گروه سیاسی- محمد پورغلامی: شاید اولین بار بود که رهبر انقلاب در سخنان نوروزی خود در حرم حضرت رضا(ع) به صراحت به ضرر و زیانی که پدیده «نکنوکراسی» بر سر کشور و جامعه می آورد اشاره کرده و در مورد آن سخن گفتند.
سخنان رهبر انقلاب اگرچه در مورد پیامدهای تکنوکراسی، کوتاه و در حد چند جمله بود اما در همین چند جمله نیز می توان پیامدهای مخرب تکنوکراسی را فهم کرد: « من هفده هجده سال قبل به دولتی كه در آن زمان سر كار بود و به مسئولان گفتم كاری كنيد كه ما هر وقت اراده كرديم، بتوانيم درِ چاههای نفت را ببنديم. آقايانِ به قول خودشان "تكنوكرات" لبخند انكار زدند كه مگر ميشود؟! بله، ميشود؛ بايد دنبال كرد، بايد اقدام كرد، بايد برنامهريزی كرد.»
به گزارش بولتن نیوز، در این زمینه گفتنی های زیادی است و متاسفانه اکثر سایت ها و رسانه های خبری موجود، موضوع تکنوکراسی را به یک موضوع سیاسی و آن هم صرفا محدود به یک دولت خاص (دولت سازندگی) در جمهوری اسلامی محدود کردند. برخی جریان ها نیز که دلِ خوشی از دولت سازندگی و سیاست های تکنوکراتیک آن نداشتند، سخنان رهبر انقلاب را دست مایه ای قرار دادند برای انتقامجویی از هاشمی و یارانش. در حالی که به نظر می رسد اگرچه شروع تکنوکراسی از دولت هاشمی بود اما این مسأله به همین جا ختم نشد و بعد از دولت وی تا به امروز نیز شاهد «تفکر تکنوکراتیک» در دولت ها هستیم. آیا در دولت خاتمی، پدیده تکنوکراسی وجود نداشت؟ آیا دولت احمدی نژاد با همه شعارها و آرمان های عدالتخواهانه و مردم محور، سرانجام دست به دامان تکنوکرات ها نشد و همین حضرات تکنوکراتِ تیم اقتصادی دولت نبودند که با تئوری های صد من یک غازِ غربی خود، پدر اقتصاد کشور را در آوردند؟ و آیا برخی از کاندیداهای موجود برای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نیز دارای تفکر تکنوکراتیک نیستند؟
بنابراین این سوال مهم است که بپرسیم چرا فرجام دولت های جمهوری اسلامی به تکنوکراسی ختم می شود؟ آیا دولت های جمهوری اسلامی از ابتدا تمایل به تکنوکراسی داشتند و یا به مرور، شاید هم «ناخواسته» دچار آن شدند؟ بر فرض که دو دولت سازندگی و اصلاحات دارای چنین تفکری بودند، چرا دولت عدالت محور به چنین بلایی که دقیقا در نقطه مقابل تفکر عدالت طلبی است دچار شد؟
«تکنوکراسی» در یک تعریف کوتاه یعنی «حاکمیت فن سالاران». یعنی مدیران کشور باید جزو طبقه فن سالار باشند. اصطلاح «فن سالار» به خودی خود نشان از پیامدهای آن دارد. برای فن سالاران چیزی مهم تر از «فن»، «تکنیک» و «تئوری های آکادمیک» نیست. فن سالاران تئوری آکادمیک را چنان مقدس می دانند و می پرستند که اساسا «نفی» و یا حتی «نقد» این تئوری ها را هم بر نمی تابند. تئوری های آکادمیک برای فن سالاران همان قداستی را دارد که نعوذ بالله، قرآن برای یک انسان مومن و دیندار. تصور فن سالاران این است که همه دردهای جامعه را می توانند با نسخه ها، فرمول ها و تئوری های آکادمیک خود درمان کنند. آنان معتقدند که این تئوری ها به دلیل آنکه در کشورهای غربی جواب داده است (که البته امروزه با تشدید بحران مالی- اقتصادی غرب این هم زیر سوال رفته) بنابراین می تواند برای کل کشورهای جهان نیز قابل تجویز باشد.
از سویی دیگر، درست در نقطه مقابل دنیای غرب، سی و چند سال پیش، انقلابی در ایران اتفاق افتاد که زیربنا و محور اصلی آن «دین» بود. دین یعنی همان موضوعی که همواره در دوران مدرن و با حاکمیت تفکر تکنوکراتیک، اساسا محلی از اعراب نداشت و حتی به سخره هم گرفته می شد. تکنوکرات ها و «علم زدگان» هرگاه سخن از نقش دین در ساخت اجتماع بشری می شد، لبخندی زده و به حالت تمسخر می گفتند که دین، از آنِ دوران سنت و اسطوره ها است، نه دنیایی که ما بر آن حاکمیت می کنیم، اصلا دین توانایی بازتولید فرهنگی- اجتماعی را در دوران مدرن ندارد.
«انقلاب اسلامی» با پیروزی خود در حقیقت همه تئوری های تکنوکرات ها و علم زدگان را به سخره گرفت و غیرمستقیم به آنان گفت که تئوری های تان -حتی به فرض صحت- فقط قابل تجویز برای خودتان است نه مردمان دیگر مناطق جهان. که اساسا «درد» شما با درد ما یکی نیست و لاجرم راه های «درمان» هم یکی نخواهد بود. درد دنیای غرب، بهره وری و تمتع هرچه بیشتر از «دنیا» آن هم برای «لذت» بردن بیشتر از آن است. «دنیا» در تئوری های تکنوکرات ها و علم زدگان موج می زند و همه چیز برای استفاده بیشتر از دنیا است. حال آن که در تفکر انقلاب اسلامی اگرچه پرداختن به دنیا و عمران و آباد کردن آن مهم است، اما آن چیزی که محور قرار می گیرد، «عقبی» است نه دنیا.
آن بزرگ مرد تاریخ معاصر، حضرت روح خدا وقتی نهضت اسلامی خود را شروع کرد اگرچه راه آن از مسیر دنیا می گذشت اما برای دنیا نبود. در حقیقت دنیا برای او، «هدف» نبود، فقط وسیله و ابزاری بود برای رسیدن به هدف. او به فکر ایجاد کشور و حتی جهانی بر مبنای دین بود که در آن همه انسان ها به «سعادت» رسیده و «عاقبت به خیر» شوند.
بنابراین از آنجا که راه ما و دنیای غرب یکی نبوده و نیست، نمی توانیم هر دو سوار یک قطار شویم. انقلاب اسلامی نمی تواند برای تداوم خود از الگوها و تئوری های تکنوکرات ها و علم زدگان غربی بهره جوید. اصلا روی آوردن به الگوها، مدل ها و تئوری های غربی، «قتلگاه» انقلاب اسلامی است. برای همین است که سیدنا القائد در طول تمام این سال ها، دائما بر موضوعاتی چون نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، نقشه جامع علمی کشور، نقشه مهندسی فرهنگی کشور و غیره تأکید داشته اند.
متاسفانه دولت های جمهوری اسلامی بدین علت به تفکر تکنوکراسی مبتلا شده -و احتمالا می شوند- که از این موضوعات مهمِ مورد تأکید رهبر انقلاب غافل شده اند. البته این موضوع چنانچه اشاره شد شاید حتی «ناخواسته» و مقداری هم «تحمیلی» باشد. شاید برخی دولت ها در ابتدا حتی تمایلی به روی آوردن به فن سالاران و علم زدگان نداشتند، اما به دلیل آنکه هیچ «الگوی جایگزین» دیگری وجود نداشت، مبتلابه آن شدند. در «نظام سازی» و به تبع آن «دولت سازی»، ارائه «الگوی جایگزین» فوق العاده مهم است.
در ساخت «تئوری های جایگزین»، حوزه های علمیه به خصوص، و بعد از آن دانشگاه های ما باید پیشگام باشند که متأسفانه به نظر می رسد هر دوی این نهادها، در خواب تشریف دارند. در بهترین حالت، کار دغدغه مندان موجود در حوزه و دانشگاه، «نقد» تئوری های غربی است که این کار هم اگر چه «لازم» است اما «کافی» نیست. در حقیقت نقد آنجا معنا دارد که انسان بتواند «الگوی جایگزین» معرفی کند. نقد باید مثل ذکر «لا اله الا الله» از دو بُعد تشکیل شود: بعد انکار و نفی الگوهای موجود (طرد خدایان دست ساخته بشر)، و بعد اثبات و ارائه الگوی جایگزین (معرفی الله به عنوان خدای جهانیان). اگر پیامبر اسلام(ص) تنها به انکار و نفی خدایان عرب جاهلیت می پرداخت و از «الله» و صفات آن سخن نمی گفت، یقین بدانید که هیچ گاه انقلاب پیامبر به پیروزی نمی رسید. بنابراین حوزه و دانشگاه نمی توانند صرفا خود را محدود به نقد نظریات غربی کنند.
مشکل دولت های جمهوری اسلامی آن است که دارای الگوی جایگزین نیستند و چون چنین چیزی موجود نیست، ناچارند باز هم به فن سالاران روی بیاورند. دولت احمدی نژاد مورد مطالعاتی خوبی برای این موضوع است. دولت احمدی نژاد نشان داد که چگونه فرجام دولتی که داعیه بازگشت به آرمان های انقلاب اسلامی و تحقق عدالت را داشت، به تکنوکراسی ختم شد و برای آنکه در «قدرت» باقی بماند، دست به دامن تکنوکرات ها آن هم از نوع درجه دو و سه شد و حدث ما حدث.
از این منظر، پر بیراه نیست که بیشترین نقد خود را به جای دولت ها، در مرتبه اول به حوزه های علمیه و در مراتب بعدی به دانشگاه ها و پژوهشگاه های کشور داشته باشیم. تحول در نظام آموزشی حوزه و دانشگاه و تولید نظریات مبتنی بر تفکر دینی و انقلابی، پیش شرط تحول در نظام حکومتی و ساختار اداری کشور و به تبع آن خروج تکنوکرات ها از دایره تصمیم گیری دولت است. در این باره البته گفتنی های دیگری هم هست که در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
http://jalili-saeid.blogfa.com/
منم توی کرسی های آزاد اندیشی دانشگاه گفتم که بهتره یه مطالبه گری از حوزه های علمیه بخصوص قم داشته باشیم که به برخی از رفقا برخورد گفت اول مشکلات دیگه رو درست کنیم ... متأسفانه به جای اینکه از اصل دین دفاع کنیم و اصل رو حانیت چسبیدیم به اشخاص و اگر نقدی بر اشخاص وارد بشه انگار که دین رو زیر سوال بردیم
هرچند من چیزی از خودم نگفتم بلکه صحبت خود آقا رو نقل کردم در مورد مطالبه ای که از حوزه علمیه قم داشتن و شما هم باید مطلع باشید
http://naseron.ir/at/11985---2.html
http://naseron.ir/1390-10-13-19-24-59/11983--1.html