کد خبر: ۴۸۹۸۱
تاریخ انتشار:

جنت‌آباد پر از شهيد شد

عقربه‌هاي ساعت به كندي پيش مي‌رود. بيمارستان‌هاي شهر آكنده از كشته و مجروح شده است. هر كس به دنبال گم شده‌اي مي‌گردد. جنت‌آباد (قبرستان شهر) پر از شهيد است. عده‌اي مشغول كندن قبر هستند تعداد كشته‌ها بسيار زياد است.

 
به گزارش فارس، آزاد سازي خرمشهر در عمليات بيت المقدس يكي از نقاط شيرين در ايام هشت سال دفاع مقدس است كه هيچ گاه از ذهن مردم ايران پاك نخواهد شد. چه قصه زيبايي دارد اين خونين شهر،‌ چه آدم هايي عجيب دارد. اصلا اگر نام خرمشهر برده شود و ياد «مقاومت» نيفتي بايد به ذهنت شك برد. 
آنچه كه پيش روي شماست پيرامون نحوه آغاز جنگ، حمله به خرمشهر و مقاومت در برابر ازتش تا بن دندان مسلح رژيم بعث است: 
 
 
 
* لغو قرارداد الجزاير به وسيله‌ي عراق و حمله به خرمشهر 
 
در حالي كه هنوز خرمشهر در تب و تاب بمب‌گذاري‌هاي تروريستي عوامل حزب بعث و حزب خلق عرب، مي‌سوخت و مسوولين نظام مشغول پي‌گيري پرونده‌هاي آن‌ها بودند، عراق در مرز بصره؛ كه متصل به مرز خرمشهر بود، به تحركات ملموس نظامي دست زد. ارتش عراق در اين منطقه به تقويت نيروهاي نظامي، احداث جاده، تأسيس دژهاي نظامي و ... مشغول بودند و هر از چند گاهي هم بين نيروهاي دو طرف آتش رد و بدل مي‌شد، اما آن چه بر وخامت اوضاع افزود، اظهارات صدام حسين در هفدهم سپتامبر 1980 (بيست و ششم شهريور 1359) در شوراي فرماندهي انقلاب عراق راجع به قرارداد 1975 الجزاير بود. 
 
صدام در سخن راني خود گفت: "طبق اين قرارداد دولت ايران به خواسته‌هاي خود در شط ‌العرب (اروندرود) دست يافته، ولي مناطق كه در مرز زميني به عراق تعلق مي‌گرفته، به عراق تحويل نداده است. بدين جهت من در اين جا قرارداد ششم مارس 1975 الجزاير را از طرف عراق ملغي شده اعلام مي كنم. " 
 
بر پايه‌اي اين تصميم تمام كشتي‌هايي كه، از اين به بعد از اروند رود عبور كنند بايد پرچم عراق را بر دكل‌هاي خود نصب كنند و تمام عوارضي كشتي‌راني و حقوق آن‌ها متعلق به عراق است. 
بدين ترتيب عراق با نقض قوانين بين‌المللي، روستاهاي خرمشهر كه مشرف به مرز بصره بود را زير آتش آر‌پي‌جي و گلوله قرار دارد. روستاييان نيز كه بيشتر آن‌ها از افراد مستضعف بودند، چاره‌اي جز مهاجرت به شهر نداشتند. مسئله‌ي اسكان اين افراد و بيكاري آن‌ها؛ خود بر وخامت اوضاع حاكم بر شهر مي‌افزود. با اين اعمال روابط ايران و عراق به تيرگي گراييد. 
 
در بيست و نهم شهريور پايگاه دريايي خرمشهر دستور داد كليه‌ي كشتي‌هاي تجاري از اروندرود خارج شوند، اما به دليل نبودن امكان خروج سريع كشتي‌ها بيش از شصت كشتي در اروندرود باقي ماندند كه بر اثر درگيري‌هاي متقابل نابود شدند. 
 
جنگي كه مدت‌ها قبل، عراق از طريق عناصر مسلح و بمب‌گذاري و ... بر مردم ايران تحميل مي‌كرد، بطور رسمي از ساعت « سيزده و سي‌دقيقه» روز سي و يكم شهريور ماه 1359، يك روز قبل از بازگشايي مدارس، با حمله‌ي هوايي به فرودگاه‌هاي بزرگ ايران آغاز شد. 
در اولين ساعات حمله، خرمشهر سه بار به وسيله‌ي 5 ميگ جنگي بمباران شد. در اين حملات بيش‌ترين خسارات به تأسيسات دريايي، ترمينال و گمرك خرمشهر وارد شد. توان نظامي جمهوري اسلامي در منطقه‌ي شلمچه -خرمشهر نسبت به نيروهاي نظامي عراق يك به چهار بود. 
 
عراقي‌ها برآورد كرده بودند كه ظرف يك روز به كنار خرمشهر خواهند رسيد و در مدت دو يا سه روز خرمشهر را اشغال خواهند كرد و پس از عبور از پل خرمشهر - آبادان، آبادان را ظرف چند روز تصرف خواهند كرد و در كم‌تر از يك هفته تمام كرانه‌ي شمالي اروند رود را به چنگ خواهند آورد. در اولين روز تجاوز عراق به ايران، علي‌رغم مقاومت پاسگاه‌هاي مرزي، نيروهاي نظامي عراق توانستند پاسگاه مرزي شلمچه در غرب خرمشهر را تصرف كنند. حجم آتش خمپاره و توپ بر روي خرمشهر به حدي بود كه در همان ساعات اوليه، شصت نفر شهيد و بيش از صد و ده نفر به شدت مجروح شدند و كوي طالقاني كه مردمي مستضعف و تهي‌دست در آن ساكن بودند، به شدت ويران شد. 
 
* سخت‌ترين خزان 
 
روز سي و يكم شهريور هزار و سيصد و پنجاه و نه، كودكان دست در دست مادران‌شان براي خريد اول مهر به بازار آمده بودند. زني به همراه پسرش با مرد دكان‌دار بر سر قيمت كيف مدرسه چانه مي‌زند. كودك، چادر مادر خود را مي‌كشد. هوا گرم و دم‌دار است. عده‌اي از روستاييان آواره كه خانه‌هايشان بر اثر حملات مرزي عراق ويران شده و به شهر مهاجرت كرده‌اند، در پناه سايه‌ي ديوار ساختمان نيمه‌كاره حيارن و مبهوت نشسته‌اند. 
در آن سوي، كودك ده‌ساله‌ي مرد روستايي صورتش را به شيشه‌ي خنك مغازه اسباب‌بازي فروشي چسبانده و چشم از خرسك پارچه‌اي برنمي‌دارد. گاهي وقتي به داخل مغازه سرك مي‌كشيد، مرد مغازه‌دار با آن لباس بلند عربي‌اش اخم مي‌كرد. پيرمردي به همراه دختر چهار ساله‌اش از مغازه بيرون مي‌آيند. 
 
زنان همسايه دور تادور هم نشسته و پچ پچ مي‌كنند. "پول‌دارها دارند شهر را خالي مي‌كنند... " صداي زنگار گرفته‌ي كر‌كر‌ه‌ي مغازه‌ي فرش فروشي آخرين نجواها را خاموش مي‌كند. نگاه كودك، وانت پر از وسايل را در انتهاي خيابان گم مي‌كند. مرد روستايي كلاه چركش را با اعتراض روي صورتش گرفته و دراز به دراز چرت مي‌زند. كودك روستايي معني نگاه‌هاي ملتهب عابرين را نمي‌فهمد. "عده‌اي از خواهران و برادران بسيجي به استاديوم ورزشي احضار شده‌اند تا براي حمله‌ي قريب‌الوقوع نيروهاي نظامي عراق آماده باشند. " 
 
زوزه و صداي سوت فرود آمدن خمپاره در وسط بازار همه را به خود مي‌آورد. پسرك روستايي خودش را لاي چادر مادرش پنهان مي‌كند. خمپاره‌ي دوم مغازه‌ي اسباب بازي فروش را به همراه مرد مغازه‌دار زير پوشال‌هاي آتش گرفته، پنهان مي‌كند. "نود قبضه خمپاره انداز و توپ ارتش عراق بر روي خرمشهر اجراي آتش مي‌كنند. " 
 
گلوله‌ي توپي فرود مي‌آيد. مرد روستايي دو نيم شد، در حالي كه دو قسمت بدنش به پوستي بند بود.
 
تكه پاره‌ي بدن پسرك در سياهي چادر مادرگم شد. "روبه‌روي سازمان آتش‌نشاني تركش توپ، سر موتورسواري را جدا كرد كه بدنش در حال سوختن است. ماشين آتش‌نشاني جسد سوخته شده را خاموش مي‌كند... " پيرمردي گريان به مشتي مو و تكه‌هاي زغال اشاره مي‌كند و مي‌گويد: "از دختر چهار ساله‌ام فقط همين‌ها مانده است، فلكه‌ي ارديبهشت (شهدا)؛ مردم برگرد جسد دو تن از بچه‌هاي محله تجمع كرده و شيون و فرياد مي‌كنند ... زن بارداري بر اثر تركش خمپاره در حال جان دادن است. بچه از شكمش بيرون افتاده، ولي هنوز به ناف مادر وصل است. در و ديواري كه تا چند دقيقه‌ي قبل شاهد تجمع زنان محله بود، به گوشت و خون آن ها آميخته شده است. 
 
... در خيابان مقبل ميان اعضاي خانواده‌اي كه در حياط غذا مي‌خوردند، خمپاره‌اي فرود مي‌آيد. مادر در حالي كه پارچ آبي در دست دارد سراسيمه از آشپزخانه بيرون مي‌دود. به جاي شوهر و فرزندانش؛ تكه پاره‌اي از گوشت و استخوان را در حياط و سر سفره مي‌بيند و دچار جنون مي‌شود... عقربه‌هاي ساعت به كندي پيش مي‌رود. بيمارستان‌هاي شهر آكنده از كشته و مجروح شده است. هر كس به دنبال گم شده‌اي مي‌گردد. جنت‌آباد (قبرستان شهر) پر از شهيد است. عده‌اي مشغول كندن قبر هستند تعداد كشته‌ها بسيار زياد است. از سازمان آب، لودر و بيل مكانيكي مي‌آورند. بسياري از شهدا قابل شناسايي نيستند. يك كيسه‌ي نايلوني از گوشت و استخوان بازمانده‌ي يك خانواده‌ي چند نفري است. خواهران بسيجي براي اقدامات لازم در شهر احضار شده‌اند. 
 
* مردم شهر را ترك مي‌كنند 
 
روز اول مهر هيچ كودكي به مدرسه نرفت. آقايان نوري و صداقت، از روحانيون خرمشهر براي خواندن نماز بر اسجاد شهدا به قبرستان آمده‌اند. تعداد كشته‌ها زياد است. براي هر هشت تا ده جسد يك نماز اقامه مي‌شود. يك گودال بزرگ كنده‌اند و اجساد تكه تكه شده را داخل گوني ريخته و داخل گدال مي‌گذارند. همه‌ي كارهاي مربوط به دفن بر عهده‌ي خواهران بسيجي و پيرمردها است... با صداي هواپيماهاي عراق، قبركن‌ها و افراد سالم به داخل قبرهاي كنده شده پناه مي‌برند. گاه همان قبر خانه‌ي ابدي آن‌ها مي‌گردد و گاه بر اثر اصابت گلوله؛ جنازه‌هاي دفن شده از قبر به بيرون پرتاب مي‌شود و صحنه‌ي دل خراشي به وجود مي‌آورد. 
آتش گلوله و خمپاره لحظه‌اي شيون و فرياد را قطع نمي‌كند. به دنبال اين حملات ثروت‌مندان شهر - آنان كه هنوز در شهر مانده‌اند- شهر را تخليه مي‌كنند و محرومين هم با پاي پياده راهي جاده‌ها مي‌شوند. سيل زنان و بچه‌ها در مسير جاده‌ي خرمشهر- اهواز به راه مي‌افتند. هر ماشيني را كه مي‌بينند با التماس مي‌خواهند كه آن‌ها را سوار كند. گاه يك تريلي تا جايي كه جا دارد، سوار مي‌كند. آنان كه ياراي رفتن با پاي پياده را ندارند به وسيله‌ي سه دستگاه كمپرسي شهرداري؛ از شهر تخليه مي‌شوند. آن هم فقط زنان و بچه‌ها به شرطي كه با خود وسايل نياورند، اما فاجعه به همين جا ختم نمي‌شود. هر از چند گاهي هواپيماهاي عراقي با راكت و تيربار سيل مردم بي‌دفاع و سرگردان را در مسير جاده‌ها به رگبار مي‌بندند. گروهي از مردم هم به بي‌راهه رفته و در بيابان‌ها بر اثر تشنگي و گرسنگي هلاك مي‌شوند. 
 
* از مقاومت؛ تا شهادت 
 
آنان كه در شهر ماندند، مرد مقاومت، تا شهادت بودند. مسجد جامع خرمشهر مركز اصلي پشتيباني و سازمان‌دهي نيروهاي مردم بود. همه‌ي مسائل در مسجد جامع حل و فصل مي‌شد. عقبه‌ي نيروها و محل تداركات، سازمان‌دهي نيروهاي باقي مانده در شهر، استراحت و مداواي مجروحين، همه در مسجد جامع انجام مي‌شد. مسجد جامع نقش ستاد و فرماندهي عمليات را داشت. در اين اوضاع بحران زده، «محمد جهان آرا»فرمانده سپاه خرمشهر بچه‌ها را در سالن غذاخواري سپاه جمع كرد و گفت: 
 
"بچه‌ها! تمام كارهايي كه تا به حال انجام داده‌ايم و تعليماتي كه ديده‌ايم و هر برنامه‌اي كه داشتيم براي چنين روزي بوده ... امروز روزي است كه بايد وارد صحنه شويم و خود را نشان بدهيم ... بايد آماده‌ي نبرد باشيم. " 
 
بعد از هجوم سپاه سوم عراق به مناطق مرزي ايران، مأموريت تصرف خرمشهر به گردان‌هاي هشتم و نهم از تيپ سي و سه‌ي نيروهاي مخصوص واگذار شده بود. 
اين نيروها بر مبناي توجيهات فرماندهي سپاه سوم، مدافعان شهر را اندك و فاقد روحيه پنداشته و تصور كردند مأموريت پاك‌سازي را حداكثر در چند ساعت و با موفقيت به پايان خواهند رساند، اما به دنبال مقاومت سرسختانه‌ي نيروهاي مرزي، فرماندهي نيروي نظامي عراق؛ گردان تانك الحسن را به منطقه‌ي خرمشهر اعزام كرد. مضاف بر اين، تعدادي از پاسگاه‌ها به دليل ضعف فرماندهي به تصرف نيروي نظامي عراق درآمدند. با تسليم شدن سرهنگ كاشاني گردان صد و شصت و پنج دژ، متلاشي شد و همين امر باعث سقوط پايگاه‌هاي شمال شلمچه گرديد. قبل از طلوع آفتاب تمام دژهاي يك، دو، سه، چهار و پنج پاسگاه شلمچه سقوط كرد، اما مقاومت و جان‌فشاني تعدادي از نيروها باعث شد دژ مركزي از سقوط رهايي يابد. يكي از افسران جواني كه فقط يك قبضه تفنگ 106 در اختيار داشت، مي‌گفت: "اگر من دو تا تانك داشتم، شلمچه‌ي عراق را هم مي‌گرفتم. " 
همين روحيه باعث گرديد در نبردي نابرابر، نيروهاي خودي، پاسگاه شلمچه را- كه به تصرف بعثي‌ها درآمده بود - باز پس گيرند، حتي پاسگاه شلمچه‌ي عراق را هم تصرف كرده و پرچم جمهوري اسلامي را بر فراز آن به اهتزاز درآوردند، اما با رسيدن لشكر زرهي عراق و نبودن پشتيباني ، نيروهاي خودي به ناچار عقب‌نشيني كردند. 
در همين حال شهرباني خرمشهر هشدار مي‌دهد كه نيروهاي دشمن در پنج كيلومتري شهر در حال پيش‌روي هستند و درخواست پشتيباني هوايي مي‌كند، اما در پايتخت، اوضاع سياسي به گونه‌اي پيچيده و در هم رفته، كه كسي به خرمشهر فكر نمي‌كند. بني‌صدر در مقام رياست جمهور و فرمانده كل قوا با پوزخندي مي‌گفت: 
 
"مگر فانتوم نقل و نبات است كه برايتان بفرستم. " 
 
پاسگاه‌هاي مرزي بدون اين كه، از سلاح و مهمات تخليه شوند به دليل عقب‌نشيني نيروهاي مرزي به تصرف عراق در مي‌آيند. در همين حال باز هم نيروهاي مقاومت مردمي، خود نسبت تخليه‌ي وسايل و مهمات پاسگاه‌ها اقدام مي‌كنند. 
اما هر چه مقاومت بيش‌تر مي‌شود، فرماندهان ارتش بعث بر حجم نيروهاي مهاجم خود اضافه مي‌كنند. بار ديگر در سومين روز جنگ، مركز فرماندهي سپاه پاسداران در تلگرافي به مركز فرماندهي ستاد مشترك ارتش سقوط خرمشهر را هشدار مي‌دهد: 
 
"اگر دژ مركزي سقوط كند، اهواز، آبادان و خرمشهر سقوط خواهند كرد. تنها راه چاره پرواز هواپيماهاي فانتوم است. " 
 
با اين حال، هرگز نيروهاي پشتيباني و مهمات به خرمشهر نرسيدند. همين امر فرمانده سپاه خرمشهر را بر آن داشت تا با نيروهاي تحت امر خود اتمام حجت كند: 
 
"اين جا مسئله‌ي ماندن و شهادت است. خارج از شهادت چيز ديگري اين جا نيست. هر كس مي‌خواهد برود، برود. من به عنوان مسوول سپاه مي‌گويم اگر مي‌خواهيد برويد، مي‌توانيد؛ هيچ اجباري در كار نيست. تنها كسي مي‌تواند بجنگد و مقاومت كند كه تكليف خود را با خدا حل كرده باشد. اگر مي‌خواهيد بمانيد، فقط بايد با همان انگيزه‌اي كه ياران حسين (ع) در كربلا ماندند، بمانيد ... " 
 
به دستور جهان‌آرا، همه‌ي سلاح‌هاي اسلحه خانه‌ي سپاه كه شامل ژ3، ام يك و برنو بود به مساجد انتقال يافت. از طريق بلندگو به مردم اعلام شد كه براي دريافت اسلحه به مساجد و حسينيه‌‌ها مراجعه كنند. مسئوليت‌ توزيع اسلحه به خواهران وگذار شد و آن‌ها در قبال گرفتن شناسنامه، سلاح در اختيار مردم مي‌گذاشتند. 
 
*خرمشهر زيرشني تانك‌ها 
 
عراق براي درهم شكستن مقاومت قواي مدافع شهر ناچار به وارد كردن سيل عظيم تانك‌ها شد. دفاع نابرابر انسان در مقابل آهن آغاز شد. در اندك زماني مهمات مدافعين به پايان رسيد و آن‌ها مدام تقاضاي مهمات كردند. محمد نوراني از جمله بچه‌هاي مدافع شهر پشت بي‌سيم فرياد زد: 
 
"به جهنم، ما مي‌‌مانيم و كشته مي‌شويم، مهم نيست، خرمشهر دارد سقوط مي‌كند. شهر دارد از بين مي‌رود اگر عراقي‌ها بيايند به مردم رحم نمي‌كنند، همه را قتل عام مي‌كنند. به دادمان برسيد. " 
 
بي‌سيم‌چي با گريه نيروها را دلداري داد. جهان‌آرا به اتاقش رفت و به حال بچه‌ها و شهر اشك ريخت. نوراني با تلاش بسيار موفق شد كه دوباره با جهان‌آرا، فرمانده سپاه خرمشهر، تماس بگيرد. 
 
نوراني: "بابا يك كار بكنيد، خرمشهر دارد سقوط مي‌كند، يك فكري بكنيد. " 
 
جهان‌آرا: "با آبادان تماس گرفته‌ام؛ قرار است دو تا اف 4 بلند شود و آن منطقه را بزنند، شما سريع برگرديد تا شما را نزنند. " 
 
به ناچار عقب‌نشيني آغاز شد. عراقي‌ها از فرصت استفاده كرده، آنان را به رگبار بستند و يكي از نيروها تير خورد. در گرماي طاقت‌فرساي بندر، با زحمت زخمي را به دوش گرفته و به پليس راه برگرداندند. هنوز هيچ هواپيمايي بلند نشده است. مردم اطراف پليس‌راه جمع شدند. يكي چوب در دست دارد، يكي تبر آورده، يكي كوكتل مولوتوف دارد. بچه‌ها كه نزديك شدند، عده‌اي بي‌خبر از همه جا جلو رفتند و گفتند: 
 
"خائن‌ها، نامردها، چرا برمي‌گرديد، نوراني بغضش مي‌تركد و مردم متأثر مي‌شوند... 
 
نوراني: شهر دارد سقوط مي‌كند، عراقي‌ها دارند مي‌آيند چرا ايستاده‌ايد، يك كاري بكنيد؟ " 
 
مردم: "بگوييد ما چه كار كنيم؟ " 
 
آن‌ها راست مي‌گفتند، با دست خالي چه كار مي‌توانستند بكنند؟ 
 
مردم: حالا كه هواپيماها بلند نشدن، بذار از روي جنازه‌هاي ما رد بشن. نمي‌ذاريم به همين سادگي شهر رو بگيرن. " 
 
بيش‌تر نيروهاي داوطلب براي دفاع از شهر، حتي براي يك بار از آرپي‌جي استفاده نكرده بودند و هيچ كدام آموزش نظامي درستي نديده بودند. از طرف ديگر نيروهاي آموزش ديده هم بر اثر خستگي و جنگ مداوم نيروي‌شان تحليل رفته بود. تانك‌هاي ارتش بعث لحظه به لحظه در شهر پيش مي‌آمدند. به نظر مي‌رسيد مقاومت‌ها در هم شكسته شده است، فرمانده نيروهاي متجاوز با غرور گزارش داد: 
 
"دستورتان اجرا شد ما اكنون وارد محمره (خرمشهر) شديم. " 
 
نيروهاي مدافع اگرچه خسته و تعدادشان اندك است، ولي با روحيه‌ خود به خود مانع پيش‌روي آن‌ها شدند. فرمانده عراقي مستقر در خرمشهر مي‌گويد: 
 
"در ساعت شانزده و پانزده دقيقه با چشمان خودم مشاهده كردم نيروهايي كه به وسيله تانك و خودرو در محور اصلي شهر پيش‌روي كرده بودند، با وضعي تأسف‌بار و حزن‌انگيز، با روحيه بسيار متزلزل - كه به هيچ وجه قابل كنترل نبود -، شكست خورد و در حال حال عقب‌نشيني بود. تلفات و ضايعات سنگين بود، به طوري كه گردان «تانك ‌الحسين» بيش از بيست و سه تانك خود را از دست داده بود. هفده دستگاه خودرو از نوع اسكات ساخت چك‌اسلواكي متعلق به گردان مكانيزه نيز منهدم شد. ده‌ها نفر كشته و اسير شده و باقي شكست خورده بودند. " 
 
* پيشنهاد آتش‌بس از طرف عراق، تاكتيكي شكست خورده 
 
بدين ترتيب شهري كه قرار بود در عرض چند ساعت تصرف شود، با گذشت شش روز و با به كارگيري بخش اعظم ارتش عراق، مانند خاري در گلوي متجاوزات گير كرده. واقعيت اين بود كه خيل نيروهاي عراقي، نه تنها موفقيت كاملي كسب نكرده بودند، بلكه در مقابل عده قليلي از مدافعين و بعضاً نيروهاي آموزش نديده با ساده‌ترين سلاح‌ها متوقف شدند. صدام براي حفظ آبرو و تجديد قوا پيشنهاد صلح و آتش‌بس مي‌دهد: 
 
"عراق در جنگ يك هفته‌اي خود با ايران به تمام اهداف نظامي‌اش دست يافته و اينك شرايط خود را براي آتش‌بس و انجام مذاكرات مستقيم ارائه مي‌دهد. ايران بايد حق مالكيت عراق بر شط‌العرب (اروند رود) و سه جزيره كوچك در تنگه هرمز را به رسميت بشناسد و به مردم ايران حقوق كامل دموكراتيك عطا كند. " 
 
اين سخنان در حالي مطرح مي‌شد كه ارتش بعث صدها كيلومتر مربع در خاك جمهوري اسلامي پيش‌روي كرده و ده‌ها هزار نفر از مردم بي‌گناه را به شهادت رسانده بود. 
در اين وضعيت امام خميني قاطعانه جواب منفي به پيشنهاد صلح داد. پيشنهادي كه ذره‌اي با عقل و منطق سازگار نبود: 
 
"... صدام حسين دستش را دراز كرده براي آن كه با ما مصالحه كند، ما با او مصالحه نداريم. يك آدمي است كه كافر است، يك آدمي است كه فاسد است، مفسد است، مفسد را ما نمي‌توانيم با او مصالحه كنيم. ما تا آخر با آن‌ها جنگ خواهيم كرد و انشاءالله پيروز خواهيم شد... " 
 
بدين ترتيب قطعنامه‌ 479 شوراي امنيت كه در ششم مهرماه 1359 صادر شده بود، بدون اين كه اشاره‌اي به متجاوز شناخته شدن عراق در جنگ و برگشت به مرزهاي بين‌المللي، داشته باشد، مورد قبول واقع نشد. 
 
*تجديد قواي نظاميان عراق و حمله مجدد به خرمشهر 
 
با شكست اقدامات سياسي، نظاميان عراق ضمن تجديد قوا و ساماندهي حملات خود را، با شدت بيشتري بر خرمشهر آغاز كردند. چنان‌كه در اولين روز بعد از پيشنهاد آتش‌بس و رد آن، يعني روز هشتم مهرماه تا يك كيلومتري خرمشهر رسيدند، اما باز هم مقاومت شديد نيروهاي مردمي مانع ورود آن‌ها به شهر گرديد، تا روز دهم مهرماه، به سبب درگيري‌هاي شديد و نبودن پشتيباني لازم، سيصد هزار تن كالا در انبارهاي گمرك خرمشهر، يا در آتش سوخته و از بين رفتند، يا به وسيله نيروهاي متجاوز عراق غارت شدند. با شكست عراق در ساير مناطق جنگي از جمله سوسنگرد و اهواز به دليل مقاومت مردم، عراق تمام تلاش خود را متوجه خرمشهر نبود. خرمشهري كه به قول رئيس جمهور عراق "مرواريد شط‌العرب " ناميده مي‌شد. 
هرچه بر آتش دشمن افزوده مي‌شد، از توان مقاومت نيروهاي مدافع شهر نيز كاسته مي‌شد. 
 
"بي‌سيم‌چي: محمد، نيروها همه خوابند، بچه‌ها ديگر نمي‌توانند بيدار بمانند. 
 
نوراني: بايد بيدار بمانند. 
 
بي‌سيم‌چي: مي‌روم بيدارشان كنم، تا مي‌روم سراغ نفر بعدي، مي‌بينم قبلي خوابش برده، بچه‌ها توان بيدار ماندن ندارند. بعضي‌ها با دست چشمان خود را نگه داشته‌اند؛ تا چشم‌هايشان بسته نشود. " 
 
وعده‌هاي متوالي مبني بر ارسال يگان هاي نظامي پياده، زرهي و توپخانه براي خرمشهر، طاقت‌فرسا شده است. روزها در انتظار كمك و پشتيباني و شب‌ها به دعا و گريه و درخواست كمك، از خدا سپري مي‌شود. 
 
*خرمشهر در چنگال ارتش عراق 
 
از روز دهم به بعد، نيروي نظامي عراق با كندي وارد خرمشهر شد. نبرد تنها مبارزان شهر، با ساده‌ترين سلاح‌ها، كوكتل مولوتوف و معدود آرپي‌جي‌هاي موجود كه بعضي از اين مهمات، از خود ارتش عراق به غنيمت گرفته شده بود، ادامه مي‌يابد. 
 
"اولين روزي كه عراقي‌ها مسجد جامع را هدف قرار دادند، عيد قربان بود ". 
 
- امروز چند شنبه‌س؟ 
 
- جداً‌ نمي‌دوني امروز چه روزيه؟ امروز عيد قربانه. 
 
- خدايا بيين ما به كجا رسيده‌ايم، ببين چه‌قدر بچه‌هاي مردم كشته شدن كسي به داد ما نمي‌رسد، ‌لااقل تو يه فكري به حال ما بكن. ما كه از شهر بيرون نمي‌رويم. " 
 
آن‌چه از همه دردناك‌تر بود، حمايت نشدن نيروهايي بود، كه از صبح تا شب و از شب تا صبح بدون هيچ‌گونه چشم‌داشتي و فقط به خاطر دفاع از اعتقادات و نظام اسلامي؛ با ابتدايي‌ترين سلاح‌ها با دشمن مي‌‌جنگندند؛ دشمني كه از مدرن‌ترين سلاح‌هاي روسي و آمريكايي استفاده مي‌كرد. روزي نبود كه خبر شهادت يكي از عزيزان اعلام نشود.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین