آرمان/ محمدرضا گودرزی مطرح کرد
وقتی نویسندگان هم کتاب نمیخوانند!
محمدرضا گودرزی معتقد است، با وجود نزدیک به دوهزار نویسنده، تیراژ ۷۰۰ نسخهای کتاب نشان میدهد خود نویسندگان هم کتابهای خودشان را نمیخوانند.این نویسنده در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت نشر کتاب و ادبیات در سال جاری گفت: همه معتقدند وضعیت نشر بهتر نشده است و البته این بهتر نشدن اوضاع تنها به مشکل مجوزها مربوط نمیشود. این افت بازار نشر به چندین عامل بستگی دارد.او با بیان اینکه «حتی نویسندگان هم در این رکود موثر هستند»، بیان کرد: من در این یکی - دو سال کار شاخصی از مولفان ندیدهام. برای بهتر شدن اوضاع راهحلهای مختلفی بررسی شده است. سیاستهای دولت، روشهای نویسندگان، سیاستهای ناشران و وظایف خوانندگان نسبت به ادبیات داخلی و خارجی از این عوامل و راهحلها هستند.گودرزی خود نویسندگان را یکی از عوامل مهم افت بازار نشر دانست و اظهار کرد: تیراژ کتاب به ۷۰۰ نسخه رسیده است؛ همین ۷۰۰ نسخه هم دو، سه سال زمان میبرد تا فروش برود. اگر به طور میانگین فرض کنیم در ایران دوهزار نویسنده داریم متوجه خواهیم شد حتی خود نویسندگان هم کتابهای خودشان را نمیخوانند.او درباره راه حل افت وضعیت نشر بیان کرد: عوامل موثر در افت وضعیت نشر را میتوان به تفکیک بررسی کرد. عوامل اقتصادی، عوامل فرهنگی، کتاب نخواندن مردم و... میتواند موثر باشد. ولی در مجموع چیزی که واضح و مشخص است این است که وضع ادبیات خوب نیست و رکود شدیدی در بازار نشر جاری است.گودرزی قلم نویسندگان را کلید قفل افت بازار نشر معرفی کرد و گفت: این وضع نابسامان نشر عوامل مختلفی دارد و هر کدام را که درست کنیم دیگری باقی میماند. شاید زمان ببرد؛ اما باید برای بهبود اوضاع کار کرد. نویسندگان به شکلی بنویسند که مخاطب را جذب کنند، حرف برای گفتن داشته باشند و حرفهایشان هم عمق داشته باشد.او درباره مخاطب نیز تصریح کرد: مخاطبان هم باید هزینه کنند؛ کتاب بخرند که ناشر به چاپ ترغیب شود و از دیگر سو کتابی را که میخرند بخوانند. حتی کسانی که در کارگاههای داستاننویسی شرکت میکنند هم بیش از آنکه میل به خواندن داشته باشند، میل به نوشتن دارند.این نویسنده و منتقد با بیان اینکه «سیاستهای دولت هم بر بازار نشر تاثیر میگذارد» اظهار کرد: در چنین شرایطی دولت هم سیاستهای خاص خودش را دارد. از ابعاد مختلف چه ارشاد و چه سیاستهای اقتصادی نشر از جمله تهیه کاغذ، ابزار نشر، تهیه و توزیع و... دولت باید کنترل داشته باشد.او با تاکید بر اینکه «دولت باید خودش وارد کار شود» بیان کرد: وقتی میگویند بازار آزاد یعنی هر کسی کاری را که به نفع شخصیاش است انجام میدهد. در چنین وضعیتی کتاب سازوکار کالا را پیدا میکند. همین وضعی که الان شاهدش هستیم به وجود میآید که کتاب هر روز گرانتر میشود و مردم هم کتابهای منتشرشده را نمیخوانند.محمدرضا گوردزی در معرفی کتابهای خوبی که امسال خوانده است بسته پیشنهادیاش را به چهار کتاب داخلی و خارجی محدود کرد و گفت: کتابهای خوبی در دو، سه ماه اخیر خواندهام، البته کتابهای قدیمی بهتر بودند. اما پیشنهاد میکنم مردم رمان «دزد» از فوری نوری ناکامورا، «باغ همسایه» از خوسه دونوسو، «جا ماندیم» از بهناز علیپور و مجموعه داستان «من خنگترین دختر روی زمینم» نوشته رویا هدایتی را بخوانند.او در پایان درباره آثار در دست انتشار خود هم بیان کرد: «چه کسی بود صدا زد بنجی» داستان بلندی است که توسط نشر ثالث منتشر خواهد شد. این کتاب مراحل پایانی خود را میگذراند و احتمال دارد تا نمایشگاه کتاب برسد. داستان فضایی فانتزی و درونمایه اجتماعی دارد و کمی چاشنی طنز با آن همراه شده است. مجموعه داستان کوتان «بگذار برسانمت» هم شامل ۱۴-۱۵ داستان است که سال آینده چاپ خواهد شد.
آرمان/فيلم كمدي مبتذل نسازيد
مسعود كيميايي مدير كارگاه آزاد فيلم در اختتاميه هفتمين جشنواره كارگاه آزاد فيلمسازي از جوانان خواست سراغ موضوعات كمدي مبتذل نروند و به جاي آن فيلمهاي اجتماعي بسازند. به گزارش مهر، هفتمين جشنواره كارگاه آزاد فيلم چهارشنبه شب ۱۲ اسفند با معرفي برگزيدگان به كار خود پايان داد. در ابتداي اين مراسم حسين حيدريپور دبير جشنواره در سخناني گفت: هفتمين دوره جشنواره كارگاه آزاد فيلم كه از سال ۸۵ كار خود را با همت مسعود كيميايي بهطور كاملا مستقل آغاز كرده است، ميزبان ۳۰۰ اثر داخلي و ۱۴۰ اثر خارجي بود كه از اين ميان ۹۷ فيلم در بخش مسابقه شركت داشتند. اين جشنواره بدون يك ريال دولتي برگزار شده و اميدواريم بهزودي صاحب دبيرخانه دائمي شود تا هر ساله برگزار شود. در ادامه مسعود كيميايي مدير كارگاه آزاد فيلم گفت: تنها چيزي كه آرزو و آينده من است، آيندهاي كه چيزي از آن نمانده، اين است كه كارگاه آزاد فيلم با هنرجويان خوبش فيلم خوب و اجتماعي بسازد. اين فيلمساز خطاب به حاضران گفت: فيلم اجتماعي بسازيد. فيلم كمدي نسازيد. براي خنديدن وقت بسيار است. هر كمكي كه هست، كارگاه آزاد فيلم تا جايي كه دستش ميرسد، به شما ميكند. اين كارگردان در ادامه ضمن تشكر از حضار افزود: اين مدرسه، مدرسه شماست تا فيلم بسازيد. در ادامه اين مراسم از فريماه فرجامي و بهروز افخمي تجليل و اعلام شد كه فريماه فرجامي به دليل نامساعد بودن وضع جسمي نتوانست در اين مراسم حضور پيدا كند و در ادامه لوح تقدير به بهروز افخمي اهدا و از وي تجليل شد. مسعود كيميايي پس از اعطاي لوح تقدير افخمي كه با دستخط خودش آن را نوشته بود، درباره اين فيلمساز گفت: افخمي را خيلي دوست دارم چون شجاع و جسور است و مهمتر اينكه هر كاري كه دلش بخواهد، ميكند. كارگردان «قيصر» و «گوزنها» در ادامه با اشاره به حرفهاي قبلي خود گفت: گفته خودم را تصحيح ميكنم، گفتم فيلم كمدي نسازيد اما وقتي فيلم داريوش مهرجويي را يادم آمد فهميدم ميشود فيلم كمدي خوب ساخت، پس كمدي بسازيد اما كمدي مبتذل نسازيد. پس از صحبتهاي كيميايي بهروز افخمي پس از دريافت لوح خود گفت: اين بهترين هديهاي است كه تا به حال گرفتهام و وقتي در ايام نوجواني فيلمهاي كيميايي را ميديدم به خواب هم نميديدم كه روزي مسعود كيميايي برايم بزرگداشت بگيرد. همينطور به خواب هم نميديدم كه با نعمت حقيقي همكاري كنم و او برايم فيلمبرداري كند اما هر چيز را كه آرزو كنيم، برايمان اتفاق ميافتد. در بخش ديگري از اين مراسم، از حامد ابراهيمپور - شاعر و مدرس سينما و عليرضا بهرامي شاعر و مستندساز كه در آثار و فعاليتهايشان ارجاعات و توجههايي به فيلمهاي مسعود كيميايي داشتهاند، با حضور مسعود كيميايي، بهروز افخمي و جواد طوسي بر صحنه تقدير شد. عباس كريمي عباسي كه قبل از تجليل از بهرامي و ابراهيمپور پشت تريبون قرار گرفت، بهعنوان مدير روابط عمومي و ارتباط با رسانههاي هفتمين جشنواره كارگاه آزاد فيلم، گفت: عليرضا بهرامي علاوه بر فعاليت ادبي و رسانهاي، ۱۲ سال پيش فيلم مشتركي ساخته است با نام هشتصدقدم در لالهزار، با حضور و روايت آقاي كيميايي، حامد ابراهيمپور هم در ۱۲ كتاب شعري كه منتشر كرده، علاوه بر ايجاد پيوند بين ادبيات و سينماي ايران و جهان، ارجاعهاي مشخصي به آثار و شخصيتهاي سينمايي از جمله فيلمهاي استاد كيميايي داشته است. در ادامه كريمي با اشاره به اينكه همه عوامل جشنواره از جمله بخش روابط عمومي به احترام استاد كيميايي و پيشكسوتي وي از جان و دل كار كردند از پايگاه خبري هنردستان كه حامي و تهيهكننده بخشي از جوايز بود تشكر كرد. در ادامه نغمه دانش آشتياني و مهدي احمدي به عنوان نمايندگان روزنامه هنرمند و خبرگزاري مهر لوح خود را دريافت كرده و از مصطفي زبرجد و هادي نصيريها به عنوان دو خبرنگار فعال و همراه با جشنواره تجليل شد. در پايان اين مراسم نيز اعلام شد كه از چند فيلمساز (بابك قائمي، شهرزاد دادگر، عادل تبريزي و ايران انتظاري) با در اختيار گذاشتن تجهيزات توليد براي ساخت فيلم بعديشان قدرداني خواهد شد. اجراي زنده موسيقي خواننده جوان ملقب به فريان با حال و هواي فيلمهاي كيميايي از بخشهاي اين مراسم بود.
ابتکار/از صنعتی و مارکو تا جلالی و ترقیجاه در جشنواره تجسمی فجر؛
یادمانی برای هنرمندان جاویدان هنر ایران
آیدین آغداشلو، ناصر آراسته، اکبر عالمی و هادی سیف از جاودانگان هنر ایران که آثارشان در هشتمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر به نمایش درآمده، میگویند.
به گزارش هنرآنلاین، در میان آثار هشتمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر، آثاری از هنرمندان جاویدان ایران نیز حضور دارد. آثاری که در هرکدام به نوبه خود جریان نوگرایی هنر در دهههای مختلف هنر، پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. در این گزارش نگاهی به برخی از این آثار میکنیم.
علی اکبر صنعتی
علی اکبر صنعتی از نقاشان و مجسمهسازان به نام ایرانی است. بچه یتیمی که در مکتب هنری کمالالملک پرورش یافت و به یکی از چهرههای تابناک هنر ایران بدل شد. اگرچه او را بیشتر با مجسمههایش میشناسند اما استاد صنعتی در نیمه دوم عمر، به فکر اعتبار بخشیدن به نقاشی آبرنگ افتاد. به گونهای که آرام آرام آبرنگهایش منزلت مکتب شدن را یافت. مکتب نوین آبرنگ سید علی اکبر صنعتی، تحولی بود بنیادین و شگفتانگیز که بیاغراق نسلی را در عرصه نقاشی رهرو خویش ساخت.هادی سیف پژوهشگر عرصه هنر درباره استاد صنعتی میگوید:استاد صنعتی در خلاقیت و توانایی در میان هنرمندان معاصر ایران در نقاشی و مجسمهسازی شخصیتی قابل تحسین است. استاد همیشه میگفت بیش از آن که به عنوان یک هنرمند از من یاد کنید، آرمانهایم را که هنر در خدمت انسانیت و جامعه است مطرح کنید. او در قریب به 70 سال زندگی هنری خود آثاری آفرید که نشان دهنده چیره دستی و مهارت هنرمند در کنار شخصیت والا و وظیفه شناس است.
مارکو گریگوریان
مارکو گریگوریان نقاش، ارمنی ایرانی از هنرمندان نوگرای ایرانی محسوب میشود که در زمان حیات خود همواره گرایش به هنر پیشرو داشت. او نقش مهمی در صحنه هنر مدرن در ایران داشت. مارکو با تاسیس گالری استتیک در تهران مرکزی برای تجمع مدرنیستهای جوان و کانونی برای نقاشانی که شیوه بیان آزاد را اتخاذ کرده بودند فراهم کرد.آیدین آغداشلو درباره مارکو میگوید: «پیش از این که مارکو گریگوریان هنرمندی آوانگارد باشد و تاثیری که بر هنرمندان دیگر داشته، خود این هنرمند و معنایش برای ما باید مهم باشد. وجود مارکو و حضورش برای ما مغتنم بود، چرا که تاثیرش در جای جای هنر و فرهنگ دیده میشود. او جزو کسانی بود که به دنیا معنایی را اضافه کرد. مارکو زندگی بیتابی داشت و هر چیزی برایش گذرا بود، نگاهش به هنرهای تجسمی از همین بیقراری مایه گرفت و ادامه پیدا کرد. او در دوره بسیار کوتاهی اگر از سبک، روش یا عنصری به شگفت میآمد، در نهایت استادی با این تاثیر آثارش را میآفرید.»
بهمن جلالی
بهمن جلالی عکاس سرشناس ایرانی یکی از هنرمندان مطرح کشور است که نقش موثری در نسل تازه عکاسان ایرانی داشت. جلالی سالها در دانشکدههای عکاسی تدریس کرد و تعداد زیادی از عکاسان جوان کشور از شاگردان او بودهاند. او از جمله عکاسان صاحب نامی بود که روزهای پیروزی انقلاب اسلامی را به تصویر کشید.اکبر عالمی درباره بهمن جلالی میگوید: بهمن جلالی گنج پیدای عکاسی ایران بود که 49 سال به صورت تخصصی با ثبت نور، لحظات زندگی ما را با دوربین به تصویر کشید و هربار ما را به فکرکردن واداشت. او تاریخ، هنر و ایران را عاشقانه دوست داشت و همینها را همواره به تصویر کشید. بهمن جلالی بیشک در هشت شاخه حیرتانگیز از عکاسی استاد بود. او همانگونه که میخواست زندگی کرد و در این مسیر با کسی تعارف نداشت و زندگیاش خالی از هرگونه تملق بود و به همین دلیل هم صریح سخن میگفت و تحلیلگر و معلم بیبدیل عکاسی بود.
محمدعلی ترقی جاه
محمدعلی ترقی جاه هنرمند نقاش را میتوان یکی از هنرمندان نوگرا در هنر پس از انقلاب اسلامی دانست. او که از بنیانگذاران هنر انقلاب محسوب میشود با اسبهای تجرید یافته (استیلیزه)اش معروف است.ناصر آراسته هنرمند نقاش درباره محمدعلی ترقی جاه میگوید:» ترقیجاه، یکی از نقاشان نابغه ایران بود که از نظر سبک و اصول نقاشی مهارت خاصی داشت و نوآوریهایی در آثارش داشت. ترقیجاه ابتدا آثارش را از طبیعت شروع کرد و سپس این طبیعت را به انتزاع بسیار زیبایی رساند که شخصیت خاص خودش را داشت و موفقیت نقاش هم در این است که آثارش صاحب شخصیت خاص هنرمند باشد و فرد دیگری نتواند آثار او را کپی کند. آثار ترقیجاه، منش و ایده و تفکر او را داشت و شخصیت خاص او را یافته بود که در مجامع هنری هم بسیار شناخته شده و ارزشمند بود. ترقی جاه هنرمندی معناگرا و با اخلاق و اندیشه بود که نگاهی مجدانه، حساس و دقیق به هنر داشت و به موضوع هنر و لطافتهای انسانی در آثارش بسیار دقت میکرد.»برای دیدن آثار هشتمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر میتوانید همه روزه تا 17 اسفندماه به موسسه فرهنگی هنری صبا در خیایان ولیعصر، نرسیده به چهار راه طالقانی، جنب ساختمان فرهنگستان هنر مراجعه کنید.
ابتکار/خانه موسیقی شکایتش از «ساسان فاطمی» را پس میگیرد
پس از اعتراض بیش از 600 نفر از پیشکسوتان و اهالی موسیقی به شکایت خانه موسیقی از ساسان فاطمی؛ این خانه شکایت خود را ار ساسان فاطمی پس میگیرد.
به گزارش ایلنا؛ پس اعتراض ساسان فاطمی به خانه موسیقی و نقدهای او به عدم رعایت قوانین اساسنامه؛ خانه موسیقی از این اتنوموزیکولوژیست شکایت کرد که این شکایت اعتراض بیش از 600 نفر از اهالی موسیقی و بزرگانی چون کیهان کلهر و حسین علیزاده را در پی داشت. بر این اساس جلسهای با حضور برخی از اعضای هیئت مدیره و شورای عالی و دیگر مدعوین و همچنین ساسان فاطمی به منظور مرتفع کردن این سوءتفاهمات در محل خانه موسیقی برگزار شد.در پایان این جلسه صورتجلسه ای با این مضمون به تائید و امضای حاضران رسید:جلسهای با حضور اعضای هیئت مدیره خانه و چند مدعو از اهالی موسیقی در تاریخ 12 اسفند 1394 به منظور حل و فصل موارد اختلافی فی مابین آقای دکتر فاطمی با مجموعه خانه موسیقی برگزار شد.در این جلسه بعد از صحبتهای طرفین واستماع مسائل و موضوعاتی که در رسانه ها مطرح شده است، آقای فاطمی اظهار داشتند تمامی موارد و صحبتهایی که از جانب ایشان در خصوص تهمتهای مالی و غیره در مورد خانه موسیقی مطرح شده سوء تفاهم بوده است و ایشان در این زمینهها وارد نشده است.در ادامه جلسه آقای فاطمی اظهار داشتند مسائل واختلاف نظر وی با خانه موسیقی صرفا در مورد اجرای اساسنامه خانه موسیقی بوده است و کوشش خواهد شد با همکاری طرفین این مسائل حل و فصل شود.در ادامه جلسه طرفین به توافق رسیدند با توجه به نزدیک بودن انتخابات خانه موسیقی، برگزاری مجامع عمومی کانون هاباحضور هیئت نظارت که از سوی وزارت ارشاد تعیین خواهد شد برگزار شود.در پایان بعد از اقناع طرفین و حل و فصل مسائل اختلافی مقرر شد در اسرع وقت خانه موسیقی شکایت خود از آقای فاطمی را پس بگیرد.
اعتماد/گفت وگو با بهروز غريبپور؛ كارگردان تئاتر
تئاتر شاخص ما بايد دوباره قصهگو شود/ حتي عمل آپانديس هم سياسي شده است
پيام رضايي/ مديريت فرهنگي در كشور همواره يكي از مسائل جدي بوده است و بهروز غريبپور قطعا يكي از موفقترين آنهاست. او نويسنده، كارگردان تئاتر و سينما و استاد نمايش عروسكي است. غريبپور شخصيتي چندوجهي دارد و جزو معدود كساني است كه هم در حوزه مديريت فرهنگي و هم در حوزه اجرا و كار هنري توانسته كارنامه موفقي را از خود به جا بگذارد. او بنيانگذار فرهنگسراي بهمن است و مديريت فرهنگسراي بهمن را از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ بر عهده داشت. غريبپور همچنين از سال ٢٠٠٦ رياست شوراي تشكيلات عروسكي WAP پراگ را نيز بر عهده دارد. از فعاليتهاي او در حوزه سينما ميتوان به نويسندگي فيلمنامه «دونده» اشاره كرد. غريبپور در حوزه تاليف و ترجمه نيز فعال بوده است و ترجمه بينوايان، تئاتر در ايران، دنياي گسترده نمايش عروسكي از آثار اوست. اما عمده فعاليتهاي او در حوزه تئاتر بوده و نتيجه اين فعاليت حدود بيش از ٣٠ اثر نمايشي است كه به صحنه رفته است. در سالهاي اخير غريبپور به شكل متمركز روي اپراي عروسكي متمركز شد و تاكنون چندين اثر را با فضايي ايراني و بر اساس زندگي شخصيتهاي برجسته ايراني و داستانهاي ايراني اجرا كرده است كه اپراي عروسكي عاشورا، اپراي عروسكي مولوي، اپراي عروسكي حافظ و... از آن جملهاند. علاوه بر اينها او به شكل تخصصي در حوزه مرمت و بازسازي سالنهاي نمايشي و اجرايي نيز فعال بوده و به عنوان يكي از مجربترين و متخصصترين افراد اين حوزه شناخته ميشود. غريبپور همچنان امسال در سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر دبير كاخ جشنواره بود. در اين گفتوگو بهروز غريبپور درباره اتفاقات پيشآمده در زمان بازسازي تئاتر شهر، اپراهاي عروسكياش و كليت تئاتر سخن گفته است.
يكي از اتفاقاتي كه بسياري معتقد بودند اگر بهروز غريبپور ميبود به شكل ديگري رقم ميخورد اتفاقاتي بود كه براي تئاتر شهر افتاد. اما شما ظاهرا پيشنهاد بازسازي تئاتر شهر را رد كرده بوديد؟
گزارش غلطي است. من شش ماه تمام در تئاتر شهر مستقر شدم. در دوره مديريتي آقاي پارسايي. خودم به دليل مسووليتهايي كه داشتم نظارت عالي ميكردم و همسرم به عنوان فرد مستقر سر پروژه بودند و ايشان دو كار بسيار عمده كردند. يكي اينكه با تمام كساني كه در تئاتر شهر كار ميكردند يا كار كرده بودند، مصاحبه كردند كه محيط كار شما چه اشكالاتي دارد و چه امتيازاتي بايد داشته باشد تا شما احساس آرامش كنيد. منهاي مسائل مربوط به حقوق و دستمزد و كار دوم جمعآوري همه اطلاعات فني در سرتاسر كشور و كاتالوگهاي خارجي كه ما چه سيستمهايي را در ايران ميتوانيم تامين كنيم و چه سيستمهايي را از خارج از كشور. نظارت تيم فني هم با خود من بود كه ما چه بكنيم كه تئاتر شهر از اين مشكل عمده رهايي پيدا كند. اين مربوط به سال ٨٥ است.
درباره خود بناي تئاتر شهر هم كاري انجام داديد؟
مفصل! با گروهي فني طراحي كه ميكرديم. آسيبشناسي تئاتر شهر را هم داشتيم. آسيبشناسي خود تئاتر شهر كه يك ساختمان زيباست اما ناكارآمد است. چون تئاتر شهر معماري خيلي خوبي دارد اما ناكارآمد است. بارها گفتم كه تئاتر شهر، ساز زيبايي است كه صداي بدي دارد. وقتي داخل سالن مينشينيد رديف اول و دوم مجبورند سرشان را بالا بگيرند. صحنه عمق ندارد. در رديفهاي كنار آگوستيك بسيار كم است و راهحلهاي مقطعي هم ديگر جواب نميدهد. و ناگهان يك كودتا شد و مرا كنار گذاشتند!
از كجا فهميديد كودتاست؟!
شما وقتي ميبينيد تيم ديگري آمدهاند و دارند كار ميكنند كودتاست ديگر! من يك كتابچه درباره آسيبهاي تئاتر شهر ارايه كرده بودم، پيشبينيهايي كه كرده بودم و همه اينها در صورتي بود كه ما اصلا قرارداد نداشتيم. نه قرارداد داشتيم نه دستمزد دريافت كرديم.
پس چرا اين كار را كرديد؟
چون عشقم تئاتر است!
شما پروژه به اين بزرگي را بدون قرارداد و دستمزد انجام داديد؟
يك ريال هم نگرفتيم!
فقط براي عشق به تئاتر؟
دقيقا! حتي همانطور كه گفتم همسرم را هم درگير كار كردم. براي اينكه ايشان مدير فوقالعادهاي هستند و من هم گفتم براي كاري كه عشق من است و به نوعي همه دغدغه زندگي من به آن تعلق دارد ايشان هم كمك ميكنند. بنابراين حداقلش اين بود كه محترمانه به من ميگفتند شما ديگر در پروژه نيستيد اين هم دستمزد شما!
اين كودتابه قول خودتان تصميم چه كساني بود؟ يا چه عواملي باعث آن شد؟
خانواده تئاتر هم موثر بودند كه چو انداختند بهروز غريبپور و حسين پارسايي ميخواهند سه ميليارد و چهارصد ميليون به جيب بزنند!
غير منصفانه و كاملا غلط بود! گزارشات مكتوب و اسناد هست ميتوانند مراجعه كنند و ببينند كه ما چنين پولي نگرفته بوديم. موقعي كه زلزله بازسازي در دوره آقاي جنتي به راه افتاد، طبيعي است كه اگر شرايط تغيير كرده بود از ما ميپرسيدند شما تا كجا پيش رفتيد؟چرا متوقف شد؟ چه ميزان از اين بازسازيها را قبول داريد يا نداريد؟ اما دوباره سراغ يك تيم ديگر رفتند.
ولي ظاهرا از شما خواسته شده بود كه همكاري كنيد.
عرض ميكنم. وقتي در مصاحبههاي مطبوعاتي دوستان گفتند هيچ گزارشي وجود ندارد من معترض شدم و گفتم به كتابچه مراجعه كنيد. حتي شيتهاي معماري وجود دارد. آقاي معمار، مدير كل اداره ساختمان وزارت ارشاد با من صحبت كردند كه اگر نظري داريد بفرماييد، ما در خدمت هستيم. خانم مقتدي هم همين را گفتند. گفتم من داراي شأنيتي هستم! اينطور نيست اگر نظري داشته باشيم بيايم! طبعا اگر با من قرارداد نبنديد، اگر از من دعوت نكنيد به معناي كسي كه در راس كار است حاضر نيستم مشاور باشم و بنابراين به كرات هم گفتهام كه من حاضر نشدم همكاري كنم. من قول داده بودم تئاتر شهر را چنان بازسازي كنم كه تا ٤٠ سال آينده نيازي به تعمير نباشد مگر تعميرات جزيي كه در هر ساختماني
به وجود ميآيد و آسيبهاي جدي تئاتر شهر را از بين ببرم.
واقعا در شرايط كنوني ميتوانيد چنين تضميني بدهيد؟
ادعا كردم و ادعا ميكنم هيچ كس به اندازه من نه صحنه را و نه سالن را ميشناسد. براي اينكه سالنهاي متعدد ساختم، سالها روي صحنه نفس كشيدم، مشكلات را ميدانم، تئاتر شهر را ميشناسم و در آن زندگي كردهام. الان هم من نميدانم چه اتفاقي خواهد افتاد. يكي از عكاسان معتبر به من گفت براي عكاسي به سالن اصلي رفته بودم و موقع عكاسي آنقدر به پاي اين و آن خوردم كه به جاي عكس گرفتن فقط در حال عذرخواهي بودم. بنابراين اعتقادم بر اين است كه حركت كاملا غيرحرفهاي و غلطي انجام شد.
در جريان كم و كيف بازسازي كنوني هستيد؟
نه، من در جريان نيستم! اما اين را ميتوانم بگويم كه نخستين شرط من اين بود كه تئاتر شهر به مدت شش ماه تا يكسال بايد تعطيل شود. كامل! تا تداخلي وجود نداشته باشد و بازسازي با آرامش خيال، بدون رفت و آمد، بدون مزاحمت هر تيم براي تيم ديگر انجام شود. اين كاري است كه در همه ساختمانهاي دنيا انجام ميشود. مثال زدم «بالشوي تئاتر» كه ويترين دوره تزاري، ويترين دوره اتحاد جماهير شوروي و حتي ويترين دوره فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است وقتي قرار شد بازسازي شود، سه سال و نيم تعطيل بود. در حالي كه بالشوي تئاتر خارج از روسيه و از يكسال قبل برنامههايش رزرو ميشود. تا اين حد اهميت جهاني دارد. اينكه يك گروه بروند مزاحم تيم بازسازي شوند كاملا غلط است و اصلا با اين قضيه شوخي نداشتم.
خب با چنين استدلالي نخستين چيزي كه به شما ميگويند اگر تئاتر شهر را تعطيل كنيد ما كجا اجرا كنيم، در اين مورد چه بايد كرد؟
بله ما آلترناتيو نداريم. مثلا تئاتري براي سالن اصلي پيشبيني شده، خب كجا برويم اجرا كنيم. اما خب ميشود آلترناتيو جور كرد. اما شما با ساختماني كه ميتواند كاراتر، درستتر و مفيدتر باشد، صرف اينكه با يك نفر قرارداد بستيد و اينگونه رفتار ميكنيد و همه را در معرض خطر قرار ميدهيد. مثل اتفاقي كه حين نمايش ترور رخ داد. فرض كنيد اصلا بد طراحي شده، وقتي داريد بازسازي ميكنيد سعي و خطاست. ممكن است فرو بريزد و دوباره تلاش ميكنيد. اما وقتي يك نفر دارد بازسازي ميكند، يك نفر تعمير ميكند و يك نفر تئاتر اجرا ميكند خب طبيعي است كه تداخل ميكند و در عمل چيزي كه من پيشبيني كرده بودم به وجود آمد.
نكته اينجاست كه مهمترين سالني كه دغدغه بازسازي را ايجاد كرد سالن اصلي بود. ولي بلافاصله سالني كه از فرآيند بازسازي خارج شد سالن اصلي بود و از سالنهاي كوچكتر شروع كردند. اما اين داستان سوي ديگري هم دارد. آثاري كه در طول اين يكسال در سالن اصلي اجرا شدند جز در موارد محدود به هيچوجه شأنيت سالن اصلي را نداشتند...
دقيقا! مديريت جامع يعني همه ابعاد را نگريستن. يك: چرا تئاتر شهر و سالن اصلي بازسازي شود؟ چون ويترين تئاتر كشور است. اگر ويترين تئاتر كشور نيست خب تئاتر پارس هم رو به موت است به آنجا هم برسيد. شما بايد در تعيين استراتژي مديريت و نوع آثاري كه به صحنه ميرود تجديد نظر كنيد، و من به عنوان يك تئاتري نميرفتم تنها مانند يك مهندس معمار بازسازي كنم و به امان خدا رهايش كنم، من شرط و شروط داشتم. اگر رفتم جايي بدون حتي يك برگ قرارداد به اين دليل بود كه ميگفتم خانه خود من بايد تعمير شود. اينكه قرار باشد هر چيزي را در سالن اصلي تحت عنوان نمايش روي صحنه ببرم قطعا با اين روند مخالف بودم.
در عمل هم اين كار را انجام ميداديد؟ چون خيليها اين حرف را ميزنند.
من نشان دادم اصلا و ابدا با هيچ كسي تعارف ندارم. من با خانواده تئاتر هم تعارف نداشتم. من از اصول حرفهاي حرف ميزنم. ميتوانيد حرفم را در تريبون جهاني منتشر كنيد اگر يك نفر كه مرمت كرده، بازسازي كرده، حرفهاي مرا به سخره گرفته و گفت اشتباه است من حرفم را پس ميگيرم. خب دوستان تجربه ندارند. من مرمت كاخ سابق شهرباني را مديريت كردم و با اينكه وزارت امور خارجه پافشاري ميكرد كه زودتر كار تمام شود به تيم خودم گفته بودم مادامي كه اين مرمت باب طبع و مديريت و نام من نباشد به هيچ كس اجازه بهرهبرداري نميدهم. و اجازه ندادم. با وزارتخانهاي روبهرو بوديم كه هم قدرتمند است و هم از جنس عشق و علاقه من نيست. حالا چطور است كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كه از جنس تمايلات و علايق من است، حرف مرا جدي نميگيرد.
چرا؟
مديركل ساختمانش به من «زنگ ميزند» كه شما هم اگر نظري داريد بفرماييد! اين شوخي گرفتن تخصص است! شوخي گرفتن تجربه است!سرانجامش هم همين ميشود! قطعا به شما خواهم گفت هيچ كدام از اين آقايان راهحلي را كه من به ذهنم رسيده بود كه چطور عمق سالن اصلي را بيشتر كنيم به ذهنشان خطور نكرده بود.
در حال حاضر سالنهاي ما هويت ندارند. حتي سالنهاي دولتي ما. از طرفي در سالهاي اخير سالنهاي خصوصي زيادي تاسيس شدهاند كه با وجود اينكه فوايدي دارند اما به هيچوجه استانداردهاي لازم را ندارند و علاوه بر اين، آثار نمايشي بدون در نظرگيري جنبه كيفي اجرا ميشوند. به زعم شما براي اين وضعيت كنوني چه بايد كرد؟
خانواده تئاتر نه درست توجيه شدند ونه تا به امروز جدي به تئاتر نگاه كردهاند. ما در شوراي راهبردي تئاتر كشور بعد از يكسال صحبت كردن به اصولي رسيديم كه هويت بخشي به تئاتر ايران و نه فقط تهران بود. نخستين مساله اين است كه ما شمار وسيعي از نيروهاي فعالمان شهرستاني هستند. چرا به تهران كوچ ميكنند؟ براي اينكه تهران محل عرض اندام است. ما بايد از الگويي شبيه الگوي فرهنگي آلمان تبعيت كنيم. شما در فرانكفورت يا در كلن وقتي عضو خانواده اپرا، باله يا تئاتر هستيد هيچ فرقي نميكند كه شما در پايتخت هستيد يا نيستيد. هر شهري يك تمركز قوي به عنوان گروه صحنه دارد. در انواع شيوههاي نمايشي. يا مثلا نگاه كنيد كه در ايتاليا يكي، دو سالن خاص مهم هستند. ما بايد اين جغرافيا را تغيير دهيم. چه ايرادي دارد كه شيراز، اصفهان، تبريز و خيلي از شهرها چنين شرايطي داشته باشند. اين شهرها خودشان زماني جزو پايتختهاي فرهنگي بودند و حالا فقط تبديل به مولد شدهاند. مثل باشگاه برق شيراز در فوتبال مثلا كه فوتباليست براي تيمهاي ديگر پرورش ميدهد. چه دليلي دارد كه مثلا كردستان وقتي اين ميزان هنرمند دارد، وارد عرصه فرهنگي نشود. چرا شما نبايد مجبور شويد براي ديدن اجراي كامكارها به كردستان برويد؟ چرا بايد به عكس باشد؟ در آن شوراي راهبردي ما به اينجا رسيده بوديم كه كارگردان مدعي با يك گروهي در شهر مدنظر خودش كاري را در آنجا تمرين كند و عمده نيروهايش را از آن شهر بگيرد و در همانجا روي صحنه برود و در جشنواره هم به تهران دعوت شود. نه اينكه جريان معكوس شود.
بعد براي تهران چه ميشود كرد؟
در تئاتر تهران و به خصوص تئاتر شهر هم بايد براي سالن هويت تعريف كنيم. هيچ ايرادي ندارد كه بگوييد كار شايسته صحنهاي اصلي را ندارم و يكسال كار نكنيد. تا اينكه در عوض هر كاري كه دستتان برسد، ببريد روي صحنه. حرمت امامزاده به متولي است! وقتي سالن اصلي را تبديل كرديد به محل عرض اندام هر گروهي كه ناشناخته هستند، اصلا نگران آينده تئاتر نيستند و فقط دوست دارند روي صحنه بروند هم به آنها خيانت كردهايد و هم به تئاتر.
مسوول اين وضعيت كيست؟
من تصور ميكنم خانه تئاتر در مقابل اين قضيه درست نايستاد. مركز هنرهاي نمايشي درست عمل نكرد. كسي حاضر نشد بايستد و دفاع و قانع كند. همه ترسيدند! از ميز و صندلي و بودجهشان ترسيدند! الان هم دارم ميگويم، شايد نقد داشته باشند و فكر كنند اگر غريبپور بيايد حتما تئاترشهر را تعطيل ميكند. من با صراحت ميگويم كه اين بازسازي نتيجهبخش نخواهد بود. مثل اين ميماند كه عمل شما در محيط غيراستريل انجام شده باشد. شما بايد استريل كنيد. الان وقتي فاضلاب را ميكنند حصاري ميزنند تا كسي آنجا نرود! چطور ميشود كه كارگاه ساختماني به عظمت تئاترشهر داشته باشيد بعد خبرنگار، بازيگر و نيروي كار در آن تردد كنند. اين به دليل كار غيركارشناسي و غيرمقتدرانه است. هرچه ميخواهند درباره من بگويند كه ديكتاتور است، خودراي است، مقتدر است. من اين حرفها را به جان ميخرم و ميگويم مدير غيرمقتدري كه نتواند اين اصول را به سرانجام برساند مدير نيست اصلا!
سهم و قدرت دولت و سهم و توان مديران يكي از چالشهاي اصلي اين سالهاست. مديران تا چه حد ميتوانند كاركرد داشته باشند؟ از طرفي خيلي وقتها توپ را در زمين دولت مياندازند كه فرهنگ و تئاتر مساله دولت نيست. به عنوان يك مدير فكر ميكنيد اين موضوع تا چه حد واقعيت دارد؟
ما از چيز ديگري رنج ميبريم. آن هم اينكه هر اتفاقي، حتي عمل آپانديس هم سياسي شده است. وقتي شما نگران اين باشيد كه برخي منتظرند نقطهضعفي از وزير بگيرند و تعطيل كردن تئاتر شهر، به بهانه بازسازي را به حساب اين ميگذارند كه دولت آقاي روحاني با تئاتر مخالف است و شما تمام انرژيات را صرف اين كني كه ما با تئاتر مخالف نيستيم اين يك حركت سياسي است! عدهاي هم هستند كه در اين قضيه بدون اينكه بدانند دنبال اين حركت ميافتند و حرفهايي ميزنند مثل اينكه اين دولت تئاتر را دوست ندارد، حامي تئاتر نيست و از اين قبيل. واقعيت اين است، فردي كه بتواند همهجانبه اين حركت را تعقيب كند و به كرسي بنشاند در راس كار نيست.
منظورتان از راس كار وزارتخانه است يا مركز هنرهاي نمايشي؟
حالا نميخواهم اين را بگويم. در راس كار ممكن است كه مدير سالن هم باشد. مدير سالن ميتواند بگويد من هيچ برنامهاي نميگذارم و منتظرم تا بازسازي انجام شود. اين مسالهاي است كه به همه ارتباط دارد و همه دنبال مقصر ميگردند! در حالي كه آب در كوزه و ما تشنهلبان دور حوض ميگرديم. به اين حساب بگذاريد كه غريبپور ميگويد چون من نيستم كارها اشتباه انجام ميشود! عيبي ندارد! من اين ادعا را ميكنم: وقتي من كشتارگاه را تبديل به يك جاي فرهنگي كرده بودم آن موقع قانونا شهرداري نميتوانست مدير فرهنگي منصوب كند. وزارت ارشاد طبق قانون ميگفت من بايد بهرهبردار باشم شهرداري بايد سازنده باشد. به آقاي كرباسچي گفتم در وزارت ارشاد يك بهروز غريبپور ديگر نشان دهيد تا بيايد جاي مرا بگيرد. من كنار ميروم اگر پيدا كرديد.
در واقع شما مدعي ميشويد كه ميتوانيد به عنوان مدير اين مساله را حل و فصل كنيد؟
من مدعي هستم كه ميتوانم اينجا را مديريت كنم. مدعي هستم كه ميتوانم اينجا را به يك جريان فرهنگي تبديل كنم. بنابراين در اين رابطه ميخواهم بگويم مشكل از انتخاب مديران است. من به گروهها ميگفتم مگر قرار نبود شما بياييد در سالن اصلي اجرا كنيد، خب من به شما قول ميدهم راس يكسال كه بازسازي تمام شد نخستين نمايش، نمايش شما خواهد بود. اگر هم دستمزد امسال را ميخواهيد من به شما دستمزد ميدهم! مگر دستمزد يك كارگردان براي يك اجرا و تمرين سهماهه چقدر ميشود. پنج نمايش كه بيشتر نيست. پس ميبينيد كه اين حساب و كتابها انجام نشده است.
واقعا ميتوانيد گروهها را مجاب كنيد كه اجرايشان يكسال بعد به صحنه برود؟!
تاريخ نشان داده كه شما اگر اثري را به موقع به صحنه نبريد آن جامعه فرو نميريزد! يعني به شكلي جو را آلوده كردند كه حرف حق ناپديد ميشد. من ميگويم آن شخص تئاتري كه ميرود به مدير تئاتر شهر فحش ميدهد كارش غلط است، آن مديري كه فحش را ميپذيرد و ميماند هم كارش غلط است و دستگاهي ناظر بر اين نيست كه بيايد هر دو را يكجا بنشاند و بگويد ايراد از كيست. چون اگر معلوم شود كه ايراد از كيست نميتوانيد مديريت يا كارگرداني كنيد.
كمي به كار شما در حوزه تئاتر بپردازيم. در ميان اپراهاي شما مولانا صاحب يك جايگاه منحصر به فرد است. چرا اين اتفاق اينگونه رقم خورد؟ چه ويژگي در اين اثر وجود داشت؟
همه اپراهاي ما با اقبال عمومي مواجه است. اما مولوي نكتهاي را دارد كه شايد به اين دليل است كه اينقدر براي مردم جذاب است. اخيرا در يكي از نشريهها من يادداشتي از يك معلم ديدم كه گفته بود من سر كلاس دايما رابطه مولوي و شمس را ميگفتم و دوستان و شاگردانم متوجه نميشدند. تا اينكه متوسل شدم به دي وي دي اپراي مولوي. وقتي اين فيلم را ديدند بچهها هم گفتند كه موضوع برايمان حل شد. من رابطه عاشقانه مولوي و شمس را از حد گفتاري به حد ديدني و ملموس رساندم. ميدانيد كه در فضاي مجازي، گفتوگوي شمس و مولوي خيلي طرفدار دارد. من كسي را ميشناسم كه ميگويد ٥٠٠ بار اپراي مولوي را ديدهام و هر بار كه صحنه ديدارشان را ميبينم گريه ميكنم.
سهم همايون شجريان و محمد معتمدي هم انكار نشدني است.
اين نكته دوم است. من آن موقع وقتي همايون شجريان و معتمدي براي ضبط وارد استوديو شدند، گفتم با همديگر نبرد آوازخواني كنيد. مثل دو حريف. بنابراين قدرترين كشتيگيران را روي صحنه تصور كنيد كه قرار نيست هيچكدام برنده شوند. همه قدرتشان را به كار گرفتند و به عنوان دو خواننده قدر رو به روي هم قرار گرفتند. عاشقانه است، پر از مهارت است، سكوت محض است و اصلا اركستر مزاحم نيست. اين نكته مهمي است، براي نوشتن ديالوگ اينها كه چطور ميشود تبديل به يك گفتوگو شود.
خيلي روايي است!
ولي اگر از خودم بپرسيد كدام كارتان زيباست نميتوانم بگويم مولوي. چون در سعدي هم كارهايي كردم، در ليلي و مجنون يا رستم وسهراب. اما اپراي مولوي طوري با آدم ارتباط احساسي و عاطفي برقرار ميكند كه شما ديگر دنبال سوژه نيستيد. تمام عاطفه براي شما سرريز ميشود. و بعد هم نگاه كنيد ما همواره اين دريغ را داشتيم كه مولوي را از ما ربودند. اپراي مولوي باعث شد كه مولوي دوباره از آن ما شود. اثبات ادعاي ايرانيان نسبت به مولوي است. و واقعا هم ميبينيد كه در جاي جاي اين اثر هم غم و هم افسردگي ملي هست و هم عرفان و توان ملي براي ايستادن در مقابل ظلم و ستم. و اينها اپراي مولوي را شاخص كرده است.
از اپراي خيام چه خبر؟
هنوز بودجهاش مشخص نيست. ولي طبق روال من دارم كارهاي اوليهاش را ميكنم. ماكت موسيقياش را ميسازم. آقاي امير بهزادي آهنگسازي اپرا را انجام ميدهد و من نظارت ميكنم. تا انشاءالله هر وقت بودجه را دادند شش يا هفت ماه بعد اثر را به صحنه ببريم.
اجازه بدهيد چند سوال كلي هم بپرسم. اول از همه اينكه از نظر شما نسبت هنرمند و هنر با سياست چيست؟
هرگز نبايد هنرمند سياسي شود. براي اينكه سياست الزاماتي دارد. حتي گاهي دروغ در سياست جايز است. جزو الزامات است. براي اينكه شما با ١٢٩ كشور خارجي در تعامل هستيد و علاوه براي اينكه مسائل داخلي هم داريد. اگر انسان حقيقتگويي باشيد نميتوانيد سياستمدار باشيد. با اينكه سياستمدار حقيقتگو هم وجود دارد ولي گاهي كار اهل سياست راستگويي نيست.
نسبت تئاتر با سياست چطور؟
به دليل اينكه ما در تعاملي با جامعه هستيم كه بخشي از آن سياسي است بايد برگرديم و با يك جريان سياسي دربيفتيم كه در تئاتر امكان پذير نيست. چون تئاتر هنر جمعي و هنر آشتي است. در شعر و هنرهاي فردي ممكن است. اما چون ما يك كار اجتماعي در تئاتر انجام ميدهيم، تئاتريها نميتوانند در خفا عمل كنند. ما مجبوريم براي بيان حقيقت آنچه را كه ميتوانيم در يك فضاي سياسي اجرا كنيم به صحنه ببريم. ولي نه با كشتن حقيقت. دروغ گفتن به تماشاگر بدترين چيز ممكن است. هنرمند حق دروغ گفتن ندارد. به همين دليل كارش از سياسيون جدا ميشود و بدترين هنرمندان كساني هستند كه وارد احزاب شدند. مطمئن باشيد كه هنرمند و متفكري كه وارد حزب ميشود عملا و بهصورت غيراعلامشده گفته است من حاضرم حقيقت را قرباني كنم تا حزب برنده شود.
و فكر ميكنيد تئاتر ما براي خودش و جامعهاش چه كاري ميتواند انجام دهد؟
نخستين ضايعه تئاتر ما اين است كه دانشجويي شده است. تئاتر ديگر خانوادگي نيست. وقتي خانوادهاي با هم از پير و جوان و كودك بليت ميخرند و تئاتر ميبينند من ميليونها بار شكر خدا را ميگويم. الان حتي خيلي از زوجها تكنفره به تماشاي تئاتر ميروند. من فكر ميكنم نخستين ضايعه كه ما از تئاتر ديديم اين بود كه تئاتر را براي يك قشر بسيار كوچك از جامعه توليد كرديم. پس نگاه كنيد كه تئاترهاي ديگري مثل من دختر بهتون نميدم و امثالهم خانوادگي ميشود. چرا؟ براي اينكه ميگويند ما با هم ميرويم و ميخنديم. چرا من نبايد «بازرس»گوگول را روي صحنه ببرم كه همه بخندند؟ چرا نبايد كمديهاي مولير را اجرا كنيم تا همه بخندند؟ چرا نبايد حتي كمديهاي دوره قاجار را احيا كنيم و به صحنه ببريم تا مردم بخندند. جعفرخان از فرنگ برگشته واقعا يك كمدي اجتماعي زيباست. زماني در مورد حزب توده ميگفتند در مسكو كه باران ميبارد اينها چترهايشان را در ايران باز ميكنند! روشنفكر و هنرمند ما وقتي احساس ميكند بايد ساعتش را با نيويورك كوك كند بدبخت است!
در واقع ما خودمان را فراموش كردهايم؟
ما خودمان را فراموش كردهايم. وقتي غربيها را نگاه ميكنيد طبيعي است كسي بگويد من تمام آثار يونسكو يا فلان كس را روي صحنه بردهام. اما اگر كسي اينجا اين را بگويد بيمعني است. بردي كه بردي! چه نسبتي به مردم خودت دارد!
ميخواهيد بگوييد تئاتر از اجتماع دور شده؟
اضافه بر اين ميخواهم بگويم اگر يك نمايشنامه خارجي را ميخواهيد به صحنه ببريد كه طبعا هيچ منعي ندارد، چيزي را ببريد كه واقعا مردم لذت ببرند. و آن مردم بتوانند براي آينده مخاطبان دايمي شما باشند. وقتي انواع شعبدهبازي را راه بيندازيد كه بگوييد من تئاتر فرم كار ميكنم خب عدهاي به شما ميخندند. ممكن است چهارتا دانشجو بگويند چه خوب! چه عالي! اما عده زيادي هم ميگويند من نميخواهم اين غذاي معنوي را ميل كنم. نميخواهم! چرا بينوايان هفت ماه در جنوب شهر روي صحنه بود؟! مگر تئاتر عقبماندهاي بود؟ يا مدرن نبود؟ همهچيز داشت ولي من قصهگويي ميكردم. من نميگويم همه تئاترهاي ما به اين سمت بروند اما تئاتر شاخص ما بايد دوباره بايد به تئاتر داستانگو برگردد. و اگر كسي باشد كه با حرف من مخالف باشد من با او مناظره ميكنم و ثابت ميكنم كه او تئاتر را دوست ندارد. تئاتر براي همه را دوست ندارد. تئاتر براي ٣٠ يا ٤٠ نفر را دوست دارد.
قطعا منظورتان اين نيست كه همه تئاتر ما بايد قصهگو باشد؟
در اقليم بزرگ تئاتري، هم بايد تئاتر شهر باشد هم كارگاه نمايش. هم تالار وحدت باشد هم سنگلج. به شرط اينكه هر كدام از اينها آثاري ارايه بدهند در خور مخاطبانشان. مطمئن باشيد اگر اينها با هم اينكار را بكنند براي همه جايگاه وجود دارد. اما حالا معلوم نيست. طبعا شما فضا را از دست ميدهيد. مخاطب را از دست ميدهيد. به هر حال ضايعه بزرگي است كه سينماي ما دارد به سمتي ميرود كه عملا براي جايزه كار ميكند. تئاترمان به سمتي رفته كه فقط چهارتا روشنفكر مخاطب آن هستند و آن كساني كه ميتوانند حتي در غياب دولت مدافع هنر باشند را از دست دادهايم.
اعتماد/معرفي برگزيدگان جايزه اخلاق ١٠٠
جايزه «سينماي اخلاق» به قاضياني، مهدويان و محمديان رسيد
دهمين جشنواره بينالمللي فيلمهاي ۱۰۰ ثانيهاي، در چهار بخش اصلي (مسابقه ملي)، بخش سينماي اخلاق، بخش بينالملل و بخش چشمانداز ١٤٠٤ (مسابقه)، ۱۲ و ۱۳ اسفند در پرديس سينما آزادي برپا بود. زنگ افتتاح دهمين جشنواره بينالمللي فيلم ١٠٠ با حضور جمعي از مسوولان ارشد حوزه هنري و هنرمندان در پرديس سينما بهمن كردستان به صدا درآمد. اختتاميه اين جشنواره ديروز (۱۴ اسفند) در تالار انديشه حوزه هنري برگزار شد. در ادامه نگاهي به مهمترين اخبار اين دوره جشنواره فيلم ١٠٠ داريم.
بخش ملي دهمين دوره اين جشنواره همزمان در تهران و هشت استان ديگر مانند مشهد، يزد و گرگان برپا بود. در روزهاي برگزاري اين جشنواره سه كارگاه با حضور فيلمسازان و مدرسان بينالمللي در سالن شهر فرنگ پرديس سينماي آزادي برگزار شد. دو كارگاه از اين سه كارگاه با حضور مدرسان فرانسوي و يك كارگاه با حضور مدرسان دانماركي برپا شد. همچنين همزمان با برگزاري جشنواره، كارگاه آموزشي «با هم فيلمنامه بنويسيم» به سرپرستي محمد گذرآبادي در حوزه هنري خراسان رضوي برگزار شد. فيلمهاي اين دوره از جشنواره در بخشهاي مختلف «مسابقه ملي»، «مسابقه بينالمللي»، «غيررقابتي»، «نمايش ويژه آثار جشنوارههاي بينالمللي»، «برگزيدگان دوره نهم»، «آثار منتخب المپياد دانشآموزي» و «تيزرهاي تبليغاتي اخلاقي» قرار داشتند. در اين جشنواره ١١٧ اثر در قالب انيميشن، داستاني و مستند به بخش اصلي (مسابقه ملي)، و ٥٢ اثر از ٢٧ كشور به بخش خارج از مسابقه بينالمللي و ٥٨ اثر نيز به بخش مسابقه بينالمللي راه يافتند. در بخش بينالملل جشنواره نيز ميهماناني از هشت كشور فرانسه، اسپانيا، دانمارك، ايتاليا، عراق و كويت حضور داشتند. خوليو سوآرز با فيلم «بازگشت به مبدا» در بخش مسابقه اين جشنواره از كشور اسپانيا، هرمس منجي آلاردو با فيلم «روزي از روزهاي جولاي» و رافائل پونتي چلي، نماينده جشنواره ويديو ميكر از ايتاليا، آدا آرتگا نماينده جشنواره فيلم ١٠٠ ثانيهاي از دانمارك، ليلا احمد روزنامهنگار و منتقد سينما از كويت، ورود ناجي الامير كارگردان از عراق و ديويد زيسرمن مدرس كارگاه فرانسه دهمين جشنواره فيلم ١٠٠، جزو ميهمانان خارجي اين جشنواره بودند.
پس از دوره هفتم جشنواره فيلم ١٠٠، «سينماي اخلاق»، به عنوان شعار هميشگي اين جشنواره انتخاب شد. در همين راستا هنرمنداني كه در ميان آثار سينمايي سال اخير نقش بسزايي در ارتقاي سينماي ايران با مضامين اخلاقي و انساني داشتهاند، انتخاب ميشوند. اين بخش به صورت مجزا داوري ميشود و دبيرخانه جشنواره به هنرمندان برتر اين بخش، جوايزي شامل تنديس جشنواره، ديپلم افتخار و پنج ميليون تومان جايزه نقدي «سينماي اخلاق» اهدا ميكند. جايزه بخش سينماي اخلاق اين دوره جشنواره فيلم ١٠٠، به هنگامه قاضياني براي «خلق مادرانههاي ماندگار در سينماي ايران و تلاش براي بازنمايي نقش زن اصيل ايراني در فيلم «دلبري»»، هادي محمديان براي «خلق فيلمنامه «شاهزاده روم» به عنوان يكي از درخشانترين تجربههاي جريان متعهد در معرفي، ترويج و تبليغ اسوههاي اخلاق» و محمدحسين مهدويان كارگردان فيلم «ايستاده در غبار» براي «يادآوري نقش اسطورههاي اخلاقمدار وطن» اهدا شد.
همچنين مركز تخصصي توليد فيلم داستاني «باشگاه فيلم سوره» با اهداي سه جايزه «حمايت» به سه برگزيده فيلمهاي ۱۰۰ ثانيهاي از ميان منتخبين جشنواره، از توليدات آينده اين فيلمسازان جوان در چارچوب سياستهاي كلي خود حمايت ميكند.
فيلم كوتاه «ماهي» كه در بخش مسابقه دهمين جشنواره بينالمللي فيلم ١٠٠حضور داشت به
بيستو چهارمين جشنواره بينالمللي فيلم كنتراويژن برلين راه پيدا كرد. فيلم «ماهي» به كارگرداني سامان حسينپور از توليدات حوزه هنري كردستان با موضوع كمآبي در ساختاري مينيمال و كوتاه توليد شده است. پيشتر اين فيلم دو جايزه بينالمللي ويژه هيات داوران را از جشنواره لاميرادا تابو اسپانيا و جشنواره ٩١٨٠ هند دريافت كرده و در ١٢ جشنواره بينالمللي نيز به اكران گذاشته شده است. همچنين رافائل پونتشلي، نماينده جشنواره ويديو ميكر ايتاليا از اكران آثار برگزيده دهمين جشنواره فيلمهاي ١٠٠ثانيهاي در اين كشور خبر داد. در مراسم اختتاميه اين جشنواره كيوان ساكت، نوازنده تار، موسيقي ملل را اجرا كرد.
ایران/گفتوگو با فرزاد مؤتمن کارگردان فیلمهای سینمایی <سایه روشن>
اهمیت یک قصه در راز و رمز آن است
علیرضا رفیعا
سال 94 یکی از بهترین سالهای کاری فرزاد مؤتمن است که سه فیلمش (خداحافظی طولانی، سایه روشن و بیداری) به نمایش عمومی در آمدند. مؤتمن فیلمسازی است که سلیقههای متفاوت و گوناگونی در فیلمسازی دارد و در ژانرهای مختلف به فیلمسازی پرداخته و در هر ژانری فیلم ساخته است. فیلم آخرش در جشنواه فیلم فجر (آخرین بار کی سحر را دیدی؟) یک فیلم پلیسی بود. فرزاد مؤتمن بعد از سالها مستندسازی در اواخر دهه هفتاد و در چهل و چند سالگی فیلم اولش <هفت پرده> را ساخت که درباره زندگی چند جوان بود و درگیر ممیزی و مشکلات حقوقی شرکت تهیهکنندهاش شد و فیلم مجال دیده شدن پیدا نکرد و مؤتمن چند سال بعد فیلم عاشقانه «شبهای روشن» را بر اساس رمانی از داستایوفسکی (شبهای سپید) ساخت؛ داستانی که مورد اقتباس سینماگری مثل ویسکونتی در دهه شصت با بازی مارچلو ماسترویانی قرار گرفته بود. فیلمی که به رغم فضای سرد و تلخش بسیار موفق ازکاردرآمد و برای جوانهای دهه شصتی تبدیل به یک فیلم کالت محبوب عاشقانه شد و مؤتمن به عنوان یک عاشقانه ساز روشنفکر دربین مخاطبان شناخته شد. فیلم بعدی <باج خور> یک نوار جذاب با بازی نیکی کریمی و فریبرز عرب نیا از مؤتمن بود که نتوانست موفقیت شبهای روشن را برایش تکرار کند. جعبه موسیقی فیلم معناگرایانهای با بازی رامبد جوان از مؤتمن بود که نشان داد اصلاً این نوع فیلمسازی را نمیشناسد و فیلم حتی مجال اکران عمومی پیدا نکرد. صداها فیلم بعدی کارنامه کاری مؤتمن بهترین وکاملترین فیلم او با ساختار معکوسش بود. فیلمی که مؤتمن را به عنوان یک فیلمساز درجه یک تثبیت کرد. بیداری تلاش ناموفقی ازموتمن درباره روایت تاریخ انقلاب بود. زمانی که در خبرها اشاره شد که مؤتمن فیلم کمدی عامیانه میسازد خیلی ازطرفدارانش از شنیدن این خبرشوکه شدند. اما پوپک و مش ماشااله فیلمی خوش ساخت و جذاب بود و توانست یک فیلم پرفروش در کارنامه مؤتمن باشد و نشان داد این فیلمساز هم میتواند فیلم مطابق میل مخاطب عام بسازد. سایه روشن، خداحافظی طولانی فیلمهای بعدی کارنامه فیلمسازی مؤتمن هستند. مؤتمن در ساخت فیلم سایه روشن به سراغ موضوعات مورد علاقهاش میرود. به هرحال ساخت فیلمهای سایکو درام یا همان فیلمهای روان شناسانه جذابیتهای خودشان را دارند و مخاطب با لایههای شخصیتی متناقض آدمها مواجه میشود. پیمان شادمانفر فیلمبردارجوان سینما که فیلمبرداری فیلم آسمان زرد کم عمق را نیز انجام داده است تصاویر خاکستری و کدری در این فیلم نظیر فیلم آسمان زرد کم عمق خلق میکند. شخصیت اصلی سایه روشن، رامین (با بازی محمد رضا فروتن) است. او یک نویسنده با وضعیت مالی خوب است (خانه بزرگش را از پدر و مادر شبه ارث برده است)، ورود یک زن روانپزشک به زندگی این نویسنده و برای کمک به او که حافظهاش را از دست داده در بازگرداندن حافظه و ورود یک پرستار بچه موقعیت خطیری را به وجود میآورد و باعث درگیری ذهنی او با دو شخصیت زن قصه میترا و دکتر پناهی میشود. با مؤتمن درباره ساختار و ویژگیهای فیلمش گفتوگویی انجام دادهایم.
فیلم سایه روشن را میتوان اثری در ژانر سایکو درام دانست؟
بله، یک سایکو درام روانشناسانه است و به دلیل ویژگیهای کاری و فضایی، فیلم سخت و دشواری است و به همین علت مدت زمان فیلمبرداری از یک فیلم عادی بیشترشد.
به چه دلیل درفیلم مدام صحنههایی از فیلمهای مشهور روان شناسانه مثل پیشخدمت به نمایش درآمده است؟
علاوه بر فیلم پیشخدمت، صحنههایی ازفیلمهای دیگری مثل نردبان جیکوب، سه زن، چشم هاتو بازکن و بزرگراه گمشده در ساختار فیلم مورد استفاده قرار گرفت. این فیلمها سایکوتریلرهایی هستند که شخصیتی جای شخصیت دیگری قرارمی گیرد و درعین حال اغلب شان ساختار پیچیدهای دارند که مرزی میان واقعیت و توهم در آنها وجود ندارد. با توجه به اینکه درایران کمتر تجربه ساخت این نوع آثار را داریم، با دادن چنین اشاراتی به مخاطبی که خیلی از فیلمها را دیده است میتوانیم کمک کنیم که به دنیای ذهنی فیلم نزدیک بشود.
چرا شغل رامین را نویسنده انتخاب کردید؟
رامین درباره مباحثی صحبت میکند که بسیار پیچیده و تودرتو است. مثل اینکه واقعیتی وجود ندارد و یا جمله کلیدی که میگوید «اهمیت یک قصه در حقیقتی نیست که افشا میکند، بلکه در رمز و رازش است.» نمیشد این دیالوگها را دهان یک شخصیت عادی قرار داد.
آیا مخاطبی که به دیدن سایه روشن میآید باید به دنبال کشف کدها ونشانههایی باشد؟
بله، با قصه سرراستی روبه رو نخواهد بود.
خیلی از سایکودرامهای سینمایی مثل کلکسیونرو یا بانی لیک گمشده ساختارخطی وسرراستی دارند؟
فیلم سایه روشن از جنس این فیلمها نیست و فیلم ایهام است. ما در اصل با دو رامین درسایه روشن مواجه هستیم. یک رامین قبل ازسقوط و یک رامین بعد ازسقوط. رامین قبل ازسکوت آدمی است صریح، تند، پرجنب و جوش، حاضر جواب و متلک گو و بعد از اینکه سقوط میکند و حافظهاش را از دست میدهد هیچ اطلاعاتی ندارد و در نتیجه تبدیل به آدمی رام، سربهزیر و مطیع مثل یک کودک میشود. بنابراین در فیلم تأکید میشود قدرت آدمها نشأت گرفته ازآگاهی هایشان است.
پلکان مارپیچ داخل خانه رامین تداعیکننده چه معانی است؟
اساسا سایه روشن یک «لوپ» است وشروع فیلم انتهایش است. درست عین دور تسلسل و دوباره میشود قصه را از سرگرفت.
دوست دارید مخاطب بعد از دیدن فیلم با سردرگمی ازسالن بیرون بیاید؟
برای خود من هم چنین سردرگمی وجود دارد و همانطور که در فیلم مطرح میشود ما گاهی نمیتوانیم واقعیت را تشخیص بدهیم.
سیب خوردن رامین چه کارکردهایی دارد؟
سایه روشن فیلم محبوب روانپزشکان شده است و در جلسهای که با تعدادی از روانپزشکان داشتیم دو نفر از پزشکان نظراتی درباره روان کاوی شخصیت در سایه روشن در این جلسه ارائه کردند که برای من جذاب بود. یکی از نکات مورد بحث سیب همان میوه ممنوع است.
آیا ساختن فیلمهای کم شخصیت مثل سایه روشن آسانتر از فیلمهای پرشخصیت است؟
نمی شود درباره راحتی یا دشواری ساخت فیلمهای کم شخصیت اظهارنظر قطعی انجام داد. تولید هر کدام ازاین فیلمها دشواریهای خاص خودشان را دارند. اما میتوانم ادعا کنم که ساخت فیلم سایه روشن ازساخت فیلم صداها کار دشوار تری است. نه به این خاطرکه شخصیتهای کمتری دارد بلکه به خاطر پیچیدگی وچند لایه بودن فیلمنامه این سختی خودش را نشان میدهد. هرچند فیلم نامه صداها به لحاظ روایت معکوس قصه پیچیدگیهایی داشت. در فیلم سایه روشن فقط پیچیدگیهایی شامل این مسأله نمیشود که قصه غیرخطی و پازل گونه روایت میشود، بلکه پیچیدگی ازآن جایی ناشی میشود که فیلم سایه روشن یک سایکودرام است و سایکو درام ساختن کار دشواری است. زیرا دراین ژانر باید خیلی به شخصیتها نزدیک شد و کاملاً آنها را مورد پردازش قرارداد؛ این ابعاد روان کاوانهای که فیلم سایه روشن دارد کار ما را دشوارترکرده است.
اغلب شخصیتهای فیلمهای پیسکودرامها ضد قهرمان هستند؟
بله، عموماً این شخصیتها ضد قهرمان ارزیابی میشوند و باید بدرستی ساخته و پرداخته شوند که برای مخاطب دارای جذابیت باشند و سایه روشنهای شخصیت هم درست ازکار بیاید و مخاطب آن را هنگام دیدن فیلم لمس کند. به همین دلیل در هنگام دکوپاژ فیلم با کار پیچیده وهزارتویی روبه رو بودیم و مجبوربودیم درفیلم سایه روشن چیزهایی را رعایت کنیم که از خودمان دور است. به طورمثال به لحاظ روان شناسی وپزشکی همه کنشها وویژگی شخصیتها درست باشد. به همین دلیل در اغلب سکانسهای فیلم یک مشاور روانپزشک درکنار فیلم حضور داشت.
درباره شکلگیری ساختارروایی فیلم توضیح بدهید.
ببینید، اگراین فیلم مانند سایر آثار سینمایی روایتی معمولی داشت ممکن بود تنها جنبه سرگرمی داشته باشد اما با این شیوه مدرن روایت علاوه بر اینکه تماشاگر را با سؤالات بسیاری روبهرو میکند، فیلم را نیز کلاسیک کرده است؛ این فیلم دارای دو خط روایت بوده که هرکدام تماشاگر را با چالش روبهرو میکند چراکه در ابتدا با مردی مواجه میشویم که با افتادن از پله میمیرد و این سؤال را برای تماشگر ایجاد میکند که چگونه افتادن از این ارتفاع کوچک سبب فوت یک نفر میشود و در نوع روایت دوم، مردی را میبینیم که دچار فراموشی شده اما خاطرات خود را با سرعتی عجیب و غیرواقعی به
یاد میآورد.
به چه دلیل نوع روایت در سایه روشن به دو گونه انجام شده است؟
در این فیلم نوع چیدمان در دو نوع روایت کاملاً متفاوت است تا تماشاگر بتواند خط قرمزی میان واقعیت و دروغ پیدا کند گرچه این امر بسیار کمرنگ بوده به طوری که شاید تماشاگر دچارسرگردانی شود بنابراین اگر من این فیلمنامه را مینوشتم تلاش میکردم خط قرمز مذکور را پررنگتر کنم.
انتخاب فروتن برای ایفای نقش رامین آشنا راحتترین گزینه به نظرمی رسید.
بهتر است این سؤال را جواب ندهم.
با توجه به مضمون و ساختار فیلم سایه روشن اکرانش درگروه هنر و تجربه مناسب است؟
فکر میکنم فیلمم مناسب نمایش دراین گروه بود و در جشنواره فیلم فجر هم در این بخش به نمایش درآمد و از اکرانش راضی هستم. با تشکیل گروه «هنر و تجربه» فرصتی فراهم شد تا گروهی از مخاطبان جدی سینما که شاید طی سالیان اخیر با سینما قهر کرده بودند، مجدداً با آن آشتی کنند و بتوانند در فضایی مناسب، از سینمای هنری، تجربی و حتی مستند استفاده کنند. بویژه اینکه اکران این فیلمها در پردیسهای سینمایی، یک مزیت بزرگ دیگر است واکثر این پردیسها ازامکانات مختلفی مانند فروشگاههای فرهنگی یا حتی کافه برخوردارند و این اتفاق خوبی برای سینما است. چرا که به وجود آوردن این شرایط به شکلگیری مباحث مختلف هنری بین علاقهمندان این نوع از سینما بعد از تماشای فیلمها نیز منجر میشود و به نظرم شکلگیری این مباحث و چنین نشاطی، در نهایت به نفع جامعه و سینما است.
امیدوارم این روند مثبت و خوشایند به همین شکل ادامه پیدا کند. البته در ابتدا به نظر میرسید به وجود آمدن گروه هنر و تجربه مثل سایر تجربههای ناموفق در سالهای قبل هم تجربه موفقی نباشد. اما بتدریج با شرایط درستی که در اکران فیلمها به وجود آمد اتفاقات خوبی در این عرصه افتاد. از طرفی اقبال فیلمسازان برای ساخت چنین فیلمهایی هم نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده و تعداد کارگردانانی که به ساخت آثار تجربیتر و فیلمهایی که از روند و جریان اصلی تولید فاصله دارند رو به افزایش است. هم در سینمای ایران و هم در سینمای جهان. چرا که اساساً وجود چنین سینمایی مهم است و برای سینما حکم تولید اندیشه و تفکرات عمیق را دارد. فیلمهای تجربی و هنری همیشه سرمنشأ ظهور ایدههای جدید در سینما شدهاند و میتوانند با تغذیه کردن سینمای تجاری، به اقتصاد سینما هم کمک کنند. به همین دلیل فراهم کردن بستر مناسبی برای نمایش این فیلمها، هم به رشد سینمای تجاری نیز کمک میکند. در حال حاضر هم امیدوارم تجربه خوب نمایش این فیلمها و استقبال مردم و رسانهها، این گروه با شرایط بهتری در سال بعد فعالیت کند.
از اکران بیداری راضی هستید؟
بیداری فیلم من نیست و هیچ ربطی به من ندارد و تدوینگر اصلاً در تدوین، ساختار فیلم را به هم زد و اغلب پلانهای خوب فیلم را حذف کرد و فیلم را پر از لانگ شات و اینسرتهای بیبو وخاصیت کرد. البته من در این شش سال درباره بیداری سکوت کردهام و حالا دراین حد اعتراضم را مطرح میکنم.
چه ارزیابی از عملکردتان درسال 1394 دارید؟
سال خوب و موفقی برایم بود وفیلم خداحافظی طولانی در جشنواره فیلم فجر جوایز زیادی به دست آورد و درماههای اخیر سه فیلمم (سایه روشن، بیداری و خداحافظی طولانی) بعد ازمدتها بلاتکلیفی اکران شدند.
برای سال آینده چه برنامههایی دارید؟
چند طرح و سیناپس برای ساختن یک فیلم سینمایی دارم و تلاش میکنم برای اکران آخرین بار کی سحر را دیدی؟ زمان مناسبی را فراهم کنم.
گفت وگو با پیمان شادمانفر، فیلمبردار فیلم سینمایی <سایه روشن>
فیلمبرداری باید در خدمت فیلم باشد
هونام حقانی
در فیلم «سایه روشن» داستانی درباره یک نویسنده به نام رامین روایت میشود که حافظهاش را از دست داده؛ ورود یک زن روانپزشک برای کمک به او در بازگرداندن حافظه و ورود پرستار بچه، تریلری عاشقانه را با روایت غیرخطی رقم میزند. فیلمی که اتکای زیادی به فیلمبرداری در جهت ارائه تصاویر ذهنی به تصاویر عینی برای ارتباط مخاطب با فیلم دارد. پیمان شادمانفر فیلمبردار جوان سینما که خواهرزاده حسین جعفریان فیلمبردار پیشکسوت سینمای ایران است، بخوبی توانسته این فضا را برای مخاطب تصویرسازی کند. فیلمسازی که امسال برای فیلمبرداری فیلم «خشم و هیاهو» سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری را از جشنواره فیلم فجر به دست آورد. شادمانفر از نیمه دوم دهه 70 فعالیت کاری اش را با دستیاری فیلمبرداری فیلم «قارچ سمی» آغاز کرد و چندی پیش نیز به خاطر فیلمبرداری فیلم سینمایی «دو» به کارگردانی سهیلا گلستانی و تهیه کنندگی پرویز پرستویی،در نخستین حضور بینالمللی خود در نوزدهمین دوره جشنواره «شبهای سیاه تالین»موفق به دریافت جایزه بهترین فیلمبرداری شد. شادمانفر این روزها فیلمبرداری فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی را به پایان رسانیده است. گفتوگویی که در ادامه میخوانید در مورد فیلمبرداری فیلم «سایه روشن» با او انجام شده است.
فیلمبرداری در فیلمی که لوکیشن اصلیاش یک خانه است چه ویژگیهایی دارد؟
موقعی که لوکیشن فیلم به یک خانه محدود میشود. مجبور هستیم برای جلوگیری از یکنواختی به لحاظ بصری در کارمان تنوع ایجاد کنیم و شاتهای فیلم نزدیک به هم نباشد. دکوپاژهای فرزاد مؤتمن خوب، درست و متنوع است و باعث شده در دام یکنواختی نیافتیم. چندسال قبل هم در چنین فضایی و حس و حالی فیلمبرداری فیلم آسمان زرد کم عمق ساخته بهرام توکلی را انجام داده بودم.دراین فیلم هم یک لوکیشن واحد مورد استفاده قرار گرفت.
جایگاه نور پردازی در این نوع فیلمهای سایکو درام چگونه است؟
تلاش کردم با طراحی نور در ساختار فیلم فضاسازی انجام بدهیم و متناسب با کلیت فیلم باشد و کار نورپردازی با دشواری انجام میشود.
با بازیگران فیلم که اغلبشان حرفهای هستند در حین کار چه تعاملاتی داشتید؟
در چنین کارهای دشواری اگر تعامل و همکاری میان عوامل و بخصوص بازیگران وجود نداشته باشد. به کیفیت کار لطمه وارد میشود. خوشبختانه در سایه روشن آنقدر انتخاب بازیگران درست و سنجیده است که همواره به من کمک کردند و از طرف دیگر فرزاد مؤتمن آدم صبور و با فهمی است و فضای ایده آلی را برای عوامل به وجود آورده است و تمام تلاش عوامل معطوف به ارائه کار با کیفیت است.
ژانر فیلم سایه روشن چه تأثیراتی در شیوه کاریتان داشت؟
زمانی که کارهای اجتماعی را فیلمبرداری میکنید، نورپردازی به سمت نورهای سرد میرود. در فیلم سایه روشن تجربه جدیدی را انجام میدهم و تلاش میکنم که نورها رئال نباشد. زیرا با فضای فیلم ناهمخوانی ایجاد میکرد.البته سلیقه ام در بحث نور پردازی استفاده از نورهای رئال و طبیعی است تا همه چیز واقعی به نظر برسد. نور پردازی خوشگل و مصنوعی نمیتواند در کارهای من کارکردی داشته باشد و تمام سعی ام این است که کارم را درست انجام بدهم وخوشحالم که توانسته ام آموختههای استادم (حسین جعفریان) را در کارهایم انجام بدهم. ایشان همیشه تأکید داشتند که فیلمبرداری باید در خدمت فیلم باشد و به طور حتم فیلمبرداری سایه روشن جزو کارهای موفقم است.
ایران/علی جنتی در آیین افتتاح مؤسسه قرآنی «ابراهیم خلیل الرحمن» در تنگستان استان بوشهر: قرآن با بیخردیها و افراطیگریها مقابله میکند
از پشت خنجر زدن خائنان نوعی ضعف فرهنگی است و باید برای آن چارهای از جنس فرهنگ اندیشید
پیام تسلیت علی جنتی به مناسبت درگذشت آیتالله واعظ طبسی
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیامی رحلت عالم ربانی،حضرت آیتالله واعظ طبسی را به محضر رهبر معظم انقلاب و خانواده معظم آن مرحوم تسلیت گفت.
متن پیام تسلیت علی جنتی به این شرح است: رحلت عالم ربانی و فقیه مجاهد و نستوه، حضرت آیتالله واعظ طبسی نماینده محترم ولی فقیه در استانهای خراسان و تولیت آستان قدس رضوی را به محضر رهبر معظم انقلاب، جامعه روحانیت و حوزههای علمیه و خانواده معظم آن مرحوم تسلیت عرض میکنم. مبارزات خستگی ناپذیر آن عالم مجاهد با رژیم منحوس پهلوی و خدمات ارزنده ایشان به زائران حرم رضوی و توسعه صحن و سرای حضرت ثامن الحجج(ع) و دفاع مستمر از آرمانهای انقلاب اسلامی بخشی از خدمات آن عالم مهذب است. از خداوند متعال برای آن مرحوم مغفور علو درجات و رضوان الهی مسألت دارم.
روز پنجشنبه 13 اسفندماه استان بوشهر میزبان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت قرآن و عترت این وزارتخانه بود. در این سفر که بهانه آن یکصدمین سال شهادت رئیسعلی دلواری بود از چند اثر فرهنگی هنری رونمایی و بزرگترین دارالقرآن جنوب کشور نیز افتتاح شد. در این روز علی جنتی از لزوم آسیبشناسی نهضت جنوب و مبارزه رئیسعلی دلواری با انگلیسیها سخن گفت و در بخش دیگری از صحبتهایش بر حمایت جدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از فعالان قرآنی تأکید کرد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و هیأت همراهش با حضور در شهر اهرم از ساختمان جدید مؤسسه قرآنی حضرت ابراهیم خلیل الرحمن دیدن کردند و فعالیت بزرگترین دارالقرآن جنوب کشور که توسط خیرین ساخته شده است به صورت رسمی آغاز شد. این ساختمان با مساحت یک هزار و ٨٠٠ مترمربع در چهار طبقه در طول سه سال احداث شده است و پنجاه و یکمین شعبه مؤسسه فرهنگی قرآن پژوهان در سطح کشور است.
به گزارش «ایران»، علی جنتی در آیین افتتاح مؤسسه قرآنی خیرساز «ابراهیم خلیل الرحمن» در تنگستان استان بوشهر با اشاره به اینکه قرآن شفای نفس هاست، یادآورشد: بزرگترین افتخار ما این است که قرآن این کتاب آسمانی بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده و تا نهایت این جهان برای انسانها درس زندگی، سعادت و خوشبختی دارد.
وی ادامه داد: قرآن با بیخردیها، افراطیگریها و بسیاری از رفتارهای زشتی که انسان ممکن است مرتکب شود مقابله و او را به خیر، دوستی، عقلانیت و میانهروی دعوت میکند.
جنتی گفت: قرآن با دعوت به تفکر، تدبیر، عقلانیت و خردورزی انسانها را از تاریکیها به نور و روشنایی سوق میدهد. وی تصریح کرد: اکنون که در دوران جاهلیت نوین به سر میبریم کسی که از قرآن دور افتاده باشد در منجلاب تاریکی و ظلمت زندگی میکند. وی افزود: مهمتر از حفظ و قرائت تدبیر و عمل کردن به قرآن است، هرچند وهابیهای سعودی حافظ قرآن هستند ولی در عمل از آن بهره برداری نمیکنند. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اظهارکرد: حمایت مادی و معنوی از افرادی که در زمینه فعالیتهای قرآنی گام برمیدارند وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
جنتی با تجلیل از حجتالاسلام والمسلمین حسین حق شناس بانی این مجموعه قرآنی گفت: این مؤسسه قرآنی پایگاه و جایگاه مناسبی برای نشر فضایل قرآنی است و امید است همانند مشعلی همه منطقه را نورانی کند و همگان بتوانند از آن استفاده کنند.
همچنین مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر نیز در حاشیه این آیین، اعتبار احداث این بنا را ١٥ میلیارد ریال عنوان کرد که از سوی حجت الاسلام والمسلمین حسین حق شناس تنگستانی از خیرین استان تأمین و زمین آن نیز توسط ابراهیم شکاری از دیگر خیران منطقه وقف شده است. فریده ماحوزی یادآور شد: این مؤسسه قرآنی در سال ٨٩ فعالیت خود را آغاز کرده و در این مدت در عرصه آموزش مفاهیم قرآنی عملکرد بسیار مطلوبی داشته است.
نهضت مقاومت جنوب نیازمند آسیبشناسی است
علی جنتی همچنین روز پنجشنبه در آیین بزرگداشت کنگره علمی یکصدمین سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری در بوشهر، آسیب شناسی نهضت جنوب ایران را نیازمند تحقیقی دقیق عنوان کرد تا به گفته او با بررسی و واکاوی عمیق آن بتوان به ژرفای قیام و روابط بازیگران عرصه سیاست و مبارزه پرداخت. او در این باره توضیح داد: بدیهی است که چنین اقدامی موجب کشف زوایای ناشناخته و ضعفهای پنهان این قیام مردمی خواهد شد و با دیدگاه نقادانه، میتوان برای آیندگان زمینه مناسب تر و راه هموارتری را ترسیم کرد.
جنتی افزود: وقتی به قیام مردم جنوب و نهضت جنگل نگاه میکنیم میبینیم که نقطه ضعف اصلی آنها، از پشت خنجر زدن خائنان و وطن فروشان است که این موضوع یک ضایعه فرهنگی است و باید برای آن کار فرهنگی انجام شود. به گفته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این خصلت نامیمون، نوعی ضعف فرهنگی است که بتدریج به صورت عارضه درآمده است و باید برای آن چارهای از جنس فرهنگ اندیشید. در ادامه این مراسم که با حضور نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بوشهر و استاندار بوشهر و دیگر مسئولان استانی و کشوری برگزار شد از تابلوی یادبود شهید رئیسعلی دلواری، کتابهای خاطرات واسموس، خاطرات سید محمدرضا کازرونی و مجموعه مقالات کنگره رئیسعلی دلواری نیز رونمایی شد.
جوان/پس از تذكر مكرر رسانههاي انقلاب درباره ضداخلاقي بودن محتواي برخي كتابها
گردگيري معاون فرهنگي وزير ارشاد از خانه كتاب
پس از انتشار گزارشهاي متعددي از جانب رسانههاي ارزشي و دغدغهمند انقلاب در رابطه با اوضاع بلبشوي حوزه چاپ و نشر كتاب و فضاي آنارشي ايجاد شده، سيد عباس صالحي، معاون فرهنگي وزير ارشاد با تغيير برخي سرگروههاي بخشهايي از اداره كتاب شخصاً به ماجرا ورود كرده است.
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
چند روزي است كه سيد عباس صالحي، معاون فرهنگي وزير ارشاد با ورود مستقيم به مسائل پيش آمده در حوزه چاپ و نشر كتاب، سرگروهي برخي از بخشهاي اداره كتاب را تغيير داده است. اين تغييرات بر خلاف عرف معمول و رعايت سلسله مراتب اداري، بنا به دستور مستقيم سيدعباس صالحي، معاون فرهنگي وزير ارشاد صورت گرفته به طوري كه حتي محمد سُلگي، مدير اداره كتاب نيز به عنوان مسئول چنين جابهجاييها و عزل و نصبهايي، ورودي به اين مسائل نداشته است. به همين منظور بر اساس احكام جديدي كه از سوي صالحي صادر و اعلام شده سرگروههاي اداره كتاب در بخشهاي «شعر»، «دين» و «ادبيات تأليفي» تغيير كردهاند. نكته جالب اينكه در بخش «دين» خود «حجتالاسلام كاظم شمس» به عنوان سرگروه معرفي شده است. اين تغييرات در حالي صورت ميگيرد كه شنيده شده در پي انتشار گزارشهاي رسانهها درباره كتب منتشرشده كه داراي محتواي ضداخلاق، جنسي و ضددين بودهاند، دستور بازبيني تعداد زيادي از اين آثار در وزارت ارشاد صادر شده است. در سلسله گزارشات انتقادي، روشنگرانه و مستندي كه از سوي رسانههاي ارزشي فعال در اين حوزه از جمله روزنامه «جوان» طي چند وقت اخير منتشر شده، كتابها و رمانهايي كه درونمايه و محتواي ضد اخلاقي و ضد ديني را ترويج ميكردند در كنار ذكر نام كتاب بخشي از متون و محتواي آنها نيز منتشر ميشد. هر چند در بسياري از موارد محتوا و تم كتابهاي مذكور آنقدر به دور از حيا و عفت نوشته شدهاند كه از بيم ايجاد مسموميت و آلودگي اذهان و باورهاي آحاد جامعه، انتخاب بخشهايي از اين آثار جهت اطلاع و رؤيت مخاطبان محترم از سوي رسانه و مطبوعات با ملحوظ كردن مداقه و تدقيق وسواسگونه انتخاب ميشد. همچنين برخي از اين كتابها به دليل صراحت در طرح مسائل خلاف اخلاق و تصويرسازي ذهني از برخي اتفاقات و تجربيات كاراكتر و شخصيتهاي مورد پرداخت در قصهها و رمانهاي منتشره گاهي آنقدر با جزئيات و دقيق بيان شدهاند كه حتي اگر قصد و ارادهاي براي زشت و شنيع نشان دادن اين اتفاقات وجود داشته باشد (كه با توجه به روند اتفاقات چنين قصدي از جانب مؤلف وجود نداشته) مخاطب و خواننده را به تكرار و تجربه وسوسه ميكنند. هر چند ورود مستقيم معاون فرهنگي وزارت ارشاد نشانه خوبي است، اما از طرفي مؤيد حاد و خراب بودن اوضاع چاپ و نشر دارد كه معاون وزير را مجبور به واكنش و اقدامات سلبي كرده است.
حمایت/«سیا» چگونه شبکههای اجتماعی را
برای جاسوسی از کشورها مدیریت میکند
جاسوسی مدرن از جهان
انکار ارتباط کمپانیهای بزرگ فناوری ارتباطات با سرویسهای جاسوسی آمریکا، نتیجهای جز فریب خوردگی ندارد؛ شاید تا پیش ازفتنه سال 88 کمتر کسی در کشورمان باور میکرد که نقش شبکههای اجتماعی و اینترنت در سیاست براندازی کاخ سفید
چه اندازه مهم است. در این گزارش به نقل از مشرق شرح مختصری از چگونگی جاسوسی شرکتهای بزرگ فناوری اطلاعات ارائه میشود:
زندگی امروز، بدون اینترنت برای اکثر ما قابلتصور نیست؛ و این دقیقاً همین هدفی است که وزارت دفاع و آژانسهای جاسوسی آمریکا از ایجاد اینترنت داشتهاند. این یک واقعیت است که آژانسهای جاسوسی آمریکا از تکتک ما و تمام «اینترنت» جاسوسی میکنند و همه سایتهای اینترنتی، وبلاگها، پروفایلها، و شبکههای اجتماعی با نظارت جاسوسان آمریکایی اداره میشود. برای آنکه ارتباط نزدیک سیا با کمپانیهای بزرگ و کوچکی را بهتر درک کنیم که اغلب، جنبههایی از آینده دنیای ما را رقم میزنند، باید ابتدا با یک شرکت سرمایهگذاری آشنا شویم که بودجه استارتآپهای بیشماری را تأمین کرده است، استارتآپهایی که از نظر سیا ارزشش را داشته باشند.
دست سیا بر آتش حوزه فناوری
سازمان غیرانتفاعی «این- کیو- تل» یا «آیکیوتی» که سال 1999 تأسیس شد و «سرمایهگذار شخصی سیا» و «بازوی سرمایهگذاری خطرپذیر سیا» توصیف شده، سازمانی است که با استفاده از مالیات مردم آمریکا، به اعتراف رسمی خود، «فناوریهای خلاقانه را با این هدف شناسایی، اقتباس، و عملیاتی میکند که از عملیاتهای سیا و جامعه گستردهتر اطلاعاتی آمریکا حمایت نماید.» این سازمان تا کنون در بیش از 200 استارتآپی سرمایهگذاری کرده که در زمینه فناوری شکل گرفتهاند؛ هزینه هر کدام از این حمایتها هم به طور متوسط بین 500 هزار تا 3 میلیون دلار بوده است. اگرچه برخی ممکن است در مورد ماهیت فعالیتهای آیکیوتی خوشبین یا بدبین باشند، اما موضوعی که همه در آن اتفاقنظر دارند، تسلط کامل آیکیوتی بر حوزه فناوری نه تنها در آمریکا، بلکه تقریباً در تمام دنیاست؛ تا جایی که گفته میشود هر شرکتی که در زمینههای اطلاعاتی تحقیقات یا فعالیت میکند، احتمالاً از دو حالت خارج نیست: یا یک نفر از آیکیوتی با دسته چک به آن شرکت رفته، یا یک تیم از آیکیوتی آن شرکت را زیر نظر دارد.
بطلان توهم توطئه
امروزه اگر به ما بگویند گوگل، فیسبوک، توئیتر، و دهها سرویس همهگیر اینترنتی، همگی ابزارهای جاسوسی دولت آمریکا هستند، مسلماً اولین چیزی که به ذهنمان میرسد این است که «فلانی توهم توطئه دارد.» «مغزش را شستوشو دادهاند.» و جملاتی از این دست. واقعیت این است که انکار ارتباط مستقیم اغلب (اگر نگوییم تکتک) کمپانیهای بزرگ و موفق مرتبط با اینترنت و دنیای مجازی با سرویسهای جاسوسی، نتیجهای جز فریب خودمان ندارد. در اینجا مختصراً به برخی از شواهدی اشاره میکنیم که ارتباط مستقیم میان سیا و سایر نهادها و سرویسهای جاسوسی آمریکا مانند «آژانس امنیت ملی» را با غولهای فناوری و دنیای مجازی نشان میدهد.
گوگل و آژانسهای جاسوسی آمریکا
ابتدا به این مسئله میپردازیم که «سیا چگونه گوگل را به وجود آورد» و «گوگل چرا آژانس امنیت ملی را به وجود آورد.» «نفیذ احمد» مدیر اندیشکده «مؤسسه توسعه و تحقیق سیاستی»، خبرنگار تحقیقی و متخصص شناختهشده در امور آژانسهای اطلاعاتی و جاسوسی، طی یک سری گزارش 25000 کلمهای، با استفاده از مستندات و شواهد و منابع مختلف، به طور مفصل ارتباط تنگاتنگ میان گوگل و آژانسهای جاسوسی آمریکا را اثبات کرده است.
رابطه تنگاتنگ فیسبوک و سیا
فیسبوک هم وضعیتی بهتر از گوگل ندارد، بلکه شاید شواهد واضحتری از ارتباط این شبکه اجتماعی با نهادهای جاسوسی آمریکا وجود دارد. فیسبوک نیز توسط سیا و سایر نهادهای اطلاعاتی آمریکایی ساخته شد و در مأموریت خود مبنی بر «استخراج هر میزان اطلاعات که ممکن باشد از هر تعداد انسان که ممکن باشد» هم فوقالعاده موفق بود. درباره رابطه مستقیم فیسبوک با سیا و جامعه اطلاعاتی آمریکا نیز مقالات بیشماری نوشته شده تا جایی که فیسبوک را «سیابوک» هم نامیدهاند.
نکتهای که در انتها باید ذکر شود اینکه این کمپانیها و محصولات، همگی از لیست منتشر شده خود آیکیوتی استخراج شدهاند و به خوبی نشان میدهند که سازمان جاسوسی آمریکا تا چه اندازه در پیشبرد فناوری به شکل دلخواه خود، دست دارد. در عین حال، به راحتی میتوان تصور کرد که سیا با چندده و یا چندصد کمپانی دیگر نیز به طور مخفیانه قرارداد دارد و به کمک آنها از مردم آمریکا و کشورهای دیگر دنیا جاسوسی میکند.
حمایت/گزارش «حمایت» از مراسم بزرگداشت
کارگردان انقلابی در قم
عمر سلحشور در مسیر ترسیم هنر انقلابی و متعهد صرف شد
گروه فرهنگی-سید محمد مهدی موسوی: پنج شنبه شب، مراسم ویژه بزرگداشت مرحوم «فرج الله سلحشور» با حضور جمعی از علما و اساتید حوزه، نمایندگانی
از بیوت مراجع تقلید، تنی چند از اعضای خبرگان رهبری و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، همچنین جمعی از مسئولان و حضور پرشور مردم در مسجد اعظم قم برگزار شد.
در حاشیه این مراسم فرصتی دست داد تا با برخی از شخصیتهای حاضر در این محفل نکوداشت ، گفت وگوی کوتاهی درباره ابعاد شخصیتی خالق سریالهای فاخر یوسف پیامبر(ع) و مردان آنجلس داشته باشیم که در ادامه می آید.
عمری گرانقدر در خدمت به هنر متعهد و انقلابی
آیتالله سید محمد سعیدی ، امام جمعه قم و تولیت حرم مطهر حضرت معصومه(س) با بیان این که مرحوم سلحشور عمر خود را در مسیر ترسیم هنر انقلابی و متعهد صرف کرد اظهار کرد: ایشان از معدود افرادی بود که بر پایه قرآن و عترت کوشید بهترین آثار دینی و قرآنی را خلق کند و با شناخت دقیق معارف الهی از ابزار هنری برای تبلیغ و ترویج آنها نهایت استفاده را داشته باشد.
وی افزود: بی شک اگر نگاه متعالی این فیلمساز و هنرمند فقید در جامعه هنری و سینمایی ما رشد و توسعه پیدا کند، در آینده شاهد خلق آثار بسیار ارزشمندی چون سریال یوسف پیامبر(ص) خواهیم بود که صدها میلیون نفر از سرتاسر جهان آن را مشاهده کرده و زبان به تحسینش گشودند. این استاد حوزه علمیه قم همچنین گفت: با فقدان این هنرمند دغدغه مند و اخلاق مدار، یک خلأ بزرگ در سینمای دینی و قرآنی به وجود آمده چه آن که ایشان یک عالم قرآنی سینمایی بود که توانست منشا خدمات بسیار باشد و امیدوارم که دیگران بتوانند راه این عزیز سفرکرده را به خوبی طی کنند و چراغ سینمای دینی و انقلابی را کماکان روشن نگاه دارند.
خدمات ماندگار سلحشور فراموش شدنی نیست
حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت ، استاد حوزه و فرزند مرحوم آیت الله العظمی بهجت نیز با تاکید بر این که امروز زبان هنر و سینما از جذاب ترین و موثرترین ابزارهای انتقال معانی و پیام های دینی است، خاطرنشان کرد: مرحوم سلحشور با آثار سینمایی و تلویزیونی خود حقیقتاً توانست داستانهای قرآنی را به خوبی به تصویر بکشد .
وی افزود: نگاهی به سال ها حضور فعال ایشان در عرصه تئاتر و تلویزیون و سینما نشان می دهد که سلحشور یک روند تحولی و تکاملی را در هنر دینی و قرآنی پیمود و کار ایشان به معنای واقعی کارستان بود. حجت الا سلام بهجت یادآور شد: امروز در کنار منابر سنتی که بسیار ارزشمند است هنر و سینما نیز میتواند به عنوان یک منبر تاثیرگذار در دنیای کنونی به شمار آید و کسانی همچون فرج الله سلحشور که با جان و دل و با اخلاص وارد این عرصه شده و کار می کنند به یقین در نزد خدای متعال و اهل بیت(ع) مأجور خواهند بود.
مخاطب سلحشور در آثار قرآنی اش، فطرت پاک آدمی است
بصیر سلحشور، فرزند آن هنرمند فقید نیز با بیان این که فرج الله سلحشور بر اساس فطرت پاک آدمی و آموزه های دینی به دنبال خلق اثر هنری بود، بیان کرد: این هنرمند در طول عمر خود در کارهایی بازی و آثاری را کارگردانی کرد که توانست با آحاد مردم و نه فقط جمع معدودی ارتباط لازم را برقرار کند.
وی اضافه کرد: متاسفانه در حال حاضر به طور متوسط حدود دو تا 3 درصد مردم ایران مخاطب آثار سینمای ایران هستند و حال آن که یک اثر هنری به خصوص در مدیوم سینما اگر دارای مولفه های ناب دینی باشد و نیازهای واقعی مردم را دنبال کند، قطعاً محبوب و مورد توجه عموم مردم خواهد شد کما این که سریال یوسف پیامبر(ع) به اذعان آمارهای بین المللی با مخاطبی در حدود یک میلیارد نفر در کل جهان روبرو شد.
سلحشور همچنین گفت: مرحوم پدرم همیشه دوست داشت کارهایی بکند که قبل از هر چیز از روی اخلاص باشد و در نزد خدای متعال مقبول واقع شود ؛ لذا به هیچ وجه در طور عمر خود به دنبال این نبود که حالا در فلان جشنواره و همایش از او تجلیل بکنند یا نه ، بلکه هدفش خدمت به دین و رشد آگاهی های دینی و فرهنگی مردم بود.
مجاهدی در خدمت ترویج فکر و اندیشه اسلامی
حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب، استاد حوزه علمیه قم و رئیس شورای مرکزی قرارگاه فرهنگی عمار ، طی سخنانی در این مراسم با بیان این که سلحشور در طول زندگی خود برای ترویج فکر و اندیشه اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نکرد، گفت: به اعتقاد من، فرج الله سلحشور هنر را نیاموخته بود، بلکه خداوند هنر را در وجود او قرار داده بود؛ این کارگردان متعهد نیز هنر خود را در مسیر الهی قرار داد. وی ادامه داد: سلحشور کسی بود که در عمل با ساخت آثار دینی و قرآنی به احیای فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و در این مسیر از سرزنش و جوسازی عده ای علیه خود،
هراسی به دل راه نداد.
طائب ، هنر ماندگار را هنری توصیف کرد که در راه خدا و در راستای احیای ارزش های الهی باشد و افزود: فرج الله سلحشور اولین هنرمندی بود که با هنر، باب قرآن را بر روی مردم باز کرد و بعد از ساخت سریال بسیار زیبا و عمیق یوسف پیامبر، خیلی دوست داشت که سریال عظیم حضرت موسی(ع) را نیز بسازد که گویا تقدیر
این نبود. امیدوارم دوستان وهمکاران نزدیکش این ماموریت مهم را به سرانجام برسانند.
شرق/نامهای به ابراهیم حاتمیکیا
مشکل شما چیست؟
احمد طالبینژاد
برادر گرامی حاجآقا ابراهیم حاتمیکیا. سلام و عرض ادب. عید شما مبارک. احتمال میدهم که شما خیلی دلبسته مؤلفههای فرهنگ ایران نباشید و دنیایتان دنیایی آرمانی و بیمرز است. دارم لجتان را درمیآورم، چون شما هم سالهاست دارید لج ما را درمیآورید. راستش بنا داشتم درباره فیلم آخرتان سکوت کنم اما وقتی مصاحبهتان با روزنامه «شرق» روز سهشنبه یازدهم همین ماه، با تیتر «شاید روزی درباره دلواپسان فیلم بسازم» را خواندم که مملو از تناقض بود، طاقتم تاق شد و تصمیم گرفتم نامهای برایتان بنویسم. تا کی میخواهید به این مونولوگ تکراری ادامه دهید؟ روی سخن شما در این چند فیلم اخیر بهویژه در «بادیگارد» به کیست؟ مردم، مسئولان، دشمنی فرضی که ما نمیشناسیم، مدرنیسم، غرب، شرق، با کی طرفید و از چه جریانی انتقاد میکنید، درحالیکه خطابتان به ملت ایران است؟ اصلا ما این وسط چهکارهایم و چه خطایی مرتکب شدهایم که در فیلمهایتان اینقدر به ما توهین میکنید؟ در وصل نیکان ما شهرنشینان را مشتی آدم بیخیال و بیتعهد جلوه دادید که وسط معرکه جنگ، بساط عروسی پهن میکنیم و انگارنهانگار که جوانان برومندمان دارند در غرب و جنوب کشور از مرزهای عقیدتی دفاع میکنند. در «آژانس شیشهای» ما را مشتی مرفه بیدرد یا چرسی و بنگی جلوه دادید که در آستانه نوروز فقط به فکر خروج از کشوریم و نیمنگاهی هم به آدمهای نازنینی همچون آن جوان خراسانی که وجودش مملو از ترکشهای صدام است و حاجکاظم قهرمان جنگ که در خیابانهای تهران مسافرکشی میکند، نداریم. در برخی آثار بعدیتان هم گناه همه بیسامانیها را به گردن قشر شهرنشین میاندازید. چرا؟ این مردم چه گناهی مرتکب شدهاند که دائم مورد تحقیرتان واقع میشوند؟ اگر منظورتان برخیها هستند که ما هم میشناسیمشان، چرا تلافیاش را سر مردم درمیآورید؟ اصلا شما به چه علت درباره مردم حکمهای قاطع صادر میکنید؟ در همین «بادیگارد»، مردم را مشتی بیخیال و مرفه جلوه دادهاید که سوار بر اتومبیلهای شیک و مدلبالا در خیابانها و بزرگراهها توی هم میلولند و توجهی به ارزشها ندارند. درحالیکه قهرمان فیلمتان- مردی ازجانگذشته- سوار یک بنز قدیمی لکنته میشود. بهراستی خطابتان به کیست؟ اینکه مردم در سالهایی خلاف نظر جنابعالی عمل کردند، لجتان را درآورده؟ یادتان هست در کوران حوادث سالهای گذشته فضای رسانهای پر شد از این سؤال که چرا در قبال اتفاقهایی که داشت میافتاد، موضع نمیگیرید؟ و یادتان هست در مراسم جشن خانه سینما و بزرگداشت یار دیرینتان زندهیاد سیفالله داد که در محوطه موزه سینما برگزار میشد، کنار هم نشسته بودیم و شما از همکاران رسانه بنده گله میکردید که چرا او را مواخذه میکنند و بنده هم همین پرسش را مطرح کردم و پاسخ شما این بود که من به حرفهای مردمی که اعتراض دارند باور ندارم و هنگامی که دلیلش را پرسیدم، گفتید که «چرا فلان کاندیدا، خودش شخصا به شما تلفن نزده که دعوتتان کند در ستادش فعالیت کنید و درعوض فلانی را انتخاب کرده که باز به گفته خودتان، فیلمهایش نسبت به مسائل اجتماعی خنثی هستند و هیچ بادی به بیرقش نمیوزد» (نقل به مضمون). و بعد هم به نکتهای اشاره کردید که مصلحت نمیدانم و البته جرئتش را هم ندارم بازگویش کنم. در کلام و حس شما نوعی دلخوری و عصبیت موج میزد که نتیجهاش شد سکوت بنده تا پایان مراسم. بعد از انتخاب رئیسجمهور فعلی هم در مکالمهای تلفنی بیمقدمه و البته پیروزمندانه به نکتهای اشاره کردید که باعث حیرت من شد. اینکه به قول شما رئیسجمهور از مردم درخواست کرده بود داوطلبانه از دریافت یارانه خودداری کنند و جز یکی دومیلیوننفر به این درخواست پاسخ مثبتی ندادند، شما با لحنی که ازتان توقع نمیرفت، این عدم همراهی را... به دولت و رئیسش قلمداد کردید. و نمیدانم چرا؟ مگر این آقای روحانی از کرهای دیگر آمده و میزان تعبدش نسبت به دین و مذهب کمتر از جنابعالی است. بنده البته طرفدار هیچ جناحی نیستم و اصلا سیاستباز نیستم. ولی موضع شما که با سیاست وارد عرصه هنر شدهاید، برایم جالب است. برسیم به «بادیگارد». باور کنید هرکس دیگری غیر از شما این فیلم را ساخته بود، امروز به جرم سیاهنمایی، در محاق افتاده بود. این چه فضایی است که در فیلمتان از جامعه فعلی ارائه میدهید؟ در هر گوشهاش فجایعی از جنس ترور و بگیروببند میبینیم. تا آن حد که آن دانشمند جوان از اینکه مثل ماهی توی آکواریوم گیر کرده و زندگی خصوصیاش هم زیر نظر است، کلافه شده و میخواهد بیدغدغه زندگی کند. ولی مأمور متعصب او را لحظهای رها نمیکند. این یعنی تصویرکردن یک جامعه بهشدت امنیتی. واقعا اینطور است؟ به گمان من این یکجور سیاهنمایی حزبی است و نه عقیدتی. چون فیلم شما به ما میگوید در این مملکت که رئیس دولتش پیرو مشی اعتدال است، هیچ امنیت طبیعیای وجود ندارد. این اگر سیاهنمایی نیست، پس چیست؟ و این در حالی است که برخی همفکران شما، هرگونه نگرش و انتقاد اجتماعیای در فیلمها را که نتیجهاش شفافسازی در بستر حرکت بهسوی جامعهای سالم است، به حساب سیاهنمایی میگذارند. از شما میپرسم حاجابراهیم، این حاجحیدر سمج فیلم «بادیگارد» که خود و خانوادهاش را فدیه امنیت مقامات کرده، چه شباهتی با حاجکاظم «آژانس شیشهای» دارد که تا لحظه عصیان شرافتمندانهاش برای نجات جان یک دوست قدیمی، هیچ توقعی از هیچکس ندارد؟ این حاج حیدر محافظ است به قول شما، «بادیگارد» است به قول فرنگیها یا طلبکار و قاضی؟ قهرمان آژانس مردی بود از جنس مردم. همدل و همراه با مردم، اما این اسطوره شکستناپذیری که شما در «بادیگارد» خلق کردهاید، وجهه مردمی متعالی ندارد.
او دردسرساز است. در همان سکانس نخست، وقتی که احساس میکند آن نیروی انتحاری به قول خودش قصد نزدیکشدن به معاون رئیسجمهور را دارد، بیمحابا شلیک میکند و کشت و کشتاری راه میاندازد که خودش را هم دچار عذاب وجدان میکند. بهتر نبود آن تروریست، توسط عوامل امنیتی قبل از عمل دستگیر شود تا آن صحنه فجیع رخ ندهد؟ قهرمان شما زود قضاوت کرده و بههمیندلیل، از مقام بالاترش میخواهد یگانش را تغییر دهد. حالا شما میخواهی از این انسان احساساتی قدیس بسازی و از مردم هم بخواهی او را به اندازه حاجکاظم دوست داشته باشند، خود دانی. از سوی دیگر، رویکرد کلی شما در همه ساختههایتان، ضدیت با غرب و گفتمان غربستیزی است. هیچ ایرادی ندارد. این حق شماست که با چیزی موافق یا مخالف باشی؛ گرچه تردید ندارم اگر فیلمهای شما هم به اندازه دیگران در مجامع سینمایی جهان غرب مورد توجه قرار میگرفتند، شما هم امروز تلقی دیگری از غرب و غربزدگی میداشتید. حالا گیریم حرف شما درست باشد و همه کسانی که با جهان غرب رفتوآمد دارند، یکسره مجذوب و مرعوب آن دنیا شدهاند، خود شما که بیش از هر سینماگر ایرانی دیگری در مقابل سینمای مرعوبکننده آمریکا مرعوب شدهاید. غیر از ایده اصلی فیلم که شباهت فراوانی به موضوع و مضمون فیلمهای اکشن و پلیسی آمریکا که با بودجه پنتاگون، افبیآی ساخته میشوند دارد، به گمان من در برخی لحظات از جمله سکانس داخل تونل، عینا از این فیلمها کپیبرداری شده است؛ البته تسلط و استادی شما در پرداخت این سکانس از یاد نرفتنی است. کل فیلم از نظر شخصیتپردازی، صحنه آرایی، فضاسازی و استفاده از امکانات یک «بیگ پروداکشن» به سبک هالیوودی است. البته بنده خیلی خوشحالم که شما با فیلمهایی همچون «چ» و «بادیگارد»، استاندارد سینمای حادثهپرداز (اکشن) ایران را ارتقا بخشیدهاید. راستش کسی نمیتواند از «بادیگارد» غلط کارگردانی بگیرد؛ اما پرسش این است که چطور شما از ضدارزشها که فیلمهای اکشن هم از این نوعاند، برای بیان ارزشها بهره میگیرید و اگر میگیرید پس چرا نمونههای اصلی را نفی میکنید؟ شما که روزی روزگاری با فیلمِ هنوز هم ارزشمند «خاکستر سبز» ثابت کردید قدرت دارید از یک موقعیت تراژیک، بیتکیه به داستانی پرتنش، اثری خلاقانه در فرم و محتوا بسازید، شما که با فیلم «دعوت» ثابت کردید همه نیروی فیلمهایتان از جبههها نمیآید و در زمینه مسائل اجتماعی هم از نگاه و خلاقیتی وصفناشدنی برخوردارید، چرا وقتی پای اثبات برادری وسط میآید، به الگوهای سینمای مرعوبکننده غرب متوسل میشوید؟ «بادیگارد» در خوشبینانهترین شکلش یک اکشن حرفهای است که شما میخواهید آن را اثری ایدئولوژیک جلوه دهید. برادر گرامی، حاج ابراهیم. میدانید که من با شما دشمنی که ندارم هیچ، در دورانی بسیار هم به شما و فیلمهایتان علاقهمند بودم. یادتان نرود که بنده در دو فیلم مستند درباره شما، حضور داشتهام. یکبار در مستند «کاپوچینو» که با هم سفری ادیسهوار از شمال تهران تا بهشت زهرا را طی کردیم و قرار بود این فیلم دنیای درونی شما را به نمایش بگذارد؛ ولی متأسفانه دوستان در شبکه چهار نسخه مثلهشدهای از آن را نمایش دادند و بعد هم برای همیشه در قفسههای آرشیو بایگانیاش کردند و بار دوم در مستندی که با حضور شما و تنی چند از عوامل فیلم «دعوت» با مجریگری بنده تولید و پخش شد؛ بنابراین به خود حق میدهم از شما که اتفاقا کاشف منتقدانی همچون هوشنگ گلمکانی و خسرو دهقان هستید، گله کنم. گله که نه، پرسشهایی را با شما در میان بگذارم؛ بلکه برایم روشن شود چرا این قدر طلبکار و غرغرو شدهاید؟ به مردم چه که شما سینما را وسیلهای برای تسویهحسابهای سیاسی و حزبی قرار دادهاید؟ من واقعا نفهمیدم در «بادیگارد»، علیه چه کس یا چه جریانی شوریدهاید؟ من و ما شما را بهعنوان یک فیلمساز حرفهای در سینمای امروز ایران میشناسیم. لطفا شما هم تکلیفتان را با خودتان روشن کنید. سینماگرید یا سیاستباز؟ لازم است باز هم به ماجرای تشبیهتان با «سرگئی باندراچوک» در زمان اکران آژانس... که باعث خشم شما هم شد، اشاره کنم؟ بد نیست سیر زندگی هنری او را یکبار دیگر مرور کنید. به نفع شما و سینمای ایران خواهد بود. با تشکر.
شهروند/شهاب حسینی درباره روند شکلگیری فعالیتهای خیرخواهانهاش گفت به عمل کار برآید
شهروند| شهاب حسینی امسال درجشنواره فیلم فجر با دو فیلم سینمایی در بخش «نگاه اول» حضور داشت؛ «چهارشنبه» به کارگردانی سروش محمدزاده و «برادرم خسرو» به کارگردانی احسان بیگلری. او با حضور در آثار این کارگردانان جوان درواقع به نوعی درنظر داشت نقشی حمایتی برای استعدادهای سینمایی ایفا کند. این نقش حمایتی هم کاملا در آثاری که در آن حضور داشت، دیده میشد و بازی او بهویژه در فیلم «برادرم خسرو» چشمگیر و قابل تحسین بود. درکنار چنین اقداماتی، فعالیتهای شهاب حسینی تنها به سینما محدود نشده است. او همواره دستی در اقدامات خیرخواهانه داشته و در بخشی از گفتوگویی که با خبرآنلاین انجام داده، درباره انگیزه راهاندازی مرکز خیریه و فعالیتهای خیرخواهانهاش صحبت کرده که در ادامه خواهید خواند.
خودتان دست به کار شدید و یک خیریه راهاندازی کردید؟
نمیتوانم بگویم که من این خیریه را شخصا راه انداختم. با خانواده و دوستانم تیمی تشکیل دادیم و با همفکری فعالیتهای خیرخواهانه را شروع کردیم. هدف ما از این خیریه جمعکردن اعانه نیست. کارهایی که ازنظر اقتصادی انجام میدهیم که سود آن به نفع کودکان سرطانی خیریه مهیار خواهد بود. ما انجمنهای خیریه سرطانی بسیاری داریم که خیلی خوب کار کردند و آنقدر معروف شدند که همه فقط به آنها کمک میکنند. اما مگر یک بیمارستان میتواند همه کودکان مبتلا به سرطان ایران را پوشش دهد؟ بیماران دیگری هم هستند که تحت پوشش این خیریههای معروف نیستد. به هرحال ما نخستین نفر نیستیم که این کار را میکنیم و قاعدتا آخرین نفر هم نخواهیم بود ولی من فکر میکنم «به عمل کار برآید به سخنرانی نیست». گفتن خوب است و اگر کسی میتواند حرکتی را انجام دهد، خوبتر است. من خودم را در وقت بیکاری موظف میکنم که بروم با شهرداری یا وزارت علوم صحبت کنم تا فضایی را درجهت تأسیس مدارس هنری، برای بچههای بیسرپرستی که از سلامت جسمانی برخوردارند، درنظر بگیرند. اینطوری بار بهزیستی هم کم میشود. بهزیستی هم توانش را بگذارد برای بچههایی که استثنایی هستند. طبیعتا همت عالی مردم باید حضور داشته باشد که این مدرسهها ایجاد شود. خوشبختانه بزرگترین سرمایه من در زندگی دوستان خوبی هستند که دارم و تمام افکار و آرزویی که دارم را با وجود این دوستان میتوانم پیش ببرم، به تنهایی نمیتوانم قدم ازقدم بردارم.
از عوامل چند فیلم سینمایی شنیدهایم که بدون طلب دستمزد در آن فیلمها (فیلمهای امسال جشنواره) بازی کردید. ظاهرا برای هرکدام هم هدفی داشتید و میخواستید اثرشان دیده شود. این شیوه کار مربوط به سالهای اخیر است یا پیشتر هم به این صورت کار کردهاید؟
اتفاقا این حرکت یک مقدار خودخواهانه هم هست. من هم برای آیندهام میخواهم سرمایهگذاری کنم اما همه سرمایهگذاریها مالی نیست. اگر امروز از یک کارگردان خوشقریحه حمایت کنم، سالها بعد وقتی خودم در سراشیبی بیفتم، ممکن است آن کارگردان با یک فیلم، مرا زنده کند. بدهبستان است دیگر. من که رابینهود نیستم! به نظرم بازی با خیر است. وقتیکه خیر را به جریان بیندازید. حرکت میکند، میچرخد و دوباره به خودت برمیگردد. اصالت منابع انسانی برای من به هرچیزی ارجح بوده است. یکی از ناراحتیهای من این است که معدن منگنز بیشتر از منابع انسانی ارزش دارد، درحالی که همیشه نیروی انسانی باید وجود داشته باشد تا یک چیز با ارزش استخراج شود. الان همه سینما را یک قلعه و یک دژ مستحکم غیرقابل نفوذ کردهایم و فکر میکنیم هرکسی که در سینماست، ممتاز است، آدم خاصی است و اگر نیست آدم عامی است. اصلا اینطور نیست. سینما محصول سینماگر است. سینماگر محصول سینما نیست. به شدت اعتقاد دارم که هیچ انسانی بیخودی به دنیا نیامده است و هیچکسی نیست که استعدادی نداشته باشد. اگر یک نفر میگوید که من کلا آدم بیاستعدادی هستم، حتما خودش، خودش را هنوز نشناخته و آدمهای اطرافش هم تلاش نکردند او را بشناسند. نمونه بارز آن جهان پیشرفته و تکنیکی و صنعتی است که با اصالت دادن به نیروی انسانی، همه تواناییاش را در راستای آن استفاده میکند و به آن «جهان سرمایهداری» میگویند. روی هنرمند سرمایهگذاری میکند و از آن بهره میبرد. در دنیای امروز که سرمایه و پول حرف اول را درهمه مناسبات میزند، باید متوجه باشیم که تربیت کردن نیروی انسانی درست میتواند برد دوطرفه باشد.
ظاهرا شما به اصطلاح دلی کار میکنید و دلی تصمیم میگیرید! یعنی کاری را انجام میدهید که کنار آن حالتان هم خوب باشد. با یک نگاه به فیلمهای کارنامه کاری شما و پیگیری کارهایتان کاملا مشخص است که در فیلمهایی که بازی میکنید، هم این شکل از تصمیمگیری را هم لحاظ میکنید. مثلا فیلم امام حسین(ثارالله) را بازی میکنید و هم فیلم محسن امیریوسفی. این شکل از کار ریسک نیست؟
فیلم امام حسین ثارالله هنوز سرمایه ساختش فراهم نشده و داریم برای آن تلاش میکنیم. وقتی یک محصول درباره انسانیت ساخته میشود، باید سعی کنیم نیمه پرقضیه را ببینیم. در مورد فیلمهایی که میخواهم بازی کنم، در وهله اول به این فکر میکنم که این اثر روی خودم چه تاثیری دارد. من همیشه اول بهعنوان تماشاگر فیلمنامه را میخوانم و اگر احساس کنم که وسط فیلم از سالن بیرون خواهم آمد، سر آن کار نمیروم. من هم یکی از مردم هستم. ٢٥سال پیش یکی از همان مردمی بودم که درخیابانها دیده میشوند، هیچکس هم مرا نمیشناخت، هنوز هم همانم با این تفاوت که مردم من را میشناسند. مثلا در سریال «تب سرد» نقش منفی بازی میکنم. نقش مردی که ورشکست شد و به جای اینکه غرور و تکبرش را در برابر پدرزنش کنار بگذارد و کمک بخواهد، طرح یک نقشه احمقانه میریزد و در آخر به تباهی مطلق میرسد. از طرفی سریال «شهید بابایی» را همبازی میکنم، به خاطر اینکه میدانم چه تأثیری دارد. این سریال بزرگوار و بزرگنگر را نشان میدهد که نمیدانسته که در تاریخ ماندگار خواهد شد.
فرهیختگان/گزارش تحلیلی فرهیختگان از تعامل مریضاحوال هنرمندان و رسانهها در گفتوگو با احمدطالبینژاد
شرایط متهم اصلی است
چند صباحی از برخوردهای قهرآمیز خبرنگاران سینمایی چند رسانه در برابر لیلا حاتمی، بازیگر ستاره سینمای ایران میگذرد و این موضوع همچنان معضلی پرحرارت است. بازیگر فیلم «رگ خواب» کار آخر حمید نعمتالله سوم اسفند وقتی در مقابل خبرنگاران سینمایی قرار گرفت، بنا به دلایلی که هنوز خوب روشن نیست پاسخهای تندی را داده است. به نظر میآید هم خبرنگار و هم بازیگر در شرایطی پرتنش قرار داشتهاند و قضاوت در اینباره کار بسیار پرزحمتی است. مثلا درجایی خبرنگار میگوید: «اگر حوصله ندارید مزاحم نمیشوم» و لیلا حاتمی پاسخ میدهد: «حوصله دارم و من نمیفهم شما چه میگویید. شما چیزهای فرامتن را با متن قاطی میکنید.» مانی حقیقی به این مصاحبه واکنش نشان داد و در صفحه شخصی خود نوشت: «چه لذت عمیقی میبرم از پاسخهای شفاف لیلا حاتمی به سوالهای احمقانه یک خبرنگار دوزاری.» جواد طوسی، رئیس انجمن منتقدان نیز واکنش نشان داد و گفت: «این بحث و جدل میان لیلا حاتمی و خبرنگار جوانی که با او سر صحنه رگ خواب حمید نعمتالله گفتوگو کرده و حمایتهای بعدی از طرفین قضیه از سوی همکارانشان نشان میدهد ما حتی در حوزههای فرهنگی و رسانهای هم ولمعطلیم.» از دوران گذشته در سینمای ایران رابطه چندان خوبی بین رسانهها و هنرمندان مخصوصا سینما درجریان نبوده است. ستارههای سینمایی بودهاند، هستند و خواهند بود که یک رسانه را وسیله تبلیغی یا مرید خود میدانند. از سوی دیگر، رسانههایی هم هستند که از آب گلآلود ماهی میگیرند و برای پوشش خبر یک هنرمند از او هزارویک درخواست دارند. حتی در بعضی مواقع چون یک هنرمند آنها را در خیابان تحویل نگرفته است، شروع به انتشار نقدهای منفی فراوانی ضد او میکنند و علاوهبر هنر او وجه «انسانی» زندگی او را به چالش میکشند. در دنیای غرب عکاسان و خبرنگارانی هستند به نام «پاپاراتزی» که مانند یک کارآگاه در تعقیب افراد سرشناس در مکانهای مختلف روانه میشوند و برای شخص مذکور بحرانهای فزایندهای را تولید میکنند و حتی دست به تهدید آن شخص معروف میزنند و از او «حقالسکوت» هم طلب میکنند. در همینباره با احمد طالبینژاد به گفتوگو نشستهایم. او نویسندهای قدیمی و صاحبقلم است که مدیرمسئول ماهنامه «هفت» نیز بوده است و اطلاعات تاریخی و علمی مختلفی در زمینه سینما و رسانهها دارد. نوشتههای او در مجله «فیلم» خوانندگان فراوانی دارد. این مشکل را با او درمیان گذاشتهایم.
قصد داریم این پدیده چند روز اخیر را بررسی کنیم. منظور مشکلی است که بین لیلا حاتمی بازیگر و چند خبرنگار سینمایی رخ داد و باعث جبههبندیهای عجیب بین هنرمندان و رسانهها شد. این اتفاق چندروزی است فضای رسانههای هنری را آشفته کرده است و هرازگاهی از گوشه و کنار مختلف صدای اعتراض و حمایت میرسد. شما بهعنوان فردی با سابقه هنری و رسانهای این پدیده عجیب فرهنگی را چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که من بهطور کامل درجریان این اتفاق نیستم. اما میتوانم بهطور کلی به شما پاسخ بدهم. به نظر من هر دو گروه روحیه نقدپذیری ندارند و فوری در مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند. ما بلد نیستیم با یکدیگر گفتوگو و نقدهای یکدیگر را گوش کنیم. هرکس که بخواهد چیزی بگوید فورا ذهنمان به هم میریزد و به دنبال واکنش منفی هستیم. به نظرم اگر رسانهها میخواهند مانی حقیقی و لیلا حاتمی را تحریم کنند، هیچ اشکالی ندارد، زیرا مشکلی ایجاد نمیشود. این دو هنرمند از طریق رسانهها و وسایل ارتباطی دیگر با مخاطبان خود در ارتباط خواهند بود. ما باید یاد بگیریم که روحیه تعامل داشته باشیم و تاکنون این اتفاق بین هیچ گروهی در این شرایط رخ نداده است. هر دو گروه متخاصم به جای متهمکردن یکدیگر باید شرایط را متهم کنند. باز هم باید اشاره کنم که من در جریان این رخداد قرار ندارم و اگر بخواهم از دور نظر بدهم به هر دو گروه حق میدهم. توجه کنید آن ۱۵۰۰ نفری که در دوران جشنواره در کاخ رسانهای برج میلاد برای مشاهده فیلمها حاضر میشدند، همه منتقد و متخصص سینما نیستند و در رسانههای خود مشغول کارهای مختلف دیگری هستند و مشکل از آنجا شروع میشود که خود را یک کارشناس سینمایی میپندارند و از آنجا راه به خطا میبرند. متاسفانه ادعای تخصص در سینما بهشدت بین اهالی رسانه شایع است. نکته بسیار مهم این است که روزنامهنگاران و اهالی رسانه باید از روشنفکران و باسوادان جامعه باشند که با کمال تاسف بسیار دیگر چنین نیست و بسیاری از این افراد رسانهای دانش کافی را در ورطه کاری خود ندارند. ما باید رشد فکری اهالی رسانه را
بالا ببریم.
در رابطه با هنرمندان چگونه میتوان این امر را زیر ذرهبین برد و آن را وارسی کرد؟
بعضی از هنرمندان بددهن هستند و از فضیلتهای کلامی به دورند. آنها به راحتی به هر شخصی توهین و به راحتی دیگران را تحقیر میکنند و رویه غلطی را در پیش گرفتهاند. تعدادی از آنها ذاتا اینچنین هستند و کاری هم نمیشود کرد. مثلا اگر یادتان باشد آقای ابراهیم گلستان همیشه اینگونه رفتار کرده است.
مانی حقیقی هم کمی شبیه اوست. اما او انسان صبوری است و باید دید چه عملی در برابر او انجام شده که چنین رفتار تندی داشته است. به نظرم او میتوانست سخنانش را با واژگان برگزیدهتر یا به روش دیگری بیان کند و اینچنین حاشیه شکل نمیگرفت. باز میگویم من درجریان امور نیستم و فقط میتوانم بهطور کلی پاسخ بدهم. به نظرم هر دو گروه
حق دارند.
این پدیده قاعدتا از زمانهای گذشته در عرصه هنر ما وجود داشته است. این اتفاق را درگذشته چگونه میبینید؟ بعضی از هنرمندان، اهالی رسانه را به شکلی میبینند که باید همیشه هوای آنها را داشته باشند و درباره آنها مثبت بنویسند. مثلا هنرمندانی هستند که اگر نقدشان کنید، به دفتر روزنامه زنگ میزنند و کلی شکایت میکنند که چرا ما را زیر ذرهبین نقد بردهاید؟! نظرتان چیست؟
از اوایل پیدایش سینما این پدیده فرهنگی وجود داشته است. بسیاری از هنرمندان چه در گذشته و چه در روزگار فعلی توقع یک کارگزار یا یک کیفکش را از خبرنگاران دارند. آنها تصور میکنند کسی که درباره سینما دست به قلم است باید نکات مثبت و اتفاقات خوب را درمورد کار هنری آنها پوشش بدهد. هیچگاه روابط خوبی بین اهالی هنر و رسانهها درجریان نبوده است و درباره این اتفاق کاری
نمیتوان کرد.
توجه داشته باشید این امر در تمام دنیا رخ برمیکشد. فیلمساز بزرگی مانند اینگمار برگمان سوئدی هیچگاه با منتقدان سینما رابطه خوبی نداشت و اغلب اوقات با نام مستعار برای فیلمهای خود نقد مینوشت. برخی هنرمندان اعتقاد دارند یک خبرنگار باید مریدشان باشد و این پدیده همیشه بوده است.
قانون/گفتوگو با نویسنده نمایش: « B5-6»
آنلاین بر ای خود کشی
«امیر نوروزی»یکی از نویسندگان و کارگردانان جوان و خوش ذوق تئاتر دانشگاهی است. او با نوشتن نمایشنامه « B5-6» در جشنواره تئاتر دانشگاهی و جشنواره فجر شناخته شد و این روزها علاوه بر نویسندگی با بازی در همین نمایش در تالار مولوی حضور دارد. نمایش « B5-6»نشانگر فیلترینگ در شبکههای اجتماعی است و با استفاده از این عنوان و دستمایه قرار دادن مسئله شبکههای اجتماعی و فیلترینگ، روی صحنه می رود.
به ثمر رسيدن يك ايده دانشگاهي
نویسنده نمایشنامه B5-6 درباره شکل گرفتن این اثر گفت:قرار بود در دانشکده برای استادم خانم نرگس یزدی متنی بنویسم که نمره بدهند،نمایشنامه خوبی از آب در آمد و با همراهی فرزام رنجبر متن را برای جشنواره تئاتر دانشگاهی فرستادیم. همزمان با تمرین بخش زیادی از متن را تغییر دادیم و مجتبی پیرزاده، وحید منتظری و ایمان عزیزی صدیق به عنوان کاراکترهای نمایش انتخاب شدند.
امیر نوروزی در ادامه تصریح کرد: خوشبختانه در جشنواره کار با اقبال عمومی مواجه شد و در 4بخش کاندیدای دریافت جایزه شدیم. بعد از جشنواره تئاتر دانشگاهی هم در بخش نسل نو سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر پذیرفته شد و بعد هم از بین کارهایی که برای اجرا در تالار مولوی درخواست داده بودند انتخاب شدیم.
مونولوگي در مواجهه با مرگ
نوروزی که برای نوشتن این اثر کاندیدای دریافت جایزه از هجدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی بود؛ معتقداست که این نمایشنامه برای او یک تجربه است و می گوید: من سعی کردم یک داستان جذاب را با ریتمی بالا و موقعیتی درست در نمایشنامه اجرا کنم. شاید هم وقتی می نوشتم به هیچ کدام از این واژه ها فکر نمی کردم. ایده این نمایش، از سه سال پیش وقتی که قرار بود در جشنواره مونولوگ شرکت کنم به ذهنم رسید.
وی در ادامه افزود:آن اجرا یک مونولوگ بیست دقیقه ای از خودکشی یک مرد بود که قصد داشت این عمل را به صورت آنلاین جلوی چشم همه مردم دنیا انجام دهد. کاراکتری که برای رسیدن به شهرت این کار رامی کرد. به نظرم رسید هنوز می شود کاراکتر را تغییر داد و در موقعیتی بهتر همراه با شخصیت های دیگر، نمایشی نوشت که این داستان را دستمایه خودش قرار بدهد و کماکان جذاب باشد.
كمدي بودن هدف اصلي « B5-6»
نوروزی با بیان اینکه سعی کرده از همه تجربههایش برای خلق موقعیت های کمیک استفاده کند، متذکر شد: انتخابم این بود که نباید این داستان جدی را، جدی گرفت. ترجیح میدادم مخاطب به نمایش B5-6 بخندد. به همین جهت از گفتن جملات پیچیده در نمایش پرهیز و برای توضیح مسائل سخت از ساده ترین ابزار استفاده کردم. به نظرم درام باید به ساده ترین شکل داستان خودش را تعریف کند. همه اعضای گروه سعی در رسیدن به این شکل از نمایش داشتند. حالا چقدر موفق بودیم نمی دانم؛ ولی اتفاقی که دلمان می خواست برای مخاطب این نمایش بیفتد، افتاد.نویسنده نمایش« B5-6» در همین زمینه گفت:داستان از جایی شروع میشود که مردی به نام مسرور قراراست به صورت آنلاین خودکشی کند. مسرور طرفدار های زیادی پیدا کرده و به همین دلیل مشهور شده. شهرت میتواند او را به ثروت برساند. یک شرکت تبلیغاتی قراراست به کمک اسپانسرها از مسرور حمایت و فیلم خودکشی مسرور را تولید کند. این شرکت از طریق مسرور به پول زیادی میرسد و به همین دلیل سعی دارد تا خودکشی مسرور را عقب بیندازد!
تضاد،درونمايهمتناصلي
نوروزی در پایان خاطر نشان کرد: چیزی که در این نمایشنامه مهم است اتفاقات ریز و درشتی است که با مسئله اصلی یا همان خودکشی مسرور بی ربط است. یعنی کاراکترها، کارهایی را انجام می دهند که در آن موقعیت حساس نباید انجام داد. این تضاد ترسناک می تواند احمقانه و خنده دار باشد و موقعیتی را به وجود بیاورد که مخاطب به آن بخندد و لحظه ای بعد احتمالاً به آن فکر کند. دیدن نمایش « B5-6» علاوه بر حرف های زیادی که برای گفتن دارد می تواند برای هر نوع مخاطبی لذت بخش باشد.لازم به ذکراست که نمایش « B5-6»نوشته امیر نوروزی به کارگردانی فرزام رنجبر هرشب ساعت20در تالار مولوی روی صحنه می رود.
قدس/سعید حدادیان: برخی دوست دارند قیصر امین پور را مقابل انقلاب نشان دهند
سعید حدادیان با بیان اینکه اگر بخواهیم قیصر را در مقابل انقلاب قرار دهیم ظلم به اوست، گفت: در واقع برخی میخواهند سرمایه ما را (قیصر)به نام دیگران کنند.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از مهر، نشست «درآمدی بر شعر و شخصیت قیصر امینپور» در روز دوم از پنجمین دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی(آفتاب گردانها) با حضور سعید حدادیان برگزار شد.
حدادیان در این نشست با بیان اینکه قرآن و عترت که قابل انفکاک از یکدیگر نیستند، بزرگترین دست مایههای شعر قیصر امین پور به شمار میآیند، اظهار کرد: شعر قیصر رو به تعالی بود و علاوه بر آن قیصر هیچ گاه آثارش را بدون نظرخواهی از دوستان صمیمیاش منتشر نمیکرد. او مکررا به نقد و بررسی آثار خود میپرداخت.
این کارشناس ارشد در رشته الهیات با اشاره به بیماری ۷-۸ ساله قیصر، گفت: او در عین دیالیز هیچ گاه قلم را کنار نگذاشت. او همچنین زبانی را فراهم کرده بود که برای همه قابل درک و لمس بود؛ قیصر از زبانی سهل و معاصر برای آثارش بهره میبرد. او همچنین واژگان جدیدی را به عرصه شعر وارد کرده بود.
وی با بیان اینکه قیصر در زمینه شعر نیمایی نیز فعالیت هایی بسیاری انجام داده، توضیح داد: در کتاب ها از فروغ، سهراب، اخوان و نیما به عنوان نیماییکاران یاد شده است. من معتقدم که علاوه بر شاملو که باید بدون سمت و سویی که داشت نام او نیز در این لیست قرارمی گرفت، باید نیمایی سرایانی چون قیصر نیز دیده میشدند.
حدادیان ادامه داد: باید شعر نیمایی را احیا کرد، نیمایی که حال ما را جا میآورد و حرف ما را میزند؛ امثال آنچه قیصر سروده است.
وی با بیان اینکه برخی قیصر را مقابل انقلاب میبینند، اظهار کرد: در آثار قیصر دلیلی برای اثبات این مدعا وجود ندارد. اینکه بخواهیم قیصر را در مقابل انقلاب قرار دهیم ظلم به ایشان است. قیصر گفته بود که «من رفیق نیمه راه نیستم»، حالا هر کس هرچه می خواهد بگوید. در واقع برخی میخواهند سرمایه ما را (قیصر) به نام دیگران کنند. برخی ها بیخود میخواهند خودیها را غیرخودی کنند و خوششان میآید که سرمایه ما را در جیب دیگران بریزند.
پنجمین دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی از سهشنبه ۱۱ تا جمعه ۱۴ اسفندماه از سوی موسسه فرهنگی هنری انتشارات شهرستان ادب و در مجموعه فرهنگی، تفریحی، آموزشی کردان کرج برگزار میشود.
قدس/داوود میرباقری: سینما منبر موعظه نیست
داوود میرباقری کارگردان سریال «مختارنامه» در گارگاه فیلمنامه نویسی جشنواره ملی حسنات گفت: لازمه ساختن یک اثر هنری داشتن نگاهی ویژه است. نشان دادن منظری جدید برای بیننده کار را دیدنی می کند و تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت
به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، داوود میرباقری کارگردان سینما و تلویزیون در کارگاه فیلم نامه نویسی که در کتابخانه مرکزی اصفهان پنجمین جشنواره ملی فیلم کوتاه حسنات اصفهان، برگزار شد با اشاره به اینکه مشکل سینمای کشور وجود نداشتن درک سینمایی است، اظهار کرد: بخش آموزش در سینما مبتنی و متکی بر مسایل فکری است و به جوهره روح و شناخت آدمی باز می گردد.
وی با بیان اینکه سینما منبر موعظه نیست، افزود: افراد به سینما می روند تا به دنیای جدیدی پا بگذارند که در دنیای واقعی آن را تجربه نکرده اند. باید درک و تصور درستی از سینما و فیلمنامه وجود داشته باشد. سینما بیشتر متکی بر رفتار و احساس است.
کارگردان سریال «مختارنامه» اضافه کرد: تجربه شخصی من می گوید برای خلق یک سناریوی خوب شناخت انسان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اگر قرار باشد راجع به یک حوزه مفهومی صحبت کنیم، ابتدا باید یک شخصیت پیدا کرد که از تمام ابعاد آن شناخت داشته باشیم. در این صورت است که به خودی خود قصه تعریف خواهد شد.
میرباقری ادامه داد: من هیچوقت به یاد نمی آورم که نوشته ای را از سر تکلیف نوشته باشم و آن اثر به طور مناسب از آب درآمده باشد. اگر کاری به من سفارش داده شود، هیچوقت آن کار خوب از آب در نمی آید، چراکه رابطه ای میان من و نوشته ایجاد نمی شود.
شناخت دقیق شخصیت محوری داستان سناریوی خوب را خلق می کند
وی خاطرنشان کرد: در صورتی که نوشتن برایمان حیاتی باشد و با عشق اثری تولید شود حتما خوب خواهد بود. به لحاظ فنی توصیه ام این است که فیلمسازان از خود سوال کنند که چه میزان شخصیت محوری داستان را می شناسند. شناخت دقیق و همه جانبه شخصیت محوری داستان می تواند باعث خلق یک سناریوی خوب شود.
وی با بیان اینکه سناریوی سلمان فارسی را با امرالله احمدجو شروع کرده و در حال نوشتن آن هستیم، اظهار کرد: من حدود 20 سال با سلمان فارسی زندگی کرده ام و پژوهش ها و مطالعات و تحقیقات بسیاری حول شخصیت سلمان انجام داده و سعی کردم 20 سال با او همسفر شوم تا او را بفهمم. مساله ای که 20 سال پیش درگیر آن بوده ام حالا می بینم جوانان بسیاری در حال حاضر درگیر آن شده اند و این شد که تصمیم گرفتم سینمای سلمان را بنویسم.
این کارگردان سینما اضافه کرد: لازمه ساختن یک اثر هنری داشتن نگاهی ویژه است. حرف ها گفته شده و نباید به دنبال حرف تازه گشت. نشان دادن منظری جدید برای بیننده کار را دیدنی می کند و تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. اثری که با مناسبات، شرایط و درگیری های انسان امروز ساخته شود،اثرگذار و ماندگار خواهد بود.
میرباقری با بیان اینکه باید به دنبال ترکیبات تازه در اثر باشیم، اظهار کرد: در برخی کارهای من به ویژه در نمایشنامه ها مثل ها و ترکیباتی با واژه های جدید ساخته شده و عمق پیدا کرده است.
وی با بیان اینکه کتاب و کلاس را رد نمی کنم، گفت: با این حال به صرف اتکای به کتاب و کلاس نمی توان شاهکار تولید کرد. اگر موضوعی،شخصیتی و یا فضایی شما را درگیر نمی کند و شناخت کافی از آن ندارید وقت خود را برای آن تلف نکنید. کارهای اولیه خود را در فضا و جغرافیایی بسازید که بر آن اشراف و احاطه دارید، زمانیکه شما از ابزار مورد استفاده خود آگاهی دارید قطعا اثری که تولید می شود، ماندنی و تاثیرگذار خواهد بود.
فیلمنامه ادبیات نیست
کارگردان سریال «امام علی (ع)» با بیان اینکه فیلمنامه ادبیات نیست، افزود: وقتتان را صرف نوشتن مطلبی نکنید که ادبی به نظر برسد. فیلمنامه قرار است کنش و واکنش شخصیت ها را نشان دهد، وقتتان را صرف میزانسن و حرکت دوربین نکنید.
میرباقری ادامه داد: پرداختن به مقوله تاریخ یک مقوله ذهنی است. یک اثر تاریخی اثری کاملا تخیلی است و به نوع نگاه، نگرش و باورهای مولف باز می گردد.
وی پیرامون موضوع زبان در سینما اظهار کرد: زبان در سینما خاص است. زبان سینما، زبان ادبیات و تاریخ نیست زبانی است که با یک بار گفتن تاثیر خود را بگذارد و متناسب با فضای داستان باشد.
مردم سالاری/ دبير جشن تصوير سال: تلويزيون با نشان ندادن واقعيتها بدهکار ملت ايران است
دبير جشن تصوير سال و جشنواره فيلم تصوير گفت: سيماي جمهوري اسلامي ايران بابت نشان ندادن خيلي از واقعيتهاي زندگي واقعي مردم ايران و جايگزين کردن آن با چيزهايي که اصولا و احتمالا به دل خيليها نمينشيند، خيلي بدهکار ملت ايران است.
به گزارش ايسنا، نمايش فيلم «زني که نام ندارد» ساخته فرزاد خوشدست در جشنواره فيلم تصوير در حالي به نمايش درآمد که جمعيت زيادي در تالار شهناز خانه هنرمندان ايران از پيشگامان سينماي مستند گرفته تا مديران فرهنگي و شبکه مستند سيما حضور داشتند.
سيفاله صمديان، دبير جشنواره فيلم تصوير با اشاره به جمعيت زيادي که شامگاه 13 اسفند ماه براي تماشاي اين فيلم به خانه هنرمندان ايران آمده بودند، گفت: حضور بيش از انتظار اين همه تماشاگر سه دليل ميتواند داشته باشد، يا سينماي مستند اين همه قدرت پيدا کرده يا جشنواره تصوير سال آنقدر مهم شده يا فرزاد خوشدست و همسرش دري رضايي کار بلدند که اين همه تماشاچي قبولشان دارند!
دبير جشن تصوير سال و جشنواره فيلم تصوير عنوان کرد: بارها گفتهام سيماي جمهوري اسلامي ايران بابت نشان ندادن خيلي از واقعيتهاي زندگي واقعي مردم ايران و جايگزين کردن آن با چيزهايي که اصولا و احتمالا به دل خيليها نمينشيند، خيلي بدهکار ملت ايران است، به همين دليل متاسفانه قبله تصويري خيلي از مردم ايران کانالهاي تلويزيوني آنسوي مرزها شده است و کانون خانوادهها و خيلي از مسايل بنيادي ما متاسفانه از طريق سريالهاي بسيار سخيف ترکيه و... دستخوش بيهويتي فرهنگي و اجتماعي شدهاند. صمديان گفت: حيف است که ما اينقدر چشمهايمان را به روي واقعيت ببنديم و در اين وضعيت گير کنيم و نتوانيم مردم را مشتاقانه پاي تلويزيون بنشانيم. با اين حال با آمدن مديريت و گروه اجرايي جديد شبکه مستند اين اميدواري پيش آمده که اين عظمت و خلاقيتي که در فيلمهاي مستند هست را بشود به گونهاي به بينندگان منتقل کنند و مردم را خيلي واقعيتر و از ته دل بنشانند پاي شبکههاي تلويزيون ايراني. او اضافه کرد: خودتان بهتر ميدانيد بيشتر از 20 درصد برنامههاي تلويزيوني دنيا نميتواند خبر و فيلمهاي سينمايي باشد، بقيهاش يا مستند است و يا برنامههاي توليدي ديگر که ما در ايران از آن غافليم. بعدها هم که پشيمان شويم ديگر راه برگشت نخواهيم داشت. اميدوارم حمايت از ساخت فيلمهاي مستندي مثل «زني که نام ندارد» که اين دو جوان به سختي انجام دادهاند و من از روز اول در جريان کارشان بودم، ادامه دار باشد. فرزاد خوشدست کارگردان فيلم «زني که نام ندارد» هم با اشاره به اينکه اين مجموعه که براي تلويزيون و با مجوز سيما ساخته شده، اما بخشي از تصاوير در تلويزيون قابل نمايش نيست، عنوان کرد، شکل و نوع جنايتي که افراد حاضر در اين فيلم انجام دادهاند، آنقدر خوفناک است که محدوده سني 14 سال را براي نمايش آن درنظر گرفتهايم. هر اپيزود، داستان جداگانهاي دارد که هر کدام با رنگي از هم تفکيک ميشود.
فرزاد موتمن، مرتضي رزاق کريمي، بابک کريمي، مرتضي کاخي،هادي منبتي، سعيده آبشناسان، محمد جامجو، بهزاد دوراني، عليرضا ميرعلينقي، سيامک زمردي مطلق و... از جمله حاضران در اين برنامه نمايش فيلم بودند.
«زني که نام ندارد» با همکاري قوه قضائيه و به سفارش شبکه مستند سيما ساخته شده و درباره زناني است که به دليل جرمهاي گوناگون زنداني شدهاند. محل تصويربرداري اين مستند در زنداني در شهرري بوده و اسيدپاشي، قتل، مشکلات مالي و کودک آزاري از جمله جرايمي است که اين زندانيان مرتکب شدهاند.
مردم سالاری/دولت به شکاف ميان گروه و تماشاگر
توجه ندارد
جاي خالي برنامهريزي براي تبليغات شهري در تصميمگيريهاي کلان مسئولان يکي از دلايل ريزش تماشاگران مخاطب به نظر ميرسد.
به گزارش ايلنا، علي شمس با بيان اينکه «دليل ريزش تماشاگران طي ماههاي اخير يک کلاف چند وجهيست»، گفت: نخستين نکته اين است که مخاطب بايد متوجه شود نمايش من روي صحنه است يا خير؟ اين اتفاق چگونه رخ ميدهد؟ مشکل اساسي اين است که اصولا ارتباطي بين گروههاي نمايشي و مخاطبان شکل نميگيرد. بنابراين مسئله ابتدايي اين است که من کارگردان مخاطب به معناي عام – نه آن عده که به ديدن سلبريتيها علاقهمند هستند – را چگونه جذب کنم؟
او افزود: برقراري اين ارتباط به تنهايي کار من نيست چون اصولا مشغول کار ديگري هستم و چنين توانايي ندارم. گرچه ميدانم جذب مخاطب هم به اندازه توليد اهميت دارد. کارگردان نمايش «داستانهاي ميان رودان» در پاسخ به اين پرسش که چه کمکي از نهادهاي تصميمگيرنده برميآيد؟ اظهار کرد: اساسا دولت بسيار بيتوجه و بيميل به اين ماجرا پيش ميرود و شما هيچگونه برنامهريزي در اين زمينه شاهد نيستيد. تمام توجهات به سوي گيشه و فروش معطوف شده در حاليکه معتقدم تئاتر هم مانند آموزش و پرورش ذات درآمدزا ندارد. او افزود: طرح بحث خصوصيسازي، کاهش حمايتها و تکيه بر فروش گيشه در چنين مقطعي به اين شباهت دارد که شما اسلحه را در دست يک فرد دچار افسردگي روحي بگذاريد؛ نتيجه اين ميشود که او قطعا خودکشي ميکند. ابتدا بايد برندسازي صورت بگيرد که يک مسئله عمومي نيست و تعداد کمي چنين کيفيتي بدست ميآورند. امروز «علي رفيعي» يک برند است اما چند دهه سابقه پشت اين ماجرا قرار دارد. جوانان فاقد امکانات ارائه خود چگونه بايد چنين برندي بوجود بياورند؟ نويسنده نمايشنامه «امينه» خاطرنشان کرد: وقتي ميگوييم تئاتر بايد مانند نگاه به آموزش و پرورش باشد اهميت ماجرا روشن است و دولت اگر قصد درآمدزايي از هنر دارد براي رسيدن به اين هدف بهتر است بيشتر به عرصه تجسمي موسيقي توجه کند. مثلا «بنکسي» تربيت کند و از فروش آثارش ماليات بگيرد. شمس تصريح کرد: تئاتر به ميزان شرافت و تاثيرگذارياش در جامعه آسيبپذير است. دولت هم ميتواند از سياستگذاري کلان تا کوچک بر اين روند اثرگذار باشد. به عنوان نمونه ما يک ميليون و پانصد هزار تومان از بودجه نداشته گروه را صرف چاپ بنر کردهايم و يک ماه قبل به سازمان زيباسازي سپردهايم؛ اما در تمام مدت بعد از آن حتي پاسخ ما را نميدهد که سرنوشت نصب اينها چه شد و اصلا به اين فکر نميکنند که يک گروه تئاتر با اقتصاد ضعيف خود اين هزينه را انجام داده و بايد پاسخگو باشند. اداره کل هنرهاي نمايشي هم هيچوقت براي پاسخگو کردن چنين ارگانهايي گام برنميدارد. اين هنرمند با تاکيد براينکه «اينها قاتلين تئاتر هستند» گفت: در چنين شرايطي مخاطب چگونه بايد به درستي در جريان اجراي يک نمايش قرار بگيرد؟ با پخش 40 دقيقه برنامه در ساعات پرت يک شبکه کم مخاطب؟ همه اين سازمانها وقتي پاي آثار سينمايي به ميان ميآيد سرودست ميشکنند. اينها حتي يک درصد از بيلبوردهاي شهري که به تبليغات سخيف اختصاص يافته را براي تبليغ نمايش نميدهند؛ ولي سينما به عنوان بازوي درشت تمام هنرها محل تبليغ شهري پيدا ميکند. عضو گروه تئاتر «دن کيشوت» در پاسخ به اين پرسش که خانواده تئاتر مخاطب را چنين تربيت کرده که حتما بايد تبليغ برپايه حضور چهرهها صورت بگيرد؛ بيان کرد: وظيفه دولت است که ارتباط بين مخاطب و هنرمند را برقرار کند اما اصولا ارادهاي براي ترميم اين شکاف ندارد. در فقدان ابزارهاي کلان تبليغي شما ناچار هستيد دست به هر کاري بزنيد تا به مردم اطلاع دهيد اجراي نمايشي در گوشهاي از شهر جريان دارد. اين جاي خالي حضور دولت است که چنين اجازهاي ميدهد. به قول معروف: چو بيشه تهي ماند از نرّه شير / شغالان درآيند آنجا دلير!
وطن امروز/گفتوگوی «وطنامروز» با سعید راد، بازیگر مطرح سینمای ایران
باید زحمت کشید تا به درجه حاتمیکیا رسید
مرتضی اسماعیلدوست: نیازی به مقدمهچینی ندارد و نامش با سینمای ایران گره خورده است؛ سینما و کاراکتری که پیش از انقلاب راهی بیراهه را میرفت و در ابتدای انقلاب نام و نگاهش تغییری اساسی یافت. سعید راد پس از بازی در فیلمهای ماندگار ابتدای انقلاب مانند «عقابها» و فاصلهای چندساله، بازگشتی همراه با تامل با آثاری چون «دوئل»، «چ» و سریال «در چشم باد» در این سالها داشت و حالا بازیگر شناختهشده سینمای ایران به دنبال پرسوناژهایی خاص و متفاوت است. گفتوگویم با سعید راد که این روزها فیلم جادهای «پایان خدمت» را در اکران دارد، درباره جشنواره فیلم فجر و «بادیگارد» شکل یافت؛ ساخته فیلمساز مطرح سینمای ایران، ابراهیم حاتمیکیا.
چند فیلم از آثار جشنواره اخیر فجر را دیدهاید؟
من چون برای بازی در فیلمی باید به شهرستان میرفتم تنها چند فیلم از آثار جشنواره مانند «ابد و یک روز» و «امکان مینا» از آقای تبریزی و «بادیگارد» از آقای حاتمیکیا را دیدم.
شما پیش از این با ابراهیم حاتمیکیا در فیلم «چ» همکاری داشتید. جدا از شناخت موجود، فیلم «بادیگارد» را از لحاظ سینمایی چگونه دیدید؟
همان طور که انتظار داشتم فیلمی حرفهای و به تمام معنا سینمایی بود و خیلی از تماشای «بادیگارد» لذت بردم. از طرفی بازیهای فوقالعاده خوبی داشت و از همه لحاظ عالی بود و البته جز این از آقای حاتمیکیا و عوامل فنی این فیلم که جزو اساتید رشته خود هستند، انتظار دیگری نمیرفت. مثلا آقای محمود کلاری همه مدارج را طی کرده است و مافوق تخصص است و شاگردانش دارند بهترین فیلمها را تصویربرداری میکنند. فیلمبردارهایی مانند کلاری و جعفریان جزو سینمای بدنه هستند و حتی میتوانند در فیلمهای بزرگ خارجی کار کنند.
کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا نسبت به فیلمهای گذشته بویژه «چ» را چگونه دیدید؟
ببینید! افرادی مانند حاتمیکیا، درویش، تبریزی و مجیدی فیلمسازان با کلاسی هستند و در درجه بالایی از تواناییهای فنی قرار دارند و جزو سینمای بدنه ما هستند و چون من در این نوع سینما کار میکنم، میدانم اینها چه نعمتهایی در سینمای ایران هستند و فیلمسازان جدید با وجود استعدادهایی که دارند باید سالها زحمت بکشند تا به سطح حاتمیکیا برسند و اینها فیلمسازانی نیستند که توسط سینمای ایران نادیده گرفته شوند.
منظورتان از سینماگران بدنه افرادی کارکشته و حرفهای است؟
ببینید! سینمای بدنه کاملا حرفهای و در حیطه فعالیتهای تخصصی است و همه دنیا اینگونه فیلمسازان را دارند. مثلا امثال کوروساوا و ساتیا جیت رای و جان فورد چند فیلم درست میکنند و بعدها خیلیها از آنها تاثیر میگیرند و فیلم میسازند. در حالی که در سینمای مولف بیشتر جریانسازی انجام میشود که در کشورمان آقای فرهادی اینگونه است که هنوز خیلیها دارند از اندیشه و نوع فیلمسازیاش تغذیه میکنند. سینمای حرفهای و تخصصی در همه جای جهان از آن افرادی است که سینما را بخوبی میشناسند و نسبت به رنگ، نور، قابها، دکوپاژ و زیباییشناسی سینما احاطه درستی دارند. اینها ذاتا فیلمساز هستند و در تجربه به مدارج بالایی رسیدهاند. به نظرم دوستانی را که فیلمنامهای در اختیار دارند و براساس آن میخواهند به نوعی فیلم اول خود را بسازند حتی با وجود جایزهها نمیتوان فیلمسازی حرفهای به معنای کامل آن دانست.
منظورتان فیلم «ابد و یک روز» و کارگردان جوان آن است که سیمرغهای جشنواره را درو کرد؟!
من در سالهای اخیر 17 کار با فیلمسازان جوان انجام دادم و باید بگویم این کارگردانها استعداد دارند و خوب است همه نوع فیلم و کارگردانی در سینما وجود داشته باشد اما نیاز به فرصت دارند تا خود را پیدا کنند و اینگونه نیست که با یک فیلم بتوان کار به خصوصی کرد، چرا که کارگردانی مساله پیچیدهای است. «ابد و یک روز» هم فیلم خوبی با کارگردانی برجستهای بود و کار آن جوان کارگردان هم خوب بود و تکنیک درستی داشت و بازیها هم مناسب بود اما با آن سینمای بدنهای که من دنبالش هستم فاصله داشت. من از شما میپرسم کار هر کسی است که فیلمی مانند «دوئل» را بسازد؟
برخی فیلمها نیاز به پروداکشن حرفهای و کارگردانی حرفهای دارند و اجرای سکانسهای اکشن کار هر کسی نیست.
تمام شد دیگر! هر کسی هم نمیتواند فیلمی مانند «محمد رسولالله(ص)» را بسازد. سینما که فقط یک آپارتمان و چند شخصیت و موضوعی کوچک نیست و نیاز به فضاسازی و تفکری بالا دارد. باید فیلمسازان جوان آنقدر رشد کنند تا به پای افراد شناختهشده برسند. الان بازیگران خیلی خوبی وارد سینما شدند اما اگر نگاه کنید خیلی مانده تا به معیارهای امثال شادروان شکیبایی و پرویز پرستویی برسند. اینها غولهای تجربه هستند و جوانها خیلی باید تلاش کنند تا به آنها نزدیک شوند.
البته برخیها با طعنه میگویند فیلمسازانی مانند حاتمیکیا و مجیدی با بودجه و شرایط ویژهای که دارند میتوانند در آثارشان عرض اندام کنند!
اصلا چنین چیزی نیست. شما بودجه کل سینمای کشور را به همان فیلمسازان بدهید و ببینید میتوانند کار درستی انجام دهند. سینما جدا از بودجه نیاز به دانش و تجربه و فن دارد. این فیلمسازان ارزنده مانند مجیدی و حاتمیکیا در آثارشان نگاه دارند. شما فیلم «آواز گنجشکها» را در ذهنتان مرور کنید؛ ببینید آقای مجیدی چه فیلم فلسفیای ساخته که پر از تخصص سینمایی است و نیاز به تامل دارد. من نمیدانم چرا این فیلم را برای اسکار نفرستادند؟! فیلمی مانند «محمد رسولالله(ص)» در سینمای ما لازم است ساخته شود و دنیا دارد میسازد و ما چرا نسازیم. ما جدا از بودجه و امکانات، شعورش را هم داریم و چه ایرادی دارد ساخت فیلمهای اینچنینی؟ متاسفانه سینمای ما هنوز دنبال موضوعات کوچک اجتماعی است و از مسائل مهم غافل است. باید کار درست کرد و از طرفی حرمتها را حفظ کرد. من مخالف حاشیهها و جواب دادن برخی به گفتههای افرادی دیگر هستم. این درست نیست و سینما نیاز به زیبایی و تفکر دارد. سینما پر از جلوههای زیبایی است و نباید دنبال حرفهای بیهوده و شایعهها و مسائل گمراه کننده بود. البته من خودم چند سال پیش نقدها و رفتارهای تندی هم انجام دادم اما حالا که نگاه میکنم، میبینم گفتن هر نوع نکتهای درست نیست.
پس دلیل اینکه برخیها با برچسب فیلمسازان رانتی و دولتی به آثار نگاه میکنند، برآمده از نوعی حاشیهپردازی یا کینهجویی نسبت به فیلمسازان کارکشته است؟
ببینید! یک چیزی را خدمتتان عرض کنم، به هر حال همه فیلمهایی که به دور از بودجه دولت و براساس پول شخصی ساخته میشوند هم به نوعی دولتی هستند، چرا که جدا از مسائل بودجه، باید فیلمها برای تایید به مصوبه و نظارت دولت دربیایند. بالاخره فیلمنامه باید مورد تایید شورایی دولتی قرار بگیرد و از طریق قانون دولتی پروانه ساخت دریافت کند. مگر فیلمی داریم که براساس مجوز قانونی کشور نباشد؟ و البته خیلی هم خوب است که نظارتی وجود دارد و اگر این هم وجود نداشت معلوم نبود چه اتفاقی پیش میآمد!
معمولا بازیگرانی که با آقای حاتمیکیا کار میکنند جزو کاندیداها یا برندگان سیمرغ جشنواره میشوند. شیوه کار ایشان که موجب بازی متمایز بازیگران میشود، چگونه است؟
امثال آقای حاتمیکیا کارشان را به خوبی بلدند و شیوه انتخاب بازیگران را میدانند که چه افرادی را برای چه نقشهایی انتخاب کنند و وقتی اینگونه باشد به طور حتم باید بازیها و آثار ساختهشده درخشان از کار دربیاید. حاتمیکیا جنس بازیها را میداند و با کاراکترها به خوبی تمرین میکند تا نقشها را در اختیار خود بگیرند. اینگونه نیست که مانند برخیها بازیگردانی سرکار بیاورد و همه چیز را به او بسپارد. او خود به بازیها احاطه دارد. اینگونه فیلمسازان حرفهای هستند و میدانند چگونه بازیگرانی مناسب برای نقش را پیدا کنند و با چه روشی با بازیگر برخورد کنند.
و شما نقشی متناسب با چهره، صدا و استیل بازی را در نقش تیمسار فلاحی فیلم «چ» با همین شرایط به دست آوردید.
خب! همین براساس تخصص بالای ایشان بوده که تشخیص دادند من به خوبی میتوانم آن نقش حساس را در فیلم «چ» در بیاورم و برای من هم این فیلم تجربه خیلی خوبی بود.
پس خودتان علاقهمند به بازی در فیلمهای حاتمیکیا هستید؟
چرا که نه! من حالا دارم در فیلم جدید آقای کمال تبریزی بازی میکنم و آدم دوست دارد تجربیاتی با اینگونه فیلمسازان شاخص داشته باشد.
حالا برخیها عنوان میکنند به دلیل مسائلی فراسینمایی، سیمرغ جشنواره فیلم فجر از آقای حاتمیکیا دور شد!
من به این حرفها چندان اعتقادی ندارم.
اما براساس گفتههای خودتان و بسیاری از اهالی فن، کارگردانی ایشان حداقل میتوانست جزو کاندیداهای اعلامی باشد!
بله! همین طور است و واقعا اعتقاد دارم کارگردانی ایشان در «بادیگارد» برجسته بوده است. اما تا آن جایی که من اخبار را دنبال میکنم و فیلمهایی که در جشنوارهها میبینم، بسیاری از موارد بستگی به سلیقهها دارد. به هر حال داورانی با سلایق مختلف وجود دارند و هر کسی میتواند نظری داشته باشد. من به دنبال مسائل دیگری که احتمال میدهند، نیستم و نمیخواهم به آنها بپردازم اما براساس شناختی که از آقای حاتمیکیا دارم و به دلیل اینکه با ایشان کار کردم، میدانم چنان منش والایی دارند که اصلا دنبال سیمرغ و این مسائل نیستند و برایشان نگاهی که دارند، مهم است. از طرفی پذیرش فیلمها را تماشاگران در اکران تعیین میکنند، حالا هر اتفاقی که میخواهد در جشنوارهها بیفتد و هر نوع مساله چپ و راستی که وجود داشته باشد!
انتخاب پرویز پرستویی را به عنوان بهترین بازیگر مرد در جشنواره فجر برای نقش حاج حیدر چگونه دیدید؟
ببینید! آقای پرستویی جزو بازیگران شاخص سینمای ایران است و مانند او و مرحوم خسرو شکیبایی کم پیدا میشود. ما به هیچ وجه نمیتوانیم از حضور پر بار ایشان طی سالهای طولانی به راحتی گذر کنیم و کاراکتری که در «بادیگارد» بازی کردند هم شاخص بود. ایشان زیاد روی سن جشنوارهها رفتهاند و جایزههای خود را گرفتهاند و بارها در نقشهایی سخت مانند همین حاج حیدر فیلم «بادیگارد» مورد تایید قرار گرفتند. البته چند سالی است در سینمای ایران با ساخت فیلمهای تجربی و ورود بازیگرانی جدید توجهات به سمت آنها رفته است و این بد نیست و البته باید دید چه از دل آنها در میآید! به نظرم 3 فیلمساز جوان که بتوانند وارد بدنه سینمای ما شوند در سال برای ما کافی است. این همه کار ساخته میشود اما شما یکیشان را که ماندگار شود، دیدهاید؟ یک فیلمی بود که خیلی تعریف میکردند و اخیرا رفتم در سینما دیدم، فیلم خوبی هم بود اما در اندازههای خودش قابل بررسی است و به اندازه نگاه من به سینمای حرفهای نبود. البته این را هم بگویم که من هم دارم سلیقهای نگاه میکنم.
و شما در این سالها همچنان با حوصله به دنبال نقشهایی ماندگار و اثرگذار در سینمای ایران هستید؟
اتفاقا به شما بگویم به تازگی نقش خیلی خوبی را در اختیار گرفتهام.
در همین فیلم جدید کمال تبریزی است؟ نام فیلم مشخص شده است؟
خیر! نقشم در فیلم آقای تبریزی را دوست دارم اما در فیلم دیگری از فیلمسازان مطرح کشور قرار است بازی کنم که خیلی منتظر آن نقش در کارنامهام بودم و قرار است از خردادماه سال آینده کلید بخورد و نامش هنوز مشخص نیست و امیدوارم تولیدش هر چه زودتر شروع شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com