با خودش فکر کرد: عجب اشتباهی! پارسالی فندقی دوست داشت، ناخوداگاه یاد ولنتاین پارسال افتاد، حالا او داشت چه کار میکرد؟ چه کسی برایش هدیهی ولنتاین میخرید؟
نگذاشت خاطرات بیشتر از این غرقش کند. سریع به خودش آمد و فروشنده را که داشت به آن طرف مغازه میرفت از پشت صدا زد: بسته بندیش شیک و فانتزی باشه لطفاً.
■■■
از چند روز پیش که افتاده بود به جان خانه حالا رسیده بود به زیرزمین. داشت کمد چوبی را تمیز میکرد. پر از یادگاریهای قدیمی بود که حالا حسابی خراب شده و خاک گرفته بودند. یک کیسه زبالهی بزرگ گذاشته بود کنار دستش و یکییکی میانداختشان داخل آن. به دفتر مشق اول دبستانش که رسید دلش نیامد. نگهش داشت. عروسک موطلایی بچگیهایش را هم.
ته یکی از طبقهها دستش به یک چیز نرم خورد. بیرون که آورد شناختش. یک قلب عروسکی بزرگ که رویش با حروف انگلیسی سفید نوشته شده بود: آی لاو یو. قرمزی عروسک حالا حسابی کدر شده بود، مخملش هم خاک گرفته بود. یاد خاطرات گذشته افتاد. شیرین نبود. حالا دیگر شیرین نبود. بدون تأمل قلب پارچهای را هم داخل کیسه انداخت.
چند ساعت بعد که داشت شیشههای آشپزخانه را دستمال میکشید دختر کوچکِ خواهرش قلب به دست دوید تو: خاله این باشه مال من؟
با بیتفاوتی گفت: مال تو. فقط خیلی کثیفه. بده برات بشورمش.
■■■
از اتوبوس پیاده شدند. چند قدم آن طرف تر فروشندهی دورهگرد بساطش را کنار پیاده رو پهن کرده بود و داد میزد: کارت تبریک ولنتاین، عروسک ولنتاین...
دختر دبیرستانیها با مانتوهای سرمهای،کوله به دوش دورش جمع شده بودند و کارتهایش را بالا و پایین میکردند. لبخند زد. چه روزهای شاد و بیدغدغهای داشتند. بعد بی هوا رویش را برگرداند طرف دوستش: ولنتاینم نزدیکهها!
سکوت و ابروهای درهم رفتهاش را که دید یادش آمد هفتهی پیش جدا شده. حسابی شرمنده شد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
چقد پست واسه ولنتاین دادی!
حالا کسی هم بت تبریکید؟? ?؟
ممنون
اما این ولنتاین هم مصیبتیه در نوع خودش
افسانه ای که مبنای تاریخی نداره ( اگر این مسئولین اینترنت با این فیلترینگ مسخره بازی در نیارن با مراجعه به ویکیپیدیا قابل مشاهده اس )
حالا کار نداریم گیریم مبنای تاریخی هم داره ، خب شجاعت اون کشیش در تشویق ازدواج قابل تحسینه ( فرض می کنیم این چیزایی که میگن حقیقت داره و رخ داده ) اما الان تبدیل شده به یکی دیگه از مظاهر مصرف گرایی و چشم و هم چشمی و ارتباط نامشروع و هزار مصیبت دیگه .
به قول معروف اومدن ابروشو درست کنن چششم کور کردن .
مشکلی با ذات ولنتاین ندارم ، فی نفسه میتونه کاربرد خوب هم داشته باشه مثلا برای زن و شوهرهایی که تو این زندگی ماشینی حتی یادشون میره به هم بگن دوست دارم
حتی قربون صدقه های معمولی هم تبدیل شده به تکرار جملات بیروح برای رفع تکلیف یا خلاصی از عذاب وجدان برای گول زدن خودمون
شاید بخاطر بیاریم که : هن لباس لکم و انتم لباس لهن