واقعاً اختلاف نظر درباره یک موضوع واحد باید تا چه اندازه باشد؟ تا کی ما باید سر موضوع به این سادگی توی سر و کله همدیگر بزنیم؟ دنیا دارد متحول می شود ولی ما ایرانیها که کلی ادعای فهم و شعور هم داریم هنوز نتوانستهایم یک موضوع به این سادگی را پیش خودمان حل کنیم! واقعاً آزادی بیان در ایران بیشتر است یا غرب؟ ای خواننده گرام، اول پیش خودت پاسخ بده بعد باقی را بخوان، حتی شما دوست عزیز!
وبلاگ دردنامه
دو سه دیدگاه رایج وجود دارد که به صورت عجیبی همدیگر را نقض می کنند. اولی میگوید در ایران آزادی بیان در وضع اسفباری نسبت به غرب است و دومی می گوید موضوع دقیقاً برعکس است. سومی هم
(که موضوع اصلی این نوشتار است و در بین خود ماها نیز رواج نسبتاً زیاد
دارد) می گوید اگرچه آزادی بیان در ایران کمتر از غرب است ولی نظام ایران
عادلانه تر از غرب تصمیم می گیرد و مهم همین است. گاهی دعوا بر سر این موضوع این قدر بالا می گیرد که انگار مسأله اصلی مناقشه همین است. به عنوان یک نمونه از هزاران محمد نوری زاد در مقایسه بین ایران و امریکا می گوید:«به راستی که مردم ما، در بازگو کردن مکنونات قلبی خویش، محدود و در
تنگنایند. شاید به همین دلیل است که واگویه کردن مسائل خنثی، در رسانههای
ما به افراط گراییده است. مردم ما، به هیچ وجه، از آزادی بیان بهرهای
ندارند. خفقان گستردهای، زبان مردم را از کار انداخته است... برخلاف مردم آمریکا، که صغیر و کبیرشان از این لذت متنعم
اند. در آنجا ، مردم، بدون لکنت، و بسیار روان، با بزرگان خود سخن می گویند
و حتی مفاسد آنان را در حضورشان به رخ می کشند.»
بعضی
ها وقتی می خواهند بحث کنند می گویند آزادی بیان اصل نیست و اصل عدالت
است. بعضی ها هم می آیند می گویند نخیر این ده تا مثال هست که در غرب هم
سانسور و سرکوب وجود دارد و این خلاف ادعایشان است در حالی که اساساً ایران
ادعای آزادی بیان ندارد. نمی گویم غلط است ولی بگذار یکبار برای همیشه به این دعوای زرگری پایان بدهیم.
این بار بیائید یک بار هم که شده آزادی را به عنوان معیار در نظر بگیرم.
اصلاً نمی خواهم مثال از غرب بزنم. می خواهم گوش بچه های مذهبی را بکشم که
می گویند ناچاریم آزادی بیان را کم کنیم.
مشکل از آنجایی آغاز می شود که ما ساده لوحانه تمام آزادی را در آزادی بیان منحصر می کنیم.
اصلاً آزادی به چه می گویند؟ آیا غیر از این است که آزادی یعنی حق انتخاب؟
اگر این را قبول دارید پس
واقعاً ساده لوحی نیست اگر نفهمیم ایران تنها
کشوری است که تقریباً در هر
انتخابات بر روی موجودیت خودش رأی گیری برگزار می کند؟! واقعاً بچگی نیست
که متوجه نشویم جمهوری اسلامی تنها
نظامی در تمام تاریخ است که در تمام سالهای موجودیتش با تهدید مواجه بوده
و حاضر شده برای پاسخ گفتن به این تهدیدها در تمام آن سالها تمام سرمایه
مردمیاش را بیاورد وسط و به تمام جهان نشان بدهد.
این یعنی حق انتخاب و آزادی واقعی.
این یعنی اگر مردم جمهوری اسلامی را نمی خواهند نیایند راهپیمایی. مردم
اگر نمی خواهند به مصطفی معین و میرحسین موسوی و مهدی کروبی رأی بدهند. یک
کمی در اینترنت بگردید تبلیغ ساسی مانکن برای کروبی را به راحتی می توانید
پیدا کنید.
من می خواهم بدانم
چه وقت در امریکا به یک اسلامگرا اجازه می دهند کاندید ریاست جمهوری
بشود؟ اصلاً چه وقت به یک منتقد نظام لیبرالی اجازه مطرح شدن می دهند؟
بیائید سر خودمان را شیره نمالیم. مشکل جنبش سبز آزادی نیست، مشکل اصلیش
اقلیت بودن است. مشکلش این است که انتخابات مثل خیلی چیزهای دیگر در مملکت
ما وارد شده ولی فرهنگش به طور کامل جا نیفتاده است. اینها هم خوب روی این
خلأ فرهنگی مانور دادند.
چرا باور کردنی نیست؟ وضعیت غرب این قدر رقت بار است که در آرمان خود ساخته
اش (آزادی) هم کیلومترها از دیگران عقب افتاده. دست و پا زدنش توی
خاورمیانه مشخص کننده میزان طرفداریاش از آزادی است. در کشور خودشان که جای خود دارد!
جای
تأسف دارد که کسی مثل رضا امیرخانی در کتاب نفحات نفت نظام حزبی امریکا را
یک نظام واقعی برآمده از جنگ شمال و جنوب دانسته و دسته بندی های داخل
ایران را یک دسته بندی موهومی برآمده از میزان نزدیکی و دوری نسبت به نفت
برشمرده است. دقیقاً موضوع برعکس است.
مصاحبه
دکتر فؤاد ایزدی در رابطه با وضع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی امریکا بسیار
خواندنی است. لینکش را گذاشته ام حتماً مطالعه کنید. در پستی جداگانه خلاصه
ای از آن را ارائه خواهم داد ان شاءالله.