*زهرا ربانی املشی در ادامه ی تلاش های خود برای زیر سوال بردن نامه ی 6/1 امام چنین ادامه می دهد: لازم به ذکر است که امام خمینی در وصیتنامه خود مینویسند: "آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من و یا خط و امضای من باشد، با تأیید کارشناسان، و یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم".
در اینباره باید گفت نامه ی 6/1 هم به تایید کارشناسان- البته نه کارشناسان بیت آیت الله منتظری- و هم به تایید موسسه نشر و تنظیم آثار حضرت امام خمینی(ره) رسیده است.نامه نیز به خط امام راحل است و امضای ایشان نیز در پایان نامه است.
حال تکلیف چیست اگر عده ای بیایند و برای اثبات ادعای خود،هم دستخط امام را و هم تایید موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) را و هم اطلاع امام از این نامه را زیر سوال ببرند؟! اگر عده ای بیایند و برای اثبات دروغ خود، حقیقت متواتری را منکر شوند و تاریخ سازی کنند چه باید کرد؟!
*زهرا ربانی املشی در ادامه تلاش می کند به خیال خود،اشکالات و ایرادات نامه 6/1 و تناقضات محتوایی آن را با رفتار و گفتار امام راحل نشان دهد تا از این طریق نیز بتواند در صحت آن تشکیک کند.همچنین او در این بین از انتساب تهمت ها و نسبت های ناروا به امام نیز دریغ نمی کند و می کوشد به سبک آیت الله منتظری و هوادارانش،با ترسیم دوگانه ی امام و منتظری؛ آیت الله منتظری را بر حضرت امام برتری بخشد.
او در بیان اولین مورد از تناقضات راجع به عبارت "با دلی پرخون و قلبی شکسته..." می کوشد تا دل پرخون و قلب شکسته امام از آیت الله منتظری را حاصل اختلافاتشان در سال 67 معرفی کند و در یک فرار به جلو، از چالش ها و اختلافات بین امام راحل و آیت الله منتظری در سالهای پیش از آن و نامه های هتاکانه آیت الله منتظری در قضیه سیدمهدی هاشمی حرفی نمی زند.ایشان در اینباره چنین می نویسد:
"علت دل پرخون و قلب شکسته امام خمینی از آیتالله منتظری، (طبق ادعای رنجنامه) تذکرات ایشان درضمن نامههایی است که در رابطه با اعدامهای سال 67 نوشته شده است و آن شامل سه نامه در تاریخ 9/5/67 و 13/5/67 خطاب به امام خمینی و نیز در تاریخ 23/5/67 به آقای نیّری میباشد....."
اما برای پی بردن به تحریف تاریخ توسط این خانم و عمق اختلافات بین امام خمینی(ره) و آیت الله منتظری بخشهایی از نامه ی ایشان خطاب به امام در تاریخ 17/7/65 را مرور می کنیم:
"چندسالی است که عملا اداره ی کشور و انقلاب را حضرتعالی به روسای سه قوه و شخص آقای حاج احمدآقا سپرده اید، و همه ی کارها اعم از ریز و درشت و تخصصی و غیرتخصصی را باید آقایان صلاح بدانند و تشخیص دهند و در عمل اقای موسوی نخست وزیر تسلیم آقایان خامنه ای و هاشمی و حاج احمدآقا است و آقای موسوی اردبیلی هم اهل مقابله و برخورد نیست و فقط نزد ما داد می زند که مخالفم ولی نمی توانم مخالفت کنم.پس در حقیقت سه نفر تصمیم گیرنده اند...." (خاطرات،ص 1165)
و یا در یکی از یادداشتهایشان خطاب به امام در همان سال 65 و در کشاکش قضیه دستگیری سیدمهدی هاشمی خطاب به امام چنین می نویسند:
شنیده شد فرموده اید: "فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می کند" البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایا اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است،من این جمله را با اطلاع عمیق می گویم.(خاطرات،ص 1212)
البته این دو نمونه،مشتی از خروارها نامه های آیت الله منتظری به امام و اهانت های ایشان در سال 65 و66 است.آیا باوجود اختلافات متعدد آمام و آیت الله منتظری که نه از سال 67 و نه از سال 65 و بلکه پیش از آن وجود داشت می توان ادعای خانم ربانی املشی را مبنی برعلت دل پرخون و قلب شکسته امام خمینی(ره) را اختلافات سال 67 بر سر اعدام منافقین پس از مرصاد دانست؟!
*همسر احمد منتظری در ادامه پس از نقل حکم امام خمینی(ره) مبنی بر محارب بودن و لزوم اعدام منافقینی "که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند" سعی در تخطئه این اقدام می نماید و با اشاره به نامه نگاری های چندین باره ی آیت الله منتظری تلاش می کند در دوگانه ای که یک سوی آن امام راحل و در سوی دیگرش آیت الله منتظری است، حق را به آیت الله منتظری داده و ایشان را خیرخواه جمهوری اسلامی معرفی کند.
ایشان دراینباره می نویسد: "آنچه در نامه 6/1/68 عنوان میشود که با قلبی شکسته و... در واقع جواب این نامههاست که البته مردم باید قضاوت کنند که آیا این نامهها دفاع از اسلام و نظام جمهوری اسلامی بوده یا دفاع از منافقین؟ " و یا در ادامه می نویسد: " آیا کسی که خواسته، ولو به قیمت انواع تهمتها و برکنارشدن از قائممقامی رهبری، جلوی این خونها را بگیرد به استکبار خدمت کرده است یا به جمهوری اسلامی؟ "
زهرا ربانی املشی در نهایت، صحت این نامه امام راحل را نیز زیر سوال می برد و می نویسد: " آیا میتوان باور کرد که این نامه با این عبارات از امام باشد؟ "
ملاحظه می شود که در این تعابیر،به طور غیر مستقیم امام امت و جمهوری اسلامی متهم به خون ریزی به ناحق شده اند و حمایت های آیت الله منتظری از منافقین! تحت عنوان دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی و خدمت به نظام معرفی می شود.اما آنچه باید در این بین نادیده گرفته شده بی جواب گذاشتن نامه های آیت الله منتظری از جانب امام راحل و ترتیب اثر ندادن به آنهاست.معلوم نیست این چه نوع ولایتمداری است که هرگاه نظرات آیت الله منتظری با امام یکی بود، رهبر مستضعفان نام می گیرد و هرگاه نظر آیت الله منتظری و اطرافیانشان برخلاف نظر امام بود،ایشان می شوند مدافع اسلام و جمهوری اسلامی و امام راحل می شوند ظالم و ساده اندیش!!
چگونه است که آیت الله منتظری که خود شاگرد امام امت بوده اند، در برابر فتوای فقهی استاد خود می ایستند؟آیا ایشان سواد فقهی امام خمینی(ه) را کمتر از خود دیده اند که در نامه های خود برای اثبات حرفشان از حدیث و سنت ائمه مصداق می آورند؟!
آیت الله منتظری در خاطراتشان راجع به این نامه با وارونه نشان دادن حقیقت چنین می گویند: " البته باید توجه کنیم که مرحوم امام هم یک انسان جایزالخطا بودند و این اواخر با آن کهولت سن و بیماری های مختلف به طور کلی از مردم منزوی شده بودند و بعضی ها هم هرطور می خواستند به ایشان گزارش می دادند"
معلوم نیست که چرا آیت الله منتظری امام را جایز الخطا می داند ولی خودشان را حتی محتمل الخطا هم نمی داند.با مروری بر موضع گیری های ایشان در طول تاریخ زندگی شان مشاهده می شود که ایشان تقریبا در هیچ جا قبول نمی کنند که اشتباه کرده اند، بلکه برای آن توجیه می تراشند و یا سایرین را "ساده اندیش"،"کانالیزه شده" و "بازی خورده" معرفی می کنند.
اما با مروری بر مواضع آیت الله منتظری و هواداران ایشان، یک نکته ی مشترک در اظهارات آنها به چشم می خورد و آن "کانالیزه شدن امام" و "اداره امورات توسط دیگران" است.برای روشن تر شدن این موضوع به بررسی آن می پردازیم.
ریشه ی این تحلیل،القائات و تحلیل های انحرافی سیدمهدی هاشمی و باند او از جمله برادرش سیدهادی – رییس دفتر آیت الله منتظری- است.او در نامه های متعددی که به ایشان نوشته این تحلیل را مطرح ساخته و اطرافیان ایشان نیز از طریق گزارشات ارسالی آن را تحکیم نموده اند.
حهت روشن تر شدن این موضوع بخشی از یکی از نامه سید مهدی هاشمی خطاب به آیت الله منتظری را مرور می کنیم:
"مثلثي كه بركل كشور و حتي مجاري انديشه حضرت امام تسلط داشته و حكومت ميكنند و همه رويدادها و حوادث را به شدت تعقيب ميكنند، به آينده و دورنماي رهبري آينده انقلاب مضطربانه چشم دوختهاند و دست به سبك و سنگين كردن معادلات بيت و دفتر حضرتعالي زدهاند تا همان بلايي كه بر سر دفتر حضرت امام آوردهاند اينجا نيز بياورند...
اطلاع كامل داريد كه رابطه حضرت امام با كل امت قطع است و تنها افرادي حق ملاقات و گفتگو با امام را دارند كه مورد نظر و رضايت اين مثلت باشد و اين مثلث به دلخواه خويش اوضاع كشور و انقلاب را خدمت امام گزارش ميكنند و نتيجه مطلوب را تاكنون گرفتهاند، نتايجي همچون انصراف امام از خط صدور انقلاب، بزرگ جلوه دادن روابط با دولتها، بنبست كور در جنگ، كماهميت نشان دادن نارضايتيها و اعتراضات و بالاخره زدن هركس كه در برابر معادلات آنان سر تسليم فرود نياورد، مانند نگارنده مفلوك...
اين مثلث با اين شگردهاي اعجابآميز توانستند امام را از امت جدا ساخته و خود بر كليه امواج سوار شوند"( از جدايي تا رويارويي، ص49)
نمونه ای از نامه دستنویس مهدی هاشمی به آیت الله منتظری
متاسفانه بر اثر مداومت این القائات آیت الله منتظری نیز این تحلیل را پذیرفتند و کار به آنجا می رسد که در نامه ای به امام چنین می نویسند: " چندسالی است که عملا اداره ی کشور و انقلاب را حضرتعالی به روسای سه قوه و شخص آقای حاج احمدآقا سپرده اید" (خاطرات،ص 1165) و سالها بعد در خاطراتشان چنین می گویند:
"من اصلا خودم را از ایشان جدا نمی دانستم و حتی احتمال هم نمی دادم که شیاطین اینقدر بتوانند نفوذ کنند که امام خیال کنند من در مقابلشان ایستاده ام،جدا من این احتمال را هم نمی دادم برای اینکه می گفتم چهل سال است که ایشان مرا می شناسند و من هم ایشان را می شناسم، حالا اینکه شیاطین چقدر توانستند با سوء استفاده از برخی اختلاف نظرهای ما کار خودشان را بکنند آن مطلب دیگری است."(خاطرات،ص 718)
در جای جای مطلب خانم ربانی املشی نیز تاثیرات این تحلیل غلط و عملکرد "مثلث حاکم بر امام" و "شیاطین نفوذی"که با کانالیزه کردن ایشان و جعل نامه ها و دستخطشان،کشور را اداره می کنند وجود دارد.
*زهرا ربانی املشی در ادامه اشکالات نامه ی 6/1 با اشاره به این عبارت از نامه، " در مورد مسئله سید مهدی هاشمی قاتل شما او را از همه متدینین، متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید" می نویسد:
" تا وقتی جرایم سید مهدی ثابت نشده بود اعتماد آیتالله منتظری به او مطلب عجیب و غیرمنتظرهای نیست. بنا براین طبیعی است که از او حمایت کند، ولی وقتی که به ایشان ثابت شد که وی مرتکب جرایمی شده است در تاریخ 25/9/65 نامهای برای امام فرستادند و برای محاکمه سید مهدی از امام تشکر کردند."
راجع به این قضیه باید گفت که نامه ی آیت الله منتظری روز 24/9 بوده است،نه 25؛ضمن اینکه باید از خانم ربانی املشی پرسید که چرا ایشان تنها به یک نامه از نامه های متعددی که آیت الله منتظری در برهه ی دستگیری تا اعدام سید مهدی نوشته اند استناد می کند و بقیه ی نامه ها و مواضع و عملکرد ایشان را نادیده می گیرد؟! نامه ای که به آن استناد شده کاملا درست است و در صحت آن تردیدی نیست، اما آنچه در فهم یک موضوع مهم است کامل و همه جانبه دیدن آن است .
با مروری بر مواضع آیت الله منتظری قبل از این نامه و پس از آن ملاحظه می شود که ایشان به هیچ وجه به آنچه در نامه گفته اند متعهد نبوده اند بلکه مخالف رسیدگی به پرونده سیدمهدی بوده اند و در این راه ایجاد مانع نیز نموده اند.
برای روشن تر شدن این قضیه دو نامه ی آیت الله منتظری خطاب به امام راحل را مرور می کنیم.نامه ی اول در تاریخ 17/7/65 یعنی بیش از دو ماه قبل از نامه ی مورد استناد خانم ربانی املشی نوشته شده است که در بخش هایی از آن چنین نوشته شده:
" آقایانی که مدتهاست در پشت این صحنه هستند و متأسفانه آخر الامر از عنوان حضرتعالی خرج کرده اند، بدانند که اگر سید مهدی هاشمی را پیش من تکه تکه کنند، من خودم را به کسی نمی فروشم و استقلال فکری و ارادی خود را حفظ می کنم و خانه من فعلاً که منشأ اثری نیستم قیم لازم ندارد."(خاطرات، ص 1159)
در یادداشت مکتوب دیگر که در شب اعدام سیدمهدی به امام می رسد چنین نوشته شده:
"او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد كامل دارد هرچند در سليقه خطا كار باشد و هست..... اعدام او سبب ميشود در شهرهاي مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او، خراب و منزوي سازند و قطعاً حضرتعالي به اين امر راضي نيستند."( سنجه انصاف ص251)
با مروری بر دونامه ی ذکر شده آیا می توان گفت آیت الله منتظری مدافع رسیدگی به جرائم سید مهدی بوده اند؟! اگر چنین است پس او را بر خلاف حکم دادگاه بری از مفسد و محارب دانستن و در واقع قبول نکردن جرایم اثبات شده ی او چه معنایی دارد؟!
جدای از مطالب بالا، "اثبات نشده بودن جرایم سیدمهدی برای آیت الله منتظری" نیز ادعایی نادرست است.چرا که سیدمهدی و افرادی که در قتل آیت الله شمس آبادی قبل از انقلاب دخیل بودند در دادگاه آن زمان به جرم خود اعتراف کرده بودند. آیت الله منتظری درباره ی قتل آیت الله شمس آبادی در خاطرات خود می گوید: "بچه های انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمال دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود"(خاطرات، ص 603)
جای سوال است که "بچه های تند انقلابی" افرادی جز سیدمهدی و همدستانش بودند که در دادگاه به قتل اعتراف کرده بودند؟! آیت الله منتظری چگونه از نیت اصلی آنها که به قول ایشان "گوشمال دادن" آیت الله شمس آبادی بوده مطلع اند؟!
علاوه بر اینها در ماجرای اعتصاب برخی انقلابیون در سال 56 در کلیسای سنت مری در پاریس که لیستی از زندانیان سیاسی تهیه شده بود و برای تایید نزد امام برده می شود،امام امت با دیدن نام سید مهدی و حاضرنشدن بانیان اعتصاب برای حذف اسم او، از آن اعتصاب حمایت نمی کنند!
بنابر این نمی توان پذیرفت که آیت الله منتظری در آذرماه 65 به مجرم بودن و قاتل بودن سیدمهدی پی برده اند!
*زهرا ربانی املشی در ادامه راجع به عبارت "شما دائم از سید مهدی دفاع میکردید و پیغام میدادید او را نکشید". اشاره کرده و در رد آن اینگونه استدلال می کند که نظر آیت الله منتظری "عدم دخالت وزارت اطلاعات و محاکمه او طبق قانون در دادگستری ودر دادگاه علنی" بوده است.
نادرستی این نکته از آنجا مشخص می شود که اتهامات سیدمهدی اتهاماتی امنیتی و متفاوت از اتهامات عادی مانند سرقت و امثال آن بوده است که طبیعتا این گونه جرائم به وزارت اطلاعات مربوط است.راجع به این پرونده نیز به طور خاص،حضرت امام در نامه ای خطاب به حجت الاسلام ریشهری در تاریخ 5/8/65 وزارت اطلاعات را مامور به پیگیری نموده اند و تحقیق راجع به این موضوع را منحصرا در اختیار وزرات اطلاعات گذاشته اند.
در بخش هایی از این نامه می خوانیم:
جنابعالی موظف هستید به جمیع جوانب این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی نمائید....... و بدیهی است که این امر چون مربوط به اسلام و انقلاب و امنیت کشور استتحقیق آن منحصرا در اختیار وزارت اطلاعات کشور می باشد"(سنجه انصاف،ص 123)
بنابراین معلوم می شود که مخالفت با دخالت وزارت اطلاعات توسط آیت الله منتظری بر خلاف دستور و نظر حضرت امام بوده است و جالب انکه ایشان نیز با اینکه بارها در نامه هایشان خطاب به امام گفته بودند "شرعا نظر حضرتعالی را بر نظر خودم مقدم می دانم"(خاطرات،ص 659) با این موضوع مخالفت کردند و این عادتِ مخالفت با امام تا امروز نیز در اطرافیانشان از جمله عروس ایشان،قابل مشاهده است.
*خانم ربانی املشی در استدلال دوم خود در رد این جمله به بحث مجازات "آمر به قتل" می پردازد و بیان می کند که مجازات قاتل اعدام و مجازات آمر به قتل،حبس ابد است و برای اثبات این حرف،به سخنان امام راحل استناد می کند.
این نکته کاملا درست است، اما آنچه نادیده گرفته شده این است که جرم سیدمهدی هاشمی تنها "امر به قتل" نبوده،بلکه این تنها یکی از جرائم او بوده است.بامراجعه به کیفرخواست و حکم صادره علیه مهدی هاشمی مشخص می شود که او به خاطر جرائمی از جمله "سازماندهی و رهبری گروه های ترور و آدم ربایی"، "خارج نمودن و جاسازی بیش از 280 قبضه سلاح و مقدار زیادی مهمات و سایر اموال سپاه"،"ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و سرقت اسناد و اخبار و اطلاعات طبقه بندی شده" و "تلاش در جهت تضعیف مسئولین جمهوری اسلامی و ایجاد تفرقه و اختلاف در بین آنان و مردم از طریق توطئه و نشر اکاذیب و تهمت" و چندین جرم دیگر به عنوان محارب و مفسد فی الارض شناخته شده و برای او حکم اعدام صادر می شود.
لازم به ذکر است که اعدام مفسد از نظر امام احتیاط است،و بنابر اجازه ی امام راحل به آیت الله موسوی اردبیلی- رئیس وقت قوه قضاییه- برای رجوع به نظر آیت الله منتظری مبنی برجایز بودن اعدام مفسد؛ در جمهوری اسلامی بنابر فتوای آیت الله منتظری مفسد اعدام می شود.در زیر متن اجازه نامه ی آیت الله موسوی اردبیلی و جواب امام خمینی(ره) را مشاهده می شود:
منتظري است:
حضرت آيتالله العظمي امام خميني دام عزه
اعدام شخص مفسد كه در نظر مبارك مورد احتياط است، به نظر آيتالله منتظري جايز است و اين مسئله در محاكم قضايي مورد احتياج است. اگر اجازه ميفرماييد، در مراجع قضايي طبق نظر ايشان عمل شود. ادام الله عمركم الشريف
عبدالكريم موسوي اردبيلي»
پاسخ حضرت امام(ره) به نامه آقاي موسوي اردبيلي:
بسمهتعالي
مجازيد طبق نظر شريف ايشان عمل نماييد.
9/5/66- روحالله الموسوي الخمينيشما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
نویسنده اش کیه؟
یه طرفه به قاضی رفتید عادت کردیند
كسي نميگه شما كافريد ولي در اين زمانه هر حرفي سند داشت معتبر است.
فكر كنم شما هم مثل حاج آقا خاطره شده ايد كه يه هوي خاطراتي يادتان آمده
من آقاي منتظري را تاييد كامل نميكنم ولي تهمت و آبرو ريزي در اسلام هم مشكل داره بخصوص حالا كه فوت كرده و بعضي ها در اصل جريان نيستند و علنا توهين ميكنند
و اين افراطي ها باعث بدبيني مردم ميشن
عجب شما از ارتباط با بیت آن مرحوم فهمیدید ایشون جایگاه بلندی داره در عالم برزخ
اساسا شما هم مثل ایشون فک میکنید چون ایشون هم فک میکنند مهدی هاشمی معدوم نگهبان بهشته