رئیس شورای فعالان ملی -مذهبی گفت: بهمرور زمان، رنگ دینی سروش کم میشود و بهتدریج این چیزهائی را میگوید که گفت.
به گزارش «جوان آنلاین»عزت الله سحابی ایران درگفتگویی درباره «روشنفكری دینی» تاکید کرد این مقوله را قبول ندارد.
وی در این زمینه تصریح کرد:« بنده با افرادی مثل آقای رامین جهانبگلو كه با اصطلاح «روشنفكری دینی» مخالفت میكنند، موافقم. ایشان میگوید كه این دو واژه با یكدیگر تناقض دارند و من این حرف را قبول دارم!»
سحابی با بیان این كه «من در عمرم و از سال 27 كه وارد دانشگاه شدم تا به امروز كه بیش از 60 سال از شروع فعالیتهای سیاسی و فرهنگی بنده گذشته، هرگز خودم را روشنفكر دینی ندانستهام» افزوده است:« ما همیشه خودمان را به عنوان «نوگرایان دینی» یا «نواندیشان دینی» مطرح كردهایم. میشود هر اسمی را روی جریانات بگذاریم، كما اینكه عدهای همچنان از این تركیب استفاده میكنند. به عنوان مثال برای آخرین بار در كتاب آقای كدیور به تعبیر روشنفكری دینی برخوردهام، ولی روشنفكری در جهان معاصر، برای خود تعاریف و ضوابط خاصی دارد. یكی از ضوابط روشنفكری این است كه چندان به مجموعهای از اصول ثابت، پایبند نیست و روشنفكر را كسی میدانند كه از این قیود، آزاد باشد، درحالی كه آدم متدین، اعم از دینی سنتی یا متجدد، به سلسله اصولی پایبند است و نمیتواند روشنفكر به معنای متداول جهانی باشد.»
این فعال سیاسی با تأكید بر این كه «روشنفكران اصول محكمی ندارند كه مثل یك آدم متدین در چارچوب آن حركت كنند بویژه در بحث اخلاق» گفته است:« به همین دلیل مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم طالقانی و پدرم و خود بنده، هیچ وقت ادعای روشنفكری دینی نداشتهایم. اولین بار آقای دكتر شریعتی بود كه در كتابهایش از روشنفكر دیندار خیلی تعریف میكرد و بعد از انقلاب هم، آقای دكتر سروش این اصطلاح را باب كرد، بنابراین میخواهم بگویم كه ما با روشنفكری مرزبندی داریم و خودمان را نواندیشان یا نوگرایان دینی و سرسلسلهمان را هم سید جمالالدین اسدآبادی میدانیم و حركتی را هم كه او آغاز كرد، نوعی بازخوانی و بازنگری در تعالیم دینی ارزیابی میكنیم. منظورم فقط بازنگری در فقه نیست، بلكه نگاهی تازه به قرآن و سیره ائمه و همه جوانب دینی است. بنابراین ما ادعای روشنفكری نداریم، ولی دكتر شریعتی داشت. عده دیگری از حاضران مثل آقای دكتر سروش هم دارند.»
سحابی یادآور شده است:« ما در واقع شاگردان مرحوم بازرگان هستیم كه روشنفكری را قبول نداشت، چون روشنفكری اصول مقدسی ندارد، درحالی كه ما مذهبی هستیم و اعتقادات دینی داریم، بنابراین ما نوگرای دینی هستیم و همان طور كه اشاره كردم این جریان از مرحوم سید جمال شروع میشود و پس از چندی به مرحوم مدرس میرسد.»
وی در ادامه این گفت و گو خاطرنشان كرده است:« اكنون در شرایطی هستیم كه برخی از افراد كه قبلا به عنوان روشنفكر دینی مطرح بودند، در عبور از خطوط قرمز دین، خود را بسیار مشتاق نشان میدهند»
سحابی با بیان این كه « ما فعلا برخورد علنی سیاسی با اینها نمیكنیم، اما در سخنرانیها و نوشتهها، افكار آنان را نقد میكنیم» گفته است:« مثلا در مورد حقوق بشر، عدهای مانند آقای دكتر سروش، آقای شبستری و آقای كدیور سعی دارند از منابع برون دینی به اثبات موضوع بپردازند.»
این فعال ملی مذهبی در پاسخ به این پرسش كه «آیا انكار برخی از مسلمات دین توسط روشنفکران دینی، ناشی از تناقضی است که در خود این تركیب وجود دارد و سرنوشت محتوم آنها همین بوده است؟» عنوان كرده است:« بله، چون روشنفکری با دیانت تفاوت دارد؛ نمیگویم متضادند، اما تفاوت داشتن آنها مسلم است. جریان روشنفکری امروزه در جهان همهگیرتر و غالبتر است، لذا تفکر دینی تحتالشعاع آن قرار میگیرد، یعنی اندیشه دینی بهمرور و تحت تسلط روشنفکری، تحلیل میرود.»
به گزارش «جوان آنلاین» عزت الله سحابی كه این گفت و گو را با مجله «یادآور» انجام داده است در ادامه اظهاراتش در خصوص روشنفكری دینی می گوید:« وقتی تفکری از درون خودش دچار تناقض باشد، خواه ناخواه به سمت گرایش غالب حركت میکند و چون جریان روشنفکری در کل جهان، گستردهتر و مسلطتر از جریان دینی است، طبیعتاً در این فرآیند، دین بهتدریج در برابر جریان مسلط روشنفکری، رنگ میبازد. یکی از نمونههای آن که خود من تقریبا با آن ارتباط مستقیم داشتم، سازمان مجاهدین بود. من با سران و رهبران اولیه آن جریان، سر و کار داشتم، چون از بچههای نهضت آزادی بودند. اینها بچههای بسیار پاک و متدین و درستی بودند، منتهی چون روی مسئله استثمار که از آموزههای مارکسیسم است، تاکید میکردند، رفته رفته با آموزههای مارکسیستی بسیار آمیخته شدند. فضا و فرهنگ مبارزاتی زمانه تا قبل از انقلاب، تحت تاثیر شیوههای مبارزاتی مارکسیستی بود و اغلب مبارزین، مارکسیسم را علم مبارزه میدانستند. وقتی هم که به آنها گفته میشد شما مارکسیست اسلامی هستید، میگفتند اینطور نیست. ما مارکسیسم را فقط از جنبه مبارزاتی آن در نظر داریم، ولی عملا در درون سازمان، رنگ دینی بچهها کم شد و موقعی که در سال 54، سازمان تغییر ایدئولوژیک داد، قضیه فقط به ترورامثال شریف واقفی منحصر نشد، بلکه در زندان، ناگهان نود درصد بچههای مجاهدین، مثل اینكه منتظر باشند! تغییر موضع دادند.»
سحابی پس از استدلال ها و شاهدمثال های تاریخی كه در خصوص رد مقوله ای بنام «روشنفكری دینی» و متناقض بودن دو واژه «روشنفكری» و «دینداری» در یك تركیب اینگونه نتیجه گیری می كند:« تاكید میكنم وقتی که روشنفکری در مقابل مذهب علم شود، از آنجا که جریان روشنفكری در فضای اجتماعی ما حاکم بود و هنوز هم در سطح جهان، حاکم است، بهتدریج دین تحتالشعاع آن قرار میگیرد. بسیاری از اصلاحطلبهائی که الان از این حرفها میزنند، خودشان را خیلی متدینتر و مذهبیتر از ما میدانستند، چون آنها با انقلاب اسلامی آمدند، ولی ما از قبل با دکتر مصدق به صحنه آمده بودیم. اینها بهتدریج دارند در پایبندیهای مذهبی شل میشوند. چرا؟ چون فضای روشنفکری نه تنها در ایران که در جهان، فضای غالبی است.»
وی در خصوص سرانجام عبدالكریم سروش نیز كه اصرار دارد روشنفكری را كه ریشه در اندیشه های متفكران غیردینی دارد با دینداری كه به انبیای خدا برمیگردد در یك تركیب دارای پارادوكس ترویج دهد می گوید:« من برای آقای سروش احترام قائل هستم، ولی وقتی ایشان دائماً در دانشگاههای امریکا درس میدهد، هر چند سعی میکند به شبهات آنها جواب بدهد، ولی چون آنها خیلی قویتر هستند، لذا بهمرور زمان، رنگ دینی او کم میشود و بهتدریج این چیزهائی را میگوید که گفت. اختلاف ما با روشنفکران این است، وگرنه تضادی نداریم و با آنها همکاری هم میکنیم. برای مواجهه با پدیده روشنفکری دینی، چیزی که به نظر من رسید این بود که دعاوی حقوق بشری را از داخل خود اسلام در آوریم. اگر این كار را بكنیم، موفق خواهیم بود، اگر هم نتوانیم، دستهایان را به نشانه تسلیم، بالا میبریم!»