گروه فرهنگی: امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
ابتکار/نماینده تهران در مجلس دهم: صداوسیما بهجای برنامههای تخریبی تربیت مدنی را به مخاطبانش بیاموزد
نماینده مردم تهران در مجلس دهم مقاومت در مقابل پیوستن به کنواسیونهای جهانی حقوق مالکیت فکری را ناشی از یک فوبیا و توهم دانست.
به گزارش ایلنا، محمود صادقی (نماینده مردم تهران در مجلس دهم شورای اسلامی) ، با اشاره به سابقه قوانین مرتبط با حقوق مالکیت فکری در ایران گفت: سابقه قانونگذاری در زمینه حمایت از مالکیت معنوی و فکری در ایران بیش از 80 سال است. برخلاف تصور برخی که فکر میکنند ما قوانین مرتبط با د فاع از حقوق مولف نداریم در سال 1310 قانون مشخصی در حوزه قانون مجازات عمومی در این زمینه تصویب و اجرایی شده است. همچنین در سال 1348 قانون جامع حمایت از حقوق مولفان و مسلفان و هنرمندان تدوین شده است و بعدها چند قانون دیگر مثل قانون ترجمه و تکثیر کتب خارجی نیز به تصویب رسیده است. بعد از انقلاب هم حقوق مرتبط با انتشار و تکثیر نرمافزارها یا قانون تجارت الکترونیک تصویب شده است. او سپس درباره برد حمایتی قوانین تصویب شده در زمینه حقوق مالکیت فکری بیان کرد: این یک صورت کلی از سابقه قانونگذاری برای حمایت از مالکیت معنوی و فکری است اما نکتهای که وجود دارد در قانون 1348 طبق ماده 22 قانون قلمرو حمایت از حقوق مولف محدود به داخل کشور شد یعنی آثاری که برای نخستینبار در داخل کشور چاپ و تکثیر میشدند و پیش از آن در هیچ کشور خارجی منتشر نشده بود، در قلمروی حمایتی این قانون قرار میگرفتند. صادقی افزود: در واقع از همان زمان این مسئله مورد بحث بود که آیا حمایت معنوی از آثاری که در خارج منتشر میشود به صلاح ما هست یا نه؟ تصور عمده بر این است که اگر از آثار منتشر شده در خارج از کشور (بحث تابعیت مسئلهای ندارد و اگر یک خارجی هم اولین بار اثرش در کشور ما منتشر شود شامل این قانون خواهد بود) حمایت فکری و معنوی داشته باشیم امکان چاپ و تکثیر آنها در داخل کشور محدود میشود و بنابراین منجر به عدم دسترسی به این آثار خواهد شد.
مزیتهای قوانین جهانی حقوق مالکیت فکری بیشتر از مضرات آن است
نماینده مردم تهران در مجلس دهم شورای اسلامی درباره دغدغههایی که معمولا در قبال پیوستن کشور به قوانین جهانی مالکیت فکری مطرح میشود، یادآور شد: دغدغهها نسیب به پذیرش قوانین بینالمللی حقوق مالکیت فکری، موضوعی است که قابل بحث است. در زمینه حقوق مالکیت صنعتی که نقش مهمتر و تاثیر پررنگتری دارد از سال 1337 کمیسیون بینالمللی پاریس را پذیرفتهایم، بعد از انقلاب هم در سال 1377 به آخرین اصلاحیهای این کمیسیون صنعتی پیوستیم. مطابق این کنوانسیون از اختراع، طراحی صنعتی و غیره در ایران حمایت میشود و متقابلا اتباع ایرانی مقیم خارج از کشور نیز میتوانند در آنجا مورد حمایت قرار بگیرند. در حوزه حقوق مالکیت صنعتی که سالهاست عضو شدهایم هیچ اختلالی در روند تبادل دانش ایجاد نشده و هیچ زیانی هم ندیدهایم. او نهایتا مزیتهای پیوستن کشور به قوانین جهانی مالکیت فکری را بیشتر از مضرات آن دانست و اظهار داشت: در بخش کپی رایت و حقوق مولف؛ به نظر من استفاده و منافعی از قبول آن میبریم بیش از مضررات آن است. در کنوانسیونهای بینالمللی حمایتها متقابل است یعنی اگر ما متعهد میشویم از حقوق معنوی آثار خارجی در کشور دفاع و از آنها حمایت کنیم سایر کشورها نیز وظیفه دارند از چاپ و انتشار آثار ایرانی در سایر نقاط جهان حمایت کنند. صادقی تاکید کرد: در حوزه فیلم، کتاب، نرمافزار و حتی آثار موسیقی ما تولیدات بسیار فاخری داریم که قابلیت عرضه در ردههای جهانی را دارد. بنابراین این حمایتهای متقابل به نفع مولفان ایرانی نیز خواهد بود. مضاف بر اینکه این مسئله در بعد وجه ملی که یک برند ملی به ما میدهد و به جهت اعتبار آثار ایرانی را در سطح بینالمللی روشن میکند نیز خیلی مهم است. بسیاری از خارجیها که میخواهند در زمینه تبادلات فرهنگی و هنری با ایران رابطه داشته باشند و محصولات خود را به ایران ارسال یا یک کالای فرهنگی را از کشور وارد کنند به دلیل نبود این حمایت حقوقی چندان پررنگ عمل نمیکند. در واقع این مسئله در تبادلات بینالمللی فرهنگی نقش مهمی دارد و وقتی سایر کشورها میبینند حمایت حقوق مولف در ایران ضعیف است تمایلی به برقراری رابطه با کشور ما را ندارد. به نظر من واقعبینانهتر و منطقیتری نسبت به این مسئله داشته باشیم. مجلس دهم باید با چنین رویکردی به موضوع مالکیت فکری نگاه کند.
لزوم پیوستن به قوانین جهانی کپیرایت برای حضور در سازمان تجارت جهانی
نماینده مردم تهران در مجلس دهم شورای اسلامی همچنین با اشاره به تصمیم نظام جمهوری اسلامی برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی دربارهی رابطه پذیرفته شدن در این سارمان و قبول برخی کنواسیونهای جهانی مالکیت فکری گفت: ما از سال 1376 در تلاش برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی هستیم اما به دلیل موانعی که آمریکا به دلایل سیاسی بر سر راه ما میتراشید؛ نتوانستیم به این سازمان ملحق شویم حالا که از سال 2006 به عنوان عضو ناظر حضور جدیتری در سطح تجارت جهانی داریم و احتمال پیوستن رسمی ایران به این سازمان بیشتر شده باید توجه داشته باشیم در صورت پذیرفته شدن باید شرایط داخلی را با چند سند مرتبط با عضویت در این سازمان تطابق دهیم. یکی از این سندها مرتبط با کنوانسیون برن است. البته این سند به معنی الزام عضویت در این کنوانسیون جهانی نیست اما کشورها را ملزم میکند تا قوانینشان با شرایط حقوقی این کنوانسیون همخوانی داشته باشد. وی افزود: این راهبرد خوبی نیست که فقط تنها زمانی که ناچار شویم و به اجبار برخی قوانین بینالمللی را بپذیریم.
هوشمندانهتر این است که پیش از آنکه اجبار، الزام و یک ناگزیرپذیری به وجود بیاید خودمان اقدامات لازم را انجام بدهیم. باید از قبل و به صورت برنامهریزی شده بنابر متناسب با نیازهای ملی شرایط پیوستن به کنوانسیونهای جهانی حقوق مالکیت فکری را فراهم کنیم. بنابراین من پیشنهادم این بود که به عنوان یکی از افراد اصلی تقدیم لایحه حقوق مالکیت ادبی که از سال 80 فعالیت میکنیم قلمهای حقوق مالکیت فکری را گسترش دهیم اما به دلیل فراز و نشیبهایی که پیدا شد لایحه در خود کشور هم چندان بردی نداشت. پیشبینی من این است که انشاءالله با فضای مثبتی که وجود دارد و بعد از برجام که موانع حضور ایران در عرصههای بینالمللی برداشته شده باید از سیاستهای مرتبط با فعالیت فرهنگی در سطح جهانی نیز بازبینیهایی صورت بگیرد و وارد کنوانسیونهای بینالمللی مرتبط با حقوق مالکیت فکری بشود.
دغدغههای مخالفان ناشی از یک فوبیا و توهم است/ پایین بودن ضمانت اجرایی قوانین
این نماینده مجلس درباره چرایی و علل مقاومت برخی افراد در قبال پیوستن به کنواسیونهای جهانی حقوق مالکیت فکری نیز تصریح کرد: فکر میکنم یک نوع فوبیا در زمینه پیوستن به کنوانسیونهای حقوق مالکیت فکری جهانی وجود دارد. یعنی یک ترس موهوم باعث میشود کسانی نگران شوند تا ما بعد از پیوستن به این قوانین محدود شویم و زیان ببینیم. مثلا برخی از ناشران که معمولا آثار خارجی را بدون کیفیت و به صورت افست ترجمه و منتشر میکنند، این تصور را دارند که با پیوستن به کنوانسیون جهانی، بازاری که در حال حاضر در دست دارند از بین برود و فضا برایشان تنگ شود.
البته معمولا آنهایی که کار استاندارد و درست میکنند و به اعتبار خود اهمیت میدهند چندان نگرانی در این زمینه ندارند و حتی بسیاری از ناشران به صورت داوطلبانه اقدام به برقراری رابطه با ناشر و مولف برای خرید حق ترجمه میکنند. صادقی ادامه داد: باید به آنهایی که نگران هستند بگوییم ما حتی در حوزه قوانین داخلی هم که سابقه طولانی دارد و قوانین محکمی برای مقابله با سوءاستفادهکنندگان در این زمینه داریم نیز در عمل ضمانت اجرایی چندانی وجود ندارد. اصولا قانون حداقل در سطح داخلی برای حمایت از حقوق مولف وجود دارد اما رعایت نمیشود پس اینگونه هم نیست که به محض پیوستن به این کنوانسیونها پلیس بالاسر شما ایستاده باشد و شما را کنترل کند. ما از سال 37 و 38 به عضویت کنوانسیون پاریس درآمدهایم اما آیا در زمینه برند اختراع و غیره حقوق مالکان نقض نمیشود؟ او همچنین اضافه کرد: برخی حتی در سطح مقامات مذکور این تصور را دارند کنوانسیونهای حقوق مالکیت فکری نیز حکم NPT را دارد و یک سازمان ناظر مثل سازمان انرژی اتمی وجود دارد و به سرعت متخلفان را مجازات میکنند. اما این کنوانسیونها در واقع یک معاهده بینالمللی عمومی هستند که جنبه توافق دارند. در صورت تخلف نیز تنها افراد صاحب حق هستند که میتوانند به صورت شخص حقیقی متخلف را به دادگاه بکشانند تا بتوانند حق خود را دریابند. در زمینه داخلی هم برای اینکه پروندهای مرتبط با حقوق مالکیت فکری را به نتیجه برسانیم چندین نوبت دادگاه طول میکشد در سطح بینالمللی نیز همین است و یک روال حقوقی باید طی شود. عدهای یک توهمی دارند که فکر میکنند به محض اینکه ما ملحق شدیم تمام راههای استفاده از آثار جهانی بر ما بسته میشوند. در حالی که ما از سال 38 به کنوانسیون پاریس که به مراتب قویتر و محکمتر از کنوانسیون مذکور است ملحق شدیم و مشکلی هم بوجود نیامده است. به ناقضان باید گفت قوانین تا ضمانت اجرایی نداشته باشند تهدید برای آنها به حساب نمیآید. همانطور که چین از دهه 80 و 90 به صورت رسمی به این کنوانسیونها پیوسته اما در عمل بزرگترین نقضکننده حقوق مالکیت فکری در جهان است.
ابتکار/حامد عنقا: لغو کنسرت دیگر اثر ندارد
مراسم رونمایی از نخستین سامانه کنسرت آنلاین کشور (حام) با حضور چهرههای سینما و موسیقی برگزار شد و علیرضا قربانی و گروهش اجرای افتتاحیه آن را برعهده داشتند.
به گزارش ایلنا، حامد عنقا (مدیر سامانه کنسرت آنلاین) در ابتدا درباره پروژه حام گفت: لحظهی تصمیمگیری برای آغاز این پروژه سختترین مرحله آن بود. خوشحالم که سرانجام تعدادی از علاقمندان به فرهنگ؛ پروژهای را که آغاز کرده بودند به سرانجام رساندن و حالا با 300 نفر در بخشهای فنی و محتوای اولین سامانه کنسرت آنلاین کشور را راه اندازی کردند. او ادامه داد: بلیت کنسرت یکی از گرانترین کالاهای فرهنگی در سبد خانوار است و بسیاری از افراد جامعه به دلیل همین گرانی نمیتوانند کنسرت بروند. همین مسئله از مهم ترین انگیزههای ما برای راهاندازی سامانه تماشای آنلاین کنسرتها بود و امروز ما خوشحالیم که توانستیم با راهاندازی سامانه «حام» این فضا را به وجود بیاوریم که همه اقشار کشور اعم از مردم داخل و خارج از ایران که دوست دارند موسیقی بچههای ایرانی را گوش دهند؛ از کنسرتهای ما استفاده کنند. وی افزود: این رویای ما بود که بتوانیم چنین شرایطی را برای مردم شریف ایران فراهم کنیم و امروز بسیار خوشحالیم که توانستهایم تا حدی به این رویا دست پیدا کنیم. مخاطب این سامانه میتواند تنها با وارد کردن شماره تلفن همراه خود به جمع مخاطبان این سامانه بپیوندد و حالا این حس بسیار لذتبخشی است که نزدیک به ۱۰ هزار کاربر در کنار افرادی که در این سالن حضور دارند؛ در تماشای این برنامه همراه هستند.
حامد عنقا همچنین بیان کرد: قرار است بسیاری از هنرمندان در پروژه کنسرت آنلاین کنار ما حضور یافته و یاریگرمان باشند. من تاکید میکنم که ما کنسرتگذار و تهیهکننده نیستیم بلکه سامانهای هستیم که برای موسیقی فعالیت خود را آغاز کرده و به هیچ عنوان خود را رقیب کسی نمیدانیم. به طور حتم تجربه دیدن کنسرت چیز دیگری است بنابراین ما ادعایی نداریم که رقیب برنامههای زنده موسیقی هستیم. این سامانه فقط فضای جدیدی است برای اینکه فضای کسب و کار در حوزه موسیقی رشد پیدا کند و معتقدیم جامعه موسیقی کشور بسیار پویا و فعال است و میتواند با این فضای جدید؛ بازار جدیدی داشته باشد.
با پایان صحبتهای عنقا و پخش کلیپهایی در سالن اندیشه حوزه هنری؛ علیرضا قربانی و گروهش روی صحنه آمدند تا اجرای افتتاحیه اولین سامانه کنسرت آنلاین کشور را برعهده داشته باشند. علیرضا قربانی خود یکی از اشخاصیست که بارها کنسرتهایش لغو شده و با وجود دریافت مجوزهای لازم نتوانسته صدا و هنرش را به گوش مخاطبان برساند. او پیش از اجرای برنامه خود گفت: پیشنهاد حضور در این رویداد که برای اولین بار اتفاق میافتد برایم جالب بود و احساس کردم اجرا در یک کنسرت آنلاین تجربه خوبی باشد. ما باید از تکنولوژی در جهت پویایی هرچه بیشتر موسیقی بهره ببریم اما متاسفانه همواره در استفاده از تکنولوژی از سایر کشورها عقب هستیم. قربانی ادامه داد: علیرغم اینکه هفته آینده کنسرتهای «دُخت پری وار» را داریم ولی دوست داشتم در این پروژه حضور داشته باشیم زیرا از این طریق برنامههای موسیقی را به خانههای مردم میبریم. این سامانه امکانی را در اختیار مردم میگذارد که قدرت انتخاب داشته باشند و بتوانند با بهایی بسیار نازل در کنار خانواده از موسیقی لذت ببرند. مسلما راهاندازی این سامانه میتواند موسیقی را در جامعه سیالتر کند. نگار خارکن و سامان صمیمی کمانچه، میلاد محمدی تار، حمید خوانساری عود و ذکریا یوسفی سازهای کوبهای اعضای گروه اجرایی در این کنسرت بودند که موسیقی براساس ردیف با تنظیم جدید و اشعار قدما اجرا کردند.
اعتماد/اكران فيلمها در ماه رمضان، فرصت يا تهديد؟
تدارك اندك سينما و تلويزيون براي رمضان امسال
الهام نداف
«بنا بر درخواست اهالي سينما و سازمان سينمايي وزارت ارشاد، موضوع فعاليت سينماها تا سحر در شبهاي ماه مبارك رمضان به جز ليالي قدر مورد بررسي قرار گرفت و در نهايت تاييد شد. » اين حرفها تازهترين صحبتهاي سردار منتظرالمهدي، سخنگوي ناجاست. او با طرح اين مساله چراغ سبز نيروي انتظامي را به طرح از اذان تا اذان سينماها در ماه رمضان نشان داد و حالا باقي ماجرا و برنامهريزي درباره اكران فيلمها برعهده شوراي صنفي نمايش است.
پيش از اين شوراي صنفي نمايش از اكران سه فيلم «دراكولا» به كارگرداني رضا عطاران در گروه كورش، «ايستاده در غبار» به كارگرداني محمدحسين مهدويان در گروه سينمايي زندگي و «ننه نقلي» به كارگرداني پرويز صبري در گروه سينمايي ماندانا خبر داده بود. اين سه فيلم قرار بود از ١٢ خرداد روي پرده بروند اما عوامل «ايستاده در غبار» به دليل آماده نبودن، اكران خود را يك هفته به تاخير انداختند. همچنين فيلمهاي «دختر» رضا ميركريمي، «زاپاس» برزو نيكنژاد و «باركد» مصطفي كيايي از همين حالا در صف اكران قرار گرفتهاند.
به نظر ميرسد از ميان اين سه فيلم، «دراكولا» به دليل نام كارگردان و گروه بازيگران و همچنين پرداختن به ژانر وحشت، بتواند فروش بيشتري را نسبت به دو فيلم ديگر داشته باشد. همچنين «رسوايي ٢» به كارگرداني مسعود
دهنمكي نيز كه چند هفتهاي روي پرده رفته، تا پايان ماه رمضان اكران خود را ادامه ميدهد.
اما با وجود مشخص شدن فيلمهايي كه قرار است ماه رمضان روي پرده بروند، غلامرضا فرجي، سخنگوي شوراي صنفي نمايش اعلام كرده فيلمهايي كه سقف ١٠ هفته از اكران خود را پشت سر گذاشتهاند، هم ميتوانند دوباره اكران شوند.
او در ادامه عنوان كرده كه اين فيلمها بايد براي نمايش در سينماها مجددا حواله نمايش (مجوز) دريافت كنند و سينمادارها هم ميتوانند اين فيلمها را در ساعاتي بجز ساعات موظفي اكران، روي پرده ببرند.
بنا به گفته سخنگوي شوراي صنفي نمايش تاكنون اكران مجدد فيلمهاي «ابد و يك روز»، «كفشهايم كو؟»، «من سالوادرو نيستم» و «باديگارد» در پرديس سينمايي آزادي و همچنين فيلمهاي «پنجاه كيلو آلبالو»،
«ابد و يك روز»، «باديگارد»، «خشم و هياهو» و «من سالوادور نيستم» در پرديس سينمايي كوروش قطعي شده است. فرجي گفته قيمت بليت در ماه رمضان در همه سينماها تا قبل از افطار نيمبهاست و بعد از افطار، قيمت بليت كامل است. با اين شرايط به نظر ميرسد اكران مجدد فيلمهاي سينمايي كه بهار امسال روي پرده رفتهاند، اصليترين تلاش شوراي صنفي نمايش براي كشاندن مخاطب به سينماها در ماه رمضان است. هرچند اكران اين فيلمها چندان به نفع سينمادارها و مخاطبان نخواهد بود. هنوز يك ماه از پايين آمدن اين فيلمها از روي پرده نميگذرد و بهتر بود شوراي صنفي نمايش فرصت اكران مجدد را به فيلمهايي ميداد كه در ماههاي مرده سال ٩٤ روي پرده رفته بودند و پتانسيل فروش بيشتر داشتند. فيلمهايي كه معمولا در هياهوي ماههاي قبل و بعد از جشنواره فيلم فجر، گم شدند و گيشه را از دست دادند.
اما طرح اكران «افطار تا سحر» در سالهاي گذشته اگرچه توانست سينماي ايران را تا اندازهاي از يك ماه رخوت نجات دهد، اما تركيب چينش فيلمها در كنار هم، نتوانست مخاطبان زيادي را براي حضور در سينماها مجاب كند. عملكرد شوراي صنفي نمايش در اين طرح به گونهاي است كه براي جلوگيري از فرصتسوزي، فيلمهايي را روي پرده ميبرد كه كمتر مخاطبي علاقهمند به ديدن آن است. به طور نمونه به نظر ميرسد فيلم سينمايي «ننه نقلي» با موضوع كودك، براي اكران در ماه رمضان چندان مناسب نيست. مخاطب اين فيلم كودكاني هستند كه توان فيلم ديدن در نيمهشب را ندارند. همچنين «ايستاده در غبار» نيز كه توانست جايزه بهترين فيلم سيوچهارمين جشنواره فيلم فجر را از آن خود كند، تجربه متفاوتي از سينماي مستند- داستاني است و مخاطب براي ديدن آن بايد صبر و حوصله بيشتري خرج كند.
اما طرح اكران «از افطار تا سحر» بيش از هر چيز نيازمند تبليغ است. اگرچه تلويزيون در ماه رمضان امسال تنها به پخش دو سريال اكتفا كرده و همين مساله ميتواند نويدبخش پر شدن صندليهاي بيشتري در سينماها باشد. اما موضع رسانه ملي در طول اين ماهها در قبال فيلمهاي در حال اكران در سينماها چندان دلگرمكننده به نظر نميرسد. اگر رسانه ملي همچنان از پخش تيزر فيلمهاي سينمايي ممانعت كند و عامه مردم خبري از سانسهاي نيمه شب سينماها و اكران مجدد برخي فيلمها نداشته باشند، اكران موفق بهار ٩٥ تداوم نخواهد داشت. در واقع ماه مبارك رمضان همان طور كه ميتواند فرصتي براي گيشه و چرخه اقتصادي در سينماي ايران باشد، همزمان ميتواند به تهديدي تبديل شود كه باز هم مخاطب را از ديدن فيلمهاي سينمايي روي پرده، دلسرد كند.
با اين همه تهيهكنندگان سينماي ايران معتقدند اكران فيلمهايي مثل «من سالوادور نيستم» و «كوچه بينام» نشان داد كه نبايد به نام «اكران نوروز» يا «عيد فطر» خط و محدودهاي براي نمايش فيلمها تعيين كنيم و بايد تمام سال را مناسب اكران بدانيم. اتفاقي كه در اكران ماه رمضان امسال افتاده و با توجه به اكران هشت هفتهاي فيلمهاي سينمايي، شوراي صنفي نمايش، برنامه مجزايي براي اكران عيد فطر تدارك نديده است.
ایران/گفت و گو با «عبدالمحمود رضوانی» مترجم گلستان سعدی به انگلیسی
شهرت شاعر شیراز تا قلبِ غرب
حمیدرضا محمدی
کار سترگ و بزرگش به سنی که دارد شاید قد ندهد و تصور شود که لابد پیرسالی از اهالی ادبیات است. اما «عبدالمحمود رضوانی» که خیلیها او را به عنوان بانی ترجمه همزمان در ایران میشناسند، 62 ساله است. اما از حق نگذریم که کارش، به قدر یک عمر بوده است؛ ترجمه گلستان سعدی به زبان انگلیسی. سخنِ سخنورِ شیراز را اگرچه سهل و ممتنع میدانند اما به هرروی فهم و درکش، شاید همیشه ساده نباشد و باید که به فارسی ساده شده آن رجوع کرد. اما او جرأت و جسارت را فراتر از این گذاشته و به سراغ ترجمه «گلستان» به زبانی بیگانه رفته است. تقریباً هشت سال پیش بود که جرقه کار زده و آغاز شد تا آنکه امروز در پرداختهای پایانی ترجمه است و مقرر شده تا یونسکو، آن را به طبع رساند. رضوانی کوشیده است تا ترجمه هر بیت و مصراع را نه جملهوار و به سیاق نثر انگلیسی، بل به نظم آن زبان درآورد که صدالبته بر دشواری کار افزوده شده است. با این حال، پس از سخنرانی اخیر در دانشگاه برکلی امریکا بسیاری از شاعران آن سرزمین، زبان به ستایش او گشودند و تحسین و تکریمش کردند. با این حال، بنا بر دعوت دانشگاه هاروارد امریکا، به ینگه دنیا خواهد رفت تا دفاعی تازه از کار عظیم و قدیمش بکند. رضوانی که در بسیاری از دوایر و مراکز حکومتی، وظیفه ترجمه یا آموزش آن را برعهده داشته، بر زبان فرانسه هم تسلط دارد، دارای کمربند سیاه دانِ 4 درهنرهای رزمی است و دستی هم بر آتش موسیقی و خطاطی دارد. آنچه در ادامه میخوانید، متن گفتوگو با اوست.
جناب آقای رضوانی! از پیشینه خانوادگیتان بفرمایید و اینکه این پیشینه چقدر در شکلگیری آینده شما مؤثر بوده است؟
من در دهاقان در استان اصفهان به دنیا آمدم جایی بین شهرضا و بروجن. وقتی به دنیا آمدم پدرم 67 سال سن داشت و وقتی من 8-7 ساله بودم و تازه شروع کرده بودم به خواندن، ایشان هفتاد و چند سالی سن داشت. ایشان تحت تعلیم برادرش بود که این برادر سه عنوان داشت؛ چون فقیه بود لقب دینی به عنوان مجد الشریعه داشت، از انجایی که ریاضیدان نیز بود او را شیخ بهایی ثانی مینامیدند و در مسجد شاه اصفهان درس میداد. اکنون هم به نام ملا شکرالله رضوانی معروف است.
چگونه با وجود رشد کردن در محیطی که دینی بود و یک نوع مقاومت نسبت به زبان خارجی وجود داشت، به یک زبان خارجی علاقهمند شدید؟
اتفاقاً عموی من حدود صد سال پیش به طلاب، زبان فرانسه درس میداده است چون معتقد بوده اگر بخواهیم تبلیغ کنیم باید زبانشان را بدانیم. خودش و پدر من هم زبان میدانستند. میدانید که در گذشته زبان دانستن یعنی فرانسه دانستن، چون انگلیسی بعدها برقرار شد. من دبستان را دهاقان خواندم چون پدرم خیلی اصرار داشت که من تحت آن تعلیم باشم و من بعدها بابت همین موضوع قدردان پدرم شدم چون به هر حال میدانید که مدارس تهران چگونه بودند. ورزش ما در بیابان و کوه بود معلم مان هم در حین ورزش ما تفنگش را به دست میگرفت و شکار میکرد ما هم میدویدیم و شکارش را میآوردیم. سرسره ما روی یک تپه خاکی بود که بعد از بازی، شلوار همه مان را پاره کرده بود. این بود که ما انگار در فضای دیگری بزرگ شدیم که برایمان بسیار هم سازنده بود. خطِ خوش تقریباً مقولهای فراموش شده است اما آن زمان خط یک فضیلت بود. خط من هم در سوم دبستان چیزی بین خوش و عالی بود. چون تمام مدت مشق نوشتن ما با قلم ریز بود و باید مدام قلم را در دوات میزدیم و مینوشتیم. به هر حال من هم در کودکی علاوه بر مدرسه به مدرسه علمیه هم میرفتم. پدرم بسیار به سعدی عشق میورزید. همه وقتی میخواستند فال بگیرند با حافظ میگرفتند اما پدرم با سعدی یا همان طیبات میگرفت. او یک روانشناس و یک معلم فطری بود چون هیچ وقت با تحکم نمیگفت بنشین و بخوان و این همان چیزی است که با اصول تربیتی امروزی کاملاً یکسان است. در 12 سالگی و برای کلاس هفتم به تهران آمدم. قبل از آن هم به تهران رفت و آمد داشتم چون تمام خانواده ام آنجا بودند اما چون پدرم اصرار داشت که تو باید اینجا درس بخوانی مانده بودم. آنجا خیلی چیزها دیدم که بر من بسیار اثر گذاشت که از جمله آن فقر مردم بود. یعنی زندگی و فقر واقعی را دیدم و لمس کردم. در کلاس دهم یعنی سال 1347، یک مسابقه انگلیسی بین تمام دانشآموزان ایران برگزار شد. از کل کشور 17 نفر به فینال رسیدند. در مرحله بعد، 12 نفر خارج شدند و 5 نفر ماندند. من یکی از این 5 نفر بودم. دوباره 3 نفر حذف شدند و 2 نفر ماندند. یکی من بودم و یک نفر دیگر که مادرش امریکایی بود و جدال ما کاملاً نابرابر بود. زبان اولش انگلیسی و زبان دومش آلمانی بود. اما در نهایت من حائز رتبه اول شدم. جایزه وزارت آموزش و پرورش یک سال بورس امریکا بود و اگر عملکرد خوبی داشتی این مهلت تمدید میشد. اما پدر من چون خیلی پیر بود تلویحاً گفت که بمان، خودم بعد از دیپلم تو را میفرستم که در واقع معنی تلویحی آن این بود که من روزهای آخر عمرم را سپری میکنم و میخواهم که بمانی. من هم این را درک کردم و ماندم و بابتش بسیار خوشحالم چون ایشان اوایل مهر 1350 فوت کرد. این بود که من از آن بورس استفاده نکردم و ماندم. بعد از آن ماجرا تصمیم گرفتم انگلیسی ام را ادامه دهم و تقویت کنم. آن زمان در تهران 4 کلاس انگلیسی بیشتر وجود نداشت.
شما برای تهیه کتابهای انگلیسی به کتاب فروشیهای خارجی مثل لاروس میرفتید؟
بله. البته بیشتر به کتاب فروشی کیوان و زند میرفتم.کیوان در خیابان تخت جمشید (طالقانی فعلی) و زند در خیابان کریمخان بود که از آنجا مجله تایم میخریدم. کتابخانهای به نام ابراهام لینکلن در خیابان صبا (برادران مظفر فعلی) بود که از آنجا کتاب میگرفتم. اولین کلاس زبانی که در تهران و در ایران دایر شد، شنیده ام که توسط فردی ارمنی به نام سوکیاس تأسیس شده است و دکتر شکوه در آنجا معلم بوده است. بعدها دکتر محسن شکوه در سال 1329 مؤسسه آموزش زبان شکوه را افتتاح میکند. دیگری مؤسسه ملی زبان بود که در سال 1340 در چهارراه ولیعصر افتتاح شد. دو تای دیگر هم مؤسسه ایران و امریکا در ابتدای خیابان وصال و ایران و انگلیس یکی در خیابان فردوسی و شعبه دیگرش در خیابان روزولت (مفتح فعلی) بود. همیشه میگویم که زندگی یک حادثه است. پسر پسر عموی من که چند سالی از من بزرگتر بود الگوی من در زندگی بود. او ما را به تئاتر و جاهایی مثل این میبرد و در واقع مسئول فرهنگی خانواده بود. او به مؤسسه ملی زبان میرفت. من هم گفتم که میخواهم به آنجا بیایم. تماس گرفتیم گفتند ثبت نام ما تمام شده است و دو ماه دیگر ثبت نام مجدد میکنیم اما من نمیخواستم این دو ماه را تلف کنم. یکی از همکلاسیهای دبیرستانم گفت چرا نمیروی شکوه؟ این بود که من به شکوه رفتم و ناگهان آنجا شناخته شدم.
آن موقع چون مؤسسات منحصر به همین چهار جا بود چند هزار شاگرد داشتند. بین چند هزار نفر در آزمونی که گرفتند، اول شدم. من تمام صد سؤال آزمون را درست جواب داده بودم و غلط نداشتم. دکتر شکوه آمد و با همان لهجه اصفهانی گفت تو نباید یکی هم غلط میزدی؟ و گفت تو برای معلمی ساخته شده ای. خلاصه انگلیسی من تقویت شد تا اینکه در سال 1350 پدرم فوت کرد و من دیدم که دلم میخواهد مستقل باشم و از کسی پولی نگیرم. جمعه بود که پدرم فوت کرد و من شنبه که به کلاس رفتم، دکتر که مرا دید پرسید چرا سیاه پوشیدهای و من گفتم که پدرم دیروز فوت کرده است و او گفت تو خودت پدری. این جمله دکتر مدام در ذهنم تکرار میشد و بر من اثر بسیار گذاشت. انسان در زندگی واقعاً به مراد و پیر احتیاج دارد.حتی خودش متوجه نشده باشد که چه جملهای گفته است اما در من بسیار اثر کرد. اینجا بود که پیشنهاد همیشگی ایشان را برای تدریس قبول کردم. اما مسأله این بود که من 17 ساله و دبیرستانی بودم و نمیتوانستم کلاس مستقل بگیرم و این شد که معلم رزرو شدم. با همان ظاهر دبیرستانی و کراواتی که میزدم مینشستم و اگر معلمی نمیآمد من به جای او میرفتم تا جایی که بعد از دیپلم کلاس مستقل گرفتم. در 20 سالگی معلمی مجرب شده بودم و در رادیو و تلویزیون درس میدادم. خیلی از گویندهها شاگرد من بودند.
به قول نوام چامسکی معلمها معلم به دنیا میآیند و تو نمیتوانی کسی را معلم کنی. من فکر میکنم معلم به دنیا آمدم چون در کلاس اول دبستان هم دوست داشتم به دیگران درس بدهم. در دبیرستان در سیکل اول هم ریاضی درس میدادم و تدریس را دوست داشتم و از انتقال مطلب لذت میبردم. سال 1372 قرار بود انجمن مترجمان ایران تشکیل شود. رأیگیری شد و من با 220 رأی از 220 نفری که حاضر بودند دبیر کل شدم. این انجمن علمی صنفی که مربوط به وزارت کشور بود برای نخستین بار در ایران تشکیل میشد. میدانستم که ما چهاندازه در مقوله ترجمه مشکل داریم ترجمه همزمان کار بسیار سختی است چون ذهن شما در آن واحد در حال پردازش دو زبان است. گوشتان جمله فعلی را میشنود و دهانتان جمله قبلی را ترجمه میکند و این مشروط بر اشراف شما درباره موضوع مورد بحث است. اینجا من کاملًا با ترجمه عجین شدم و به فکر افتادم که چرا بزرگان ما مثل مولانا و خیام و حافظ را خارجیها ترجمه کردهاند به زبانهای دیگر. جوابش هم خیلی ساده این بود که ایرانیها این کار را نکردهاند. در ترجمه چهار رکن اصلی وجود دارد: زبان مبدأ، زبان مقصد، اشراف به موضوع و امانتداری در ترجمه. ما در ایران وقتی میگوییم ترجمه همه فرض را بر این میگذارند که زبان مقصد فارسی است و خیلی کم است که از فارسی به انگلیسی یا فرانسه ترجمه شده باشد.برای اینکه بسیار سخت است و اشراف زیادی میخواهد و آن هایی هم که ترجمه شده رسا نیست. من برای ابتدای کار به سراغ معروفترین کار که خیام ادوارد فیتزجرالد بود رفتم. نگاه که میکردم اصلاً نمیشد تشخیص داد که این ترجمه مربوط به کدام رباعی خیام است. شما حتی اگر یک خیام شناس حرفهای و یک انگلیسی زبان مجرب باشید نمیتوانید یک تناظر یک به یک بین اینها برقرار کنید و نمیتوانید جز مواردی معدود بگویید که این ترجمه متعلق به این رباعی میشود. فیتزجرالد آمده و اندیشه خیامی را که همان اندیشه دم غنیمت شمردن است ترجمه کرده است.بعضی جاها حتی دیدم که دو سه رباعی را ترکیب کرده اما اندیشه را برگردانده است. تنها املای ننوشته است که غلط ندارد و تنها نویسندهای که کاری انجام نداده است کاری بیعیب و نقص دارد. بعد دیدیم که ترجمه مولانا هم به همین ترتیب است. شاعری امریکایی به نام رالف والدو امرسون که عاشق سعدی است و رابطه او با سعدی مثل رابطه گوته با حافظ است. سؤال من این بود که او مگر چقدر از سعدی فهمیده است که تازه عاشق اوست و گوته چقدر حافظ را میشناسد و اگر واقعاً کل حافظ را میفهمید چه کار میکرد. چون به هر حال تلمیحات و اشارات به آیات و احادیث و اینها به سختی برای آنها قابل فهم است. مثل این بود که کودکی نوپا بخواهد اورست را فتح کند. ترجمه گلستان سعدی آن هم شعر به شعر اینگونه بود. برای این گلستان را انتخاب کردم چون ترکیبی از نظم و نثر بود و مفاهیمی عالی داشت.
جرقه این کار چه سالی برای شما زده شد؟
چندین سال پیش. بزرگانی چون فریدون مشیری و محمد حقوقی و حسین عمومی که به کرات میگفتند این کار توست. اما بالاخره در سال 1387 کار را شروع کردم. ابتدا فکر میکردم که کار سختی است اما نه تا وقتی که وارد آن شدم. هر چه باشد سعدی است و امانتداری در آن بسیار مهم است.ضمن اینکه سعدی قبلاً توسط چند نفر از جمله یک انگلیسی به نام جیمز راس در سال 1823 ترجمه شده است. در دانشگاه برکلی گفتم که او انگلیسی اش خوب بوده است اما فکر نکنید هر کس که انگلیسی باشد انگلیسیاش خوب است؛ نه هر که آینه سازد سکندری داند. ما ایهام و ابهام در زبان فارسی داریم که اینها را نفهمیده بود و حق هم داشت. دیگر واژگانی داریم که اینها همنویسه هستند. یعنی یک شکل نوشته میشوند اما به دو صورت خوانده میشوند و البته کلماتی هم هستند که مثال جناس ناقصند؛ یک شکل نوشته میشوند و به دو حالت خوانده میشوند. این مهم در ترجمه بسیار مهم است. اشکال دیگر عمده این است که هیچ یک از صنایع ادبی مانند سجع – که در گلستان بسیار مهم است - را برنگردانده است. اما من شعر را به شعر ترجمه کردم.
شما با وزن و نظم انگلیسی اشنا بودید و ارتباطی بیشتر از کارتان با این زبان داشتید. این کار را ساده نمیکرد؟
بعضی اوقات برای یک بیت چند روز درگیر بودم و یک وقتهایی هم نه. این کار مکانیکی نیست و کار دل است و گاهی نمیآید و زمان میبرد. در یک رباعی من میخواستم که چهار بیت قافیه اش یکسان باشد و نمیشد که ناگهان جرقهاش به ذهنم خطور میکرد.
فکر میکنید ترجمه گلستان سعدی چقدر میتواند در دنیا راهگشا باشد؟
روزهای پایانی اسفند سال گذشته به دانشگاه برکلی امریکا دعوت شدم و سخنرانی کردم. پس از جلسه، رابرت هس که سه سال متوالی است ملک الشعرای امریکا است و برندا هیلمن که همسر او و رئیس آکادمی شعرای امریکا است بسیار از کارم قدردانی کردند. این تجلیلها از سوی صاحبنظران میتواند بسیار مؤثر باشد.
تصور میکنید ترجمه سعدی چقدر به حفظ میراث ایران و جهانی شدن آن کمک کند؟
بسیار. این کار اکنون توسط یونسکو جهانی شده است و ممکن است حتی به کتاب درسی بدل شود. جالب آنکه نماینده سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با من تماس گرفت و گفت ما کتاب را برای تمام مراکزمان در کشورهای دیگر میخواهیم. گمان میکنم در دانشگاههای جهان هم کتابی مرجع خواهد شد.
کار ترجمه گلستان به انگلیسی چه زوایا و جوانبی برای شما داشته است؟
- بسیار دشوار بود. نثری بلندمرتبهتر از نثر سعدی در زیبایی سراغ نداریم. قالب و محتوا در زبان هست اما در کار من بُعد زیبایی شناختی کار هم مطرح بود و امانتداری که کار را خیلی سخت میکرد. چرا برای یک لغت ممکن است چندین معادل باشد اما کوشیدهام انتخابم، انتخاب اصلح باشد. کوشیدهام نثر را به زبان فخیم امروز و شعر را به زبان قدیم ترجمه کنم.
در جایی خواندهام که گفته بودید این کار را یک رسالت فرهنگی برای خود میدانید. چرا؟
بله، مدام با خود میگویم باید کاری را که در حد خودم است انجام دهم و رسالتم را انجام دهم. این نیازی به تشکر ندارد و منتی نیست. این کار من است که باید انجام میشد. این کار را برای ایران کردم. معتقدم سعدی مستقل از زمان است تا زمانی که فقر و سختی و جنگ و مسائلی از این قبیل در دنیا هست، سعدی هم هست. بعضیها درباره اینکه شکسپیر در نوشته هایش، ساعت را آورده است که اشتباه است و در زمان رخداد آن نمایشنامه، ساعت نبوده اما میخواهد بگوید نمایشنامههای من فارغ از زمان است و در همه اعصار وجود دارد. شعر حافظ و سعدی هم همینگونه است.این است که من این موضوع را وظیفه خود میدانستم.
ایران/گزارش «ایران» از نشست روشهای نوین نقد و تحلیل ادبی
پژوهشگری که نتواند نقد کند، کارش ناقص است
امیررضا محمدی
نشست «روشهای نوین نقد و تحلیل ادبی» با حضور ایرج پارسینژاد، در خانه نشر دف برگزار شد. در این نشست که دبیری آن را علی عظیمینژادان برعهده داشت، پارسینژاد درباره ریشه نقد ادبی گفت: «نقد به معنی سره را از ناسره جدا کردن و عیب و هنر سخن را سنجیدن است. نقد مقولهای است که محافظهکاری را برنمیتابد. نقد، نگاه دقیق به مسائل درباره دیگری است و میکوشد تا تلنگر زند و بحرانسازی کند. اما فراموش نکنیم که نقد، کار پرزحمتی است و انضباظ ذهنی میخواهد. پژوهشگر، صرفاً محقق نیست و اگر نقد ادبی نکند، کارش ناقص میماند و حتی میتوان گفت پژوهشگر نیست.»
او در ادامه میرزا فتحعلی آخوندزاده را مبدع گونه جدیدی از نقد ادبی دانست که بر آیندگان خود اثر گذاشت: «آخوندزاده در سال 1866 برای اولین بار مقاله «قِرتیکا» را در نقد شعر سروش اصفهانی در روزنامه ملت سَنیه ایران مینویسد و از نگاه نقد اجتماعی این قصیده را میبیند که چرا با وجود وبا در تبریز به مدح ناصرالدینشاه میپردازید.
این مطلب، اثر قابل توجهی گذاشت که از نظر تاریخی مهم است. بعد از او میرزا ملکم خان، زینالعابدین مراغهای با «سیاحتنامه ابراهیم بیگ»، طالبوف با «کتاب احمد» و میرزا آقاخان کرمانی با چند رساله چون «رضوان» تأثیر پذیرفتند که البته همه جوانههای نارس نقد هستند. البته از خاطر نباید دور داشت که آنها در آن زمان، نگاهی عوامانه به شعر داشتند و مثلاً احمد کسروی نمونههایی از شعر را مورد تأیید قرار میدهد که واقعاً مضحک است.
حتی آخوندزاده صراحتاً از تغییر الفبا سخن میگوید. اما حالا میبینیم ترکیه که الفبای خود را لاتین کرد، هنوز بیسوادهای بسیاری دارد اما ژاپن که بر مدار سنت خویش پیش رفت، کمترین بیسواد را دارد.» او در ادامه سبب ناقص بودن آن را فقر فرهنگی دانست که ناشی از نبود تفکر بوده است.
کمبودی که ناشی از عدم نقد عقلی و رواج احکام نقلی بوده است.
پارسینژاد که مجموعه
8 جلدی «روشنگران ایرانی و نقد ادبی» را به رشته تحریر درآورده، معیار و ملاک خود را در نگارش این اثر تأثیرگذار بودن شخصیتها قلمداد کرده است.
نگاهی که کوشیده همراه با بیطرفی و بررسی ضعف و قوت هر اثر و نه نگاه سیاه و سفید باشد. زیرا منتقد ادبی، نباید که عنصر احساس را دخیل در کار خود کند. وی سپس درباره نقد نظری و عملی هم خاطرنشان ساخت: «نقد نظری به میان آوردن تئوری است که نمونه آن، نظریه «مرگ مؤلف» رولان بارت است. اما این تئوری اگر به کار کردن روی اثر تبدیل شود، نقد عملی تلقی میشود.»
جوان/گزارش اختصاصي «جوان» از پشت صحنه سريال تلويزيوني «آرام ميگيريم»
روايت جذاب رزمندگان ديروز و مدافعان امروز مرزهاي ايران
فيلمبرداري سريال«آرام مىگيريم» به كارگردانى روحالله سهرابى، اوايل ارديبهشت در تهران آغاز شده و همچنان در لوكيشنهاي مختلف در حال تصويربرداري است. در چند روز گذشته انتشار عكس آتيلا پسياني، بازيگر اين سريال با پوشش لباس سپاه پاسداران باعث شد كه خبرهاي اين سريال به صدر اخبار رسانههاي سينمايي و هنري برود.
نویسنده : وحید مهری
به گزارش «جوان» اين سريال 42 قسمتي را كه در حوزه دفاع مقدس ساخته ميشود، فريدون فرهودي و فروغ فروهيده نوشتهاند تا مخاطبان شبكه 2 بيشتر با فعاليت و تلاشهاي ايثارگرانه كساني كه امنيت مرزهاي كشور را تأمين ميكنند، آشنا شوند. توجه به دفاع مقدس و نقش رزمندگان ديروز و مدافعان فعال امروز مرزهاي ايران در ايجاد امنيت در كشور و آرامش در خانوادهها از موضوعات در نظر گرفته شده براي اين سريال است. سريال «آرام ميگيريم» به روابط، تفاوتها و تعاملهاي بين نسلي، گذشت و نوعدوستي و از طرفي زيادهخواهي در بستر قصهاي با محوريت تمام اعضاي يك خانواده ميپردازد؛ خانوادهاي كه تنها در سايه همدلي و همگرايي اعضاي آن است كه آرامش و امنيت از دست رفته، دگر باره باز ميگردد. در پي توليد اين مجموعه تلويزيوني مديران بنياد فرهنگي روايت و انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس و مدير گروه فيلم و سريال شبكه 2سيما از پشت صحنه اين سريال بازديد كردند.
به دنبال جلب رضایت مخاطبان
جواد جباري، مديرعامل بنياد فرهنگي روايت، كه انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس نيز يكي از مجموعههاي اين بنياد است، در پي بازديد از پشت صحنه «آرام ميگيريم» ضمن اظهار خرسندي از روند توليد مستمر و منظم آن به خبرنگار روزنامه جوان گفت: «براي ما بيش از هر چيز فيلمنامه سريال اهميت دارد كه حاوي پيامهايي سازنده براي جامعه انساني امروز باشد و با موازين و اهداف ما همراه باشد كه به لطف الهي قصه «آرام ميگيريم» از اين وضعيت برخوردار است.» مدير عامل بنياد فرهنگي روايت با اشاره به اينكه همين حساسيتهاي موضوعي و فيلمنامهاي تا اندازهاي توليد اين سريال را با وقفه رو به رو كرد، در خصوص وضعيت توليد آن گفت: «با مرتفعشدن اصلاحات فيلمنامهاي و با كليد خوردن سريال، گروه بدون وقفه و با شكل و ساختار و انتخابهايي كاملاً حرفهاي كار خود را پيش ميبرد كه اميدواريم محصول نهايي موجبات رضايت مخاطبان را فراهم آورد.»
«آرام میگیریم»؛ سریالی پرتعلیق
فرهاد گلي، تهيه كننده اين مجموعه تلويزيوني نيز در گفتوگو با خبرنگار روزنامه جوان، «آرامميگيريم» را برخوردار از قصهاي حاوي پيام و روشنگري براي خانوادهها و جامعه امروز دانست و گفت: «اين سريال يك ملودرام اجتماعي است كه با كشمكشهاي ميان شخصيتها و تعليقات به وجود آمده، سرانجام پيام روشن و تأثيرگذاري را به خانوادههاي جامعه امروز ما ميرساند، پيامي كه شايد نياز امروز جامعه ماست.» تهيهكننده اين مجموعه تلويزيوني تفاهم و توافق جهت تغييرات در فيلمنامه را دليل وقفه پيش آمده در روند توليد اين سريال اعلام كرد و افزود: «با تغييرات و اصلاحاتي كه به درستي و بنا بر تفاهم و توافقات به عمل آمده در فيلمنامه به وجود آمد، ساختمان قصه و درام استحكام بيشتري پيدا كرده است كه در نتيجه اميدوارم «آرام ميگيريم» بتواند رضايت مخاطبان محترم و فهيم امروز تلويزيون را كه حق انتخاب زيادي هم دارند، فراهم آورد.»
گلي موفقيت «آرام ميگيريم» را نتيجه همت و تلاش گروهي و جمعي دانست و اظهار داشت: «دوستان زيادي براي رسيدن اين سريال به مرحله توليد تلاش كردند كه بر خود وظيفه ميدانم از اين عزيزان تشكر كنم. ضروري است كه تقدير و تشكر ويژهاي داشته باشم از مديران محترم اسبق و فعلي مركز امور نمايشي سيما، مديران محترم گروه فيلم و سريال شبكه 2سيما، مديران محترم بنياد فرهنگي روايت و همچنين مديران محترم انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس كه با مساعدت خود مسير توليد اين سريال را هموار كردند.» در ادامه ايرج طايفه غلامي، مدير توليد مجموعه «آرام ميگيريم» با توضيحاتي تكميلي به خبرنگار روزنامه جوان درباره روند توليد اين مجموعه تلويزيوني گفت: «اين سريال زمستان سال گذشته كليد خورد كه در همان مقاطع، موضوع تغيير رياست سازمان صدا و سيما پيش آمد. با آمدن آقاي سرافراز، مدتي كار متوقف شد و پس از آن درخواست بازنويسي فيلمنامه را دادند. سرانجام و با توافقات به عمل آمده، مقرر شد فريدون فرهودي و فروغ فروهيده بازنويسي فيلمنامه را انجام دهند.» وي ادامه داد: «با اتمام بازنويسي، روزهاي آخر سال 1394 مجوز توليد اين سريال صادر شد و بعد از طي مراحل آخر پيش توليد، سوم ارديبهشت سال جاري كار در شهرك چشمه تهران كليد خورد.»
طايفه در ادامه توضيح داد: «همزمان با بازنويسي فيلمنامه، كارهاي پيشتوليد و مراحل انتخاب لوكيشن و انتخاب بازيگران جديد هم از سر گرفته شد و به واقع امروز كه حدود 45 روز از كليد خوردن سريال ميگذرد، شايد يكي از بهترين كستينگ بازيگري را داشته باشيم.»
مدير توليد مجموعه «آرام ميگيريم» در بخش ديگري از سخنان خود، با بيان اينكه تا به حال 80 درصد از بازيگران اصلي اين سريال پر بازيگر انتخاب شدهاند، عنوان داشت: «اين بازيگران به مرور جلوي دوربين خواهند رفت. تا امروز هم آقايان آتيلا پسياني، هوشنگ توكلي، كامران تفتي، علي اوسيوند، ميرطاهر مظلومي، مهدي سلوكي، محمد فيلي، ارسلان قاسمي و داريوش فرهنگ و خانمها ثريا قاسمي، لعيا زنگنه، آشا محرابي، نگار عابدي، نسرين نكيسا، شهرزاد كمالزاده، مهسا هاشمي و مونا فرجاد قراردادهايشان را ثبت كردهاند.» گفتني است جواد جباري، مدير عامل بنياد فرهنگي روايت، حجتالاسلام محمد محمودي مسئول نمايندگي ولي فقيه در بنياد فرهنگي روايت، محمد حسين نيرومند مدير عامل انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس و جمعي از مديران اين انجمن، با حضور در لوكيشن مركز بهزيستي شهيد غياثوند منطقه نازي آباد تهران، به گپ و گفت با عوامل و دست اندركاران اين سريال پرداختند. سريال «آرام ميگيريم» محصول مشترك شبكه 2سيما و انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس است كه در 42 قسمت 45دقيقهاي براي پخش در نيمه دوم سال ۱۳۹۵ از اين شبكه توليد ميشود. فيلمنامه «آرام ميگيريم» توسط سيد مرتضي مصطفوي و روحالله سهرابي به نگارش در آمده كه توسط فريدون فرهودي و فروغ فروهيده بازنويسي شده است.
جوان/اثر جديد خانه طراحان نشان داد ميشود به جاي نقزدن اثر خوب و تبييني توليد كرد
«تحريف امام» هشداري درباره يك تحريف بزرگ
در روزهاي بزرگداشت سالگرد ارتحال امام خميني(ره) پخش كليپ ويدئويي از شبكههاي مختلف تلويزيوني با موضوع «تحريف امام» مورد توجه بينندگان سيما قرار گرفت. در اين ويدئوها خطر تحريف افكار و عقايد و بيانات بنيانگذار انقلاب اسلامي تبيين شده است.
نویسنده : محمدصادق عابديني
«تحريف امام» همانطور كه از نام ويدئو مشخص است به تلاش برخي جهت به انحراف كشاندن مواضع انقلابي امام خميني ميپردازد، موضوعي كه چند سالي است توسط برخي جريانهاي سياسي دنبال ميشود و خطر انحراف انقلاب از مسير اصلياش را در پي خواهد داشت. در سالروز رحلت بنيانگذار انقلاب اسلامي تلويزيون با پخش ويدئوي«تحريف امام» نسبت به آنچه در فضاي سياسي در حال رخ دادن است، هشدار داد.
خانه طراحان انقلاب اسلامي نامي آشنا براي توليدات گرافيكي با موضوعات انقلاب اسلامي، سبك زندگي و مسائل سياسي مانند مذاكرات هستهاي است. خانه طراحان تلاش ميكند به مناسبتهاي مذهبي، ملي و رخدادهاي سياسي با توليد آثار گرافيكي مسائل را به صورت ساده و راحتالفهم در اختيار عموم قرار دهد. برخي از بيلبوردهاي شهري در اختيار آثار خانه طراحان قرار دارد و با توجه به موضوعاتي كه طراحان انتخاب ميكنند و يا سفارش ميگيرند، غالباً آثار توليد شده توسط خانه طراحان بازتابهاي زيادي نيز پيدا ميكند. يكي از جديدترين آثار گرافيكي خانه طراحان، پوستر بزرگ ميدان وليعصر(عج) با موضوع انتظار است كه به مناسبت نيمه شعبان رونمايي شد. پيش از اين نيز در اين ميدان اثر گرافيكي ديگري با موضوع سبك زندگي ايراني- اسلامي نصب شده بود.
خانه طراحان در كنار توليد محصولات گرافيكي كه مناسب نصب در سازههاي تبليغاتي شهري است، دست به كار توليد آثار ويدئويي نيز زده است. چندين مورد موشن گرافيك توسط خانه طراحان ساخته شده است كه يكي از پر بازديدترين آنها راهنمايي زائران پيادهروي عظيم اربعين بود كه تلاش شده بود در آن به زائران جهت پيمودن مسير راهپيمايي راهنماييهاي لازم ارائه شود. اين بار خانه طراحان سراغ موضوع حساسي به نام تحريف امام خميني(ره) رفته است. موضوعي حساس كه يكي از مباحث روز سياسي به شمار ميرود. خانه طراحان اين جمله معروف مقام معظم رهبري مبني بر اينكه «اگر ملّت ايران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد اين راه را ادامه بدهد، بايد راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصيت امام را تحريف كنند، كه تحريف شخصيت امام، تحريف راه امام و منحرف كردن مسير صراط مستقيم ملّت ايران است. اگر راه امام را گم كنيم يا فراموش كنيم يا خداي نكرده عمداً به كنار بگذاريم، ملّت ايران سيلي خواهد خورد» را براي توليد يك ويدئوي جذاب انتخاب كرده است و بخشي از اين بيانات را در انتهاي كليپ «تحريف امام» منتشر كرده است. «تحريف امام» ويدئويي در حدود 3دقيقه و 30 ثانيهاي است كه نشان ميدهد چگونه ميتوان سخنان امام خميني را تحريف كرد و وارونه جلوه داد. تحريف امام توسط سازمان هنري رسانهاي اوج تهيه شده و مجري طرح آن، خانه طراحان انقلاب اسلامي است. مشخصه بارز كارهاي خانه طراحان انقلاب اسلامي كه در ويدئوي «تحريف امام» نيز قابل مشاهده است، اين نكته است كه خانه طراحان نخواسته است مانند برخي مجموعههاي موازي، محصول فرهنگي خود را با شعارهاي تند و بيان خشن آلوده كند و از تأثيرگذاري آن بكاهد. در عوض با بيان ساده حقايق، ذهن بيننده را درگير ميكند و به تفكر وا ميدارد.
خانه طراحان انقلاب اسلامي پيش از توليد و انتشار ويدئوي «تحريف امام» موشن گرافيكهاي متعددي توليد كرده بود كه برخي از آنها عبارتند از «موشن گرافيك كتاب نخواني» با محوريت پايين بودن سطح مطالعه در كشورمان و تلاش براي حل مشكل كتابنخوان بودن مردم، «موشن گرافيك تأثير قاچاق كالا بر كاهش توليد و رشد بيكاري» كه همان گونه كه از نام آن مشخص است به قاچاق و توليد ملي ميپردازد و مضرات حضور كالاي قاچاق در بازار مصرف كشور را بر اقتصاد ملي يادآور ميشود، «موشن گرافيك پوشش ويژه» كه به نقشآفريني BBC در انتخابات مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان رهبري ميپردازد و موشن گرافيك «ما به كي رأي ميديم» كه به مناسبت انتخابات مجلس شوراي اسلامي و نحوه انتخاب كانديداي اصلح اشاره داشت.
جوان/گزارش «جوان» از اجرای نمایش آیینی «فصل وصل»
چيزي فراتر از تئاتر، اين شبها در باغ موزه دفاع مقدس
عادت كردهايم وقتي اسم تئاتر ميآيد، ياد سالنهاي تاريك و كوچكي بيفتيم كه در رؤياييترين شكل ممكن، مثلاً اگر سالن اصلي تئاتر شهر باشد يا در تالار وحدت اجرا شود، بين 500 تا 900 مخاطب در آن جاي بگيرند.
نویسنده : مریم عرفانیان
اما چيزي فراتر از تئاتر وجود دارد؛ هنري نمايشي و چند رسانهاي كه در بين مردم و زير سقف آسمان اجرا ميشود و ميتواند هرشب چند هزار نفر مخاطب را ميزباني كند. اين شبها «فصل وصل» به كارگرداني سعيد اسماعيلي تنها نمونه چنين آثاري است كه به همت مركز هنرهاي نمايشي انقلاب اسلامي، مُهنا، هر شب ساعت 21 در باغ موزه دفاع مقدس روي صحنه ميرود. نمايش با مرور جهل تاريخي عربستان از دختركشي تا اقدامات اخير آن آغاز ميشود. گروه هنروران روي صحنه هستند، در صفحه نمايش عظيم پشت سرشان تصاويري پخش ميشود و گهگاه رسالت بوذري به عنوان راوي كه در مقام نويسنده نيز حضور دارد، با مخاطبان سخن ميگويد.
واقعه غدير در «فصل وصل» مرور ميشود و كمكم قصه به روزگار معاصرمان ميرسد. حالا در اين نمايش سراغ وقايعي ميروند كه به انقلاب انجاميده و اينجا يكي از معدود مواردي است كه از چهره انقلابي شهيد جهان آرا فاتح خرمشهر، پرده بر ميداشته ميشود. «فصل وصل» در روزهاي گراميداشت سالروز آزادسازي خرمشهر، اجراي خود را آغاز كرده و از اداي دين به اين مناسبت نميگذرد. بخش گستردهاي از نمايش به اين حال و هوا اختصاص دارد و تصاوير نبرد ناعادلانه با مردم خرمشهر بازسازي ميشود. در بحبوحه صحنههاي جنگي، نوبت به بازخواني نامه تاريخي دريابان شمخاني ميرسد؛ نامهاي كه گرچه براي طلب ياري و بازگفتن دشواريها نوشته شده اما نشاني از عقب كشيدن و مبارزه نكردن در آن ديده نميشود. حالا قصه از حاج احمد متوسليان ميگويد؛ فرماندهي كه اين روزها خبرهايي از زنده بودنش به گوش ميرسد و در «فصل وصل» بخشهايي از لحظات سخت فرماندهي او، همراه با جلوههاي ويژه به تصوير كشيده شده است. نمايش از مرور اتفاقات روز نيز بي بهره نيست و از ياد مدافعان حرم غافل نميشود. يكي از درخشانترين صحنهها به همين موضوع اختصاص دارد و غم خانواده مدافعان حرم به نمايش درميآيد. همانطور كه پرده از چهره اسلام دروغين داعش نيز برداشته ميشود. تلاش براي مسيحي كردن مسلمانان از طريق هاليوود و معنويات كاذبي همچون عرفان حلقه نيز در بخشهاي پاياني «فصل وصل» به نقد كشيده ميشود؛ نمايشي كه با تصاويري از شادي و رستگاري با ظهور حجت (عج) به پايان ميرسد و براي تماشاي آن تا پايان ماه مبارك رمضان فرصت هست.
جوان/«هنر و تجربه» گروهي براي اكران فيلمهاي توقيفي!
هنر و تجربه، اگرچه در تجربه اكران فيلمهاي توقيفي مانند خانه پدري، تلاشهايش به نتيجه نرسيد اما با چنين فضاسازيهايي توانست فيلمي مثل «خواب تلخ» را كه 12 سال از توقيفش ميگذشت، روي پرده بكشاند تا عملاً فراخواني براي نمايش فيلمهاي مسئلهدار بعدي را صادر كند.
نویسنده : یاسر فریادرس
هنر و تجربه، اگرچه در تجربه اكران فيلمهاي توقيفي مانند خانه پدري، تلاشهايش به نتيجه نرسيد اما با چنين فضاسازيهايي توانست فيلمي مثل «خواب تلخ» را كه 12 سال از توقيفش ميگذشت، روي پرده بكشاند تا عملاً فراخواني براي نمايش فيلمهاي مسئلهدار بعدي را صادر كند.
«با آغاز به كار گروه هنر و تجربه امكاني فراهم شد تا فيلمهايي كه سالها بهدلايل مختلف گوشه كمد خاك ميخوردند، روي پرده نقرهاي نمايش داده شوند.»؛ اينها سخناني است كه اميرحسين علمالهدي رئيس شوراي سياستگذاري گروه هنر و تجربه در پاسخ به اينكه چرا گروه هنر و تجربه فيلم توقيفي مثل «باز هم سيب داري» را پخش كرده است، منتشر كرده بود. اما به نظر ميرسد اميرحسين علمالهدي متخصص دور زدن واژههاست وگرنه مشخص است فيلم خاك خورده درون كمد، همان فيلم توقيفي است كه نامش عوض شده است. او در جايي ديگر هم در مورد فيلم« باز هم سيب داري» گفته بود:«اين فيلم، در دولت نهم و زمان رياست آقاي احمدينژاد پروانه نمايش گرفته است، اما متأسفانه سينماداران بهدليل نبود امكانات مالي با اكران اينگونه فيلمها مخالفت كردند.»
«باز هم سيب داري»، فيلمي با فضاي سوررئال و اقتباسي از داستانهاي قديمي ايراني و موضوع آن روايتي نمادين از سرنوشت قومي است كه تحت سلطه گروهي به نام «داسداران» قرار دارند.
استفاده از واژه «داسدار» در فيلم به نحوي است كه هر مخاطب منصفي ميتواند بفهمد كه اين فيلم نمادين چه مقصودي داشته است. حتي با خوشبيني صددرصدي هم نميشود از كنايههاي سياسي كارگردان چشم پوشيد و تأكيد بر اين نكته كه اين فيلم هيچ مصداق واقعي ندارد خنده تمسخرآميزي را بر لب هر بينندهاي مينشاند. حال آنكه خود بايرام فضلي، به عنوان كارگردان نيز برداشت سياسي از اثر را منكر نشده است. اما اينكه علمالهدي با وجود اين مضامين دليل توقيف 10 ساله فيلم را نبود امكانات مالي ميداند به همان تخصص دور زدن علمالهدي برميگردد.
علمالهدي اما به واسطه پشتوانه دولتي هنر و تجربه، بعد از اكران آن فيلم از نمايش فيلمهاي مسئلهدار كوتاه نيامد تا فيلمسازاني كه خودشان هم دغدغه اكران داخلي نداشتند و صرفاً براي جشنواره خارجي سفارش ميپذيرفتند با برپايي چنين محافلي غافلگير شوند.
جابهجايي اكران فيلمهاي تجربي با اكران فيلمهاي توقيفي
با نگاهي گذرا به تلاشهاي علمالهدي براي اكران فيلمهاي مسئلهدار در گروه هنر و تجربه مانند نمايش فيلم «گس»، گاهي اينگونه بهنظر ميرسد كه مانيفست هنري اين گروه از يك پوسته ظاهري فراتر نميرود و مسئله اكران فيلمهاي مسئلهدار لابهلاي پز ظاهراً هنري يك دغدغه مهم از سوي اين گروه است. بر همين اساس ادعاي اكران فيلمهاي تجربي با مخاطب خاص با واقعيت ايجاد فضاي اكران فيلمهاي مسئلهدار جابهجا شده است.
اگر هم هنر و تجربه مدعي است كه اساساً فيلمهاي هنر و تجربه محتواي مناسبي ندارند، سؤالي مطرح ميشود كه چرا بايد چنين بستري براي اكران اين آثار فراهم شود؟
خواب تلخي كه بعد از 12 سال با هنر و تجربه احيا شد
هنر و تجربه، اگرچه در تجربه اكران فيلمهاي توقيفي مانند خانه پدري، تلاشهايش به نتيجه نرسيد اما با چنين فضاسازيهايي توانست فيلمي مثل «خواب تلخ» را كه 12 سال از توقيفش ميگذشت، روي پرده بكشاند تا عملاً فراخواني براي نمايش فيلمهاي مسئلهدار بعدي را صادر كند. جالب اينجاست با مرور تلاشهاي رئيس شوراي سياستگذاري گروه هنر و تجربه نميشود معني پايبندي به قانون مصوب وزارت ارشاد را فهميد، چارچوبي كه خود درباره آن ميگويد:« قانون جايگاه وزارت ارشاد را مشخص كرده و هر پروانهاي كه از اين جايگاه صادر شد بايد به رسميت شناخته شود» اما هنر و تجربه خود مقابل آن ميايستد و حكم جديد صادر ميكند. اين بلاتكليفي در گفتار و عمل علمالهدي نه تنها نشان از عدم اعتقاد او به قانون است بلكه نشان ميدهد تفكرات او پي بر كرسي نشاندن دغدغههاي شخصي و سياسي اوست.
فرار از توقيف ۶ ساله، باز هم هنر و تجربه
اكران «دونده زمين» كه اين روزها محتواي آن هم بحثبرانگيز شده است، از ديگر اقدامات خارج از چارچوب هنر و تجربه است.
فيلمي كه از لحاظ محتوايي يك نگاه ضدملي دارد و دليل اصلي توقيف شش سال پيش آن، مسائل سياسي نيست اما اين مدير سينمايي باز هم ترجيح داده است كه به قيمت مقابل مردم قرار گرفتن، آن را اكران كند. براي همين موضوع است كه فراستي واژهاي بهتر از «دياثت فرهنگي» پيدا نكرده بود تا عمق معنا را انتقال دهد؛ سخني كه واكنش علمالهدي را نيز برانگيخت و او را به هلاكت و بدنامي ميان مردم متهم كرد.
«دونده زمين» روايت دونده ژاپني سرطاني است كه قصد دارد دور دنيا را بدود و در مسير سفر خود، به يك دهكده ايراني ميرسد. اهالي اين دهكده اما دچار نوعي فراموشي، خوابزدگي و عادات عجيب و غريب هستند. ظاهراً زندگي در اين دهكده مرده و همه چيز به خواب يا خوابزدگي عميقي فرو رفته است. اما دونده ژاپني كه خود در آستانه مرگ است، با كمك كودكان اين روستا سعي ميكند دوباره سرزندگي را براي اين ديار به ارمغان بياورد تا شايد آنان والدين خوابزده خود را بيدار كنند.
2 فيلم مسئلهدار ديگر در صف اكران توقيفيها!
اما با وجود انتقادات مضموني به اين فيلمها و چارچوبشكني محتوايي آنها، علمالهدي شمشير را در مواجهه با اين مسائل از رو بسته است و براي رسيدن به مقصود سياسي خود مصمم است، چراكه اين روزها او در تلاش است تا دو فيلم هنجارشكن ديگر را روي پرده بفرستد؛ يكي فيلمي با نام «اين يك رؤياست» به كارگرداني محمود غفاري و ديگري فيلم فرانسوي كاهاني با نام «وقت داريم حالا».
فيلمهايي كه به واسطه همان كليشههاي جشنوارهپسند، توفيقاتي داشتهاند و به همين سبب هم ساخته شدهاند بر اساس سابقه هنر و تجربه دل به اكرانهاي داخلي نيز بستهاند. وزيري كه بابت 50 كيلو آلبالو شرمنده است براي اكران فيلمهاي توقيفي چه كرده است؟
اميرحسين علمالهدي با اين اقدامات نشان داده است، صراحت رفتار او در بيان آنچه ميخواهد بيشتر از گذشته علني شده است، به نحوي كه ديگر حاضر نيست حداقل چارچوبها را در پذيرش آثار قبول كند. اما سؤال اينجاست چرا وزير ارشادي كه نسبت به اكران فيلمي مثل 50كيلو آلبالو «شرمنده» است در مقابل اين موضعگيريهاي ضد چارچوب علمالهدي واكنش نشان نميدهد و فضا را جهت اكران توقيف شده براي او باز گذاشته است؟
رسالت/گفتگو با افشين سنگ چاپ بازيگر باسابقه
بازيگران بايد مراقب پوشش و نوع برخوردشان باشند
ناهيد جعفرپور کامي
اشاره:
افشين سنگ چاپ متولد 1347 متولد تهران در ميان خانواده اي گيلاني است. در نظام آباد تهران بزرگ شده و داراي مدرک ليسانس بازيگري و کارگرداني از دانشگاه هنر است. از سال 1362 وارد مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما شد و سال 1364 فارغ التحصيل گرديد و نتيجه آن دو سال آموزش، آشنايي با هنرپيشگان بزرگ بود. تا به امروز حدود 15 تئاتر حرفه اي کار کرده و حدود 35 کار تلويزيوني انجام داده است. حاصل گفتگو با اين هنرمند باسابقه تقديم حضورتان مي شود؛
* چرا ديگر حضوري از شما درعرصه سينما و تلويزيون مشاهده نمي شود؟
چند مدتي است نقش هاي خوبي به من پيشنهاد نمي شود، يعني کمتر نقش هاي خوبي مي بينم. مشکل از تهيه کننده و کارگردان ها نيست، مشکل از ريشه است. آن قدر جامعه ما درگير يک سري مسائل تکراري شده که فقط رسانه روي همان مسائل تاکيد دارد. همه نقش ها تکراري است. ناگفته نماند بسياري از بازيگران هم فراموش شده اند و کارگردان ها کمتر سراغشان را مي گيرند. نمي دانم چه مشکلي وجود دارد که تا يک نوپا، قدم به عرصه رسانه مي گذارد، ديگر از قديمي ها سراغي گرفته نمي شود و اين خيلي بد است. من به شخصه احساس مي کنم ديگر دارم فراموش مي شوم.
* چرا اين قدر نااميدانه صحبت مي کنيد؟
نا اميد نيستم. اتفاقا احساس مي کنم خدا هميشه هست و به من نظر دارد ولي چون فراموش شده ام گله مندم. ما هنرمندان هميشه سعي و تلاش مي کنيم ولي از اينکه با وجود سعي و تلاش فراموش مي شويم و جاي ما را خيلي از جوان هاي نوپا مي گيرند، بايد کمي ترسيد.
* شما علاوه بر بازيگري در تلويزيون و سينما، دستيار کارگرداني را هم تجربه کرده ايد. احساس مي کنيد به کدام يک از اينها تعلق خاطر خاصي داريد؟
چون بيشتر حضور پررنگي در عرصه بازيگري داشتم، حتما بازيگري. چون با همين حرفه بزرگ شدم و قد کشيدم و تلاش کردم که خداي ناکرده کوتاهي در کارم نداشته باشم.
* اصلاً هدف تان از اينکه وارد عرصه هنر شديد چه بود؟
علاقه. وقتي که کوچک بودم علاقه شديد به اين حرفه، مرا به اين سمت کشاند. با سعي و تلاشم کوشيدم تا به اين مرحله برسم. بازيگري براي من دوره شيريني بود.
* چقدر طول کشيد تا متوجه شديد بازيگر قابلي شديد؟
زمان خاصي نداشته، من مي دانستم که بازيگري را دوست دارم و مي دانستم
مي توانم وقتي که تجربه کنم موفق مي شوم. البته بايد بر سوادم
مي افزودم و تجربه مي کردم. دنياي بازيگري اين گونه نيست که با يک فيلم خود را بازيگر قابلي بدانيد. هر فيلم تجربه خود را دارد و با هر فيلمي آدم چيزهاي جديدي ياد مي گيرد و مدام اين بده بستان ها وجود دارد. من هنوز هم نمي توانم در باره خودم بگويم که بازيگر قابلي هستم. آن قدر بازيگر خوب ديدم که وقتي به خودم نگاه
مي کنم، مي بينم که چقدر عقب هستم.
* فکر مي کنيد معيار انتخاب بازيگري براي کارگردانان سينماي ايران چه چيزهايي مي تواند باشد؟
من فکر مي کنم هر کارگرداني شيوه خاص خودش را دارد و يک فرمول کلي وجود ندارد. براي انتخاب بازيگر، هر کارگرداني به روش خود عمل مي کند.
* گويا همسرتان هم در حرفه هنر، دستي دارند؟
بله. خانم حقيقي فوق ليسانس بازيگري و کارگرداني دارند ولي تا به حال در تلويزيون بيشتر به عنوان مدير برنامه ريزي و نويسنده فعاليت داشته اند.
* شما فکر مي کنيد زندگي هنري با زندگي غير هنري چه فرقي دارد؟
زندگي هنري همه چيزش هنري است. من احساس مي کنم حتي قدم برداشتن زوج هنري هم با ديگران فرق دارد. به هر حال دردسرهاي خاص خودش را دارد.
* شما خوشحال هستيد که همسرتان هنرمند است؟ مي توانيد با دردسرهايش کنار بياييد؟
خوشحال هستم و مشکلي ندارم چون دردسر ندارم يعني خودم را هميشه دور از حاشيه نگه مي دارم تا کسي با من و زندگي ام کاري نداشته باشد.
* وقتي در کاري بازي مي کنيد چقدر از شخصيت افشين سنگ چاپ را وارد نقش تان مي کنيد؟
خيلي زياد. اين مسئله باعث مي شود نقشم طبيعي تر شود و مصنوعي به نظر نرسد. به هر حال هر بازيگري خواسته يا نا خواسته اين کار را انجام مي دهد.
* چرا بازيگراني که مثل شما داراي شهرت هستند بايد بيشتر مراقب باشند؟
چون بازيگران بيشتر از ديگران ديده مي شوند، پس بايد بيشتر از سايرين مراقب پوشش، ظاهر و نوع برخوردشان باشند. بازيگران به دليل آنکه شناخته شده اند براي ديگران الگو به حساب مي آيند. خيلي از افراد جامعه از آنها به عنوان يک سرمشق، الگوبرداري مي کنند.
اين موضوع حتي در مورد لباس پوشيدن هم صدق مي کند. به عنوان مثال؛ وقتي يک بازيگر طرز پوشش يا مدل موي خاصي را براي خودش انتخاب مي کند ديگران هم مي توانند از او الگو بگيرند. پس يک بازيگر بايد بيشتر از ديگران مراقب لباس هايي باشد که براي خودش انتخاب مي کند. علاوه بر همه اينها بايد به ظاهر مرتب خودش هم اهميت بدهد.
* به نظر شما هر کسي که بازي مي کند، چه خوب، چه ناپسند، مي توانيم بگوييم بازيگر خوبي است؟
با اين گفته مخالفم. چون کسي که مطالعه نمي کند، زحمت نمي کشد، خاک صحنه نمي خورد، نمي تواند بازيگر خوبي باشد. هنرمندي موفق است که چه در عرصه سينما و چه تلويزيون خاک صحنه خورده باشد، صحنه هاي کارگردان هاي بزرگ راجارو زده باشد.
* اگر بخواهيد خودتان را توصيف کنيد، چه مي گوييد؟
زندگي هنرمندان هميشه يک جور نيست و اين بستگي به روحيه شان دارد. بعضي وقت ها با حوصله و گاهي اوقات برعکس هستند.
* زماني که بازي مي کنيد از کارهايتان چقدر لذت مي بريد؟
وقتي تماشاگر از کارهايم راضي است لذت مي برم ولي از نظر خودم کارهايي را انجام داده ام که آرماني و ايده آل نبودند. هميشه به خودم مي گويم اي کاش بهتر از اينها بازي مي کردم.
* توصيه شما به جوانان علاقه مند به تئاتر و سينما؟
اگر علاقه مند هستند سراغ اين کار بيايند، چون اين کار فقط عشق مي خواهد و زياد نبايد روي جنبه هاي مالي و اقتصادي آن حساب کنند. اگر عاشق هستند پا پيش بگذارند چرا که عشق، شعله مقدس و فروزاني است که هرگز خاموش نمي شود.
* انتظار شما از مسئولين صدا و سيما چيست؟
اگر بخواهم وارد مسائل مالي شوم نکته هاي زيادي وجود دارد. انتظار ما هنرمندان اين است که شرايط را تا آنجايي که امکان دارد بهتر کنند تا فيلمساز با دست بازتري به توليد فيلم ها و سريال ها برود. متأسفانه مردم نسبت به سال هاي قبل، کمتر پاي تلويزيون مي نشينند
و کمتر به سينماها مي روند و علتش را نيز همه مي دانيم. ضعف موجود در سينما و تلويزيون است. من به عنوان يک هنرمند عاجزانه خواهشمندم مسئولين بيشتر رسيدگي کنند. اگر کارهاي خوب و بازي خوب از هنرمندان مي خواهند بيشتر رسيدگي کنند و هنرمندان قديمي را فراموش نکنند.
شرق/عرصه فرهنگ و مردان پردل
کیوان کثیریان
بیگمان عرصه فرهنگ در دولت یازدهم بیپناهتر و بیسامانتر از همیشه است. طیف شکستخورده در انتخابات ریاستجمهوری پیشین، کرسی ارشد اجرائی را از دست رفته دیدند؛ درحالیکه نهتنها به آن عادت کرده بودند، بلکه حق ازلیابدی خود میپنداشتند. در سه، چهار دهه گذشته آنها هر بار از قدرت اجرائی کنار ماندند، بهسرعت ساز مخالف کوک کردند و چوبها را برای گذاشتن لای چرخ جناح پیروز از نیام بیرون کشیدند. برای آنها، همیشه یکی از گلوگاههای مناسب برای قدرتنمایی، عرصه فرهنگ بوده است. ساحتی که متأسفانه، همواره پاشنه آشیل اصلاحطلبان و اعتدالگرایان بوده و شوربختانه هیچگاه از نظر آنان اولویت نداشته است.
این اشتباه استراتژیک بهطور مداوم و متواتر از سوی این طیف درحال تکرار است و گوشزدها و انذارها و هشدارها و فریادها هم قرار نیست به جایی برسد. حوزه مطبوعات، سایتها، فضای مجازی، رسانههای دیداری و شنیداری، یکسره به تصرف آن جناح درآمده و آن چوبی که لای چرخ است از همین نیام بیرون کشیده شده و دولتمردان هم اصلا حواسشان نیست.
عرصه فرهنگ، مردان پردل میخواهد. هم آنان که علاوهبر شناخت خوب مقتضیات فرهنگ بر سازوکار مدیریت مقتدر و مستحکم نیز احاطه دارند. طیف دلواپس در هرکدام از این عرصهها عوامل پشت پرده دارد؛ اتاق فکر و اتاق جنگ دارد؛ و البته سربازان و پیادهنظامهایی نیز تربیت کرده است.
یکی، دو تا از آن عناصر پیاده نظام، هرازگاهی از آنتن تلویزیون سروصدایی به پا میکنند و کارکردی ایذایی و حواسپرتکن به آنها سپردهاند. بهکاربردن هر واژهای را هم روی آنتن برایشان آزاد گذاشتهاند؛ مثلا یک شبهمنتقد و یک فیلمساز تمام شده و سیاستباز. اگر طی مطلب کوتاهی در صفحه شخصیام در فضای مجازی، در ازای بهکاربردن واژههای بیادبانه توسط یک شبهمنتقد روی آنتن تلویزیون، بندی از قانون مجازات اسلامی را یادآوری کردم، از این بابت بود که وقتی ادعای شرعیات دارند و دهان به هر حرف نامربوطی میگشایند؛ بدانند همان شرع برای آنان مجازات تعیین کرده و وقتی پای شرع وسط بیاید، اوضاعشان چندان تعریفی نخواهد داشت.
اما اینکه تمام آن رسانههای زنجیرهای، یکسره بسیج شدند تا در مقابل یک حرف ساده از حدخوردن یک شبهمنتقد که تازه در فصای مجازی منتشر شده بایستند و واکنش شدید نشان دهند، جای خوشوقتی دارد و نشانه آن است تیری که رهاشده به جای درستی اصابت کرده است.
فرهیختگان/تغییر و تحولات اخیر سازمان صدا و سیما در گفتوگو با علیرضا دباغ، مدیرکل سابق برنامهریزی و مطالعات راهبردی
سرافراز میراثدار مشکلات بزرگ قبلی سازمان بود
اغلب کارشناسان و مدیران، مهمترین مشکل سازمان صدا و سیما را کمبود بودجه، عدمبرنامهریزی دقیق و عریض و طویل بودن آن میدانند. چابکسازی مهمترین شعار سرافراز بود که درنهایت به شکست و استعفایش ختم شد.
به فاصله چند روز از روی کارآمدن علی عسگری بهعنوان ششمین رئیس سازمان صدا و سیما درباره وضعیتی که منجر به ناکام ماندن سرافراز شد، با علیرضا دباغ، مدیرکل سابق برنامهریزی و مطالعات راهبردی سازمان صدا و سیما به گفتوگو نشستهایم. دباغ که هماکنون دانشجوی دوره دکترای فرهنگ و ارتباطات دانشکده علوم و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد اسلامی است، کار خود را از نویسندگی و تهیهکنندگی رادیو شروع کرده و با مسئولیتهای مختلفی خاتمه داده است. او ازجمله نیروهای رسانه ملی است که در 44سالگی به
بازنشستگی رسید.
شما هم معتقدید سیستم تولید رادیو و تلویزیون نیازمند تغییر و تحول است؟
با گسترش رسانههای مجازی و با تغییری که در نوع مصرف رسانهای کشور ما اتفاق افتاده است، بدونشک سازماندهی رسانه هم باید تغییر کند. سرافراز به این امر معتقد بود و تصمیم داشت این تغییرات را انجام دهد. اما عوامل گوناگونی دست به دست هم داد که این مهم به سرانجام لازم نرسد.
یکی از مسائلی که اغلب هنرمندان در دوره سرافراز با آن مواجه بودند، کمبود بودجه بود. آیا واقعا سازمان به این عریضی بیپول بود. چه اتفاقی افتاد که به محض آمدن علی عسگری، کارگردانی مانند کمال تبریزی عنوان کرد که برای ساخت فاز سوم سریال سرزمین کهن هیچگونه مشکلی نداریم و سازمان آن را حمایت میکند؟
من اعتقاد ندارم که مشکلات مالی این همه موثر باشد و اگر هم بوده با فاصله اندکی از انتصاب رئیس جدید این مشکل به این راحتی حل شده باشد. مواضع هنرمندان عزیزی مثل کمال تبریزی اصلا به این موضوع ربطی ندارد و باید در کانتکست خودش مطالعه شود. آن چیزی که مورد بحث ماست، مدیریت فرهنگی در رسانه و برنامهریزی راهبردی و نحوه تخصیص اعتبار و تامین بودجه است. این به معنای آن نیست که بودجه سازمان کافی است بلکه به این معناست که همین بودجهای را که در سازمان موجود است، چگونه باید درمسیر اهداف راهبردی فرهنگی رسانه هزینه کرد؟ رهبر معظم انقلاب چهار نکته را در حکم علی عسگری مورد تاکید قرار دادهاند که حداقل دو نکتهاش بر میگردد به برنامهریزی. به نظر من رهبر معظم انقلاب به دقت مشکل صدا و سیما را ارزیابی کردهاند و متوجه هستند که اگر برنامهریزی برای آنها وجود نداشته باشد، این مشکلات همچنان برای آنها باقی خواهد ماند. با تغییر مدیران شاید بتوانیم 10درصد و تا 20درصد اهدافمان را دنبال کنیم، ولی بیش از 80 درصد تغییرات، نیازمند تغییر در استراتژیها و نوع برنامهریزی است. اگر در حوزه برنامهریزی کلان و برنامهریزی راهبردی صدا و سیما تغییر حاصل نشود، من به شما قول میدهم با تغییر سرافراز یا تغییر پورمحمدی هم تغییری ایجاد نخواهد شد. علی عسگری باید اولین کاری که مدنظر قرار دهد، بازتعریف ماموریتها و راهبردها و تغییر درحوزه برنامهریزی باشد.
مدیریت پورمحمدی بر شبکه سه باعث شده بود اغلب آثار نمایشی آن پرمخاطبترین باشند. ایشان زمان ضرغامی توسط دارابی از مدیریت شبکه 3 کنار گذاشته شد اما با آمدن سرافراز معاون سیما شد، بسیاری از چهرههای مهم هنری با انتصاب او به سمت معاونت سیما خوشحال شدند و حدود 500 نفر از هنرمندان نامهای را درحمایت این انتصاب امضا کردند. با این حال یکی از مهمترین پاشنهآشیلهای محمد سرافراز را ضعف آثار نمایشی و کوچ هنرمندان از رسانه ملی به شبکه خانگی و شبکههای ماهوارهای میدانند. شما این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
پورمحمدی نسبت به حوزه تلویزیون آشناست و شاید بهترین انتخاب سرافراز بود. با آن حمایت نیز یک پتانسیل خوب و اعتماد و سرمایه اجتماعی برای پشتوانه تولید ایجاد شد. اما اینکه چه عواملی باعث شد نتوانند از این فرصت استفاده لازم را ببرند، بیشتر از اختلافنظرهای مدیریتی به نظر من به نداشتن برنامهریزی در کنار مشکلات مالی و ضعف در سیستم تولید بر میگردد، وگرنه با آن پشتوانه و سابقه روشن در حوزه برنامهسازی موفقتر عمل میکردند.
یکی از پاشنهآشیلهای مدیریــت ســرافراز چنددستگی در سازمان صدا و سیما بین مدیران بود. آیا مدیریت جدید میتواند بین مدیران و مسئولان صدا و سیما وحدت و یکپارچگی به وجود آورد؟
من درباره چنددستگی مدیران در دوران سرافراز با شما موافق نیستم. سرافراز تغییرات گستردهای را در سطح معاونان خود انجام داد و مدیرانی را انتخاب کرد که با خودشان هماهنگ باشند و عمدتا هم در برونمرزی همکارشان بودند، حاصل این هماهنگی را الان داریم میبینیم. در زیرمجموعهها هم همینطور بود. مثلا در سیما پورمحمدی کمترین نقش را در انتخاب مدیران خود داشت و اغلب مناصب کلیدی سیما را حلقه اول دوستان رئیس سازمان تشکیل داده بود. در برخی شبکهها حتی مدیران میانی هم با آشنایی قبلی انتخاب میشدند. اگر ما فکر کنیم آدمهایی که میتوانند تمام مشکلات را حل کنند، فقط کسانی هستند که با ما دوست هستند، سخت در اشتباهیم. سازماندهی رسانهای فعلی برای سازمان صدا و سیما متناسب با نیازهای امروز جهانیشدن نیست. نمیتوانیم با همان قالبهای سنتی و نگرش محدود و طبقهبندی شده محفلی به عرصه رقابت وارد شویم. باید برنامهریزی عوض شود، اگر این اتفاق نیفتد هیچچیزی در صدا و سیما عوض نمیشود و همیشه مغلوب خواهیم بود.
یعنی شما همه مشـکلات صــــداوســــیما را در برنامهریزی میبینید؟ پس موضوع مجریانی مثل فرزاد حسنی چه میشود؟
صدا و سیما دو مشکل عمده دارد؛ یکی برنامهریزی و دیگری اخلاق رسانهای که به نیروی انسانی و مدیریت مرتبط است. مقولههایی مثل آموزش و اخلاق را باید در جذب و نگهداری نیروی انسانی در نظر گرفت. البته تا حدی میتوان بعضی چیزها را با آموزش حل کرد. بقیه چیزها به پیشینه فرهنگی برمیگردد.
همان چیزی که درنهایت منجر به برخی هجوها و لودهبازیها در برنامههایی مثل اکسیر، دورهمی و خندوانه شد.
من کسی مثل مدیری را هنرمند خلاقی میدانم، اما اینکه همهچیز را دست یک نفر بسپاریم و بگوییم تو برو جلو، نهایت میشود شبهای برره یا سریال کیمیا که هزار تا مشکل از آن در میآید. مگر ما در فرهنگ و هنر مملکت نظیر مدیری بین نسل جوان نداریم؟ اما کسی را نداریم آنها را شناسایی کند و آموزش دهد. از این لحاظ در دوره سرافراز عقبگرد وحشتناکی اتفاق افتاد و آن برگرداندن بدون برنامهریزی مجریانی بود که از قبل مشکلاتی داشتند؛ البته من آن زمان با حذف آنها مخالف بودم و الان هم با برگشت بدون برنامهریزی آنها مخالف هستم و دیدیم که این بازگشت بدون استراتژی بلافاصله بعد منفی خودش را نشان داد. فرزاد حسنی وقتی تغییر میکند که آموزش ببیند و آنقدر استعداد دارد که خودش را تغییر دهد. اشتباه دومی که در برنامه اکسیر افتاد، این بود که مدیر شبکه سوم سیما باید از مردم عذرخواهی میکرد نه فرزاد حسنی. این یکی از مصادیق همان بحث اخلاق است که متاسفانه در رسانه جای خالیاش حس میشود. متاسفانه تمام این اتفاقات مقارن شد با تغییر سرافراز و آمدن علی عسگری؛ بنابراین ابعاد این اتفاق به اعتقاد من بسیار ناگوار در برنامه اکسیر پنهان ماند. فرزاد حسنی علیرغم مشکلاتی که دارد، قربانی عدمبرنامهریزی مدیریتی در حوزه سیاستگذاری برنامههای تلویزیونی شد. این مشکل در بعضی دیگر مجریان در رادیو و حتی خبر هم وجود دارد. همین جمعه گذشته برنامهای از رادیو ایران را میشنیدم، یک مجری به نام آقاخانی یک شرکتکننده در مسابقه را تقریبا با همان ادبیات فرزاد حسنی نواخت اما کسی به آن توجهی نمیکند. همه اینها نشان میدهد ما در نیروی انسانی وضع آموزش را باید جدی بگیریم.
آیا با آمدن علی عسگری و انتصاب مرتضی میرباقری میتوانیم چشمانداز روشنی نسبت به صدا و سیما داشته باشیم؟
بله ما باید امیدوار باشیم، چراکه آقای علی عسگری علاوهبر شناخت فنی، تجربههای آموزشی هم در سازمان دارد. میرباقری به تنهایی نمیتواند آن سیستم پیچیدهای را که باعث روابط برنامههای خاص میشود، حل کند. باید به اصلاح مناسبات تولید نگاه کنیم. یکسری از خانمهای بازیگر، نامهای را به پورمحمدی نوشتند و عنوان کردند ما از وقتی ازدواج کردیم دیگر به ما برنامهای داده نمیشود. این یعنی روابط تولید ما محل ایراد است و به این راحتی هم اصلاح نمیشود. باید سیستم اصلاح شود. کدام سیستم؟ سیستمی که برای 30، 40 سال پیش است. آیا از 30 سال پیش به این طرف، ضرورتهای رسانهای هیچ تغییری نکرده است؟ به نظر من خیلی تغییر کرده است و حتما باید مناسبات برنامهای و تولیدی ما عوض شود.
توقعات ما باید از علی عسگری منطقی باشد. نیروی انسانی امروز صداوسیما به خصوص بخش بزرگی از نیروهای رسمی، حاصل استخدامهای بیرویه در زمان ریاستهای قبلی بهخصوص دوران مرحوم کردان است. این میراثی است که به ضرغامی و سرافراز هم رسید. بخش عمدهای از این نیروها بهخصوص در بخشهای سیاسی و اداری تا پایان دوران علی عسگری هم در صداوسیما خواهند ماند و اتفاقا کسی در چابکسازی سراغ آنها نمیرود، چون جای پایشان از همان اول محکم شده است. مثلا درباره موردی که گفتید ببینید هیچ آییننامه مدونی وجود ندارد که اصغر فرهادی جزء خطوط قرمز صدا و سیماست. شهاب حسینی جزء خطوط قرمز نیست. موفقیت این دو موفقیت ملی است. باید دید چه کسی آن شب سردبیر خبر بوده است و چه کسی دبیرخبر بوده است. از طرف دیگر متاسفانه عدم امنیت بین برخی کارکنان صدا و سیما هم باعث شده است که خودشان خودسانسوری کنند. شاید هیچکس نگفته جشنواره کن و حراج بزرگ تهران را پوشش ندهید اما اینها به تجربه یاد گرفتهاند که اگر پوشش دهند، بعدا چه پیش بیاید.
مردم سالاری/عليرضا قرباني در مراسم رونمايي از نخستين سامانه کنسرت آنلاين کشور: در استفاده از تکنولوژي از ساير کشورها عقب هستيم
چهارشنبه شب مراسم رونمايي از نخستين سامانه کنسرت آنلاين کشور (حام) با حضور چهرههاي سينما و موسيقي برگزار شد و عليرضا قرباني و گروهش اجراي افتتاحيه آن را برعهده داشتند. به گزارش ايلنا؛ حامد عنقا (مدير سامانه کنسرت آنلاين) در ابتدا درباره پروژه حام گفت: لحظه تصميمگيري براي آغاز اين پروژه سختترين مرحله آن بود. خوشحالم که سرانجام تعدادي از علاقمندان به فرهنگ؛ پروژهاي را که آغاز کرده بودند به سرانجام رساندن و حالا با 300 نفر در بخشهاي فني و محتواي اولين سامانه کنسرت آنلاين کشور را راه اندازي کردند.
او ادامه داد: بليت کنسرت يکي از گرانترين کالاهاي فرهنگي در سبد خانوار است و بسياري از افراد جامعه به دليل همين گراني نميتوانند کنسرت بروند. همين مسئله از مهمترين انگيزههاي ما براي راهاندازي سامانه تماشاي آنلاين کنسرتها بود و ما خوشحاليم که توانستيم با راهاندازي سامانه «حام» اين فضا را به وجود بياوريم که همه اقشار کشور اعم از مردم داخل و خارج از ايران که دوست دارند موسيقي بچههاي ايراني را گوش دهند؛ از کنسرتهاي ما استفاده کنند. حامد عنقا همچنين بيان کرد: قرار است بسياري از هنرمندان در پروژه کنسرت آنلاين کنار ما حضور يافته و ياريگرمان باشند. با پايان صحبتهاي عنقا و پخش کليپهايي در سالن انديشه حوزه هنري؛ عليرضا قرباني و گروهش روي صحنه آمدند تا اجراي افتتاحيه اولين سامانه کنسرت آنلاين کشور را برعهده داشته باشند. عليرضا قرباني خود يکي از اشخاصيست که بارها کنسرتهايش لغو شده و با وجود دريافت مجوزهاي لازم نتوانسته صدا و هنرش را به گوش مخاطبان برساند. او پيش از اجراي برنامه خود گفت: پيشنهاد حضور در اين رويداد که براي اولين بار اتفاق ميافتد برايم جالب بود و احساس کردم اجرا در يک کنسرت آنلاين تجربه خوبي باشد. ما بايد از تکنولوژي در جهت پويايي هرچه بيشتر موسيقي بهره ببريم اما متاسفانه همواره در استفاده از تکنولوژي از ساير کشورها عقب هستيم. قرباني ادامه داد: عليرغم اينکه هفته آينده کنسرتهاي «دُخت پري وار» را داريم ولي دوست داشتم در اين پروژه حضور داشته باشيم زيرا از اين طريق برنامههاي موسيقي را به خانههاي مردم ميبريم. اين سامانه امکاني را در اختيار مردم ميگذارد که قدرت انتخاب داشته باشند و بتوانند با بهايي بسيار نازل در کنار خانواده از موسيقي لذت ببرند. مسلما راهاندازي اين سامانه ميتواند موسيقي را در جامعه سيالتر کند. نگار خارکن و سامان صميمي کمانچه، ميلاد محمدي تار، حميد خوانساري عود و ذکريا يوسفي سازهاي کوبهاي اعضاي گروه اجرايي در اين کنسرت بودند که موسيقي براساس رديف با تنظيم جديد و اشعار قدما اجرا کردند.
وطن امروز/گفتوگوی «وطن امروز» با علیرام نورایی: بازی در 500 متری پایگاه النصره ../ شوخی نیست که اگر نجنبیم به تهران میرسند
مرتضی اسماعیلدوست: در روزهایی که قهرمانان سینمای ما به دلایلی قابل تحلیل خانهنشین شدهاند، علیرام نورایی میتواند یکی از همان شمایل قهرمان ایرانی در فیلمهای وطنی باشد و با توجه به استیل و فیزیک بدنی بالای خود به شخصیتهای ایرانی جانی هویتمند ببخشد. به بهانه فیلم «یتیمخانه ایران» که آخرین کار این بازیگر توانمند است، مروری اجمالی به چند اثر مهم و قابل اعتنای وی در قالب گفتوگویی خواندنی داریم؛ گفتوگویی که در آن به برخی موارد برای نخستین بار اشاره میشود.
حضور در فیلم «یتیمخانه ایران» تجربه همکاری دوباره با آقای طالبی پس از فیلم «قلادههای طلا» را رقم زد که انگار حساب ویژهای روی شما باز کرده است.
حقیقتش این مسالهای که شما عنوان میکنید، باعث افتخارم است تا بهعنوان بازیگر ثابت آثار آقای طالبی دربیایم. من افتخار میکنم که در فیلم «قلادههای طلا» بازی کردم و افتخار مضاعفم این است که اعتماد ایشان را طوری جلب کردم که باز هم بتوانم در فیلم «یتیمخانه ایران» با ایشان همکاری کنم و آقای طالبی نقش بسیار مهمی را برایم در این فیلم تاریخی در نظر گرفتند.
ابوالقاسم طالبی هنگام نگارش فیلمنامه به شما فکر میکردند؟
آقای طالبی حدود 5 سالی را صرف تحقیق و نگارش و ساخت فیلم کردند و چندان در جریان این مساله نیستم که ایشان از ابتدایی که شروع به نگارش متن فیلمنامه کردند به من فکر میکردند یا نه! یا اینکه با بازیگر دیگری وارد رایزنی شده بودند! اما خیلی زودتر از اینکه کار کلید بخورد من با آقای طالبی برای این فیلم جلسه داشتم و اولین نسخه فیلمنامه را به همراه چند جلد کتاب را که ترجمه دفتر خاطرات افسران انگلیسی در ایران بود به من برای مطالعه دادند.
برخلاف «قلادههای طلا» که نقشی منفی را بازی میکردید، این بار در قامت کاراکتر «محمدجواد» که یک قهرمان ملی در فیلم است، درآمدید! این تغییر زاویه کاراکترها برای شما چه تلاشی در برداشت؟
من شخصیتهای مثبتی هم در کارنامهام در این سالها داشتهام، اگر چه نقشهای منفی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است اما باز هم بعضی مردم از من میپرسند چرا نقشهای مثبت بازی نمیکنی؟
اصولا نقشهای منفی به دلیل بُعد شخصیتپردازی و بازبودن دست فیلمنامهنویس میتوانند بهتر وجوه درونی خود را نمایان کنند.
بله! همینطور است. اتفاقا در تلویزیون هم بیشتر کاراکترهای منفی را که بازی کردم به اسم میشناسند و بیشتر مورد قبول مردم قرار گرفته است. متاسفانه شخصیتهای مثبت به شکل مناسبی پرداخت نمیشوند و معمولا تکبعدی هستند. انگار در هنگام پرداخت به سمت ریاکاری میروند!
همه چیز انگار در بد و خوب بودن مطلق تقسیم شده و هیچ آدمی خاکستری نیست!
بله! انگار آن شخصیت را باید به شکلی معصوم نشان دهیم! در صورتی که شخصیت مثبت میتواند کارهایی بعضا اشتباه هم انجام دهد و حتی نوع لباس پوشیدنش با نگاه برخیها تعارض داشته باشد. از این جهت شخصیت مثبتی که خوب نوشته شود، خیلی سخت است و بازیگر هم نمیتواند در متنهای نامناسب چندان خود را نشان دهد.
پس خودتان مرزبندی خاصی در ارائه کاراکترهای مثبت یا منفی انجام نمیدهید!
حقیقتش با توجه به معضلی که صحبت کردیم، شخصیت منفی را بیشتر میپسندم، چرا که میبینم بهتر میتوانم به ابعاد انسانی یا غیرانسانی کاراکتر بپردازم و وارد لایههای مختلف شخصیتی آن شوم.
درباره «یتیمخانه ایران» میتوان از دریچههای مختلفی ورود یافت. همان طوری که در اکران خصوصی 2 بار فیلم را دیدم، اثر خوشساختی شده که مشخص است برایش زحمت زیادی کشیده شد. فکر میکنید اکران این فیلم موجب ایجاد شرایط متفاوتی در مسیر بازیگری شما خواهد شد؟
امیدوارم با توجه به اینکه نقش اصلی این فیلم را برعهده داشتم و برایش زحمت زیادی کشیدم، بتوانم بیشتر ابعاد بازیگری خود را به منتقدان و مردم نشان دهم. فیلم «یتیمخانه ایران» با توجه به اینکه پروژه بسیار بزرگی بود و واقعا همه چیز آن به شکلی خوشفکرانه ساخته شد، به نظرم میتواند در اکران به اتفاق خوبی مبدل شود.
همین پرداختهای جزئی در فیلمنامه اولیهای که به شما داده شد هم وجود داشت یا اینکه در نسخههای بعدی تغییراتی یافت؟
همین بود و همه چیز به شکلی کامل در فیلمنامه وجود داشت. من وقتی فیلمنامه اولیه را خواندم و نیز کتابهایی را که آقای طالبی به من داد مطالعه کردم، از ابعاد این فاجعه انسانی که در سرزمینم اتفاق افتاده بود، شگفتزده شدم و تعجب کردم که چگونه من حتی یک خط هم دربارهاش نمیدانستم. متاسفانه به شکلی از ریشه این اتفاق مهم و دردآور را زدند و این مقطع تاریخی از کتابها حذف شده است که جای تامل دارد!
منابع بسیار محدودی از وقایع سال 1298 تا 1296 و نسلکشی رخ داده در این سالها منتشر شده است و من تنها کتاب «قحطی بزرگ» نوشته محمدقلی مجد را دیدهام. با این وجود نویسنده فیلمنامه «یتیمخانه ایران» توانسته است از دل اتفاقی واقعی، درامی داستانی را خلق کند.
منابع بسیار محدودی در اختیار آقای طالبی بود و انگلیسیها با وجود اینکه هر چند سال اسناد بسیار محرمانه خود را منتشر میکنند اما هنوز این اتفاق توسط آنها بایکوت است! چند منبع خارجی در اختیار داشتیم و کتابهایی کوچک از خاطرات افسران انگلیسی که من آنها را مطالعه کردم اما همانطور که اشاره داشتید آقای طالبی بخوبی توانست از واقعهای تاریخی به داستانی موثر و سینمایی دست پیدا کند.
مهمترین حُسن فیلم هم همین است که اتفاقی مهم و واقعی در تاریخ را که مدفون شده بود زنده میکند!
من فکر میکنم خیلی از مردم مانند من این فاجعه عمیق انسانی را نشنیدهاند و فیلم «یتیمخانه ایران» میتواند باعث به جریان افتادن این مساله تاریخی شود. البته براساس تحقیقات انجام شده توسط آقای طالبی مواردی وجود دارد که واقعا در شأن نمایش در سالن سینما نیست، چرا که اگر به آن شکل واقعی ظلمی را که بیگانگان بر مردمان کشورمان داشتند نشان میدادیم دیگر تماشایش تلختر و دور از نگاه مردمان ایران بود. فرض کنید آنقدر شرایط سخت شده بود که حتی برخیها به آدمخواری رو آورده بودند!
قحطی رخ داده در اواخر جنگ اول جهانی سند بسیار محکمی از نفوذ و جنگافروزی بیگانگان بویژه انگلیسیها در ایران است که در فیلم هم اشاره شده که به هندیها میگویند راه مرزها را برای ورود غلات به ایران مسدود کنند!
شرایط سختی در ایران حاکم بود، چنانکه حتی برای یک قوطی کنسرو خالی هم هجوم میبردند و همین انگلیسیها به شکلی ناجوانمردانه در قحطی ایران مشارکت کردند! انگار جزو استراتژیهای آنها بوده که با افتخار هم عنوان کردند بدون شلیک یک گلوله ایران را به دست آوردیم.
سیاست مکارانه انگلیسیها در سکانسی دیگر نشان داده میشود که در ظاهر شلیک نمیکنند اما در قالب دسیسههایی پنهانی اهداف شوم خود را پیش میبرند!
بله! در سکانسی از فیلم میبینیم که ارتش روسیه را با لباس و تفنگش میخرند تا لکه جنایت را از خود دور کرده و به روسها واگذار کنند، چون ما آن زمان از روسها بدمان میآمد، در صورتی که آن موقع چندان روسها در آن منطقه به ما کاری نداشتند.
من فکر میکنم آقای طالبی در ادامه فیلم «قلادههای طلا» خواستند بخش دیگری از دسیسهپردازی انگلیسیها را در طول تاریخ نشان دهند بویژه که انتخاب راوی تاریخی و پیوند فیلم «یتیمخانه ایران» به دوران معاصر همراه این نگاه بوده است.
صددرصد نقش ضربهزننده انگلیسیها در طول تاریخ برایمان روشن است. حالا اگر به اصطلاح فوتبالیها برخیها نخواهند به سمت خارجیها غش کنند! باید به بسیاری از این مسائل پی ببرند!
از این اصطلاحات فوتبالی باز هم میتوان استفاده کرد، چون فوتبال قابل مثال در بسیاری از موارد است. حالا بگویید چه افرادی نسبت به واقعیت با تسامح برخورد میکنند؟
خیلی از افراد سیاستمدار و حتی افرادی از نسل من که عمری است در هوای خارج زندگی میکنند، نسبت به بسیاری از واقعیتها موضع میگیرند و این نوع جانبداری نسبت به خارجیها را هنر خود دانسته و باعث افتخار میدانند! اگر از آن دسته از افراد شیفته نباشیم نمیتوانیم انکار کنیم چه جنایتهایی را بیگانگان در طول تاریخ بر این مملکت روا داشتهاند و چه بلاهایی را سر مردم آوردهاند که همچنان هم ادامه دارد.
در پایان فیلم «یتیمخانه ایران» هم که نفوذ انگلیسیها در حدود یک قرن پیش به دوران معاصر و تصویر ملوانهای انگلیسی پیوند میخورد که در محاصره ایران درآمدند!
یک دیالوگ زیبا آن خانم مسن میگوید که کاش پدرم بود و این روز را میدید، روزی که شکوه اقتدار ایران است. واقعا این دیالوگ را با افتخار قبول دارم که در روزگاری که تمام دنیا چنگ و دندان خود را به ما نشان دادند، با تمام وجود از مرزهایمان دفاع میکنیم و دیگر وابسته به کشوری نیستیم. این آرامش در جایی که اطرافمان پُر از ناامنی است، واقعا جای افتخار دارد.
و بخشی از این ناامنی موجود در منطقه در فیلم «جشن تولد» به کارگردانی عباس لاجوردی که شما در نقش مدافع حرم ایرانی حضور داشتید، نمایان شد! فیلمی درباره حضور داعشیها در منطقه که براساس آنچه خبر دارم شرایط خاصی در فیلمبرداری پیش آمد و شما هم بدون واهمه در دل حادثه رفتید!
واقعا فیلم سختی بود و اشاره درستی کردید. من کارهای هیجانانگیز را دوست دارم اما اگر اعتقاد نبود من به آن سفر نمیرفتم. بدون هرگونه شعارزدگی و نگاه سیاسی واقعا مدیون آن آدمهایی هستیم که جانشان را میدهند تا من و شما خیلی راحت در کنار هم گپ بزنیم. آنها بیرون از این مملکت جانشان را برای آسایش ما هدیه میکنند و من اعتقاد قلبی به ارزش و مقاومت مدافعان حرم دارم. من در خود فاجعه با این بچههای مدافع برخورد کردم و یک ماه در اوج درگیریها برای فیلم «جشن تولد» در سوریه بودم. وقتی آن شرایط و آن فداکاریها را میدیدم، آنها را در آغوش میگرفتم و حتی بدون ریا حاضر بودم دستانشان را ببوسم.
در آنجا شما را بهعنوان بازیگر سینما میشناختند؟
بله! بیشترشان میشناختند. دوران خوبی بود، اگر چه خیلی عجیب بود.
مواجهه با قهرمانانی واقعی برای یک قهرمان سینما باید جالب باشد!
من که کسی نیستم و هنوز در سینما در حال یادگیریام و این نظر لطف شماست. اما آنها واقعا قهرمان هستند و این را در عمل نشان دادند. من نه بهعنوان یک بازیگر بلکه بهعنوان یک هموطن که مدیونشان هستم آنها را در آغوش میگرفتم. من آنجا حال دیگری داشتم، حتی کمتر خود را بازیگر میدانستم. بچههایی مثل شاخ شمشاد که یکی از دیگری خوشتیپتر و خوشهیکلتر بودند، نگاهی داشتند که نمیدانم چگونه به شما بگویم!
خاطره خاصی از حضور با آنها دارید؟
آن ایام کوتاه سراسر خاطره بود. وقتی با آنها حرف میزدم میگفتند وقتی رسیدید سلام ما را برسانید و آرزوی بهترین موفقیتها را میکردند. خیلیها بعدها به شهادت رسیدند و هر روز در دل دمشق هم این اتفاق میافتد. باورتان نمیشود من روزی که وارد ایران شدم و چراغهای روشن شهرمان و آرامش موجود و پیادهروی شهروندان در شهر را دیدم، صدها هزار بار خدا را شکر کردم و درود فرستادم به شرف آنهایی که این آرامش را در این روزگار سخت برای ما فراهم کردند.
شاید دلیل نادیدگی برخی هنرمندان نسبت به مساله مهم مدافعان حرم به خاطر عدم شناخت کامل از وقایع و عدم مشارکت در همذاتپنداری موقعیت ما در منطقه باشد. خودتان پس از حضور در منطقه دچار همین دگرگونی شدید!
بگذارید اینجا چیزی را به شما بگویم که متاسفانه یکی از همین پزهای روشنفکری که بعضیها از جمله هنرمندان دچارش هستند و شاید من هم بعضی وقتها به آن فکر میکردم، این است که چرا با وجودی که این مملکت این همه گرفتاری دارد، باز هم در جایی مثل سوریه، لبنان و فلسطین هزینه میکنیم؟! این پزها به خاطر این است که از نزدیک واقعیت را لمس نکرده یا نمیخواهند پی ببرند. این نگاهی خارج از گود یا بدون تفکرات کامل است که امنیت این مملکت در نظر گرفته نشود. من نمیگویم خودم آدم کاملی هستم و به اینها فکر نمیکردم اما همانطور که عنوان کردید از زمانی که وارد دمشق شدم و آن فجایع را لمس کردم، از طرفی به یاد دوران جنگ تحمیلی افتادم که سنم کم بود اما چیزهایی از ویرانی را به یاد دارم و از طرفی اهمیت استراتژیک بودن این دفاع برایم ملموس شد.
در واقع دشمن پشت دروازههاست اگر به فکر نباشیم و از این نظر این دفاع رنگی از مقاومت سرزمین به خود میگیرد.
شوخی نیست که اگر کمی نجنبیم آنها میتوانند به تهران برسند! هیچ شکی نیست چون تمام ابرقدرتها دارند داعشیها را ساپورت میکنند.
و فیلم «جشن تولد» همه تلاش خود را داشت که به شکلی از مستندگرایی بتواند قلب فاجعه را نشان دهد.
من وقتی به اهمیت مساله پی بردم که فهمیدم در جایی کار میکنیم که پایگاه جبهه النصره در 500 متری ما است، یعنی در تیررس کلت آنها بودیم! یکی از روزهایی که خیلی با این حرامیهای داعش خود را نزدیک دیدم موقعی بود که من به دوستان فیلمساز گفتم که دوربین دست شماست و من اسلحه با تیر مشقی و داعشیها اگر بخواهد بزنند آن کسی را که سلاح دارد زودتر خواهند زد. لطفا به من تیر جنگی بدهید. خشاب را درآوردم و مشقیها را خالی کردم و گفتم به من تیر جنگی بدهید و من بلدم که چگونه کار کنم.
جالب است که دیگر مرز میان فیلم و واقعیت در هم شکسته شده بود و شما خارج از قالب نقشآفرینی در قامت یک مبارز واقعی درآمدید!
بله! این مطلب را اینجا میگویم، چون شرایط سختی بود و بهتر است برای برخی بازگو شود. ما در فیلم «جشن تولد» هیچ دکوری نزدیم و خرابههای دمشق کاملا آماده برای فیلمبرداری بود! حتی ما آنجا بمب ضد نفر خنثی کردیم.
برای مستندساز جسوری مانند عباس لاجوردی لوکیشن بسیار جذابی بوده است!
عباس دوست داشت و در دل ماجرا میرفت حتی در 500 متری دوربین را با هلیکوپتر به آسمان فرستاد! اما من چنین تجربهای نداشتم و احساس میکردم از میان آن خرابهها یک داعشی درمیآید! من خودم را در شرایط خاصی میدیدم که باید در آنجا مانند یک مرد جنگی رفتار میکردیم.
پیش آمد که یک داعشی را به هلاکت برسانید؟!
خیر! به آنجا نکشید اما کاش میتوانستم یکیشان را به درک واصل کنم! خیلی هم نمیخواهم ادای قهرمانها را دربیاورم، چون برایم لحظات ترسناکی پیش آمده بود. من رزمنده نیستم اما نمیتوانستم بیتفاوت باشم.
شما یک شرایط سخت را به لحاظ روحی هنگام ساخت فیلم «قلادههای طلا» تجربه کردید. اگر دوباره بازگردید و آن اتفاقات را دوره کنید باز هم همین مسیر را دنبال میکنید؟
خدا را شکر میکنم که لااقل در افکار خودم سربلند از آن ماجرا بیرون آمدم و از این مساله پا پس نکشیدم. خیلیها دوست داشتند بلایی را که سر برخی دوستان برای بازی در چنین فیلمهایی آمده، سر من هم بیاید و من هم بعد از بازی در فیلم «قلادههای طلا» بروم و بیانیه بدهم که مردم مرا برای بازی در این فیلم ببخشید! اما همین الان با صدای بلند میگویم که من از بازی در فیلم «قلادههای طلا» راضی هستم. مهم نیست آنهایی که از چنین کاری حالشان بد است، مرا نبخشند! چون من انتخاب خود را کردم و پایش ایستادم.
فکر میکنم بخشی از این پایداری از شخصیت شما برمیآید که نمیخواهید مانند برخیها از کاری جا بزنید! اگرچه برای این تفکر خیلی بیحرمتی دیدید، توهینها شنیدید و دوران سختی را تجربه کردید.
من که بچه نیستم بخواهد کسی مرا گول بزند. من کاری به دیگر بازیگران ندارم و نمیخواهم دیگر به آن مقطع اشارهای کنم، اما باید بگویم کاری که من کردم با علم کامل بوده است و نگاهی سینمایی به این مساله داشتم و هیچ سیاستمداری هم خرج زندگی مرا نمیدهد! پس از سالها یک نقش خاص که واقعا منتظرش بودم در فیلمی قابل توجه رقم خورد و من باید قبول میکردم.
پس برخی مسائلی که برایتان دامن زدند، واقعیت نداشته است!
کاش به لحاظ مالی اینطور بود که خیلیها شایعه میکنند و زندگی ما هم تکانی میخورد! ببینید! نگاه مردم کاملا با این افراد سیاستزده فرق دارد و هیچ وقت برخورد بدی از مردم در این سالها برای حضور در این فیلم ندیدم. مردم ما شعورشان خیلی بالاتر از این حرفهاست.