در خصوص علت و هدف تشكيل انجمن نظرات مختلفي وجود دارد اما گذشته از علت شكل گيري انجمن حجتيه آنچه كه با قاطعيت ميتوان گفت اين است كه انجمن برخلاف حركت اسلام سياسي و انقلابي حركت كرده و با جدايي دين از سياست نيروي خود را مصروف عوامل فرعي كرده، از مبارزه با اصل و ريشه فساد غافل ماند و به همين جهت مورد استقبال دربار قرار گرفت.
شیخ محمود حلبي به تشكيلات خود رسميت داد و نهايتاً در سال 1336 آن را به نام انجمن حجتيه مهدويه به ثبت رساند. اين انجمن داراي يك هيأت مديره بود كه فعاليتهاي انجمن زيرنظر اين هيأت مديره انجام مي گرفت. شيخ محمودحلبي رياست هيأت مديره را بر عهده داشت و اعضاي اين هيأت مديره عبارت بودند از: حاج سيد رضا رسول، سيد حسن سجادی، محمد حسين غلام حسين، حاج محمد تقي تاجر.
اساسنامه انجمن داراي يك فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود؛ تبصره يك عبارت است از اين كه، هدف انجمن تا ظهور قائم موعود غيرقابل تغيير است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هيچ وجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسئوليت هرنوع دخالتي را در زمينه سياسي كه از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد بر عهده نخواهد داشت.»
انجمن حجتيه به زودي موفق شد در اكثر شهرهاي ايران گروههايي را سازمان بدهد و از تهران فعاليت آنها را هدايت كند. از آنجا كه هر نوع فعاليت سياسي از طرف اعضاي انجمن ممنوع بود عملاً حمايت دستگاه امنيتي دوره حكومت محمد رضا شاه را به خود جلب كرده بودند. آقا علي اكبر پرورش از فعالان اوليه و سابق انجمن حجتيه مي گويد: «از برادران و خواهران انجمن نوشته مي گرفتند كه در امور سياسي دخالت نكنند و انجمن شديداً از درگير شدن با مسائل سياسي اجتناب مي كرد.»
به دليل گرفتن تعهد كتبي مبني بر عدم مبارزه و عدم دخالت در امور سياسي از اعضا بود كه انجمن، نه تنها كوچكترين تهديدي از جانب رژيم منحوس پهلوي نشد بلكه بعضاً مورد حمايت آنان نيز قرار گرفت. از طرف ديگر چون متظاهر به مذهب و مطيع مرجعيت هم بود نزد روحانيان هم توانست مشروعيت لازم جهت حمايت را كسب كند.
دیدگاههای موجود در مورد روابط انجمن با ساواک
در مورد روابط انجمن حجتیه با رژیم پهلوی چند دیدگاه مطرح است:
یک دیدگاه این است که انجمن حجتیه هیچ ارتباطی با رژیم نداشته و اصلا مورد تایید رژیم نبوده است و اگر رژیم شاهنشاهی در برهه ای از زمان آنان را تایید کرده به جهت مصالح آن دوره اقدام به این کار نموده است.
دیدگاه دوم به ارتباط نزدیک و تنگاتنگ انجمن و ساواک تاکید داشته و آنان را نفوذی های ساواک در میان متدنیان تلقی می کند.
دیدگاه سوم حالتی بینابین دو دیگاه قبلی است و معتقد است انجمن به طور مطلق مورد تایید ساواک نبوده اما وجود این نوع انجمن ها در آن برهه نوعی کشاندن جوانان مذهبی طرفدار انقلاب و معارضان رژیم به جلسات بی خاصیت یا حداقل آرام و سخنرانی های بی خطر انجمن و سوق دادن روحیه مبارزه جویی جوانان متدین به سوی مبارزه با بهائیت و انصراف آنان از مخالفت صریح با رژیم است. لذا اگر مواردی انجمنی ها مورد تایید رژیم بودند از آنان استفاده ابزاری شده است و یا خود انجمنی ها توجهی به جایگاه خود در پیش ساواک نداشتند و نمی دانستند ساواک از آنان بهره برداری می کند. چون انجمن حجتیه با همه مدیران کشوری رژیم پهلوی ارتباط داشت آنها امکانات خوبی برای رفت و آمد به شهرستانها جهت تبلیغ داشتند بنابراین خیلی ها دوست داشتند که به آنها نزدیک شوند. چرا که یک طلبه جوان در آن زمان اصلا نمی توانست به مسئولان کشوری نزدیک شود و با آنها ارتباط برقرار کند.
اسناد و مدارک بدست آمده از ساواک ثابت می کند که انجمن حجتیه روابط نزدیکی با ساواک داشته است که در ذیل به آنها پرداخته خواهد شد.
انتخاب مسئولان انجمن با موافقت ساواک
برخی سندهای به دست آمده نشان می دهد که علاوه بر وابستگی انجمن حجتیه به رژیم، مسئولان و متصدیان انجمن نیز توسط ساواک انتخاب می شدند. به عنوان نمونه می توان ازتایید ساواک در انتخاب قربانعلی مقدم برای ریاست انجمن حجتیه بجنورد نام برد.
گزارش جلسات انجمن به ساواک
در گزارش ساواک خراسان راجع به سید حسین سجادی معروف به مهندس آمده است که نامبرده به تعهد خود در برابر ساواک پایبند بوده و اطلاعات لازم را درباره جریانهای درونی انجمن حجتیه به طور پیوسته در دسترس ساواک قرار می داده است . سرتیپ بهرامی رئیس ساواک خراسان در پاسخ ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور با پشتیبانی اضمنی از نامبرده اطمینان می دهد که او در امور سیاسی به هیچ وجه دخالتی نمی نمایند و ساواک از تشکیل جلسات مرتب با اطلاع است»
عدم موضع گیری سیاسی شیخ محمود حلبی و اعضای انجمن
انجمن حجتیه تا واپسین روزهای سلطنت خاندان پهلوی به تلاش بی درنگ خود در راه پاسداری از تز استعماری جدایی دین از سیاست و مخالفت با خط و راه امام راحل و وفاداری به رژیم طاغوتی ادامه می داد و این حقیقت نکته دیگر در خور نگرش این است که یکی از سران فریب خورده انجمن حجتیه در دیدار با برخی از مقامات ساواک به خود می بالد که :«... با تمام قوا کوشش نموده که کوچکترین قائله سیاسی در جلسات انجمن حجتیه مطرح نشود و اجازه ورود یک نفر از روحانیون به جلسات و دخالت آنان را در این زمینه نداده است».
تأیید انجمن توسط شاه
در گزارش یکی از منابع ساواک آشکارا آمده است :«... این انجمن یک سازمان سیاسی نیست و دولت نیز آن را تایید نموده و شاهنشاه آریا مهر هم از تشکیل آن ابراز رضایت فرموده اند».
گرفتن اجازه نامه از ساواک
انجمن تاجایی در جلب نظر رژیم پیش می رود که با تکیه بر ساواک و اخذ مجوز از آن به انجام رسالت خود ادامه می دهد. مهندس طیب در این باره می گوید: «در گذشته انجمن موضع مشخص و قاطعی نداشته است برای مثال می توان از اجازه ای که از ساواک برای تشکیل جلسات خود می گرفته نام برد». ساواک نظر مساعد خود را در بخشنامه ای که اداره کل سوم به ساواک تهران و کلیه شعب آن در سراسر استان ها صادر نموده نشان می دهد.
مراعات حال انجمنی ها توسط ساواک
از آنجا که انجمن از سوی رژیم مجوز گرفته بود دارای روابط حسنه ای با ساواک بود اگر افرادی که هضم در هاضمه فکری و سیاسی انجمن نشده بودند و زیر پوشش انجمن فعالیت می کردند به اتهام مخالفت با رژیم دستگیر می شدند که این مورد نادری بوده است و یا اگر اشتباهی رخ می داد و فردی از انجمن توسط ماموران ساواک بازداشت می شد و بعد انجمنی بودن آن محرز می گشت و اثبات می شد یک ساعت هم او را نگه نمی داشتند و بلافاصله رهایش می کردند. برای آگاهی از پایه اطمینان ساواک نسبت به کارگردانان انجمن حجتیه همین بس که یکی از سران انجمن یاد شده به نام سید حسین سجادی معروف به مهندس در روز 28/6/42 در پی سخنرانی در یک مراسم مذهبی ویژه بانوان در مشهد ، مورد بدگمانی واقع شده و دستگیر می گردد لیکن بی درنگ ساواک خراسان با فرستادن گزارش به لشکر 6 خراسان او را تبرئه می کند و خواستار آزادی بی قید و شرط او می شود.
برخورد ساواک بااعضای جدا شده از انجمن
آقای پرورش می گوید: «وقتی ساواک متوجه شده بود که من از انجمن کنار رفته ام همین نادری ملعون ما را خواست و خیلی فحاشی کرد و گفت چرا دیگر در انجمن نیستی؟»
شرکت علنی سران ساواک در جلسات انجمن
در جلسات انجمن گاهی تیمسار بهرامی رئیس ساواک مشهد شرکت می کرد و برخی از جلسات آنها که در محافل اعیان و اشراف مشهد برگزار می شد با تشریفات فوق العاده ای همراه بود.
توجیه ادامه حیات رژیم پهلوی
در دیدگاه انجمن حجتیه رژیم فاسد پهلوی به عنوان خطر عمده ای برای اسلام مطرح نبود و وجود رژیم را کمکی به ظهور امام زمان (عج) تلقی می کردند.
لو دادن مبارزان با رژیم به ساواک
اعضای انجمن حجتیه عناصر مبارز با رژیم را به ساواک معرفی می کرد، زیرا شیوه مبارزاتی امام خمینی را انحرافی تلقی می کردند و خودشان را موظف به بستن این باب می دانستند.
عناصر انجمن در صدد پاسخگویی به اتهام روابطشان با ساواک اظهار داشته اند که این روابط جهت اطمینان دادن به ساواک و پیشبرد هدف انجمن یعنی مبارزه با بهاییت بوده است. ولی اسناد و مدارک به طور واضح مشخص می کند که این رابطه بالاتر از یک اجازه کتبی بوده است و اسنادی مبنی بر مخالفت علنی انجمن با ساواک در دست نمی باشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
احمد احمد متولد 1318 از یک خانواده به شدت مذهبی و سنتی و از مقلدان امام از جمله کسانی است که مدتی در کلاسها و برنامه های آموزشی و فعالیت های انجمن در آن سالها (دهه چهل)شرکت می کرد.او بعدها انجمن را ترک و برای مبارزه با رژیم به گروه های مبارز مثل حزب ملل اسلامی پیوست. ببینیم کسانی مثل او که حاضر بودند در راه دین تا پای جان پیش بروند و فعالیت در انجمن آنها را ارضاءنمی کرد خطر بهائیت را در آن روزگار چگونه ترسیم می نمودند ؟ برای نسل امروز فهم شرایط آن روزگار بسیار مهم است.احمد احمد که خاطرات انقلابی اش در کتابی منتشر شده است می گوید در همان سالها بطور تصادفی با یک مبلغ بهائی روبرو می شود و در عرض چند ساعت بر اثر شبهه پراکنی های او نسبت به اسلام آنچنان متزلزل می شود که ...
آری مجاهدانی مثل او توان چند ساعت مقاومت در برابر شبهات فرقه را نداشتند.خاطرات اورا بخوانیم:
******************
...من مدتی به کسب آموزش های مقدماتی ، مبانی اعتقادی _ دینی و راه های تبلیغ در انجمن پرداختم .
در این کلاس ها خطر بهاییت برایم محرز شد ، از این رو برای مبارزه با آن با جان و دل به فراگیری مسائل اسلامی _ اعتقادی و روش هایی برای نفوذ و تأثیر پرداختم ...شناخت و آگاهی من در خصوص نوع و نحوه شبهات وارده از طرف بهاییت و چگونگی پاسخ به تشکیک های آنها به حد مطلوب ، مناسب و کافی نرسیده بود ، فکر می کردم با فرا گرفتن مطالب کلی و مطالبی در خصوص شیخ احمد احسایی ، باب و بهاء می توانم در جلسات پر مایه و غلیظ تر شرکت کنم و تأثیر نگیرم .
روزی آقای خدایی استادم ، خبر داد که قرار است در جلسه ای قصابی به بهاییت جذب شود ، باید او را شناسایی کنید ، جلسه مزبور قرار بود در خانه ای واقع در خیابان رضایی بعد از تقاطع نواب ، تشکیل شود .
من نیز در موعد مقرر در جلسه حاضر شدم ، فردی مجرب و حاذق ، از مبلغ های چیره دست بهاییت در حال صحبت بود ، صحبت های او تقریباً بعد از غروب آفتاب شروع و تا ساعت ۵/۱۲ شب طول کشید .
او با هجویات خود به اصطلاح درباره تحریف های قرآن سخن می گفت ، درباره صفت خاتمیت حضرت رسول (ص) گفت که معنای ارائه شده از طرف مسلمین برای خاتم غلط است و در اصل خاتم به معنای انگشتری است و چه و چه ....
او پله پله جلو می رفت و آرام آرام یک سری باورها و اعتقادات مرا در هم می ریخت ، صحبت های او که به نیمه رسید احساس سردی به من دست داد ، کم کم منجمد می شدم و هر چه بیشتر در خود فرو می رفتم ، بافت فکری و چارچوب اعتقادیم با آن همه آموزش و تحقیق در هم می ریخت .
در آخر جلسه چنان یخ زده و واخورده بودم که دیگر به فکر این که قصاب کیست ؟ چیست ؟ و کجا زندگی می کند ؟ نبودم . باید خود را در می یافتم تا بیش از این نابود نشوم ، منقلب و متغیر شده بودم .
حال عجیب و غیر قابل توصیفی داشتم ، به شدت از نظر فکری و روحی آسیب دیده بودم و به مرز کفر رسیده بودم ، در وضعیتی بودم که اگر قبل از جلسه نماز نخوانده بودم دیگر نماز نمی خواندم .
من که برای شناسایی فردی متمایل به بهاییت و معرفی او به انجمن و نجات وی از دام پیش پایش به آن جلسه وارد شده بودم ، خودم اسیر همان دام شده بودم ، گویی در گردابی فرو افتاده بودم که هر چه دست و پا می زدم بیشتر فرو می رفتم ، نمی دانستم مسلمانم یا بهایی ؟ زلزله ای شدید ارکان اعتقاداتم را فرو ریخته بود .
از جلسه خارج شدم و بی هدف شروع به راه رفتن کردم ، به کجا ؟ معلوم نبود ! فقط می رفتم ، گیج و گنگ ، گاه به این سو ، گاه به آن سو ، درد تمام وجودم را فرا گرفته بود ، به شدت می گریستم ، ناگهان خود را سر چهارراهی دیدم که باجه تلفنی آنجا بود ، تصمیم گرفتم به مرتضی خدایی استادم ، زنگ بزنم .
با انگشتانی لرزان شماره تلفن منزل او را گرفتن ، تلفن در آن سو چند مرتبه زنگ خورد ، همسر آقای خدایی گوشی را برداشت و با کمی تندی گفت : " کیه این وقت شب ؟! "
گفتم : " منم ، احمد احمد ، با آقای خدایی کار دارم ."
گفت : " آقا ساعت یک نصف شب است ! چه کار داری ؟ "
من عصبانی شدم و با فریاد گفتم : " کار خیلی مهمی دارم ."
او گفت : " آقای خدایی الان خواب است ."
من عصبانی شدم و با فریاد گفتم : " خوابیده ؟ خانم ! برو صدایش کن ! او ما را در بیابانی بی سر پناه رها کرده و خودش به این آسانی خوابیده !؟ خانم ! از خواب بیدارش کنید ، الان وقت خواب نیست ! بیدارش کنید تا جواب مرا بدهید و ..."
بعد از یکی دو دقیقه ای مرتضی خدایی گوشی را برداشت و با حالت خواب آلودگی و خمیازه کشان گفت : " بله ! " بغض ام ترکید و شروع به گریه کردم ، او گفت : " بله ! احمد ! چی شده ؟ "
کمی خود را کنترل کردم و گفتم : " هیچی ! چه می خواهید بشود ؟ " و مانند بچه ای که به پدر و مادرش رسیده است تند و تند صحبت کردم و آنچه را که بر سرم آمده بود گفتم ، می گفتم و می گریستم . در حالی که گاهی نفس های عمیق می کشیدم ، شبهات آن مبلغ بهایی را طرح کردم .
بعد از این که حرفم تمام شد ، ناگهان آقای خدایی زد زیر خنده و گفت : " خب ، پس جریان از این قرار است ... حالا زود بود تو را بفرستیم آنجا ، اشتباه کردم ، باید اول می فهمیدم مبلغش کیست ، بعد تو را می فرستادم ، باید بیشتر دقت می کردم ، حالا می خواهی الان جواب بگیری ؟ بگذار برای فردا صبح با هم صحبت می کنیم ."
هنوز جوابی به من نداده بود ، ولی صدایش کمی مرا آرام کرد ، گفتم : " نه ، والله نمی توانم ، تا فردا من می میرم !"
گفت : " آخه ، الان ساعت ۵/۱نیمه شب است ."
گفتم : " من هنوز خانه نرفته ام و در خیابان هستم و باید همین امشب جواب من را بگویی و تکلیفم را مشخص کنی ."
پرسید : " آنجا مناسب است ؟ کسی مزاحم نیست ؟ "
گفتم که نه و او گفت : " پس خوب گوش بده !..."
او یکی یکی به شبهات بهایی ها پاسخ داد ، نزدیک به یک ساعت با تلفن صحبت کرد، هر چه او بیشتر صحبت می کرد من آرامش بیشتر می یافتم ، گویی که آب بر آتش می ریختند ، رفته رفته التهاب و عصبانیتم فروکش کرد ، سبک شدم ، احساس کردم که حالم بهتر و بدنم گرم شده است ، دیگر از آن عصبانیت و ناآرامی خبری نبود ، احساس آزادی و راحتی می کردم ...
آقای خدایی در آخر پرسید : " خب ، حالا حالت چطور است ؟ "
گفتم : " خوبم ، ولی شما باید اینها را از اول به ما می گفتید ، چرا نگفته بودید ؟ "
گفت : " من اشتباه کردم ، وقتش نبود که تو را به آن جلسه بفرستم ، مبلغ آن جلسه سالیان سال است که در ایران تبلیغ بهایی گری می کند و برای این جلسات باید امثال من و مینایی پور بروند ، تو هنوز کلاس های دوره اول را می گذرانی و ..."
آن شب ، شب خاطره انگیز و بسیار مهمی بود و به چشم دیدم که چطور یک شخص در یک لحظه همه چیز را از دست می دهد و در لحظه ای دیگر باز به آنها دست می یابد ، دریافتم که باید بیشتر مراقب خود باشم ، چرا که هر لحظه امکان فرو افتادن به پرتگاه های هولناک هست .
فهمیدم که چقدر از جهت شناخت ضعیفم و ظرفیت فهم و تجربه و تحلیلم محدود است ، با خود عهد کردم که در راستای ارتقای شناخت و بینش فکریم تلاش کنم .
از آن حادثه به بعد با علاقه وافر شروع به مطالعه کتب مذهبی و اعتقادی کردم ، با برخی اساتید چون مرتضی خدایی جلسات مفصل بحث و مباحثه گذاشتم و در کلاس های دکتر نگین و دکتر توانا شرکت کردم .
در سخنرانی ها و منابر وعظ و خطابه علما و روحانیون حاضر شدم و چنان اعتقاد راستین به اصول و فروع اسلام یافتم که بعدها همین بینش مرا از پرتگاه های هولناک دیگر نجات داد ...
«حزب قائدين خلق»
توصيهمي کنم اينکتاب ا هم به مردمعرفي نماييد.
ضمنا از مبلغان چيره دست اين انجمن دکتر قندي و ... هستند اينها ر ا هم معرفي نماييد .
«حزب قائدين خلق»
توصيهمي کنم اينکتاب ا هم به مردمعرفي نماييد.
ضمنا از مبلغان چيره دست اين انجمن دکتر قندي و ... هستند اينها ر ا هم معرفي نماييد .
اگر واقعا اسناد شما برای اثبات رابطه تنگاتنگ بین انجمن و ساواک فقط همین چند برگ است، پس فکری برای شب اول قبر خود کنید!
لطفا برای این چند تیتر خود هم مدرک ارائه دهید:
1- شرکت علنی سران ساواک در جلسات انجمن
2- توجیه ادامه حیات رژیم پهلوی
3- لو دادن مبارزان با رژیم به ساواک
یک سوال؛ آیا فعالیت سیاسی نکردن قبل از انقلاب جرم و خلاف شرع بوده است؟ اگر این گونه بوده چگونه رفتار و منش حضرت آیت الله العظمی سید احمد خونساری، علامه طباطبایی، علامه محمد تقی جعفری و .. را تبیین می کنید؟
مسلما کسی در تقوا ودیانت این بزرگواران شک ندارد.
حرف و سخنی که بر پایه تقوا نباشد، آخر و عاقبتش مشخص است.
آیا جدا کردن نیروهای متدین و متعهد انقلابی از نهضت امام و دور کردن آنها از فضای انقلابی جامعه نقص و اشتباه کوچکی است؟؟؟
آیا مبارزه اساسی و ریشه ای با بهائیت صلاح جامعه مسلمان ما بود یا پرداختن به شاخه ها و برگ ها؟؟؟
قبول دارم که کار انجمن در آن زمان برای مبارزه با بهائیت مفید بوده اما کافی نبوده و بلکه با تفکراتی مانند عدم دخالت در سیاست جلوی رشد و پیروزی انقلاب را میگرفته است.
چرا نمیخواهید قبول کنید این اشتباهاتتان را... قبول کنید و برگردید به سیل مردم انقلابی...
مردم دارن از گرسنگی میمیرن شما همش حرف از حجتيه ميزنين. بابا ول کن تو رو قرآن. يعنی ما هيچ موضوع مهمی نداريم؟
برادرم رو گذاشتم تو مدرسه ای که نمیدونستم انجمنی هستن... از یک نیروی فرهنگی و بسیجی و انقلابی مسجد محلمون تبدیل شده به یک نیروی خنثای بی تفاوت بلکه معترض به انقلاب و خدمات کنونی نظام!
مگر اینها نگفته بودن که کار سیاسی نمی کنند و این قانون تازمان ظهور زیر پا نمی گزارند؟
شما متاسفانه با پدیده انجمن حجتیه احساسی و بدون تحقیق برخورد میکنید و بدون اینکه تحقیق عمیقی داشته باشید صرفا به انچه در محیط اینترنت و فقط از سوی مخالفان انجمن درج شده است استناد میکنید .
متاسفانه سن خیلیها اقتضا نمیکند که شرائط اختناق آمیز حاکم بر محیط جامعه در دوران پهلوی و ترکتازیهای بهائیان را لمس کنند .
انجمن حجتیه با کسب اجازه از مراجع محترم تقلید در این راه گام برداشت و هدفش یک مبارزه فرهنگی و علمی با تبلیغات فرهنگی ضد اسلامی بهائیت بود و بایستی این کار خطیر را در سایه حکومت وحشت و ترور و ساواکی رژیم شاه انجام میداد . ساواکی که رئیسش بهائی و رئیس اداره امنیت داخلی آن هم بهائی بود . مبارزه فرهنگی با بهائیت وسیله ای بود برای تربیت هزاران جوان علاقمند به فراگیری مکتب تشیع و در این راه هزاران افراد تربیت شده و بدون اینکه الزام و اجباری به ادامه فعالیت در انجمن داشته باشند وارد جامعه شده و صدها نفر از آنان در پیروزی انقلاب و ادامه آن و جنگ تحمیلی و تمام عرصه های انقلاب حضور داشته و دارند و هرگز از گذشته افتخار آمیز خودشان هم ناراحت و ناامید نیستند و حاضرند دست مدرسان خودشان در انجمن را ببوسند که آنها را به نور تشیع هدایت کردند.بسیاری از مقامات مملکتی تربیت شده همان انجمن بوده اند . آنهائی که وظیفه شرعی شان را در ادامه همکاری با انجمن در مبارزه فرهنگی
با بهائیت به عنوان یک وظیفه شرعی با کسب مجوز از مرجع تقلید خودشان ادامه دادند هرگز با روند انقلاب اسلامی معارضه نداشته و ندارند و هر اقدامی که برای پیروزی و تداوم انقلاب از دست و توانشان بر میآمده انجام داده اند . تهمت زدن و لگد مال کردن یک عده شیعه مخلص و معروف به تقوی و پاکی در هر شهر و دیار نه اخلاقی است و نه شرعی .
البته هیچ فرد و سازمانی هم معصوم نیست و ممکن است اشکالاتی داشته باشد . بایستی مطیع امر حضرت امام خمینی (ره) بود که
فرمودند ملاک وضع فعلی افراد است و مقام معظم رهبری هم که بارها بر سیاست جذب حداکثری و حفظ وحدت ملی تاکید فرموده اند.بنده در هر حال حاضرم حضورا نیز به ایرادات و شبهات پیرامون انجمن حجتیه در خدمتتان باشم
کسب اجازه از مراجع واسه فعالیت انجمن نبوده بلکه برای مصرف وجوهات بوده که اون رو هم به هر موسسه فرهنگی و قرآنی و دینی هم میدن مراجع اگرچه الان کمتر اما اون زمان خیلی بیشتر و راحتتر میدادن. پس اون اجازه نامه ها چیزی رو واستون اثبات نمیکنه...
ایا کسانیکه ساده لوحانه مسایل فرهنگی را با عینک سیاست دیدند توانستند کاستی ومشکلات و انحرافات فرهنگی را حل کنند؟ ناهنجاریها و بحرانهای امروز جامعه گواه بطلان دعاوی انهاست.جالب انکه خود مسولان هم متوجه زیانهای سیاست زدگی مباحث فرهنگی شده اند.
- دوستان انجمنی امروز هم علیرغم حملات مسموم افراد بی اطلاع یا مغرض، همچون روحانیت معزز شیعه از کلیت نظام اسلامی حمایت میکنند.
- انچه در گزارشات ساواک درباره انجمن امده، امروز هم توسط وزارت اطلاعات درباره سازمانهای مدنی سیاسی و غیرسیاسی انجام میشود. اینگونه انتقاد از انجمن شبیه تهمتهایی است که افراد توده ای و التقاطی در ابتدای انقلاب به شهدا باهنر، بهشتی، مفتح و مطهری میزدند که انها با حکومت همکاری و اسلام شاهنشاهی را تبلیغ و ترویج می کردند! مسلمانها موظفند در هر زمان،با استفاده از شرایط به تبلیغ دین و نشر معارف دینی بپردازند.
آيا حضرت امام (ره) انجمن را تاييد كرده؟
آيا مقام رهبري ايشان را تاييد كرده؟
راستي چگونه است سران رژيم منحوس پهلوي كه بگفته شما از فرقه ظاله بهاييت بوده مبارزه اين انجمن با فرقه خود را قبول كرده است
نمي خواهيد بگوييد كه متوجه نبوده و يا افراد دمكراتيك بوده؟
آيا تا بحال نشينده ايد كه علما و بزرگان دين همواره مي گويند
ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ماست؟
آیا انقلابی تربیت نکردن فرزندان ما تو مدارستون نقص و خطای کمی هست؟ چرا فرزندان ما رو نسبت به نظام و انقلاب خنثی که هیچ بلکه بدبین و معترض صرف بار میارید؟ انصافا خدمات این نظام رو میشه با رژیم پهلوی مقایسه کرد؟ چرا اون زمان ساکت بودید و بلکه همکاری میکردید اما امروز ساکت که نیستید چوب هم لای چرخ میگذارید؟
قطعا مبارزه با دیدگاه های التقاطی و غیردینی به معنای مخالفت با دین نبوده و بلکه در جهت فرمایشات ائمه معصومین است.
آنچه که دلیل بنای این انجمن بوده مبارزه علیه دین زدایی و جلوگیری از خارج شدن جوانان از تشیع و گرویدن آنها به بهائیت است.
درخصوص مخالفتهایی که بعد از انقلاب با این انجمن شد شاید تنها جاه طلبی برخی سران انقلاب و مانع بودن این انجمن در رسیدن به تفکرات و اهداف دنیوی این افراد بود. آنچه که بیش از همه اهمیت دارد حفظ دین الهی است که شاید با یک مراجعه مختصر در سطح جامعه از ابتدای انقلاب می بینید که متاسفانه چیزی بجز یک پوسته از دین خدا نمانده باشد. گفته میشود مسجد داریم، هیئت داریم ... ، بله درست است همه اینها هست اما اصل آن که اعتقادات محکم و ریشه دار است در مردم نیست متاسفانه.
علیهذا شما را به خواندن دقیق لینک زیر دعوت میکنم. شاید متوجه هدف اصلی این انجمن شوید. باشد که انشاء الله با ظهور مولایمان تمام این چند دستگی ها و ... برطرف گردد.
پیشنهاد میکنم دوستان دست از بحثهای سیاسی بی نتیجه بردارید و آنچه دستور دین و صلاح دنیا و آخرتتان است گوش دهید و پیروی کنید.
http://khabaronline.ir/news-161851.aspx
بهتر است به مسائل مهمتر از این ها بپردازیم.
این ها مهم نیستند
بهتر است به مسائل مهمتر از این ها بپردازیم.
این ها مهم نیستند
وارد میکردند .آنها انجمن را سنگر کرده و در پشت شعارهای انقلابی و خط امامی و ضد انجمنی مخفی کرده بودند . الحمدلله که دستشان رو شد و معلوم شد اژدهای خوش و خط و خال بودند.
دوستان اگر ممکنه به وب این حقیر سری بزنید تا جواب دندانشکن این حقیر را بر مطلب تائید علمای این انجمنی های منافق بخوانید و نیز لایه های پنهان انجمن حجتیه
www.rahe-ma.blogfa.com