گروه سبک زندگی، دانشجویان، کارکنان، مدیران و هیات امنای مدرسه علوم دینی «هارتفورد» در سفری تفریحی از ایران دیدار کردند.
به گزارش
بولتن نیوز،
نتیجه این سفر، سفرنامه مفصلی است که توسط این مسافران دوست داشتنی به
رشته تحریر درآمده که در روزهای گذشته بخش های
اول،
دوم،
سوم، چهارم، پنجم و
ششم و
هفتم قدیم گردید و هم اکنون بخش هشتم این سفرنامه که به روز هشتم سفر
اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به کشورمان اختصاص دارد، تقدیم می گردد و
در روزهای آتی نیز ادامه آن را تقدیم خواهیم نمود.
روز هشتم: یزدبه گفته راهنمای گروه یزد یکی از قدیمی ترین شهرهای فعال جهان است که در عین حال، به جامعه ای مدرن و پیشرفته امروزی خود مباهات می کند.
هتل ما درحاشیه شهر و در ناحیه ای بسیار پیشرفته واقع شده بود اما حدود 100 قدم انطرف تراز پنجره اتاق هایمان، برج های آرامش زرتشتیان قرار داشت که متعلق به هزاران سال پیش است. (توضیح این بناها، در بخش های بعدی آمده است)
تمام صبح را صرف گردش در شهر و دیدن آثار معماری کردیم. یزد به دلایل زیادی شهرت دارد که از همه مهم تر شیوۀ جالبی است که این شهر کویری از طریق کاربرد روش های مبتکرانۀ تهویه هوا و آبرسانی برای ادارۀ یک جامعه فعال وسرزنده بکار گرفته است.
ما در کوچه ها و خیابان های باریک شهر گردش کردیم که از دیوارهای بلندی ساخته شده و به طور اختصاصی به عنوان بادگیر از آنها استفاده می شود.
تفاوت درجه حرارت بین بخش های آفتابی و سایه بطرز قابل ملاحظه ای مشهود بود و باد خنکی که ازکنار این دیوارهای کاهگلی می وزید غیر قابل تصور بود.
همچنین ستون هایی که برای گرفتن باد طراحی شده، نوعی بادگیر با طراحی ویژه که این شهر کهن را متمایز می ساخت.
در ادامه، متوجه شدیم که در شهر یزد دو نوع باد وجود دارد و بسیاری از خانه ها به خصوص به شکلی طراحی شده تا «باد اصفهانی» را بگیرد و وارد خانه کند، بادی که بسیار خنک است و نسیمی خشک دارد که از سمت شمال می وزد.
البته این شانس را داشتیم که فضای داخلی بسیاری از منازل را ببینیم و از شیوه چشمگیری که این مردم با استفاده از آن توانسته اند این محیط خشک کویری را تاب بیاورند آگاه شویم.
ضخامت دیوارها و همچنین روکش کاهگلی خانه ها که کلیت بناهای بخش قدیمی و مدرن شهر را پوشانده همان راه حل معجزه آمیزی است که مردم این شهر برای مصون ماندن از گرمای کویر ابداع کرده اند.
حتی با چند مردی برخورد کردیم که سرگرم کاهگل کردن دیوارها بودند و انها به ما اجازه دادند، از کارشان عکس بگیریم و می گفتند که دیوارها را هر 4 یا 5 سال یکبار از نو کاهگل می کنند.
مسیر پر پیچ و خم و خشت و گلی به درگاهی چوبی تزئین شده و زیبایی می رسد که رو به حیاط های اندرونی زیبا و آثار معماری کهن دیگری باز می شود.
یکی از زیباترین نمونه ها سرسرای بزرگ تالار لاره بود که منزل یک تاجر و مربوط به قرن 19 است.
او سقف گچی تالار را با تصاویر زنان فرانسوی تزئین کرده و توضیحاتی که در این منزل برای ما ارائه شد حاکی است که دلیل این کاراواین بوده که می خواسته برای تاجران فرانسوی که به خانه اش مهمان می شدند، حس و حال آشنایی ایجاد کند.
توقف بعدی ما در مسجد جامع بود که در دوره فرمانروای سلجوقیان، در سال 1119 و بر خرابه های یک آتشکده بنا شده است.
در کتاب راهنما آمده که بخش عمده ای از این مسجد در قرن 14 بازسازی شده و بخش های قابل توجهی ازاین مسجد مناره های بزرگ و دوقلوی این مسجد است.
فضای داخلی مسجد شامل ستون هایی است که نقوش چهارخانه و راه راه آن حاوی اسماء متبرکه خداوند باریتعالی و پیامبر اکرم(ص) و امام علی (ع) _ که در باور شیعیان پس از درگذشت پیامبر جانشین به حق او محسوب می شود_ است. حکاکی های روی دیوار بی نظیرند: الله، محمد و علی.
یکی از ویژگی های متعدد و منحصر به فرد این مسجد وجود دو گذرگاه در دوطرف محراب ( بخش پیشین مسجد که امام جماعت از این مکان به اقامه نماز می ایستد) است که از این طریق زنان می توانند به طور مستقیم به امام جماعت دسترسی داشته باشند.
پس از دیدار از این مسجد و خرید سوغات (و لباس های خنک تر) برای خوردن بستنی سنتی و معروف ایرانی توقف کردیم.
بعضی از همراهان ما بستنی زعفرانی با مغز پسته را امتحان کردند و بعضی دیگر نوعی خوردنی خنک تابستانی سنتی دیگر به نام «فالوده» را ترجیح دادند که از رشته های نازک نشاسته شیرین و مطبوع برنج و نوعی شیره شیرین و معطر درست می شود.
درست کنار بستنی فروشی موزه آب یزد واقع شده بود.
در این موزه در مورد کانال هایی عمیق اطلاعات کسب کردیم که از زیر شهر یزد می گذرد و آب کوهستان های اطراف را به این شهر می رساند.
این کانال ها برای ساکنین این شهر کویری، نوعی شریان حیاتی محسوب می شود که در کنار بادگیرها، راه هایی را ابداع کرده اند که هوا به آب برخورد کند و پس از مرطوب و خنک شدن وارد خانه ها شود.
آب انبار و سردابه عمیق خانه ای که اکنون به موزه تبدیل شده، به نوعی محل تلاقی چند کانال (قنات) بوده و همچنین به عنوان مکانی برای برداشتن آب خنک و تازه و البته نوعی یخچال طبیعی برای نگه داری موادغذایی مورد استفاده قرار می گرفت.
این کانال ها، همچنین به عنوان نوعی آسیاب محلی برای تبدیل گندم به آرد هم بکار می رفت.
این موزه همچنین راه های جالب و ابزار خارق العاده حفر چاه ها و قنات های عمیق را به نمایش گذاشته بود ودرکی بسیار، عمیق و روشن از نحوه زندگی این مردم و شیوۀ مصالحه آنها با خشکی طبیعت سخت این منطقه طی قرن ها به دست می داد.
بعد از صرف ناهار، و خوردن عذایی سنتی که از بادمجان وگردو رب انار درست شده بود، به هتل برگشتیم.
به خاطر گرمای هوا، بیشتر بخش های شهر در طول ساعات گرم تر روز تعطیل می شد و هنگام غروب آفتاب و اول شب دوباره از نو مغازه ها باز می شد.
همگی از این تعطیلی استقبال کرده و فرصتی برای استراحت به دست آوردیم تا عصر گاهان با سرزندگی بیشتری راهی کشف تاریخ زرتشتیان شویم که شهر یزد به داشتن این پیشینه بسیار شهرت دارد.
همانطور که قبلا اشاره شد، چند قدمی مانده به هتل محل اقامت ما، بقایای یک قبرستان زرتشتی باستانی قرار داشت.
برج های بلندی موسوم به برج آرامش که زرتشتیان باستان طبق سنت و آئین خود اجساد مردگان را بر فراز این برج ها قرار می دادند، تا به مرور زمان تجزیه و پوسیده شوند.
طبق آئین زرتشت جسد انسان مرده نباید زمین را آلوده کندف به همین دلیل انها اجساد مردگان را در بالای برج های بلندی و روی سکوهایی قرار می دادند تا از گزند تابش شدید آفتاب و دسترس لاشخورها در امان بماند.
در مورد برخی از آئین های مذهبی و عزاداری، فضایل و اموزه های زرتشت اطاعات خوبی به دست آوردیم و همچنین متوجه شدیم که ناحیه اطراف این برج ها و اماکن عزاداری و سوگواری اطراف آنها توسط دیدبانان مخصوص محافظت می شده است.
تعدادی از همراهان ما بدون ترس از آفتاب بعدازظهر و گرمای خورشید از یکی از برج های کوتاه تر بالا رفتندو از گوشه و کنار آن دیدن کردند.
برنامه بعدی ما دیدار ازآتشکدۀ کهن زرتشتیان باستان بود که گفته می شود، بیش از 1500 سال روشن بوده است.
این مکان در واقع همان آتشکده اصلی و معروف نبود و این معبد و موزه حدود 70 سال پیش بازسازی شده است.
تمام کارکنان این معبد و موزه زرتشتی بودند و ما موفق شدیم اطلاعات زیادی در مورد این این دین توحیدی کمتر شناخته شده به دست بیاوریم.
نمونه های زیبایی از لباس های سنتی و تصاویر و پوسترهای چشم نوازاز مردم و سکنۀ این شهر در این موزه به چشم می خورد که بیانگر اداب و سنن این مردم بود و حیاط بیرونی و اطراف موزه از درختان انار تازه شکفته پر بود.
قبل از ترک یزد باید کنار یک شیرینی فروشی سنتی توقف می کردیم. بسیاری از همراهان ما از مزه کردن باقلوای یزد که ترکیب منحصربه فردی است از شکر و مغزهای مختلف و کره فراوان لذت بردند و گویا قرار شد، کمی هم برای توشه راه تا خانه همراه خود ببرند.
چون هنوز حال و هوای خرید داشتیم وقت بیشتری را در بازار یزد سپری کردیم و از هوای خنک غروب شهر که کم کم به شب نزدیک می شد، لذت بردیم.
مغازه ها پُر بود از اجناس گوناگون، ترکیبی از صنایع دستی و کارهای هنری که گویی برای جلب نظر گردشگران عرضه شده بود در کنار اقلام و مایحتاج روزانه که برای خریداران محلی جذابیت داشت.
فروشگاه های لباس، مغازه های پارچه فروشی و اسباب بازی های کوچک و فروشگاه های ادویه جات سنتی همگی در کنار هم ترکیبی زیبا برای خرید ایجاد می کرد.
توقف آخر ماقبل از شام، عمارت کلاه فرنگی حکمران سابق این شهر و باغ های اطرافش بود که به باغ دولت آباد معروف است.
به همراه یک گروه از پسران دانش آموزی که گویا از جای دیگری برای گردش علمی به این باغ آمده بودند، در این باغ زیبا و عمارت آن گردش کردیم و از بلند ترین بادگیرجهان دیدن کردیم
زیر این بادگیر بلند، یک استخر مرمرین قرار داشت که آب جوی را در خود جمع می کرد و ترکیبی از هوا و آب سیستم تهویه بسیار مطبوع و خنکی را برای کل بنا تشکیل می داد.
پشت هتل، دوست و همسفر عزیز ما دکتر شکیبی با کلوچه یزدی از ما پذیرایی کرد و سپس سفر دلنشین خود را به یزد با خاطرات شیرین از معماری وصف ناپذیر و تاریخ غنی مذهبی این شهر زیبا به پایان رساندیم.
با این حال، هنوز مزه شیرینی های دلچسب و مطبوع این شهر در دهانمان باقی مانده بود.