مقدمه:
تشریح موضوع بحث و لزوم برخورد "محققانه" با آن
این گفتار پیرامون مشکلات نظام مقدس جمهوری اسلامی و در رأس آن مقام محترم ولی فقیه و وظیفه ما در قبال آن است، یک عدّه سعی دارند که بگویند این مشکلات بخاطر آن است که اساساً «حکومت دینی »موفّق نیست. ما نمیگوئیم با تعصّب گفته شود که حکومت ما حکومت دینی است یا با تعصب بگوئیم این حکومت بهتر از همه حکومتها است، بلکه میبایست روی این مسئله پژوهشی صورت گرفته و در یک سیکل کامل تحقیقاتی، سه سطح «تحقیقات نظری»،«تحقیقات کتابخانهای » و«تحقیقات میدانی » انجام گیرد، تا پس از طی این مراحل ببینیم اینکه بعضیها میگویند حکومت دینی فایدهای ندارد، به چه دلیل است؟ آیا واقعاً حکومت دینی بیفایده است؟ مشکلات و موانع چنین حکومتی چیست؟ اساساً ماهیت این پدیده اجتماعی بنام حکومت دینی چیست؟ چرا حکومت دینی پدید آمد؟ و... باید روی این مسایل دقت نمائیم.
اینکه کسی با پیدا کردن 100 مورد یا حتی ده هزار مورد مشکل اجتماعی بلافاصله حکومت دینی را ناممکن و ناموفق بداند و بگوید این جای بحث ندارد و مطلب را تمام شده بداند، این برخورد درستی نیست، چون اگر مصادیق و« تعداد» وقایع در یک موضوع از نظر کمّی بالا بود؛ ولی تا «قدرت تحلیل» کمیّتها وجود نداشته باشد، و نتوان از آن نتیجه مشخصی بدست آورد، نه رد کردن صحیح است و نه اثبات کردن.
نه ما دعوی داریم که بلافاصله و بدون دلیل یک مطلب را اثبات نمائیم و نه آنها انتظار داشته باشند که بلافاصله هر چیزی را رد کنند و ما هم آنرا بپذیریم. هم ما و هم مخالفین، با هم باید بپذیریم که رد یا اثبات یک مطلب قبل از رسیدگی لازم و شایسته نسبت به آن مطلب، ظلم به خودمان است نه ظلم به آن مطلب، چه اینکه هرگاه ما نادانسته یک مطلب را رد کنیم، خودمان را از یک علم و اطلاع محروم ساختهایم.
ضرورت تحلیل و ارزیابی وضعیت نظام در سطح «کلان»
بنابراین باید مشکلات جامعه امروز را دقیقاً بررسی کرد تا ببینیم ریشه مشکلات فعلی اجتماعی چیست؟ برای حل این قضیه میتوان به بررسی تاریخ پرداخت تا ببینیم چرا در دوران خلفاء مشکلات جامعه اسلامی کمتر بوده است؟ چرا حکومت ابوبکر یک حکومت به ظاهر موّفقی بود؟ چرا حکومت عمر در ظاهر یک حکومت موفقی بود؟ به چه دلیلی حکومت عثمان «بصورت نسبی»موفق نبود؛ ولی حکومت معاویه بصورت نسبی موفق بود؟ و بالاخره چرا بر عکس این موارد، حکومت عدل علی بن ابی طالب «علیه افضل صلوات المصلین» با مشکلات بسیاری مواجه بود و از نظر «ظاهری» به بن بست رسید؟ باید این وقایع بررسی گردد یا فرضاً باید ببینیم چرا حکومت خلفاء عباسی در حدود پانصد سال بصورت موفق ادامه یافت؟ و... در جواب به این سئوالات، ابتدا باید دید اساساً تعریف «موفقیّت» چیست؟ گاهی یک معنای از موفقیت در ذهنها هست که بر اساس آن میگویند، حکومت علی بن ابیطالب علیه السلام موفق نبوده است. قطعاً چنین تعریفی، «معیوب» است؛ چون در «کارآمدی» علی بن ابیطالب علیه السلام که تردیدی نیست. حضرت در «ولایت تاریخی» و در اینکه اسلام را از فسادها بیمه سازند، کمال توفیق را داشتند. بلکه به یقین میتوان ادعا نمود که هیچ حکومتی مانند حکومت علی بن ابیطالب علیه السلام اثر تاریخی نداشته است، علی بن ابیطالب علیه السلام چهره تمام نمای «عدل» در طول تاریخ است، مسیحیها در مورد علی علیه السلام کتاب نوشتهاند، حتی کمونیستهایی که خداپرست هم نیستند در تحلیل وقایع تاریخی، علی بن ابیطالب علیه السلام را عدل گرا و «مجسمه عدالت» دانستهاند.
بنابراین علی بن ابیطالب علیه السلام در تأثیر تاریخی نقش اول را دارا است. آنقدر اثرش درخشان است که بعضی فکر میکنند نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آن اثر را نداشته است. اما اگر دقت هم شود میبینیم که در واقع علی علیه السلام آیه و علامت رسالت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میباشد، مناسک عملش را هم از نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آموخته است و تابع ایشان بوده و نمونه تمام عیار پرورش رسول خدا است.
علی علیه السلام در ولایت تاریخیاش پیروز است؛ اما باید دید چرا در «ولایت اجتماعی»اش به بن بست رسیده است؟ چه مشکلاتی وجود داشته و چه کاستیهایی موجود بوده است؟ در جواب باید گفت که در آن زمان ارتباط سران اقوام با مردم و ارتباط مردم با ایشان یک ارتباط « مادّی» بود که به دلیل شرایط نظامی تسلیم حضرت علی علیه السلام شده بودند، یعنی به دلیل جنگهای حضرت تابع ایشان شده بودند، در آن 10 سالی که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه تشریف داشتند همهاش در حال جنگ بودند، بزرگترین مظهر قدرت نظامی ایشان هم حضرت علی علیه السلام بود، در آن زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوسیله قدرت نظامی به یک پیروزیهایی رسیده بودند که در آن شرایط هم سران اقوام و هم مردمان آن اقوام، بخاطر سیطره قدرت نظامی تسلیم شده بودند نه اینکه قلباً همراه شده باشند.
پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که مسئله و حی قطع شد، آنها بلافاصله به فکر توطئه و دسیسه افتاده و کودتا کردند و حکومت قومی را از سر گرفتند، آنگاه که حکومت قومی تحت لوای خلافت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و... با گرایش به نظامی قومی و توجه به سران پای گرفت، در این زمان صورت جنگ تغییر کرد و درواقع زمان مقابله «خون با شمشیر» رسید و این بار علی علیه السلام نه با شمشیر، همانند جنگهای صدر اسلام، بلکه با مظلومیت و صبر به جبهه رفت، این دفعه جنگ سیاسی - نه جنگ نظامی - در ظریفترین شکل پرورش فرهنگی آغاز شد؛ یعنی در این دوره هم جنگ، جنگ سیاسی بود؛ اما با هدف «تغییر فرهنگ» صورت میگرفت، هدف از تغییر فرهنگ هم تغییر فرهنگ «قومیّت» به فرهنگ «اسلامی» بود، در این دوره موضعگیرها موضعگیرهای سیاسی بود، برخورد طرفین بصورت نشستن و بحث کردن نبود؛ اما بوسیله موضعگیری سیاسی، مسایل و معضلات فرهنگی و حل آن دنبال میشد تا از این طریق شنائت شیطنتهای آن زمان برملا شود.
بهرحال چنین جنگی در زمان حضرت علی علیه السلام آغاز شد و دارای پیروزی تاریخی هم بود. حال اگر کسی همین مسایل را در سطح «خُرد» و جزیی بررسی نماید و آنرا در سطح «کلان » محاسبه ننماید، خواهد گفت این چه حکومتی است که علی علیه السلام دارد، این چه عدالتی است که امکان بوجود آمدن ستون پنجم را در داخل نظام فراهم میآورد، یا چرا با معاویه میجنگد و چرا...؟
فقدان مدل اسلامی تحریک انگیزهها و تبعات آن
اگر وضعیت انقلاب اسلامی خودمان را بررسی کنیم، میبینیم که سالهاست انقلاب به پیروزی رسیده است؛ اما وضعیت «ادراکات» که یک دفعه کنفیکون نشده است، از طریق ملائکه یا از آسمان که یک دفعه برای نظام ما کارگذار نیامده است و... بنابراین مشکلات جامعه ما به مراتب سختتر از جامعه کفار میباشد، چون آنها ابزار تحریک انگیزهانگیزه (مادی) را در اختیار دارند، اما ما در زمینه تحریک انگیزه الهی در محدودیت و تنگنا هستیم، اگر بخواهیم این وضعیت را تشبیه کنیم مانند این است که ماشین ما گازوئیلی است، ولی سوختی که در اختیار داریم، بنزین است، خوب بنزین که در فشار محترق نمیشود، به گازوئیل نیاز داریم که آنهم وجود ندارد، یا اینکه ماشین بنزینی است و ما بجای بنزین گازوئیل در اختیار داریم، خوب در اینصورت اگر بخواهیم در ماشین بنزینی گازوئیل بریزیم، باز کار درست در نمیآید؛ یعنی باید بین ماشین و سوخت «تناسب» باشد. الان وقتی ما افرادی را که دارای انگیزه مذهبی هستند، به درون نظام اداری میفرستیم، فاسد میشوند، آنهایی هم که انگیزه مذهبی ندارند و میتوانند با این ادرات کار کنند، کارشان به درد ما نمیخورد، بلکه بعضاً کارشان موجب ایجاد مزاحمت است.
به عبارت دیگر اگر بخواهیم «فرهنگ سرمایهداری» را حاکم کنیم تا ادارات آنرا بپسندند، این امر حزباللهیها را فاسد میکند، حزباللهی دچار بیماری میشوند، آنهم بیماری« غیر مقنن». شاید گفته شود: بیماری غیر مقنن به چه معنا است، بیماری که مقنن و غیر مقنن ندارد، در جواب باید گفت خیر، اینگونه نیست، چون گاهی یک پزشک ویروس ضعیف شده را به بدن تزریق میکند تا بدن را تدریجاً برای دفاع در مقابل آن بیماری پرورش داده و پادزهر آنرا بسازد، طبعاً چنین کاری به مقصود ارتقاء قدرت و سلامت بدن انجام میشود، این به معنای بیماری مقنّن است؛ ولی گاهی بدن شخصی را دفعتاً و بدون هیچ سیکل مشخصِ آزمایشگاهی، در مقابل میکروب قرار میدهند، در این صورت انسان مبتلابه آن مرض شده و خسارت میبیند.
اگر بدترین میکروب را - که میکروب هاری است - ضعیف کنند و در سیکل 15 روزه به بدن تزریق نمایند،(بصورت مقنن باشد) بدن در این مدت به درست کردن پادزهر میپردازد، آنگاه اگر میکروب قوی هاری هم به شخصی تزریق شده یا به او سرایت کند بدن در مقابل آن به راحتی مقاومت خواهد کرد، چون در اینصورت سیستم دفاعی بدن انسان همانند ورزشکار در مقابل بیماری ورزیده و مقاوم شده است، ولی چنانچه میکروب هاری را دفعتاً(غیر مقنّن ) به انسان تزریق نمایند، مرگ انسان قطعی خواهد بود.
در زمان طاغوت افراد به سراغ فساد میرفتند، اما وارد شدن به امور فاسد، دارای یک سیکل مشخصی بود، از دبستان تا دبیرستان و تا دانشگاه و اروپا رفتن و... در یک سیکل مشخص و برنامه منظم و بصورت مقنن هر شخصی به یک انسان فاسدی تبدیل میشد، اما فاسدی مکانیزه و حساب شده میشد و جای پا و رد پایی هم از خود بجای نمیگذاشت که کسی رد پای او را ببیند، آن چنان در نظام اجتماعی رفتار مینمود که همه میگفتند این شخص انسان منضبطی است و تخلفی ندارد؛ اما اگر الان یک دانشجو، طلبه یا حزب اللهی - البته آنهایی که از نظر این حیلهها عوام باشند - وارد آن شرایط شوند، فساد بر آنها تأثیر خواهد گذاشت بحدی که دیگر چنین شخص فاسدی نه به خودش رحم میکند و نه به جامعه.
چون یک قشر از جوانان که شرح صدر للکفر پیدا نکردهاند شرح صدر للایمان هم که از قبل نداشتهاند، بلکه از قشر متوسط مردم محسوب میشوند. بله، در شرایط جنگ همین اشخاص حاضر بودند، جانشان را فدای اسلام و انقلاب کنند، اما الان چون از نظر بنیه روحی و پیچیدگی ذهنی، انسان تقریباً بسیطی هستند، از تهاجم فرهنگی متأثر خواهند شد.
تلفات نیروی انسانی لازمه تنگنای فرهنگی موجود در امر اداره
بهرحال باید چه کرد؟ آیا میبایست کارها را از دست اینها گرفته و بدهیم به دست کسانی همانند طرفداران بازرگان که مثل آب خوردن و راحت الحلقوم کشور را به دست امریکا بسپارند؟! یا اینکه به »تلفات نیروی انسانی« راضی بشویم، یعنی بگوئیم عیبی ندارد که مرتباً یک عده حزب اللهی بر سر کار گمارده شوند و احیاناً هم یک مقداری از اموال کشور را به هدر دهند تا در نهایت بعضی از آنها هم ضایع شوند و کنار بروند تا عده دیگری بجای آنها بنشینند، چه کار میتوان کرد؟ به نظر میرسد وقتی در اضطرار هستیم و هنوز «ابزار اداره اسلامی» در دست نیست، باید به همین وضع راضی باشیم.
این را هم باید دانست که نباید انتظار داشته باشیم که ابزار اداره به ما وحی شود، بلکه باید کار کرد و زمان و وقت صرف شود تا چنین ابزاری تولید شود، علاوه بر این مشکل، تقریباً موانع و مشکلات زمان حکومت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام هم در زمان ما وجود دارد، هم از نظر «کفار» خارج از کشور و هم از نظر «منافقان» داخلی، دچار مشکلاتی هستیم که بی شباهت به آن زمان نیست حال در چنین وضعیتی آیا نباید بر «مظلومیت» مقام معظم رهبری، حضرت آیة ا... خامنهای مدّظله العالی گریه کرد؟!
شما میبینید که دشمنان ما مسلح به سخت افزار و نرم افزارهای مدیریتی هستند، اما ما متأسفانه در داخل گرفتار نفاقها (چه نفاق مقدس مأبها و چه نفاق دانشگاهیها، روشنفکرها و کارشناسها) هستیم.
یک قشر هم همان حزباللهیها هستند که رهبر، آنها را دوست دارد، اینها انسانهای وارستهای هستند و با استمداد از همین نیروها میتوان این پرچم اسلامی را نگهداشت؛ اما تا ابزارهای لازم تولید نشود، رهبر ناچار است شاهد به هدر رفتن یا از بین رفتن این نیروها باشد، قطعاً این وضع خوشایند مقام معظم رهبری نیست، اما با این احوال ایشان در یک ضیقی قرار گرفتهاند که ناچار است حزب اللهی را که به منزله بچههایش میباشند به جاهایی ( مراکز فرهنگی ) بفرستد که اینها از نظر اخلاقی و فرهنگی بیماری عفونی بگیرند و بعضاً آنقدر بیماری آنها مسئله دار باشد که مرضش مسری و قابل سرایت باشد که نباید هم کسی نزدیک آنها شود.
لزوم توجه به «مقدورات» در ارزیابی کارآمدی ولی فقیه
شاید گفته شود، بهرحال چگونه باید این وضع را تحلیل نمائیم؟ در جواب میگوئیم ابتدا باید مقدوراتی را که در اختیار مقام معظم رهبری هست، بررسی نمود، آنگاه با توجه به آن مقدورات تحلیل نمود که آیا عملکرد ایشان خوب است یا بد، علاوه بر این باید مقدورات بررسی شده را «طبقهبندی» نمود، تا بتوان حساب شده نظر داد، نباید بیانصافی نمائیم.
میتوان مقدورات را مثلاً به نیروی انسانی و غیر انسانی و... طبقهبندی کرد، فرضاً در نیروهای انسانی باید همه را در نظر داشت، نه اینکه بصورت کلی بگوئیم چند میلیون تحت امر ایشانند، باید اقلیتهای مذهبی، اهل تسنن، فساق، مقدس مآبها و... را هم دید، فکر نکنیم که مقدس مآبها لشکر درجه یک مقام معظم رهبری هستند، این مقدس مآبها کسانیاند که هرگاه مقام معظم رهبری بخواهند ذرّهای با قوانین سرمایهداری بجنگند، داد و فریادشان بلند میشود. یا اگر مثلاً خواستیم وجوهات را بعنوان یکی از مقدورات ایشان بررسی کنیم، چنانچه با دقت بررسی کنیم، خواهیم دید که همه سرمایهداران جامعه ما اهل پرداخت وجوهات نیستند؛ بلکه فرضاً سرمایهدارهای رده دو یا سه اهل پرداخت وجوهات هستند. که تازه 20 درصد اینها بصورت کامل و صحیح وجوهات را میپردازند، این 20 درصد هم پایینترین سطح دسته خودشان هستند و چیز قابل توجهی نیست، چون اگر کل سرمایه رده دو و سه را جمع کنیم به اندازه نصف سرمایه رده یک هم نمیشود که متأسفانه این رده یک اصلاً به مسئله وجوهات اعتنایی ندارند، با تحقیق و بررسی میبینیم که این گروه عمدتاً کاری هم به مقدس مآبها ندارند و کارشان اخلال اقتصادی است؛ اما هر وقت هم که بخواهیم دست این گروه را کوتاه کنیم، صدای مقدسین در میآید، اگر هم بخواهیم این گروه را آزاد بگذاریم، فساد ایجاد میشود. به تعبیر دیگر اگر بخواهیم نظام و الگوی اقتصادی سوسیالیستی را پیاده کنیم، با احکام ما متعارض است، اگر هم بخواهیم نظام سرمایهداری را پیاده کنیم، باز از جنبه دیگر با مبانی اقتصاد اسلامی سازگاری ندارد.
به فرمایش امام راحل تا زمانی که انقلاب فرهنگی، محقق نشود، ما دچار نسخه شرق و غرب هستیم، هر کدام از این دو نسخه را که عمل نمائیم، همانند خوردن گوشت میته در بیابان است، باید توجه داشت که اگر هم در جایی انسان مجبور به خوردن میته شد، از عوارض آن مانند پیچش دل، عفونت روده و... گریزی نیست، چون خاصیت خوردن چنین گوشتی تنها این است که فرد مثلاً چند ساعت دیگر زنده باشد تا به یک آبادی برسد، اما قطعاً بعدها دارای عوارض ناهنجاری خواهد بود.
در جواب به معترضین میگوئیم ما باید چه کنیم؟ به حزب اللهی گفتهایم که با همین الگوهای فعلی کشور را اداره کنید، آنگاه آنها هم مریض میشوند و شما مریضی آنها را به رُخْ ما و اسلام میکشید. چرا شما راندمان کلی را نمیبینید. اگر کسی بپرسد، چگونه میتوان راندمان کلی را دید؟ میگوئیم شما به مسایل خارج از ایران توجه کنید، در مقیاس جهانی که مدیریت بدست روحانیت نیست، در یک قسمتی از آفریقا روزی 400 طفل از گرسنگی میمیرند، شما ببینید، «جهل، فقر و عدم قدرت تصمیمگیری» چه بلایی به سر میلیونها انسان آورده است، انقلاب ما با صدور شعارهایش درصدد است که میلیونها انسان را از بند ظلم رها کند، طبیعی است که ما در این راه تلفات هم داریم معترضین باید بدانند که اگر روزی حکومت روحانیت کنار برود و غرب زدهها روی کار بیایند، در آن صورت فسادها مدرنیزه شده و دیگر کسی نمیتواند در آن سر در بیاورد، یعنی دیگر »اطلاع« به سادهگی به مردم نمیرسد، حتی اساساً بخاطر فیلترهایی که قرار خواهند داد، خیلی از اطلاعات پخش نمیشود، در آن زمان منکر را معروف جلو میدهند.
آنهایی که میگویند فلان مسئول انقلابی با فلانی در آب شنا کرد و... آیا نمیدانند که در زمان طاغوت در همین کشور در جلوی زن شاه (فرح) و در مجمع و مرأی عموم عمل آمیزش انجام میشد، چرا شما به این خلافهایی که در خفا انجام میشود، این همه حساسید؛ اما مثلاً نمیگوئید در تلویزیون چند برنامه قرآن پخش میشود؟! چرا نمیگوئید الان در محل سابق برگزاری جشن هنر، سمینارهای مذهبی برگزار میگردد؟
در زمان طاغوت به مسئله عزاداری بی توجهی شده و هیچگاه به چنین کارهایی مدال نمیدادند، این را هنر ارتجاعی و یک نوع عقب گرد میدانستند، میگفتند: این شخص که به دنبال عزاداری میرود، به زن، فرزند و عیاشی و... نیاز دارد، اما از آن محروم مانده است، آنگاه محرومیت و شکست خودش را با «مطلق تراشی» آرام میکند و اسطورهسازی میکند عکسالعمل محدودیت روانی این شخص این است که حقگرا شده و حق خیالی درست کند، آنگاه برای حق خیالی، رهبر درست کرده بعد هم آن رهبر را مظلوم میداند، آن رهبر نیز مظلومانه کشته میشود، لذا این شخص بر سر خود میزند. در واقع این شخص که بر سر خود میزند، در حال بروز یک عکسالعمل رفتاری ناهنجار نسبت به ارضاء خودش میباشد، این شخص عقب ماندگی ارضایی خودش را بصورت شرکت در مناجات، جلسات روضه و سینهزنی ظاهر میسازد، اما آن کسی که در حال زنا کردن است، میداند که به دنبال چه چیزی است، خودش را هم مقید به این مسایل نمیکند، از این رو عقب ماندگی هم نداشته و خودش را ارضاء میکند!!!
در کاواره مشیر شیراز با طرّاحی احسان نراقی در سال 1355 چنین اموری راهاندازی شد و فرح در آنجا به کسی که در برابر چشمان مردم زنا کرد، مدال داد. به یک نفر مرد هندی هم که آلت خودش را جلوی مردم در آورد و حتی به فرح هم تعارف کرد، مدال دوم را تحویل داد - این جلسه فیلم برداری شده و الان فیلم این جلسه موجود است - آن روز این مراسم بوسیله تلویزیون مدار بسته در یک شعاع بزرگی نشان داده شد. شرح وقایع این جلسه، در روزنامههای آن زمان نیز منعکس شده است. اینها میخواستند ایران را به فساد بکشانند.
البته شاید اگر کسان دیگری (غیر از روحانیت و از منحرفین) بخواهند ایران را تحت سیطره امریکا اداره کنند، از ابتدا تا چند سال - برای اینکه حزب اللهیها را فریب دهند - این حرفها و کارها را رو کنند، اما بهرحال ته خط همین بساط است، در نهایت همان کارها راه میافتد، چون اخلاقی که بخواهد پشت سر سرمایه حرکت کند، انسان را هم مانند «کالا» فرض میکند، زیرا در آن نظام(نظام مادی) ، آنها ناچارند بگونهای درباره انسان تصمیم بگیرند که منشأ رُشد سرمایه شود، نتیجه چنین نظامی این میشود که رئیس جمهور کشور هم مانند کلینتون بگوید: «من هم همجنس بازم». این شخص مظهر فساد است، مگر در آنجایی هم که کلینتون نباشد، مانند کشورهای اروپایی میتوان مظاهر اخلاقی را مشاهده کرد، حتی کشور ژاپن هم که همجنس بازی را برسمیت شناخته، جدیداً اعلام کرده است که به بن بست رسیده است. بهرحال دنیاپرستی، دستگاهی نیست که بتوان فسخ و ظلم و فساد را از آن برداشت.
موفقیّت و مطلوبیّت نظام اسلامی از منظر «راندمان کلی»
پیدا کردن قوانینی که بتواند زمینهساز علم اداره اسلامی باشد، قبل از پیدایش حکومت اسلامی که محال بود، حالا هم که شرایط برای چنین کاری فراهم است، تحقق آن به کار و تلاش بیوقفه نیاز دارد. شما ببینید از اول انقلاب رنسانس چقدر کار شده است، اگر کار ما 14 آن مقدار وقت ببرد - نه برابر یا نصف آن - قطعاً در این زمان و در این فاصله ما تلفات( اعم از نیروی انسانی، مقدورات مالی و... ) خواهیم داشت. تلفات انواعی دارد، بد نامی هم نوعی از خسارت است.
اما اگر بررسی شود میبینیم که در همین مدت هم راندمان جهانی ما درجه یک بوده است، کشور ما با همه این مشکلات امریکا را مجبور کرده است که در تصمیمگیریهایش نسبت به اسلام اعلام موضع نماید. الان اسلام «زنده» است، الان اسلام بعنوان یک دین منزوی تلقی نمیشود، مسلمین در سراسر عالم احساس «هویت اسلامی» میکنند، انقلابهائیکه در سراسر جهان در حال شکلگیری است، بطرف اسلام تمایل یافتهاند، البته ما همه قبول داریم که باید عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و... در کشور رشد و توسعه یابد که اگر چنین شود و در قدرت جهانی از طریق حرکتهای داخلی و خارجی ضرب شود، انقلاب ما در جهان اثرات زیادی خواهد گذاشت.
زنده بودن و عدم انزوای اسلام در جهان علیرغم مشکلات داخلی
نکند ما همانند قوم یهود باشیم که آنها وقتی در زیر سلطه فرعون بودند، مینالیدند؛ اما زمانی هم که بوسیله حضرت موسی علیه السلام از این اسارت آزاد شدند، بیشترین آزار را به حضرت موسی علیه السلام میرساندند، آن موقعی که زیر سلطه فرعون بودند، فشار شدیدی به آنها وارد میشد، حق هم داشتند، فرعونیان با زنان آنها هرگونه که میخواستند مانند اموال خودشان و بدون حساب و کتاب سلوک میکردند، مردان این قوم را هم میکشتند، از هر دو هم مانند حیوانات کار میکشیدند، آنگاه خدای متعال موسیبن عمران را مبعوث فرمود و طی قضایای زیادی آنها را نجات داد؛ ولی متأسفانه از این به بعد بیشتر از همه، همین یهودیها حضرت موسی علیه السلام را اذیت و آزار میکردند و هر روز بهانه میآوردند.
نکند خدای ناکرده ما نسبت به نعمت انقلاب اسلامی ناشکری کنیم، این انقلاب نعمتی است از طرف خدای متعال که با شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و با شفاعت (ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بدست امام خمینی رحمه الله به مردم اعطا شده است. باید از خدای متعال جهت نعمت انقلاب تشکر کنیم باید از ( ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشکر کنیم، اینکه کسی مرتب دعا بخواند و مرتباً به حضرت بگوید که «تو بیا، تو بیا» آنگاه نسبت به نعمت انقلاب کفران نماید، همانند این است که بگوید «تو نیا، تو نیا و دشمنانت بیایند و رئیس ما باشند». گویا حضرت ( ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میفرماید: من یک نماینده فرستادهام، شما در حل مشکلاتش چه کردهاید؟
شاید کسی فکر کند اگر الان مدل اداره اسلامی آماده بود، ما دیگر مشکلی نداشتیم در این رابطه باید دانست که اگر چنین مدلی هم وجود داشت، معلوم نیست مردم به سادگی میپذیرفتند، مگر علی بن ابیطالب علیه السلام مدل اداره اسلامی را در دست نداشت، بنابراین باید تمام همّ ما این باشد که سعی در بر طرف کردن مشکلات و موانع کشور و ولایت فقیه داشته باشیم، باید مشکلات ولی فقیه در اداره جامعه را عظیمتر از مشکلات جزیی بدانیم، فساد در سرپرستی عالم را بالاتر از فساد صد نفر در داخل (مانند فساد مالی و... ) بدانیم. اگر این انقلاب فرضاً منشأ کم شدن حتی یک درجه از ظلم به بشریت شود، مثلاً از ظلم به یک میلیارد انسان یک درجه کم شود، این خیلی مهم است، آیا این همه برکت فساد آن صد نفر یا هزار نفر را تلافی نمیکند، البته این مسئله نمایان نیست و بخلاف پیروزیهای دوران جنگ است که نمایان بود.
وجوب «شکر» نسبت به نعمت انقلاب و تبعات ناشکری
باید مرتباً روی این مسایل فکر کنیم، تا بفکر چاره باشیم،مثلاً باید بررسی کنیم که اگر مقام معظم رهبری بخواهند با گروهی بجنگند و با مسایل داخلی و خارجی بصورت جدی برخورد کنند، چه موانعی خواهند داشت؟ آیا مقدسین و حوزههای علمیه برنامه نیمه سوسیالیستی را تحمل میکنند؟ آیا اقشار مختلف در حال حاضر جنگ را تحمل میکنند؟ یا اینکه در این مسایل با مقام معظم رهبری مقابله خواهند کرد؟
وقتی علی بن ابیطالب علیه السلام در برابر معاویه بود، یک نفر به ایشان عرض کرد که ما در زمان نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در برابر کفار جنگیدیم، اما با مسلمانها نجنگیدیم، حضرت در جواب ایشان چیزی نفرمودند و ایشان را به عمار ارجاع دادند، عمار هم به پرچم اشاره کرد؛ یعنی میخواست بگوید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با همین پرچم و با کمک علی بن ابیطالب علیه السلام 80 بار با کفار جنگید، اینکه بگویند در آن زمان پیامبر بود و وحی بود و الان هیچکدام نیست، اینها دسیسههای شیطان است. مردم در زمان امام راحل و دوران ریاست جمهوری مقام معظم رهبری با دشمنان و در رأس آنها آمریکا جنگیدند، اما نه حوزه میتوانست در برابر حضرت امام رحمه الله بایستد و نه سایر جناحها مانند رفاه طلبین و... اما اگر الان بخواهیم بجنگیم مشکلات ما زیاد خواهد بود.
در زمان امام راحل پس از 15 سال مجاهدت شاه از کشور بیرون شد و به همین دلیل هیجان ملی در سطح بالایی بود و حضرت امام رحمه الله با آن قدرت بود که میفرمود: «اگر کسی امروز در کنار شاه بایستد، مردم او را از خودشان نمیدانند» اما از روز اول که نمیتوانست چنین فرمایشی را داشته باشد. همه میدانیم که به تدریج وضع این هیجانها تغییر کرده است، الان جوانهایی که در سن 19 یا 20 سالگی وارد دانشگاه میشوند، در آن زمان کودک خردسالی بودند و چیزی از آن زمان بیاد ندارند، لذا آن هیجان ملی در بین این قشر وجود ندارد، این جوانها تنها داستان وقایع انقلاب را از طریق کتابها مطلّع شدهاند. علاوه بر این امام راحل رحمه الله رهبر انقلاب بوده و بوجود آورنده آن هیجان و تحول بزرگ بوده است، وضعیت مقام معظم رهبری با ایشان تفاوت دارد، بنابراین الان حل مشکلات داخلی و خارجی خیلی پیچیدهتر شده است.
مشکلات مقام معظم رهبری و تفاوت این دوره با دوره رهبری امامرحمه الله
با توجه به این مشکلات اگر فرضاً تعیین شهردار تهران بصورت انتصابی نباشد و بخواهیم انتخابات شهرداریها را راهاندازیم و برای انتخاب آن رأیگیری نمائیم، آنگاه مثلاً آقای حبیبی و آقای کرباسچی هم برای شهرداری تهران کاندید شوند و انتخابات برگزار گردد، در اینصورت مردم به کارآمدی آقای کرباسچی بیشتر رأی میدهند تا به تقدس با کارآمدی ضعیف آقای حبیبی. در حالیکه میدانیم زیر نظر آقای کرباسچی (نحوه در گرفتن پول از مردم و خرج کردن آن)چه مسایلی رُخ میدهد، مردم میدانند که این آبادانیها و سازندگیها به چه نرخی و قیمتی تمام شده و به چه تخریبی میانجامد، این تخریبها متدینین را کلافه میکند، مثلاً در یک منطقه از تهران، شهرداری در طول یک سال 80 میلیارد تومان از مردم پول میگیرد - که این مبلغ به اندازه کل مخارج و هزینههای وزارت ارشاد است - بعضاً در خرج کردن و پیشبرد کارها هم هیچ کدام از انضباطهای شرعی را رعایت نمیکنند، قطعاً این مسئله جوانها را فاسد میکند، نتیجه و پیامد این عملکردها موجب میشود، جوانها فکر کنند اصل«کار» است نه اینکه اصل «اخلاق» باشد.
نگوئیم اخلاق اسلامی کارآمدی نیست، بلکه بگوئید موانع بر سر راه اخلاق اسلامی زیاد شده است.
کم رنگ شدن کارآمدی اخلاق اسلامی به علت موانع موجود
مگر کارآمدی تکنولوژی - آن هم به نرخ ظلم و فساد - موجب ارتقاء کرامت انسان میشود؟! مگر کارآمدی بدون قید و شرط مطلوب است؟! اگر چنین کارآمدی مطلوب باشد، العیاذ بالله باید گفت که کارآمدی معاویه بیشتر از علی علیه السلام بود. قطعاً کارآمدی «تاریخی» طرفداری از حق و اینکه به تدریج بستر «تکامل» بشر فراهم شود با کارآمدی بدون قید و شرط از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
حال با این وصف آیا باید بر مظلومیت آیةا... خامنهای مدّظله العالی متأثر بود یا خیر؟ شاید گفته شود ایشان فلان فرد را تأیید کرده است، در این رابطه باید گفت شاید ایشان با توجه به محدودیتهایی ناچار شده است که چنین انتخابی داشته باشد، در تحلیل انتخاب ایشان ابتدا باید معلوم شود میزان قدرتش چقدر است تا بتوان فهمید که ایشان با چه انتخابی راضی است.
لزوم توجه به محدودیتها در تحلیل کارآمدی ولی فقیه
در هر حال شرایط این دوره نه شرایط هیجانی دوره سقوط شاه است تا شرایط زمان ایشان مساوی با شرایط زمان رهبری امام راحل باشد و نه شرایط جنگ و زهد دوره جنگ است تا مردم در رفاه طلبی نباشد و انتظاراتشان، انتظارات زمان جنگ باشد، الان یک کانون تبلیغاتی عظیمی مانند جنگ در کشور وجود ندارد، تا انگیزش عموم را تحریک نماید، حال باید ببینیم ایشان در این شرایط باید چگونه برای اسلام کار کند؟ هم نفاق داخلی مانع است و هم ضعف فهم بعضی از متدینین یک مشکل است، ساده لوحی بعضی از حزب اللهیها هم مضاف بر علت است، نمیتوان حزب اللهیها را متحجر و مقدس مآب دانست؛ اما بعضی از اینها ساده لوحند که با یک قوره مزاجشان تلخ شده و با یک مویز شیرین میشود، تحمل و سعه صدر ندارند، اگر کار به دستشان بیافتد یا درمانده میشوند یا به فساد تن میدهند، اگر هم کار به دستشان نباشد، منزوی شده و آنگاه خیلی از مطلب را زیر سئوال میبرند. این نوع برخوردها از ساده لوحی است، مسئولین باید توجه داشته باشند که این ساده لوحیها کار دست آنها ندهد، باید زمینههایی فراهم شود تا مردم افقهای بلند پیشروی نظام اسلامی را در مقیاس جهانی ببینند و کوچک بودن نارسائیهای داخلی را در قبال آن پیشروی بفهمند و این مشکلات را بزرگ جلوه ندهند والاّ باید منتظر بود که اگر هم بعضی از این مردم مانند خوارج نشوند، لااقل بستر پیدایش گروهایی مانند خوارج را بوجود آورند، در آن صورت یکسری مقدسین انقلابی پیدا میشوند که با سادهلوحی به امور نگریسته و آنها را در ارتباط با هم ندیده و قدرت تحلیل مشکلات و موانع را ندارند و در نهایت مانند گروه المنتغم که پیدا شده بود، به کارهایی میپردازند که هم خود و هم جامعه را فاسد میکنند.
من یار تو میگردم
در زمره عشاقت
دمساز تو میگردم
تاکور شود هر آنکه نتواند دید
من عاشق آقا امام سید علی خامنه ای حسینی هستم