.

نشستند سالی چنین سوگوار/پیام آمد از داور کردگار

درود آوریدش خجسته سروش/کز این پیش مخروش و باز آر هوش

سپه ساز و برکش به فرمان من/برآور یکی گرد از این انجمن

از آن بد کنش دیو روی زمین/بپرداز و پردخته کن دل ز کین

کی نامور سر سوی آسمان/برآورد و بد خواست بر بدگمان

بدان برتری نام یزدانش را/بخواند و بیالود مژگانش را

وزان پس به کین سیامک شتافت/شب و روز آرام خفتن نیافت

ملاحظه می‌شود که اولین پادشاه ایران در بیان فردوسی نه تنها موحد است، بلکه ارتباط عمیق و معنوی نزدیکی با خداوند متعال دارد و مورد خطاب او قرار می‌گیرد. از دیدگاه حکیم طوس تنها حکومتی سزاوار بقا و قابل پیروی است که توحیدی باشد؛ در غیر این صورت محکوم به شکست خواهد بود. بدین جهت جمشید پادشاه چهارم تا وقتی با خدای خود ارتباط عابد و معبود و محتاج و غنی دارد، پیروز است. اما آن گاه که دولت خود را جهانگیر و قدرت خود را قوی یافته و همتایی در سلطنت برای خود نمی‌یابد، مغرور شده و تکبر کرده و از بندگی خود می‌کاهد و بر تکبرش می‌افزاید و هوای خداوندگاری در سر می‌پروراند. از این جا به بعد به تدریج از لطف خدا دور شده تا این که چوب خدا بر سرش خورده و از دست ضحاک شکست خورد و همه چیزش به باد رفت.

منی کرد آن شاه یزدان شناس/ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس

گرانمایگان را ز لشکر بخواند/چه مایه سخن پیش ایشان براند

چنین گفت با سالخورده مهان/که جز خویشتن را ندانم جهان

جهان را به خوبی من آراستم/ز روی زمین رنج من کاستم

منی چون بپیوست با کردگار/شکست اندر آورد و برگشت کار

به جمشید بر تیره گون گشت روز/ همی کاست رو فر گیتی فروز

چو آزرده شد پاک یزدان ازوی/ بدان درد درمان ندیدند روی

همی کاست رو فره ایزدی/برآورده بر وی شکوه بدی

اما مساله ثنویت که زرتشتیان به آن معتقدند، بحث دیگری می‌طلبد و اجمال آن این است که زرتشتیان نیز موحد بودند و دین توحیدی محسوب می‌شدند و اساسا اگر پیغمبری واقعا از سوی خداوند بیاید تنها به توحید دعوت می‌کند ولی متاسفانه زرتشت نیز همانند دیگر ادیان، دستخوش تحریف شده است.

* عدالت در منظومه سیاسی فردوسی چه جایگاهی دارد؟

ـ فردوسی ضمن بیان حالات حاکمان، عدالت و نیکی را ماندنی و ظلم و بدی را از خود راندنی دانسته و می‌گوید:

بیا تا جهانی را به بد نسپریم/به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار/همان به که نیکی بود یادگار

همان گنج و دینار و کاخ بلند/نخواهد بدن مر تو را سودمند

چهره‌ای که فردوسی به بسیاری از پادشاهان ایران می‌دهد، چهره عدالت است؛ از این رو در شاهنامه، شاهان ایران عموماً عادل و شاهان ترک و تازی عموماً ظالم هستند. هر کدام از پادشاهانی که از عدالت خارج می‌شوند محکوم به شکست شده و در شعر فردوسی چهره‌ای کریه و ناموزون به خود می‌گیرند . از این رو از پادشاه اول (کیومرث) تا زمان رستم، دوران پادشاهی قباد و کاوس، از میان دوازده پادشاه تنها دو نفر به ظلم و جور مشهورند که هر دو محکوم به شکست می‌شوند؛ برای مثال در خصوص کیومرث می‌گوید:

کی نامور سر سوی آسمان/برآورد و بد خواست بر بدگمان

دد و دام و هر جانور کش بدید/ز گیتی به نزدیک او آرمید

در مورد هوشنگ دومین پادشاه نیز می‌گوید:

به فرمان یزدان پیروز گر/ به داد و دهش تنگ بسته کمر

و زان پس جهان یکسر آباد کرد/ همی روی گیتی پر از داد کرد

چنین گفت کامروز این تخت و گاه/ مرا زبید و تاج و گرز و کلاه

جهان از بدی ها بشویم به رأی/پس آنگه در گهی گرد پای

عدالت بزرگان ایران عدالت الهی است، یعنی آنان با پیروی از آیین ایزدی و با توجه به احکام الهی و با عنایت به این که آنان نماینده خدا در زمین هستند سعی در ایجاد عدالت داشتند؛ از این رو، در نیایش فریدون با خداوند سبحان می‌خوانیم:

پس آنگه سوی آسمان کرد روی/که ای دادگر داور راستگوی

تو گفتی که من دادگر داورم/به سختی ستمدیده را یاورم

همم داد دادی و هم داوری/همم تاج دادی هم انگشتری

همه کامها دادیم ای خدای/مرا بر کنون سوی دیگر سرای

ازین بیشتر اندرین جای تنگ/نخواهم که دارد روانم درنگ

منوچهر، هفتمین پادشاه، مردم آزاری و انحراف ( از راه راست) را کافری قلمداد کرده و می‌گوید:

هر آن کس که در هفت کشور زمین/بگردد ز راه و بتابد ز دین

نماینده رنج درویش را/زبون داشتن مردم خویش را

همه نزد من سر به سر کافرند/و ز اهریمن بد کنش بدترند

کاوس، دوازدهمین شاه ایران، به شاه مازندران می‌نویسد:

بدان ای گرفتار بند غرور/که این است رسم سرای سرور

که گر دادگر باشی و پاک دین/ز هر کس نیابی جز از آفرین

و گر بد نهان باشی و بد کنش/ز چرخ بلند آیدت سرزنش

جهاندار اگر دادگر باشدی/ز فرمان او کی گذر باشدی

* نقش تقوی و توکل در حکومت‌داری از منظر حکیم فردوسی چیست؟

ـ مراد از حکومت توحیدی التزام عملی به معتقدات توحیدی است. تقوا و توکل دو رکن موفقیت حاکم موحد است. آن جا که حیله‌های سیاسی و حربه‌های اقتصادی و نظامی عقیم می‌ماند، تنها تقوا و توکل است که دستگیر انسان می‌شود. این مسأله بارها در شاهنامه مطرح شده است. حتی رستم دستان که مشکل گشای کشور است گاهی خود به دام های عجیب و غریبی می‌افتد که صد رستم در آن عاجزند؛ اما او با توسل و توکل به خدا از آن دام ها رها می‌شود. آن جا که طهمورث، سومین پادشاه ایران، در بند کردن دیوان عاجز می‌شود، به عارفی روشندل به نام شیداسب پناه برده که کارش عبادت خدا و شب و روز در نماز و روزه و راز و نیاز با حضرت بی نیاز بود. طهمورث فقط با راهنمایی او می‌تواند به خواسته‌های خود برسد.

مر او را یکی پاک دستور بود/که رایش ز کردار بد دور بود

خنیده به هر جای شیداسب نام/نزد جز به نیکی به هر جای گام

همه راه نیکی نمودن به شاه/هم از راستی خواستی پایگاه

چنان شاه پالوده گشت از بدی/که تابید از و فره ایزدی

برفت اهرمن را به افسون ببست/چو بر تیز رو بارگی بر نشست

همچنین آن گاه که رستم به جنگ دیو سفید می‌رود و باید هفت‌خوان را فتح کند، یقین دارد که دشمن خیلی قوی است، به طوری که لشکرکشی فایده‌ای نمی‌دهد و باید تنها خود به فتح این هفت‌خوان برود. با این که احتمال شکست رستم بسیار زیاد است، اما برای حفظ آبروی ایران و آزاد ساختن کاوس و فرماندهان، با توکل به خدا و اعتقاد قلبی محکم به امدادهای غیبی حرکت می‌کند. زال نیز که خود جهان پهلوانی بزرگ است به رستم می‌گوید: من شب و روز دعا می‌کنم و از خداوند قادر می‌خواهم که تو را پیروز گرداند. همه اینها بیانگر تقوا و توکل بزرگان یک کشور به خداوند است که از توحید آنها ناشی می‌شود. رستم در هر خوانی که با مشکلی رو به رو می‌شود به خدا پناه می‌برد و با او راز و نیاز کرده و از او استمداد می‌کند:

اگر داد بینی همی کار من/مگردان همی تیره بازار من

درین کار گردی مرا دستگیر/مسوزان به من بر دل زال پیر

مکن رنج این لشکرم را به باد/من و لشک و کشورم دار شاد

رستم در خوان چهارم وقتی به دام زن جادوگر گرفتار می‌شود، تنها عامل نجاتبخش او نیایش با خداوند و تمسک به نام اوست. شیاطین فقط از نام خدا هراس دارند نه از چیز دیگر. آنان چون منشأ حیله و نیرنگ هستند با هیچ حیله‌ای نمی‌توان آنها را مغلوب کرد مگر با توکل و توسط به نام خداوند سبحان که رمز پیروزی بر شیاطین است. قدرت بازو تاب مقابله با مکر و نیرنگ را ندارد؛ از این رو هر قدرتمندی در اوج قدرت گاهی گرفتار ظریف‌ترین دام‌ها می‌شوند. کیکاوس دوازدهمین پادشاه ایران وقتی گرفتار هاماوران شده و به بند می‌افتد، رستم برای رهایی وی اقدام می‌کند؛ اما از طرف دیگر با دو سپاه بربرستان و مصر نیز روبه‌روست و بالاتر این که نگران جان کاوس نیز هست، که مبادا در زندان هاماوران به او آسیب برسانند یا او را سپر خودشان سازند. از این رو پیکی به زندان فرستاده و نگرانی خود را به کاوس اعلام می‌کند و نظر او را جویا می‌شود، کاوس نیز با توکل به خدا، به رستم پیغام فرستاده، می‌گوید: تو به خاطر من کوتاهی مکن. من به خدا امید دارم و بدو توکل کرده‌ام. ضمن این که اصل، احقاق حق است نه زنده ماندن من. زمین فقط برای من ساخته نشده است تا همه چیز بر مبنای صحت و سلامتی من تنظیم شود. می‌بینیم که او نیز در حین پادشاهی و در شدت گرفتاری، به امید توکل به خدا زنده بوده و دست به کارهای مهم می‌زند. رستم نیز وقتی پیام کاوس را می‌شنود به یاران خود می‌گوید: به خدا توکل داشته باشید و بدانید که خدا یار شماست و از زیادی دشمن نترسید.

تهمتن چو لشکر به هامون کشید/سپاه سه شاه و سه کشور بدید

چنین گفت با لشکر سرفراز/که امروز مژگان بدارید باز

اگر صد سوارند و گر صد هزار/فزونی لشکر نیاید به کار

چو ما را بود یار یزدان پاک/سر دشمنان اندر آرم به خاک

* در پایان اگر مطلبی دارید بفرمایید.

ـ فردوسی هر انسانی را نیازمند نصحیت دانسته، از این رو در شاهنامه بارها به نصیحت پرداخته است. پادشاهان به جهت حساسیت و اهمیت کارشان بیش از دیگران به نصحیت نیازمند هستند. از نظر فردوسی، حاکمیت حقانیت نمی‌آورد، بلکه حقانیت است که حاکمیت می‌آورد، از این رو حاکم تا زمانی حق حکومت دارد و سزاوار پیروی است که به عدالت رفتار کند. قصه نوذر، هشتمین پادشاه ایران، بیانگر این مطلب است. او تا وقتی که به سیره پدرش منوچهر رفتار می‌کند سزاوار پیروی است، اما وقتی از صراط مستقیم خارج می‌شود مردم از او اطاعت نمی‌کنند. در این قصه علاوه بر مطلب مذکور، حق شناسی مردم ایران زمین را نیز عنوان کرده است که ایرانیان قدیم از شاهان خود کورکورانه پیروی نمی‌کردند، بلکه اطاعتشان آگاهانه بوده است. از طرف دیگر، حمایت پهلوانان ایران همچون سام، زال، گیو و رستم حمایت از یک شخص، با هر شخصیتی که داشته باشد نبوده، بلکه حمایت از هویت ایرانی به رهبری یک شخصیت مقبول و معقول بوده است؛ از این رو هیچ گاه به فکر خود نبوده‌اند. با این که بارها شرایط رسیدن به حکومت برای پهلوانان نامی ایران چون سام، زال و رستم فراهم شد، ولی آنان ذره‌ای به آن رغبت نشان نمی‌دادند.

در ماجرای نوذر و سام، عموم مردم و همه پهلوانان حتی درباریان به سام پیشنهاد کردند که پادشاهی را قبول کند و نوذر را از سلطنت عزل کند. سام نپذیرفت و گفت من متعهد به حفظ سلطنت و اقتدار ایران هستم؛ از این رو به دیدن پادشاه رفته و او را نصحیت کرد و به راه آورد. نوذر نیز از کرده خود پشیمان شد و عذرخواهی کرد و به راه درست و سیره سلف خود برگشت. در این زمان مردم همه شورش کرده و علیه حکومت قیام نمودند و نوذر برای آرام ساختن مردم به سام متوسل شد.

بسیاری از اطرافیان شاهان و رهبران دنیا به امید چنین موقعیتی در اطراف شاه زندگی می‌کند، تا روزی بتوانند سلطنت و حکومت را قبضه کنند. اگر لیاقتی از خود نشان می‌دهند و کارهای خارق‌العاده‌ای انجام می‌دهند، همه برای اثبات استعدادشان برای حکومت است؛ از این رو کوچک‌ترین امکانات را در راستای خواسته‌هایشان استفاده می‌کنند؛ ولی ایران پهلوان سام می‌گوید:

چنان باش در پادشاهی و داد/که هر کس به نیکی کند از تو یاد

چنان باشی اندر سپنجی سرای/ که رنجه نباشی بنزد خدای

فریدون شد و زو ره دین بماند/به ضحاک بد بخت نفرین بماند

چنین گفت نوذر که این نامدار/به گفتار تو بسپرم روزگار

پشیمانم از کرده خویشتن/ازین پس نوازش کنم من به تن

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
خرد
|
UNITED STATES
|
۲۰:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
0
0
عجب. آخوند و فردوسی؟ به حق چیزای ندیده
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۱:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۶
0
0
بسیار زیبا بود .استفاده کردیم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین