گروه بین الملل: ساموئل هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز «برخورد تمدن ها» از نام های آشنا در نظریه پردازی حوزه روابط بین الملل است. هانتینگتون بواسطه طرح نظریه "برخورد تمدن ها" مباحث بسیاری را در میان اندیشمندان و سیاستمداران جهانی برانگیخت.
او در این نظریه به جهان غرب هشدار دادهاست که در قرن آینده رویارویی و برخورد جدی بین تمدن های گوناگون و از آن جمله برخورد تمدن های غرب با اتحاد تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی حتمی است. ساموئل هانتینگتون ، از آخرین مرحله تکامل درگیری های عصر جدید، تحت عنوان برخورد تمدن ها یاد می کند.نظرات هانتینگتون چه در زمان حیاتش و چه پس از آن همواره محل بحث و نقدهای جدی از سوی اندیشمندان جهانی بوده است اما با ظهور و گسترش پدیده داعش و حرکت های بنیادگرایانه مذهبی در مناطق مختلف جهان بار دیگر نام هانتینگتون و پیش بینی او در ارتباط با برخورد تمدن ها بر سر زبان ها افتاده است. در این نوشته د
کتر علیرضا شجاعی زند، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس به بررسی نظریه "ّبرخورد تمدن ها" پرداخته و انتقادات وارد بر آن را بیان می نماید.
متن این نوشته به شرح زیر است:پس از فروپاشى شوروى که به اعتبارى هم شکست کمونیسم بود و هم شکست تئورىهاى غربى، دوران جنگ سرد به پایان رسید و از پى آن شرایط کاملاً متفاوتى پدید آمد. تحلیل هایى که از وضعیت جدید ارائه مى شد، همگى از این نقطه آغاز مى گردید که فروپاشى شوروى به معنى پیروزى غرب است. از میان تحلیلهاى ارائه شده، دو نظریه توجه بیشترى را به خود معطوف کرد: یکى نظریه خوشبینانه فرانسیس فوکویاما بود که جهان آینده را نظامى تک قطبى و تحت سیطره لیبرال دموکراسى غرب مى دید و نظریه دوم به هانتینگتون تعلق داشت که معتقد بود دنیاى جدید به مرحله اى نایل آمده که در آن نه کشورها و سیاست پردازان، بلکه تمدنها و فرهنگ سازان نقش آفرینان اصلى خواهند بود. وى اذعان مى دارد که نظریه وى (برخورد تمدنها) گرچه در مورد بسیارى از مسائل و وقایع مهم جهان پاسخگو نیست، اما در مورد بسیارى از وقایع، نظیر جنگ هاى داخلى یوگسلاوى، ظهور بنیادگرایى مذهبى، نزاعهاى داخلى روسیه، تشدید درگیرىهاى تجارى آمریکا و ژاپن و... توانایى چشمگیرى از خود نشان داده است.
اساس نظریه هانتینگتون بر این است که با پایان یافتن جنگ سرد، دوران نزاع ایدئولوژیک نیز خاتمه مى یابد و عصر جدیدى آغاز مى شود که مناقشه اصلى میان تمدنهاست. او بر اساس چند شاخصه فرهنگى، هفت تمدن اصلى و یک تمدن حاشیه اى را مشخص مى سازد: تمدن غربى، تمدن کنفوسیوسى، ژاپنى، اسلامى، هندى، اسلاو - ارتدوکس، آمریکاى لاتین و تمدن حاشیه اى آفریقایى. وى معتقد است به تدریج از اهمیت مناسبات مبتنى بر کشور - ملتها کاسته خواهد شد و مناسبات جدید حول این تمدنها شکل خواهد گرفت و فرهنگ، مذهب و خودآگاهى تمدنى به عوامل تعیین کننده تبدیل خواهد شد و از این پس به جاى مرزهاى سیاسى سابق، خطوط گسل میان تمدنهاست که نقاط بحران خیز را پدید مى آورد. از این میان، به نظر هانتینگتون کانون هاى اصلى منازعات تمدنى، میان تمدن غرب از یک سو و دو تمدن کنفوسیوسى و اسلامى از سوى دیگر خواهد بود.
این نظریه در صدد است تا با ارائه تصویرى دهشتزا از مناسبات خصمانه میان تمدنها و معرفى رقبا و دشمنان آینده و ترسیم روندهاى احتمالى مقابله و خصومت، کارگزاران سیاسى غرب را به اتخاذ تدابیر لازم و پیشبینى هاى احتیاطى تشویق نموده، آنان را به تحکیم وحدت و انسجام درونى تمدن خود ترغیب نماید تا از مناقشات فرعى درون تمدنى که موجب تضعیف موضعشان در برابر تمدنهاى دیگر مى گردد بکاهند.
از نظر هانتینگتون، عوامل بى ثباتى در آینده که مى تواند زمینه هاى برخورد میان تمدنها را پدید آورد مى تواند یکى از این حوادث باشد:
1. وقوع درگیرى هاى قومى که از دو نوع بیرون نیست: محلى و درون تمدنى، یا میان تمدنى و بر روى خطوط گسل؛
2. حرکتها و جنبشهاى اسلامى که به «بنیادگرایى» شناخته شده و عموماً با دو انگیزه سیاسى (مبارزه با سلطه بیگانه) و دینى (بازگشت به اسلام) صورت مىگیرد؛
3. پیشى گرفتن قدرت اقتصادى آسیا از غرب در مناطقى چون کره، چین و سنگاپور که رشد اقتصادى این کشورها را گستاخ و مهاجم خواهد نمود.
از طرفى دو تمدن اسلامى و کنفوسیوسى با جدیت بیشترى در صدد دستیابى به قدرت هاى برتر نظامى اند.
نظریه برخورد تمدنها موافقان خاص خود را در میان آن دسته از دولتمردان آمریکایى که به علت داشتن مواضع به شدت جانبدارانه در سیاست خارجى آمریکا به عنوان «جناح باز شکارى» شناخته مى شوند، به زودى پیدا کرد. از چهره هاى بارز این مدافعان مىتوان از کیسینجر و برژینسکى نام برد. از نظر کیسینجر گرچه نقاط بحران بر روى گسلهاى تمدنى قرار ندارند، اما کلیّت نظریه هانتینگتون قابل قبول است. برژینسکى نیز در تأیید این نظریه معتقد است که اساساً درگیرىهاى ژئوپولیتیک تاریخ مدرن خاتمه یافته و مسائل بین المللى اساساً ابعاد فرهنگى - فلسفى یافته اند. نیکسون نیز با همین تلقى از تهدید اسلام نام مى برد.
با وجود این، انتقادهایى نیز متوجه این نظریه شده است؛ از جمله اینکه برخى این نظریه را به لحاظ نادیده گرفتن تشتت هاى درونى این تمدنها، طرحى خام ارزیابى مى کنند. از نظر این عده، اهمیت درگیرىهاى درون تمدنى، مثل رقابت میان اروپا و آمریکا، رقابت هاى قومى و ملى درون اروپا و مشکلات داخلى هر کدام، کمتر از مناعات میان تمدنى نیست. هم اینک در درون تمدن اسلامى در خاورمیانه اختلافاتى جدى وجود دارد. هنوز خطوط گسل اصلى در جهان، میان دولت هاى مستبد و دولتهاى مردمى، سیاست درهاى باز و انزواگرایى و میان اعتدال و افراط است.
برخى دیگر نیز در مقام انتقاد، بر این نکته تأکید مى ورزند که این نظریه، پدیده در حال ظهور نهادها و پیوندهاى اقتصادى فراملّى را که نقشى رو به افزایش در مناسبات بین المللى یافته اند نادیده مى گیرد. جغرافیاى اقتصادى جهان در حال جایگزینى جغرافیاى سیاسى است.
ایراد دیگر این است که در این نظریه، معیارهاى تقسیم بندى و متمایز کردن تمدنها از یکدیگر، واحد نیست. این تقسیم بندى در مواردى بر پایه گرایش دینى صورت گرفته است، مثل اسلام و کنفوسیوس، و در مواردى بر اساس نوع زبان و ریشه هاى نژادى؛ مثل تمدن آمریکاى لاتین.