پرداختن به سوژههایی که در جامعه جزو خط قرمزها به حساب میآیند و به غلط تابو شناخته میشوند، راه رفتن روی لبه تیغ است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از جام جم، پرداختن به سوژههایی که در جامعه جزو خط قرمزها به حساب میآیند و به غلط تابو شناخته میشوند، راه رفتن روی لبه تیغ است. از یک سو دست گذاشتن روی موضوعات حساس و ملتهب برگ برندهای برای جذب مخاطبانی است که پیگیر مسائل روز جامعه هستند و از طرف دیگر به دلیل برخی نگاههای بسته و محدودیتها برای تشریح جزئیات، سازندگان را ناگزیر به محافظهکاری و کلیگویی میکند. همه این معذورات سبب میشود، فیلمنامهنویسان و کارگردانان در کنار قصه اصلی تنها گوشه چشمی به موضوع مورد نظر داشته باشند و از آن صرفا بهره دراماتیک ببرند.
تصویر پریا روایتی روشن و گویا از ایدز
ایدز، یکی از این موضوعات است که با وجود پرداختن به آن در چند اثر سینمایی و تلویزیونی از دهه هفتاد تا به امروز، بسیاری از جنبههای حقیقی آن مغفول مانده و بدرستی معرفی نشده است. سریال آخرین ستاره شب، ساخته منوچهر پوراحمد را میتوان نخستین نمایش جدی ایدز در قاب تصویر دانست. پس از آن در مجموعههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی دیگری نظیر داستان یک شهر، خط قرمز، بهشت پنهان، غوغا و پابرهنه در بهشت، میتوان رد پایی از این بیماری را مشاهده کرد. این حجم از روایتها در مقایسه با هزینهها و آسیبهایی که ایدز به جامعه تحمیل میکند ناچیز است؛ خصوصا این که در برخی آثار به دلایل گوناگون، شاهد نمایش نه چندان صحیح این بیماری یا پرداختی کوتاه و گذرا به آن هستیم. ادامه این روند معیوب باعث شده است سوژهای جذاب که لزوم پرداخت صحیح به آن همچنان احساس میشود، نه مانند گذشته بکر بماند و نه آنچنان تاثیرگذار باشد.
قصه آدمهای این روزگار
حال دوباره این بیماری، دستمایه اصلی یک سریال تلویزیونی قرار گرفته است. پریا در دل قصهای خانودگی و اجتماعی مشخصا به بیمازی ایدز میپردازد و برخلاف آثار پیش از خود بیپرده سخن میگوید. تلویزیون با انبوهی از مخاطبان خود، بستری مناسب برای آگاهیرسانی درباره ویروس اچآیوی است، زیرا این بیماری نه یک مساله بهداشتی و پزشکی صرف، بلکه یک معضل فرهنگی ـ اجتماعی قابل پیشگیری است که در خلال یک اثر نمایشی در قاب همهگیر تلویزیون میتواند بهتر معرفی شود و تاثیرگذارتر باشد. ناگفته نماند، این تاثیرگذاری در صورتی است که اثر به جنبههای نمایشی و جذابیتهای مخاطبپسند وفادار بماند و وظیفه آگاهیرسانی صرف را بر عهده برنامههای آموزشی و مستند قرار دهد. در سریال پریا این مهم تا حد زیادی رعایت شده، اما درست در آنجایی که پای نمایش در شیوه انتقال اطلاعات لغزیده، بیشترین آسیب را به یکدستی اثر وارد کرده است. برای مثال، نویسنده پریا در جای جای سریال، اطلاعاتی از راههای انتقال و ابتلا به ویروس اچایوی و تبدیل آن به ایدز به مخاطب ارائه میدهد. این اطلاعات اغلب از طریق دیالوگهای میان خواهر و شوهرخواهر کیوان و همچنین در راهنماییهای پزشک به گوش مخاطب میرسد. اطلاعات تازه از نقاط قوت و وجه تمایز کار است، اما اجرای نه چندان ظریف آن در برخی سکانسها، آن را از یک اثر نمایشی هنرمندانه به برنامهای آموزشی تنزل میدهد. اگر این اطلاعات که به قصد آگاهیدهی در دیالوگها نشستهاند، کمی هنرمندانهتر در تار و پود قصه تنیده میشدند، به قصهگویی سریال ضربه کمتری وارد میشد.
ساختارشکنی خلاقانه
تمایز و جذابیت در آخرین ساخته حسین سهیلیزاده برای مخاطب ایرانی کم نیست؛ نمونه آن پرداخت روشن به بیماری ایدز، شکلگیری رابطهای عاشقانه اما غریب با عرف جامعه و همچنین ارتباط احساسی میان پدر و مادر دو شخصیت اصلی است که پیش از این در قاب تلویزیون کمتر دیده شده. در کنار این همه تازگی، همچنان شاهد تلاش بیثمر برای نمایش خانوادهای آرمانی و بینقص در روابط کلیشهای خانواده خواهر کیوان با بازی کمند امیرسلیمانی و امیررضا دلاوری و همچنین شخصیت مددکار اجتماعی به عنوان حلال مشکلات و همراه همیشگی هستیم. از سوی دیگر، سریال گاه در ایجاد روابط علت و معلولی برخی اتفاقات سهلانگارانه عمل کرده است؛ برای مثال شخصیت کیوان به واسطه تزریق از طریق سرنگ آلوده گرفتار این بیماری میشود، اما این رخداد بسیار سادهانگارانه رقم میخورد و همین میشود که چینش برخی اتفاقات در قاب تصویر مستدل و منطقی از کار در نمیآید. ریتم سریال نیز در یک طیف در حال نوسان است. این اتفاق بیش از اجرا از فیلمنامه نشأت میگیرد و اغلب ناشی از تزلزل شخصیتها در واکنش به حوادث و تعلل آنهاست. شخصیت پریا که نام سریال نیز از او گرفته شده، یک قهرمان بیتقص نیست و تردید او در تصمیم گیری درباره ازدواج، فرزندانش یا واکنش به بیماری همسرش باعث میشود روند داستان به کندی پیش برود؛ روندی که مدتی است با بروز روحیه جنگندگی پریا در مقابل بیماری ضرباهنگ تندتری به خود گرفته است. این ویژگی انسانی موجب نزدیکی بیشتر مخاطب به شخصیت اصلی میشود، اما گاه توالی اتفاقات را از ریتم میاندازد.
شخصیتهای آشنا با دغدغههای امروزی
آنچه پریا را این روزها بر سر زبانها انداخته، علاوه بر سوژه حساسیتبرانگیز آن، شخصیتهای آشنا و بادغدغههای امروزی است. بروز این بیماری در خانوادهای معمولی که نمونه آن را اطراف خود سراغ داریم و پیوندش با روابط عاطفی و خانوادگی به تاثیرگذاری قصه و درگیر کردن احساسات مخاطب کمک شایانی کرده است. همانطور که گفته شد در گذشته از ایدز و بیماران درگیر با آن تصویری مبهم ارائه میشد. باید پذیرفت که برخی ملاحظات و در لفافه سخن گفتنها اقتضای زمان ساخت این آثار بوده است؛ اما امروزه با گسترش وسایل ارتباط جمعی و همچنین نگاه جدیتر به این بیماری، بیان کهنه یا الکن هیچ تاثیری بر مخاطب نخواهد داشت. پریا تا به امروز روشنترین نگاه و گویاترین زبان را نسبت به مبتلایان ویروس اچ آی وی در میان آثار تلویزیونی داشته است. سریال در ضمن به تصویر کشیدن داستان یک زندگی، با دستمایه قرار دادن یک بیماری سخت، چندین شخصیت را وارد ماجرا میکند که هر کدام با مسائل و مشکلاتی، دست و پنجه نرم میکنند و سرنوشتشان به یکدیگر گره خورده است. با این میزان از گرهافکنی به سرانجام رساندن شخصیتها با پایانی رضایتبخش که درخور این قصه متفاوت باشد، مشکل به نظر میرسد. باید به تماشا نشست و دید سعید فرهادی این کلاف سردرگم را چگونه باز میکند!
تمایزهای جذاب «پریا»
تمایز و جذابیت در آخرین ساخته حسین سهیلیزاده برای مخاطب ایرانی کم نیست؛ نمونه آن پرداخت روشن به بیماری ایدز، شکلگیری رابطهای عاشقانه اما غریب با عرف جامعه و همچنین ارتباط احساسی میان پدر و مادر دو شخصیت اصلی است که پیش از این در قاب تلویزیون کمتر دیده شده است.
آنچه پریا را این روزها بر سر زبانها انداخته، علاوه بر سوژه حساسیتبرانگیز آن، شخصیتهای آشنا و با دغدغههای امروزی است. بروز این بیماری در خانوادهای معمولی که نمونه آن را اطراف خود سراغ داریم و پیوندش با روابط عاطفی و خانوادگی، به تاثیرگذاری قصه و درگیر کردن احساسات مخاطب کمک شایانی کرده است.