بولتن نيوز- سیدمجتبی نعیمی: فضای سیاسی چند هفتهی اخیر کشور، آدم را یاد رینگ بوکس میاندازد. با این تفاوت که به جای دو مبارز، چند مبارز داخل رینگ رفته و چیزی شبیه "جنگ همه با همه" راه انداختهاند. در این میان، یکی از اصلیترین بهانههای دعوای اخیر، جدال بر سر رئیس آیندهی مجلس است. ریاستی که بعضیها دوست دارند همچنان لاریجانی بر مسندش باقی بماند و بعضی دیگر، یاد مجلس هفتم کرده و حداد عادل را عَلَم کردهاند. البته اسم دیگرانی همچون ابوترابی هم به گوش میرسد، اما صدای چندان بلندی نیست.
تا وقتی چنین دعواهایی به راه نمیافتد، اهمیت بررسی موضوعات مطرح شده هم به ذهن نمیرسد، اما حالا که تا این حد "چه کسی باید رئیس مجلس باشد؟" مهم شده، لازم است بپرسیم: نقش، وظیفه و اختیارات رئیس مجلس چیست؟ جایگاه رئیس مجلس در میان سایر نمایندگان تا چه حد متمایز است؟ با توجه به جایگاه قانونی ریاست مجلس، علت نزاعهای موجود چیست؟ با عنایت به دایرهی اختیارات رئیس مجلس، آیا این همه نزاع بر سر "کیستی رئیس مجلس" ارزش دارد؟
برای پیدا کردن جواب سوالهای بالا، لازم است در ابتدا، سری به قانون اساسی و آیین نامهی داخلی مجلس میزنیم تا ببینیم طبق قوانین فعلی، چه حدود و ثغوری برای رئیس مجلس وجود دارد. سپس، این جایگاه قانونی را با آنچیزی که در فضای سیاسی امروز کشور وجود دارد میسنجیم و دعوا بر سر ریاست مجلس را ارزیابی میکنیم.
در قانون اساسی، اصل ۱۳۸، تنها اصلیست که مستقیماً در مورد رئیس مجلس صحبت کرده است:
«علاوه بر مواردی که هیأت وزیران یا وزیری مأمور تدوین آییننامههای اجرایی قوانین میشود، هیأت وزیران حق دارد برای انجام وظایف اداری و تأمین اجرای قوانین و تنظیم سازمانهای اداری به وضع تصویبنامه و آییننامه بپردازد. هر یک از وزیران نیز در حدود وظایف خویش و مصوبات هیأت وزیران حق وضع آییننامه و صدور بخشنامه را دارد ولی مفاد این مقررات نباید با متن و روح قوانین مخالف باشد. دولت میتواند تصویب برخی از امور مربوط به وظایف خود را به کمیسیونهای مشتکل از چند وزیر واگذار نماید. مصوبات این کمیسیونها در محدوده قوانین پس از تأیید رییس جمهور لازمالاجرا است. تصویبنامهها و آییننامههای دولت و مصوبات کمیسیونهای مذکور در این اصل، ضمن ابلاغ برای اجرا به اطلاع رییس مجلس شورای اسلامی میرسد تا در صورتی که آنها را بر خلاف قوانین بیابد با ذکر دلیل برای تجدید نظر به هیأت وزیران بفرستند.»
آنچه از این اصل میفهمیم آن است که یکی از وظایف رئیس مجلس، بررسی آییننامهها و تصویبنامههایست که در دولت تصویب شده و به مجلس ابلاغ میشود. هرچند طبق اصل 138 قانون اساسی، این کار بر عهدهی رئیس مجلس است اما نهادها دیگری مثل دیوان عدالت اداری نیز تقریباً چنین نقشی داشته و درضمن، سایر نمایندگان هم از باب وظیفهی نظارتیشان میتوانند به چنین مقولاتی وارد شوند. اما تنها تفاوت ایشان با رئیس مجلس در این خصوص آن است که اگر در ابلاغیات دولت ایرادی وجود داشت، وظیفهی تصریح شدهی قانونی رئیس مجلس است که آنها را برای تجدید نظر به هیئت دولت بفرستد و در غیر آن، بر خلاف وظایف قانونیاش عمل کرده، اما در مورد سایر نمایندگان، چنین صراحتی وجود نداشته و در صورت بروز اشکال، کسی نمیتواند آنها را از نظر قانونی مورد سوال قرار دهد.
از قانون اساسی که بگذریم، طبق آیین نامهی مجلس، مادهی 21:
«وظایف و اختیارات رئیس مجلس عبارتند از: 1) اداره جلسات مجلس بهشرح مواد این آییننامه. 2) نظارت بر کلیه امور اداری، مالی، استخدامی و سازمانی مجلس. 3) امضای کلیه احکام استخدامی براساس آییننامه استخدامی کارکنان مجلس و سایر قوانین و مقررات. 4) امضای کلیه نامههای مربوط به امور قانونگذاری و پارلمانی مجلس. 5) حضور در نهادهای قانونی که رئیس مجلس عضو آنها است. 6) ارائه گزارش کامل از تصمیمات و اقدامات هیأت رئیسه در رابطه با مسائل مختلف مربوط به مجلس و واحدهای تابعه آن هر سه ماه یکبار بهنمایندگان.»
برداشتی که از مادهی فوق میشود و اصل 138 قانون اساسی نیز آنرا تکمیل میکند آن است که طبق قانون، نقش رئیس مجلس، غالباً یک نقش هماهنگ کننده برای امور جاری و اداری مجلس است و از نظر قانونگذاری و حتی سیاسی، قدرتی فراتر از سایر نمایندگان ندارد. به عبارت دیگر، آنچه که از قوانین مربوط به رئیس مجلس میتوان درک کرد آن است که رئیس مجلس، نمایندهایست مانند سایر نمایندگان که صرفاً برای پیشبرد امورات اولیهی مجلس و نه مسائل اساسی آن، یکسری وظایف اضافی برعهده دارد. وظایفی که قدرت و نقش خاصی برای او ایجاد نمیکند.
حال که مفاد قانونی چنین چیزی میگویند، پس چرا در فضای سیاسی کشور، تا این اندازه بر سر "کیستی ریاست مجلس" بحث و گفتگوست؟ اگر واقعاً رئیس مجلس هم نمایندهایست مانند سایر نمایندگان، پس چرا در بین جریانات سیاسی بر سر کسب این جایگاه نزاع وجود دارد؟ اصولاً چرا بین برداشتی که منباب رئیس مجلس از قانون میشود با برداشتی که در بین جریانات سیاسی وجود دارد و در این دعواها هم بر آن تأکید میکنند، تفاوت هست؟ چرا با اینکه طبق قانون، رئیس مجلس صرفاً هماهنگ کنندهی امور مجلس است، جریانات سیاسی کشور شأنی در اندازهی فصلالخطاب داخلی مجلس، ریش سفید مجلس، پدر مجلس، عامل رأیآوری یا رأینیاوردن قوانین و در نهایت، چکیده و همهکارهی مجلس برایش قائلند؟
شاید برای سوالات فوق، جوابهای متنوعی وجود داشته باشد، اما به نظر میرسد یکی از اساسیترین جوابهایی که در این خصوص میتوان داد آن است که جریانهای سیاسی ما توانایی کشف یا تربیت نیروهای قوی در کل کشور را ندارند و فرایند نخبهپروری سیاسی که بارها مورد تأکید رهبر انقلاب قرار گرفته، به نحو شایستهای مورد توجه ایشان نبوده است. از آنجا که معمولاً احزاب، جریانها و ائتلافهای سیاسی ما خلقالساعه بوده و ترکیبی از آدمها ناهمگن با علایق و ارزشهای متفاوت و گاه متعارض هستند که صرفاً برای تأمین منافع کوتاه مدت دور هم جمع میشوند، اتفاق مبارک تولید مثل سیاسی، تربیت نیروی کیفی و حتی کشف پتانسلهای موجود اما مغفول انجام نمیشود.
در نتیجه، با قائل شدن برخی استثنائات، زمان انتخابات عموماً با نامزدهای انتخاباتیای مواجه هستیم که با وجود رجزخوانیهای فراوان علیه هم و تفاوت ظاهریشان، در عمل، تفاوتی با هم ندارند. شاید در طول دوران تبلیغات، آقای "الف" خودش را خیلی متفاوت از آقای "ب" نشان دهد ولی نکته آنجاست که اگر هر کدام از این دو وارد مجلس شوند، همان نقشی را دارد که دیگری توانایی ایفایش را دارد. در اینجا شاهد آن هستیم که از مجموعهی نمایندگان کشور، عموماً کسانی وارد مجلس میشوند که در حد معیارهای تعیین شده برای نمایندهی مجلس نیستند و مهمترین نقشی که در مجلس ایفا میکنند، همان نقش "سیاه لشکری" مجلس است.
تجربه نشان داده این سیاهیلشکرها که اکثراً نمایندگان شهرستانها هستند، هم جذب فراکسیونهای ساخته شده توسط نمایندگان پایتخت میشوند و هم به نیروی افراد شاخص مجلس تبدیل میشوند. نیروهایی که در زمان تصویب آراء، چون استقلال سیاسی ندارند، گوش به فرمان لیدر خود هستند.
حال، مدیریت سیاهی لشکرهای مجلس، فراکسیونهای اعتباری و نمایشی آن و آدمهای جذبکنندهی نیرو، نیازمند کارگردانیست که اسمش "رئیس مجلس" است. رئیسی که بتواند خرده قدرتهای درونگروهی را سر و سامان دهد و در زمان تصویب آراء یا اعلام نظر، قدرت بسیج آنها را داشته باشد. رئیسی که از آنچنان کاریزمایی برخوردار باشد که خلاءهای قانونی نقشهای اضافه شده را پر کند.
بنابراین، علت اهمیت پیداکردن رئیس مجلس ریشه در مناسبات قدرت دارد و چینش یک بازی سیاسی پیشروست، و الاّ بر اساس مفاد قانونی موجود در این خصوص، چنین نقشهای اضافی برای رئیس مجلس، هیچ جایگاه حقوقی ندارد و اموری اعتباری هستند. پس آنچه باعث میشود "کیستی رئیس مجلس" مهم باشد، قدرتیست که جریانات سیاسی از مدیریت سیاهیلشکرها مجلس پیدا میکنند و لاغیر.
نکتهی جالبتر در اینجاست که جریانات سیاسی ما به جای حل کردن اصل مسئله (فقدان نیروهای سیاسی قوی در سطح کشور و تولید نمایندهی مجلس ضعیف) دنبال پاک کردن صورت مسئله هستند و میخواهند با پیدا کردن یک مدیر قوی، این همه ضعف را بپوشانند.
معلوم نیست جریانات سیاسی ما کی قرار است به خود بیایند؟ کی میخواهند با مردم همراه شوند؟ کی میخواهند انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و چشماندازهای تمدنی آنرا درک کنند و دغدغههایشان را در آن حد قرار دهند و شأن انقلاب و جمهوری اسلامی فکر کنند؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
نظر من هم همینه
ولی حداد بشه بهتره.
البته ورود ابوترابی به این مقوله از جهت جلوگیری از دو قطبی شدن ریاست مجلس و استفاده از ظرفیت ها و مقبولیتهای اجتماعی و سیاسی ایشان، قابل تامل است.
لاریجانی که حسابی خودش رو نشون داده
من عاشق دوتا جمله لاریجانیم یکی و قتی اعلام میکنه پایان رای گیری
یکی هم وقتی میگه با رای بالا تصویب شد خداییش انگار از اول ریس بوده و ریس زاده شده
البته من به ریاست اقای حداد رای دادم تو نظرسنجی
ما هم اولویت دوم که حداد بود رو طبیعتا قبول داریم
پایداری همیشه جواب می دهد