صهيون، در زبان عبري، به معناي پُر آفتاب و نيز نام كوهي در جنوب غربي بيتالمقدس است. كوه صهيون، زادگاه و آرامگاه داود پيامبرعليه السلام و جايگاه سليمان عليه السلام بود. گاه اين واژه نزد يهوديان، به معناي شهر قدس، شهر برگزيده و شهر مقدس آسماني به كار ميرود.
صهيون، در زبان عبري، به معناي پُر آفتاب و نيز نام كوهي در جنوب غربي بيتالمقدس است. كوه صهيون، زادگاه و آرامگاه داود پيامبرعليه السلام و جايگاه سليمان عليه السلام بود. گاه اين واژه نزد يهوديان، به معناي شهر قدس، شهر برگزيده و شهر مقدس آسماني به كار ميرود؛ ولي در متون ديني يهود، صهيون، اشاره به آرمان و آرزوي ملت يهود براي بازگشت به سرزمين داود عليه السلام و سليمان عليه السلام و تجديد دولت يهود دارد. به ديگر سخن، صهيون براي يهود، سمبل رهايي از ظلم، تشكيل حكومت مستقل و فرمانروايي بر جهان است و از اين رو، يهوديان خود را فرزندان صهيون مي دانند.
صهيونيسم، به جنبشي گفته مي شود كه خواهان مهاجرت و بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين و تشكيل دولت يهود است. صهيونيسم، همانند شووينيسم (ناسيوناليسم افراطي) است كه با خوار شمردن ملتها و نژادهاي ديگر و با غلو در برتري خود، در پي دستيابي به قدرت سياسي است.
اين جنبش، در نيمه اول قرن 13 شمسي(نيمه دوم قرن 19 ميلادي) در اروپا، پا به عرصه حيات گذاشت ولي واژه صهيونيسم، نخستين بار توسط تئودور هرتزل به كار رفت و سپس ناحوم ساكولو- مورخ صهيونيست - در كتاب «تاريخ صهيونيست» از آن سخن گفت.
صهيونيسم، تنها داراي ابعاد و معاني سياسي (صهيونيسم سياسي) نيست؛ بلكه ابعاد و معاني ديگري همچون صهيونيسم كارگري، فرهنگي، دمكراتيك، راديكال و توسعهطلب را نيز در بر ميگيرد.
مشهورترين تقسيم صهيونيسم، طبقهبندي آن به دو بخش سياسي و فرهنگي (ديني) است. صهيونيسم سياسي، خواهان بازگشت يهوديان به فلسطين است كه با تدوين كتاب «دولت يهود» توسط هرتزل در 1263شمسي(1894ميلادي) زاده شد. اما صهيونيسم فرهنگي، مخالف مهاجرت يهوديان در قرن 14 شمسي(20 ميلادي) به فلسطين است؛ زيرا در انتظار انسان رهاييبخش در آخرالزمان نشسته كه يهوديان و تمام اديان را به سرزمين ابراهيم عليهالسلام و موسي عليهالسلام يا سرزمين نجات بازگرداند.
صهيونيسم به ديني و غير ديني نيز تقسيم ميگردد؛ صهيونيسم ديني، انديشهاي است كه اعتقاد به بازگشت به سرزمين موعود دارد. اين بازگشت در زماني كه پروردگار مشخص و به شيوهاي كه او تعيين مي كند، انجام خواهد شد و اين كار به دست بشر انجام پذير نيست. پيروان اين انديشه، گروهي يهودي (صهيونيسم) و شماري عيسوي (صهيونيسم مسيحي) هستند. در مقابل، در صهيونيسم غير ديني و غير يهودي، كساني جاي دارند كه با تكيه بر استدلالهاي تاريخي، سياسي و علمي به اسكان يهوديان در فلسطين مشروعيت مي بخشند. اين همان صهيونيسم لائيك (غير ديني) است كه تنها مفاهيم سياسي خويش را به زبان دين بيان مي كند. بنابراين، صهيونيسم همواره به معناي يهوديت نيست؛ بلكه گاه به مفهوم حركتي براي غير يهودي كردن يهوديت نيز به كار مي رود.
تاريخچه و عملكرد سازمان جهاني صهيونيسم
در مورد شكلگيري صهيونيسم جهاني آنچه كه در كتابها گفته ميشود اين است كه فردي به نام تئودور هرتزل بنيانگذار صهيونيسم جهاني بوده و در اولين كنگرهاي كه در شهر بال سوئيس در سال ???? تشكيل شده، صهيونيسم جهاني را سازماندهي كرده است. اما قول صحيحتر اين است كه در حدود ?? الي ?? سال قبل از او فردي به نام بنكسر- كه فردي روسي و يهودي بوده است- جمعيتي را درست ميكند به نام دوستداران صهيون كه اشاره دارد بر همان كوه صهيون مشرف بر شهر قدس و بيتالمقدس است. احتمالاً او نظرش اين بوده است كه نخست يهوديان را در جامعه روسيه ادغام بكند و سپس آنها را از روسيه به فلسطين ببرد.
هرتزل بعد از بنكسر، بدون اينكه اشاره به افكار او داشته باشد در سال ???? كتابي مينويسد به نام «دولت يهود» و در سال ???? در بال سوئيس كنگرهاي تشكيل ميدهد و در آن كنگره ??? نفر از سران يهود از كشورهاي مختلف كه بيشتر از آلمان و روسيه و چكاسلواكي و ... بودند مدتي بحث ميكنند و تصميم اصليشان اين بوده كه ما يك سازماني درست كنيم به نام «صهيونيسم جهاني» و اين سازمان بايد ? كار براي يهود انجام دهد: مرحله اول هويت ملي و تأسيس ملت است و مرحله بعد پيدا كردن موطن و در مرحله سوم دولت را پايهگذاري كند.
از سال ???? تا سال ???? كه دولت اسرائيل رسماً اعلام شد و بعد از آن هم اين كنگره ادامه دشت، چيزي در حدود ?? كنگره تشكيل شده است. در اين كنگرهها اولين مسئلهاي كه مطرح كردند مسئله تشكيل سازمان جهاني صهيونيسم بود. در كنگرههاي بعدي هم درباره تأسيس صندوق ملي يهود به اتفاقنظر رسيدند و گفتند در اين صندوق، مسائل پولي و مالي مشخص شود و اين امر پشتيباني باشد براي تمام فعاليتهاي بعدي.
در كنگره سوم و چهارم تقريباً نوعي از مليت يهود را روي كاغذ آوردند. در كنگره چهارم اختلاف اساسي بين دو نظر بود؛ يك نظر اينكه آن وطن اوگاندا باشد و نظر ديگر اينكه آن وطن فلسطين باشد. آنچه در تاريخ نقل شده است اين است كه انگليسيها نظرشان بر اوگاندا بوده، اما يهوديان روس، آمريكا و لهستان بيشتر نظرشان بر فلسطين بوده است. به هر حال تصميم گرفته شد كه هيئتهايي فرستاده شود و كشورهاي مورد نظر به ويژه فلسطين و اوگاندا و جاهاي ديگر مثل آفريقاي جنوبي و آرژانتين و ... را بررسي كنند كه آن كشورها چه مقدار يهودي دارند و براي اسكان يهوديان موقعيت آن مناطق چگونه است.
اين هيئتها ميروند و براي كنگرههاي بعدي گزارش ميآورند و متأسفانه در كنگره ششم -كه اوايل قرن بيستم بود- تصميم ميگيرند كه آن وطن فلسطين باشد. يك گروه مأمور ميشوند كه به فلسطين بروند و در آن جا فعاليت كنند و زمينههاي لازم و تمهيداتي را براي يهوديان فراهم كنند.
فعاليتي هم در خارج از فلسطين براي پيگيري مبحث يهوديها، حدوداً از كنگره هشتم و نهم در رابطه با سازمان صهيونيسم جهاني وجود دارد. در اين فعاليتها اين پرسش وجود دارد كه آيا ما به يك شكل مستقل همه اين شعارها و افكارمان را دنبال كنيم، يا اينكه به كمك قدرتهاي بزرگ طرحها را به پيش ببريم.
اين اختلاف در يكي دو كنگره مطرح بود و نهايتاً با توجه به افراد ذينفوذ كه با قدرت بريتانيا همكاري داشتند، اين فكر تقويت شد كه يهوديان بدون كمك بريتانيا نميتوانند اين كار را انجام دهند و سرانجام در كنگره هشتم تصويب شد كه با همكاري بريتانيا و ساير كشورهاي بزرگ اين اهداف دنبال گردد.
بحثهاي ديگري كه در كنگرههاي بعدي مطرح شد اين بود كه وقتي دولت اسرائيل در سال ???? تشكيل ميشود، آيا سازمان صهيونيسم جهاني بايد مأموريتش تمام شود، يا اينكه باقي بماند؟ نهايتاً در آنجا تصويب ميشود كه سازمان جهاني صهيونيسم و آژانس بينالمللي يهود كه درآمريكا مستقر است به عنوان پشتيبان و مادر دولت اسرائيل باقي بماند و فعاليتهاي خودش را دنبال كند و رژيم صهيونيستي هم در فلسطين كار خود را انجام دهد. اين توافق در دهه ?? قرن بيستم حاصل شد. در سالهاي دهه ?? تصويب ميشود كه سازمان صهيونيسم جهاني يك مأموريت جهاني داشته باشد و دولت اسرائيل هم يك مأموريت منطقهاي. در واقع به اين شكل تقسيم كار ميشود كه رژيم صهيونيستي مثل يك نيروي عمل كننده، يك لشگر از يك ستاد به منطقه اعزام شود تا افكار و نظرات خودشان را در آن منطقه تعقيب كنند و آن ستاد اصلي يا همان آژانس بينالمللي يهود هم در آمريكا مستقر بماند.
به اين ترتيب مسجل شد كه يهوديها در اسرائيل ضمن اينكه ماموريت منطقهاي دارند، ماموريت حفظ منافع آمريكا را هم بر عهده دارند و سازمان جهاني صهيونيسم هم در آمريكا نقش جهاني دارد، يعني منافع يهوديها را در كل عالم دنبال ميكند.
شكلگيري رژيم صهيونيستي
اما كيفيت شكلگيري رژيم صهيونيستي بدين صورت بود كه سازمان جهاني صهيونيسم از سال ???? تا سال ???? يعني طي ?? سال همه فعاليتها و بسترهاي لازم را براي تشكيل حكومت يهود فراهم كرده است؛ به اين شكل كه گروههاي تروريستي مثل هاگانا، اشترن، پالما و ايرگون كه حدوداً بعد از فروپاشي دولت عثماني (????) و در زمان قيموميت بريتانيا بر سرزمين فلسطين، شكل گرفته و عليه مردم فلسطين مشغول كارهاي تروريستي بودند، زمينه را براي تأسيس اسرائيل فراهم كردند. وقتي در سال ???? دولت اسرائيل تشكيل شد همين چهار گروه سيستم نظامي رژيم اسرائيل را تشكيل دادند.
البته نكته قابل تأمل آن است كه بعد از فروپاشي حكومت عثماني و دوران قيموميت انگليس شركتهاي اقتصادي و صنعتي يهودي شروع به كار كردند كه معروف بودند به شركتهاي كيبوتس. يهوديهايي كه از سراسر عالم ميآمدند در اين شركتها مشغول به كار ميشدند و در شهركهايي ساكن ميشدند كه دورشان محاصره بود و اينها هم از جهت امنيتي در حفاظ و مسلح بودند. از سال ???? تا سال ???? دهها شهرك كشاورزي و صنعتي را در فلسطين ايجاد كرده بود.
همچنين يك زبان عبري جديد را كه با عبارت تورات حدود ?? درصد تفاوت دارد براي خود تدوين نمودند، لذا اگر يك نفر با مليت ديگر بخواهد به اسرائيل برود، بايد يك سال در قرنطينه بماند تا زبان جديد را ياد بگيرد و بتواند وارد جامعه صهيونيستي شود.
همچنين آنها جهت تقويت حضور علمي ـ فرهنگي خود، دانشگاههايي را در تلآويو و حيفا از همان سالهاي ???? راهاندازي كرده بودند و قانون اساسي يا همان اساسنامه سازمان صهيونيسم جهاني هم كه در سال ???? تصويب شده بود؛ تبديل شد به قانون اساسي دولت اسرائيل. سازمان صهيونيسم جهاني كه فعاليتهاي سياست خارجياش از همان سالهاي ???? شروع شده بود به حمايت سياسي و مالي دولت اسرائيل در سراسر جهان پرداخت؛ به اين ترتيب كه هر يهودي در هر كشوري كه حضور داشت از نفوذ خودش در رابطه با دولت آن كشور استفاده كرده و سياست يهوديها را ترويج نمايد. منابع مالي و بودجه اصلي اسرائيل هم از همان صندوق كه در آمريكا مستقر است تأمين ميشود و سرمايهگذاريهاي كلان اسرائيل هم در كشورهاي خارجي مثل فرانسه، آلمان، انگليس، آمريكا و جاهاي ديگر، گسترش يافته است.
سرمايهداري غرب و پيدايش صهيونيسم
صهيونيسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمايه داري غرب به مرحله امپرياليسم به شمار مي رود. در اين دوره، همه قدرتهاي بزرگ، براي تأمين منافع استعماري، فعالانه در پي يافتن جاي پايي محكم، در خاورميانه شدند. براي دستيابي به اين هدف، نخستين بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همكاري يهوديان عليه امپراتوري عثماني دست زد كه البته در اين كار توفيقي به دست نياورد، سپس بيسمارك (صدر اعظم سابق آلمان) براي پاسداري از خط راه آهني كه قرار بود از برن - شهري در آلمان - به بغداد كشيده شود، اقدام به جذب و به كارگيري يهوديان كرد، 19 اما سرانجام، اين انگليس بود كه به آرزوي ديرينه اش، يعني خلق انديشه صهيونيسم و ترغيب يهوديان اروپاي شرقي، روسيه و غرب، براي مهاجرت به فلسطين و تشكيل يك دولت يهودي كه حافظ منافع آن كشور باشد، دست يافت.
دلايل بسياري در تأييد نقش قدرتهاي بزرگ استعماري، به ويژه انگليس، در پديد آمدن صهيونيسم و رژيم اشغالگر قدس در دست است. در 1219 شمسي(1840ميلادي) روزنامه تايمز لندن اعتراف كرد كه پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين، مورد حمايت پنج قدرت بزرگ جهاني است، سپس هرتزل چنين فاش كرد: «بازگشت به سرزمين پدرانمان... از بزرگترين مسائل سياسي مورد علاقه قدرتهايي است كه در آسيا چيزي ميجويند». اما همانگونه كه گذشت، انگليس گوي سبقت را از ديگر قدرتهاي اروپايي ربود و با ابداع انديشه صهيونيسم زمينه تأسيس رژيم غاصب اسرائيل را فراهم آورد. به بيان ديگر، پس از يك منازعه طولاني ميان صهيونيستها، سرانجام صهيونيستهاي انگلوفيل، جناح وابسته به وايزمن، موفق به تثبيت فلسطين - مكان مورد نظر انگليس - به عنوان جايگاه نهايي يهوديان گشتند.
يهوديان تنها نامزد تشكيل دولتي حافظ منافع غرب، در منطقه حساس و استراتژيك خاورميانه بودند؛ زيرا به عقيده لرد ارل شافتسبري هفتم، كه از رجال سياسي بريتانيا و نيز يك صهيونيست مسيحي بود، اسكان يهوديان در فلسطين نه تنها براي انگلستان كه براي سراسر دنياي متمدن ( غرب) سودمند خواهد بود. هرتزل نيز معتقد بود كه يهوديان ميتوانند حلال مشكل غرب در خاورميانه باشند. ماكس نوردو، از صهيونيستهاي معروف، معتقد بود كه ما فرهنگ اروپايي را... همچنان حفظ خواهيم كرد... ما به اين فكر كه بايد آسيايي شويم، ميخنديم. پيشتر نيز يك كشيش مسيحي پيشنهاد كرده بود كه براي حفاظت از هندوستان زير سلطه انگليس، لازم است يهوديان در فلسطين ساكن شوند. به هر حال، صهيونيستها خود را مشعلدار تمدن غرب مي دانند؛ تمدني كه در تلاش است تا دموكراسي را در خاورميانه و قلب آن حاكم كند.
نتيجه اين كه نيازهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، به ويژه انگليس، موجب پديد آمدن جريان فكري صهيونيسم و اسكان يهوديان در فلسطين گرديد؛ جرياني كه با غير ديني (سياسي) كردن يهوديت، در پي تحقق و حفظ منافع استعماري در خاورميانه برآمد؛ در حالي كه يهوديت ديندار ممكن بود براي غرب خطرآفرين باشد.
صهيونيسم ادبي - سياسي
پيش از تولد صهيونيسم سياسي، صهيونيسم ادبي پديد آمد و نخستين جرقههاي سياسي كردن دين يهود را برافروخت. به ديگر سخن، صهيونيسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و انديشه و آنگاه در عرصه سياست قد برافراشت. در اين روند، صهيونيسم ادبي، زبان عبري را به خدمت گرفت و در گسترش آن كوشيد و يهوديان عبري زبان را تشويق كرد و پاداش داد. به دنبال اين تلاش چند صد ساله، زبان عبري كه به گفته بنگوريون، يك زبان ناگويا بود و در قلبها ميزيست و به نماز، شعر و ادبيات مذهبي اختصاص داشت، به جايگاهي دست يافت كه ديگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلكه زبان آينده، زبان رستاخيز و زباني بود كه ميتوانست يهوديان را به عنوان يك ملت يگانه در زير بيرق خويش گرد آورد.
در عرصه قلم، انديشه، هنر، داستان، رمان و نمايشهاي بسياري پديد آمد كه به ايفاي نقش در تولد صهيونيسم پرداختند كه در بين آنها اشعار مذهبي بن هاله وي (متوفاي 519 شمسي(1140 ميلادي) به سود مقاصد صهيونيستي به كار رفت. كتاب «تلمود» (نگارش 1129 شمسي(1750 ميلادي) انديشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامين ديزرائيلي (benjamin disraeli) در رُمان «ديويد آلروي» (تأليف 1212 شمسي(1833 ميلادي) شكلي از نژادپرستي افراطي يهودي را به تصوير كشيد. زيگموند فرويد (متولد 1235 شمسي(1856ميلادي) بر لزوم اجراي تربيت صهيونيستي تأكيد ورزيد. جورج اليوت (georg eliot)در رمان «دانيل دروندا» (تدوين 1255 شمسي(1876ميلادي) كه مهمترين سند ادبي صهيونيسم به شمار ميرود، ناممكن بودن ادغام يهوديان در تمدنهاي ديگر را گوشزد كرد. افزون بر اين تلاشها، نگارش «دايرةالمعارف صهيونيسم و اسرائيل» (تأليف 1259شمسي(1880ميلادي) به سهم خويش، زمينهساز صدور اعلاميه بالفور گرديد كه آن نيز، از زمينه هاي اساسي تأسيس اسرائيل به شمار مي رود.
برخي از افسانه ها نيز در پديد آوردن صهيونيسم دخيل بوده اند. مهمترين اين افسانه ها، افسانه «يهودي سرگردان» يا يهودي دورهگرد است. اين افسانه براي نماياندن زندگي سراسر آميخته با رنج ، محنت ،سرگرداني و بي پناهي يهوديان به كار رفت و به تدريج زمينه ذهني ضرورت تلاش براي رهايي يهوديان صهيونيست را در اواخر قرن دوازدهم شمسي(نوزدهم ميلادي) فراهم آورد.
ادبيات صهيونيستي، تنها به ترسيم چهره يهودي يا يهوديان ناراضي نپرداخته، بلكه كوشيده است چهرهاي نيك و انساني از يهوديان به دست دهد تا آنان راه كسب امتيازات اجتماعي بيشتري را بازيابند و آن را براي ظهور صهيونيسم به كار گيرند. در مجموع، ادبيات صهيونيستي كوشيده است، تا با رواج همبستگي يهوديان جهان، مبارزه با تبليغات ضد صهيونيستي، رنج و ستمديدگي يهوديت را به تصوير كشد و به پندار خود، وحشيگري اعراب عليه يهوديان را نمايان سازد و به ترويج انديشه برتري قوم يهود بپردازد.
دنيا بازيچه سياست يهود
صهيونيسم به عنوان يك ايدئولوژي، فعاليتهاي سياسي و تروريستي شبكه بينالمللي بزرگ يهود را رهبري مي كند و اين مكتب زماني در صحنه جهاني حضور يافت كه كاپيتاليسم غربي راه گذار به مرحله امپرياليسم را بر خود هموار مينمود. صهيونيسم از همان اوان تشكيل با محافل قدرتهاي امپرياليستي همبستگي كامل داشت، البته در تكامل اسرائيل و سلطه صهيونيسم آمريكائيان ناخواسته بيش از كشورهاي ديگر، مؤثر بوده اند. در سال 1917 صهيونيستهاي آمريكايي با بهرهگيري از روابط خود با حكومت واشنگتن نقش بسيار مؤثري را در تصويب اعلاميه «بالفور» بازي كردند و در سال 1922 كنگره امريكا قطعنامه «لاج - فيش» را كه تاييدي بر اعلاميه فوق بود به تصويب رساند و با شروع اولين اقدامات سياسي در فلسطين صهيونيستهاي امريكايي مدعي رهبري صهيونيسم بينالمللي شدند. طي دهه 1930 صهيونيستها با بهره گيري فراوان از تهديد فاشيسم در اروپا دامنه تبليغات خود را گسترش دادند و جالب اين كه براي تبليغ عليه نازيها به همان شيوه نازيسم متوسل شدند. در كتاب «پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي» به طرز شگفت آوري شباهت اين دو ايده مورد تشريح قرار گرفته است. اين كتاب آثار هرتزل و هيتلر را در «دولت يهود» و «نبردمن» ورق ميزند و از «نژاد برتر»، «اسرائيل بزرگ»، «آلمان بزرگ»، «حق تاريخي»، «فضاي كامل زيست» سخن ميگويد. در سال 1948 رؤساي سياسي امريكا به اين نتيجه رسيدند كه استراتژي صهيونيستها اين است كه امريكا را در رشته عملياتي كه همواره گستردهتر و ژرفتر ميشود درگير كنند تا به تمام اهدافشان دست يابند، اين سند اهداف صهيونيستها را چنين برميشمارد:
1- برقراري حاكميت يهوديان بر بخشي از فلسطين. 2- جلب موافقت قدرتهاي بزرگ با مهاجرت نامحدود يهوديان به اسرائيل. 3- گسترش حاكميت يهوديان بر سراسر فلسطين. 4- گسترش حاكميت يهوديان بر اردن و بخشهايي از لبنان و سوريه. 5- برقراري سركردگي نظامي و اقتصادي يهوديان بر سراسر خاورميانه.
در اين سند هم چنين اضافه شده كه تمام مراحل اين برنامه براي رهبران متعصب يهود به يك اندازه مقدس است. رهبران آژانس يهود كه اكنون مهمترين گروه يهودي است به طور خصوصي نزد مقامات امريكا به وجود چنين برنامهاي اعتراف كرده اند. اما در مورد ريشه هاي فكري و رواني اشغال فلسطين بايد گفت موضوعي كه بيش از هر چيز ديگري رهبران متعصب صهيونيسم را آزار ميدهد ذوب شدن يهوديان در ميان ملل و اقوام ديگر و رنگ باختن هويت يهودي آنان بود. با اين نگرش، صهيونيستها در درجه اول به مسئله نژادپرستي و حتي برتري نژادي هيتلري اهميت ميدهند و پيرو اين انديشه نژادي نازيها كه به «پاكي خون» اعتقاد دارند هستند، اين مشكل نيز برطرف نميگردد مگر به جمعآوري يهوديان از سراسر جهان و انتقال آنان به سرزميني متعلق به خودشان. در راستاي تحقق اين هدف، متفكرين صهيونيسم، كشورها و سرزمينهاي مختلفي از دنيا را براي اشغال كانديدا كردند ولي نهايتا سرزمين مظلوم فلسطين را به دلايل متعددي مناسبترين محل تشخيص دادند چرا كه :
1- وجود بيت المقدس در فلسطين ميتوانست پشتوانه مذهبي بسيار خوبي را براي يهوديت فراهم آورد و از لحاظ افكار بين المللي دستيابي يهوديان را به فلسطين به عنوان سرزمين موعود يهود، تا حدي توجيه نمايد. 2- سرزمين فلسطين از لحاظ استراتژيكي از اهميت خارقالعادهاي برخوردار است، آنچنان كه نيم نگاهي به نقشه جغرافيايي اين كشور، مطلب فوق را تصديق مينمايد. 3- عدم ثبات حكومت مركزي فلسطين نيز موقعيت بسيار مناسبي را براي ارتش سر تا پا مسلح اسرائيل فراهم مي آورد تا به راحتي آن را مورد تاخت و تاز قرار دهند.
پس از تعيين مكان نوبت به اجراي سياستهايي رسيد كه در نتيجه اجراي آنها يهوديان كشورهاي مختلف در محل زندگي خود احساس ناامني كنند تصميم به مهاجرت به اسرائيل ميگرفتند. شيوه هاي تشويق مهاجرت به اسرائيل نيز متفاوت بود از تبليغ سرزمين موعود در بيت المقدس گرفته تا وعده زندگي و رفاه اقتصادي بالاتر و نهايتا بمب گذاري در محل زندگي يهوديان كشورهايي كه حاضر به مهاجرت نمي شدند. به عنوان مثال در سال 1950 عمليات تروريستي اسرائيل در بغداد آغاز شد، زيرا يهوديان عراقي از نام نويسي در ليستهاي مهاجرت به فلسطين اشغالي خودداري كردند. سرويسهاي مخفي اسرائيل با بمبگذاري در محل سكونت آنان يهوديان عراقي را متقاعد ساختند كه در معرض خطر هستند، اما هدف صهيونيسم در واقع نجات يهوديان نيست، بلكه آرمان بزرگ او، ايجاد يك حركت قوي سياسي در فلسطين است، جنايات اخير اسرائيل در فلسطين نيز يكي از حلقههاي متصل زنجير حاكميت صهيونيسم است كه در صورت بلندتر شدن گلوي كشورهايي چون سوريه و نيز اردن را نيز خواهد فشرد.
حكومت اقتصادي صهيونيسم بر آمريكا و دنيا
در حالي كه يهوديان فقط 5/1 درصد جمعيت فعلي امريكا را تشكيل ميدهند، اما حدود 49 درصد كل سرمايههاي شركتهاي بزرگ امريكايي را در اختيار دارند. آنان بيش از هر گروه ديگري در آمريكا داراي سازماندهي و تشكيلات هستند به نحوي كه داراي نفوذ گستردهاي در پشتيباني مالي كانديداهاي رياست جمهوري آمريكا ميباشند، البته مهمترين جنبه كمك يهوديان به كانديداها نه جنبه مالي آن بلكه همكاري عمليشان است، يهوديان مبارزات انتخاباتي را رهبري ميكنند، نطقها را مينويسند، برنامههاي تبليغاتي تلويزيوني را تهيه ميكنند و در مورد سياست مبارزاتي كانديداها تصميم ميگيرند. نتيجه آنكه ميبينيم دو نامزد رياست جمهوري (نيكسون و كندي) چنان با دقت خواستهاي صهيونيستها را مورد توجه قرار دادند و چنان قولهايي به آنان ميدادند كه گاهي اين احساس به وجود ميآمد كه اينان بيشتر خواستار به دست آوردن مقام رياست جمهوري اسرائيل هستند تا آمريكا.
صهيونيسم طلايه دار تهاجم فرهنگي در جهان
جريان تهاجم فرهنگي دنيا امروز در دست صهيونيسم بين الملل قرار دارد. در زمينه مطبوعات 70 درصد رسانههاي گروهي غرب در اختيار بانكداران صهيونيست است و هفت نفري كه در رأس سه بنگاه عظيم خبري - تصويري آمريكا (c.b.s - a.b.c - n.b. c) قرار دارند و تمام اخبار روزانه امريكا و جهان را به اطلاع مردم مي رسانند همگي صهيونيست هستند. 33 نفر از كساني كه رسانههاي جهان را در انحصار دارند، از سرشناسترين صهيونيستهاي جهان هستند. در ايالات متحده مردي صهيونيست و ميلياردر با نام «روبرت مردوخ» زندگي ميكند كه به تنهايي در هر روز 3 ميليون روزنامه و در هر هفته 4 ميليون مجله و هفته نامه منتشر مينمايد. در بعد علمي تحقيقاتي نيز به گفته استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) 90 درصد از بزرگترين اسلام شناسان دنيا را دانشمندان يهودي تشكيل ميدهند. آنان نه تنها در مورد اسلامشناسي فعاليتهاي بسياري كردهاند بلكه در زمينه هنر، ادبيات، روانشناسي، جامعه شناسي، سياست صنايع اتمي، ژنتيك و ساير رشته هاي حساس و حياتي علوم نيز داراي تحقيقات گستردهاي هستند و از رهگذر اين تحقيقات، رؤياي سيادت و سروري بر جهان را در سر ميپرورانند. در بعد هنر نيز در زمينههاي مختلفي چون موسيقي، نقاشي، مجسمهسازي و سينما سرمايه گذاري كرده اند. از ميان هنرهاي نامبرده هنر هفتم به دليل فراگيرياش به طرز عجيبي مورد توجه صهيونيستها قرار گرفته است تا از اين طريق بتوانند آرمانهاي ظالمانه خود را بر فكر و روح و احساسات ملل جهان سوم و پيشرفته تزريق نمايند، دليل اين مدعا، آنكه كه كمپانيهاي معروف فيلمسازي توسط يهوديان اداره ميگردد و بخش عمدهاي از توليدات هاليوود زير نظر آنان انجام ميگيرد كه اين توليدات 80 درصد نياز مردم جهان را برطرف مي نمايد. از آنجا كه مذهب براي عموم انسانها جاذبه هاي خاصي دارد اين كمپاني هاي بزرگ يهودي با استفاده از اين حربه دست به ساختن فيلمهايي چون ده فرمان و حضرت مسيح(ع) زدهاند. از سوي ديگر با ارائه فيلمهايي از كورههاي آدمسوزي يهوديان در جنگ جهاني دوم توسط آلمانها، سعي بر اين دارند تا در مقابل ديدگان مردم جهان خود را مظلوم جلوه دهند و در تجاوز به فلسطين محق بدانند. مجسمه طلايي جايزه اسكار، در مسابقات جهاني انتخاب فيلم برتر، يادآور مجسمه هاي طلايي قوم بني اسرائيل است. حسن ختام اين مقال را سخني زيبا از امام راحل(ره) قرار مي دهيم: «ما مسلمانان خار چشم صهيونيسم هستيم و از اين خوشبختي كه خداوند به ما عطا فرموده است خوشحاليم، اسرائيل غدهاي سرطاني است و بايد از ميان برداشته شود.»
فلسطين و انتفاضه در نگاه ايرانيان
بيش از يك قرن افكار عمومي جهان از جمله ايران با پديده شوم «صهيونيسم» رو به رو است. از دير باز خطر اسرائيل و لزوم حمايت از فلسطين را فرياد كردهاند. آيتالله سيد ابوالقاسم كاشاني، رهبر مبارزات مردم ايران در همان هفتههاي آغازين اعلام تأسيس دولت يهود در سرزمين فلسطين در خرداد 1327 هجري شمسي در يكي از اجتماعات بزرگ در تهران به مردم ميگويد:
«تمام مردم ممالك اسلامي بايد هر يك به نوبه خود از كمك مالي و جانبي نسبت به مردم بيپناه فلسطين از همدردي دريغ ننموده و فداكاري نمايند. تمام ممالك اسلامي دنيا وطن ماست و ما نيز با تمام قوا جاناً و مالاً به سهم خود بايد از آنها حمايت كنيم...».
با ورود حضرت امام خميني(ره) در صحنه مبارزه در دهه 1340 در كنار اعلام حمايت از مردم مظلوم فلسطين، خطر اسرائيل و صهيونيسم نيز براي جهان اسلامي مطرح ميشود:
«...اين جانب حسب وظيفه شرعيه، به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر ميكنم: قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيستهاست.»
استاد شهيد مرتضي مطهري در سخنراني خود در سال 1349 در ارتباط مسئله فلسطين ميگويد:
«اگر پيغمبر اسلام زنده بود، امروز چه ميكرد، درباره چه مسئلهاي ميانديشيد به والله و بالله قسم ميخورم كه پيغمبر اكرم(ص) در قبر مقدسش امروز از يهود ميلرزد... والله قضيهاي كه دل پيغمبر اكرم(ص) را خون كرده است اين قضيه (اشغال فلسطين) است.... اگر حسينبن علي بود ميگفت: اگر ميخواهي براي من عزاداري كني! براي من سينه و زنجير بزني شعار امروز تو بايد فلسطين باشد».
با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران از جنبههاي مختلف به مبارزات ضد صهيونيستي مسلمانان شدت بخشيده شد و روند مبارزه فلسطينيها را دگرگون ساخت. رژيم شاه يك متحد نيرومند غرب و اسرائيل در منطقه حساس خاورميانه به شمار ميآمد. ايران در زمان شاه بازار واردات انبوه كالاها و محصولات اسرائيلي بود كه اقتصاد رژيم اشغالگر را رونق ميبخشيد و از سوي ديگر شاه با صدور و تأمين نفت مورد نياز اسرائيل به كمك اين رژيم ميشتافت و نفت ايران در مجموعه اقتصاد و صنايع اسرائيل تبديل به گلوله و سلاحي ميشد كه برسينه فلسطينيان مينشست. ايران پايگاهي براي عمليات جاسوسي اسرائيل و كنترل اعراب منطقه شده بود. افشاي روابط پنهان و آشكار شاه با اسرائيل و مخالفت با كمكهاي بيدريغ رژيم شاه به دشمن مشترك مسلمانان يكي از انگيزههاي قيام امام خميني(ره) را تشكيل ميداد:
«يكي از جهاتي كه ما را در مقابل شاه قرار داده است كمك او به اسرائيل است...».
سرنگوني شاه و حاكميت نظام اسلامي در ايران نخستين ضربه مهلكي بود كه اهداف توسعهطلبانه صهيونيستها را بهطور جدي به مخاطره افكند و تحميل 8 سال جنگ عليه ايران براي جلوگيري از تحقق شعار «امروز ايران, فردا فلسطين» بود و امام خميني در اين باره ميفرمايد:
«... آنچه كه موجب تأسف بسيار است آن است كه ابرقدرتها به ويژه آمريكا با فريب صدام, با هجوم به كشور ما, دولت مقتدر ايران را سرگرم دفاع از كشور خود نمود تا مجال به اسرائيل غاصب تبهكار دهد تا به نقشه شوم خود كه تشكيل اسرائيل بزرگ كه از نيل تا فرات است اقدام نمايد...»
نگاه حضرت امام خميني درباره فلسطين يك نگاه استراتژيك بوده و همواره براي مقابله با اسرائيل راهكارهايي ارائه كردهاند:
لزوم استفاده از حربه نفت عليه آمريكا و اسرائيل, آزادي فلسطين در گرو بازيابي هويت اسلامي, افشاي مكرر نقشه اسرائيل, تفكيك يهود از صهيونيسم, اتحاد امت اسلام راه نجات فلسطين, بهرهگيري از فرصتها و قابليتهاي جهان اسلام و اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان«روز جهاني قدس».
امام خميني (ره) معمار و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران روز قدس را «روز مقابله مستضعفين با مستكبرين», «مقدمه حزب مستضعفين» و «روز رسول اكرم (ص)» نيز ناميدهاند و اين اقدام دستاوردهاي بزرگي به همراه داشت كه اهم بركات آن عبارتست از:
1- نگاه ويژه انقلاب اسلامي به جهان اسلام: انقلاب اسلامي به رغم تلاشهاي بسياري كه فتنهگران و خناسان داشتند تا آن را يك انقلاب ايراني در برابر مسئله اسلامي قرار دهند نه تنها موفق نشدند بلكه با اعلام روز جهاني قدس از سوي حضرت امام خميني(ره) جهان اسلام متوجه شد كه جمهوري اسلامي در حمايت خود از فلسطين بسيار جدي است و تبلور آن را علاوه بر نامگذاري، در شعار ملت ايران نيز ديد: امروز ايران فردا فلسطين.
2- وحدت جهان اسلام: بيترديد روز جهاني قدس موجب وحدت جهان اسلام در حمايت گسترده از فلسطين بود. فلسطين كه روزي يك مسئله عربي بود پس از انقلاب اسلامي به محور وحدت جهان اسلام مبدل گشت. مقايسه قطعنامهها و بيانيههاي صادره و اجلاسهاي برگزار شده گوياي تفاوت بارز اين نكته است.
3- فلسطين درصدر مسائل جهاني: با اعلام روز جهاني قدس مسئله فلسطين ديگر از درون جهان اسلام نيز پا فراتر نهاد و به كانون تحولات جهاني مبدل گشت، به گونهاي كه در كنفرانس دوربان در-آفريقاي جنوبي- صهيونيسم را مترادف «آپارتايد» ناميدند و تظاهرات 500 هزار نفري در قلب اروپا -چون لندن- كه راديو دولتي انگليس هم به آن اعتراف كرد.
4- شكلگيري انتفاضه: بيترديد انتفاضه ملت فلسطين محصول روز جهاني قدس است. اين قيام دو ويژگي برجسته داشت: «اسلامي و مردمي» و انتفاضه خود داراي پيامدهاي زيادي بود:
1) افزايش همگرايي و وحدت ميان جهان اسلام.
2) جهاني كردن همدردي با مردم فلسطين و نفرت از اسرائيل (ارائه طرح محاكمه آريل شارون نخستوزير سابق رژيم صهيونيستي به عنوان جنايتكار جنگي نمونهاي از اين مسئله است).
3) گسترش ناامني در داخل اسرائيل و انتقال سرمايهها به خارج از اسرائيل.
4) افزايش مهاجرت و فرار مغزها از اسرائيل به ساير نقاط جهان.
5) گسترش نارضايتي عمومي در ميان مردم اسرائيل.
6) ايجاد اميد در ميان مردم فلسطين نسبت به آينده بهتر.
7) تأثير در كاهش منازعات و اختلاف نظرها ميان گروههاي جهادي و شكلگيري نوعي اجماع در مبارزه با اسرائيل در سايه انتفاضه براي نخستين بار بود كه پس از گذشتن بيش از چهل سال از اشغال فلسطين و موجوديت رژيم صهيونيستي، فلسطينيها در موضع هجوم و اسرائيليها در موضع دفاع قرار ميگرفتند.
پي نوشت:
1ـ كيالي، دكتر عبدالوهاب، تاريخ نوين فلسطين، ترجمه محمدجواهر كلام، ص ??
2- عبد الوهاب المسيري، صهيونيسم ،ترجمه لواء رودباري، ص 7
3-حميد احمدي، ريشه هاي بحران در خاورميانه، ص 3
4- روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه نسرين حكمي، ص 5
5- يوري ايوانف، صهيونيسم، ترجمه ابراهيم يونسي، ص 74 - 71
منبع:سازمان تبليغات اسلامي